داني که انتظار تو با ما چه مي‌کند؟

داني که انتظار تو با ما چه مي‌کند؟

توفان ببين به پهنه دريا چه مي‌کند

آشفته ام چو موج به درياي زندگي

آشفتگي ببين به دل ما، چه مي‌کند

يکدم بپرس اين همه غم اين همه بلا

در خاطر شکسته زغم ها چه مي‌کند

دور از بهار روي تو بي‌برگ مانده‌ام

بي برگ و بار مانده به دنيا چه مي‌کند؟

بنشين ز راه لطف دمي در کنار دل

آخر بپرس اين دل تنها چه ميکند

طاووس کبریایی، ای هدیه خدایی

تو دیدینی‎ترینی، ای دیدنی کجایی؟

هر دیده مست راهت، غمدیده در پناهت

خشکیده یاس عالم در حسرت جدایی

ای آسمان اول، ای سایبان آخر

ای چشم چشمه عشق، رحمی به بینوایی

آرام‎تر که من هم با کودکان بیایم

پایی نمانده دیگر، جز دست بر دعایی

سخت است بی تو بودن، سخت است بی تو ماندن

سخت است بی تو بی تو، بی یار آشنایی

آسان نمی‎توان رفت از خوان رحمت تو

بگذار تا بمانم در زیر گرد پایی

امید ناامیدان، مهدی سرت سلامت

سنگ است قلب بی تو، ننگ است بی وفایی

رجب ولادت حضرت جواد علیه السلام مبارک باد

 

ای مهر سپهر عشق و امید جواد

نور تو دهد جلوه به خورشید جواد

جایی که تویی کریم مسکین نشود

از درگه رحمت تو نومید جواد

------

ای بنده شایسته معبود جواد

ای معدن لطف و کرم و جود جواد

در بزم عزای تو یقین میدانم

گریان به تو هست مهدی موعود جواد

****************

اى جهان ریزه خوار خوان عطاى تو جواد
اى ز جود تو کرم گشته گداى تو جواد
من چه گویم به مدیحت که به قرآن کریم
گفته در آیه ‏ى تطهیر خداى تو جواد
عاشر ماه رجب داد خدایت به رضا
که تو راضى به حقى حق به رضاى تو جواد
گل لبخند به لبهاى پیمبر رویید
تا شنیدى خبر نشو و نماى تو جواد
گشت از یمن قدوم تو دل فاطمه شاد
که على گفته جهانى به فداى تو جواد
محو از صحنه تاریخ شود واژه فقر
هر کجا خیمه زند جواد سخاى تو جواد
حاتم از لطف تو بیند نکند دعوى جود
اى بنازم به تو و قدر و بهاى تو جواد
عالمى گشت مصفا ز صفاى قدمت
اى صفا بخش دل خلق صفاى تو جواد

***********************

شد امشب از رخ ابن الرضا چشم رضا روشن

چنانكه چشم احمد شد ز روى مرتضى روشن

به چشم دل تماشا كن كه هم چون اهل دل بینى

ز نور كبریایى شد حریم كبریا روشن

امام هشتمین را داده حق طفلى كه مى‌‏باشد

 ز انفاسش صبا خرم ز رخسارش فضا روشن

گلستان حیاتش زین گل ریحانه شد خرم

 شبستان امیدش گشت از این بَدرُ الدُجا روشن

همه شب تا سحر بر مهد ناز طفل نوزادش

 بجاى شمع باشد روى آن شمس الضحى روشن

جواد آمد كه شادان شد ز میلادش دل زهرا

جواد آمد كز و شد قلب ختم الانبیا روشن

الا یا خاندان وحى و قرآن یا بنى الزهرا

ز میلاد جواد ابن الرضا چشم شما روشن

شكوه رحمتش چون مهر باشد هر طرف تابان

 مقام عصمتش چون روز باشد هر كجا روشن

شود از غم چو شب روز بد اندیشى كه پندارد

نماند مشعل دین مبین بعد از رضا روشن

دگر تا روز محشر روشن و خاموش مى‌‏ماند

 چراغى را كه مى‏سازد خدا خاموش یا روشن

«مؤید» را چه وحشت اندرین ظلمت‌سرا باشد

كه دارد جان و دل پیوسته از نور ولا روشن


سید رضا موید

***************************

چشمم به چشم یار فتاد و جـــوان شدم

ققنوس عشق قـلـه هفت آسمان شدم

در چشم های یار، خــدا دیده می شود

الله می کشیم، شـما دیده می شود

هرکس در این دیار به جائی رسیده است

از نعمـت شـــریف گــدائی رسیده است

از بس که جــود می کنی و ذره پـروری

اثبات شد، ز مـادرمــان مهـــربان تـری

از هردری زخانه ات از جـــود پر شدم

پس، می روم دوباره زنم باب دیگری

ای مبتـدا بـه، همـۀ هست و بودهــا

ای منـتـهـــا الیـــه تـمام صعــــودهـا

هستی گرفته رنگ و لعابی ز لعــل تو

تصـویـــر اشک توســت زلالـی رودها

با نبض پلکهات، هم آهنگ می شود

آواز بلبــــــــلان به فـــــراز  و  فــــرودها

 وقتی نسیـــم می وزد از زلف دلبریت

سرمست می شوند ز عطر تو عودها

در هر پـگـاه و ظهـر و غـروب و سحرگهی

سمت شماست میل رکوع و سجودها

حرفی بزن کلام تو از شهد خوش تر است

ما تشنه ایم، تشنــۀ گفـت و شنــودهـا

 * * *

چشـمی مسیر راه تماشــا گرفته است

قنداقه ای قـــرار رضـــا (ع) را گرفته است

پنجــاه ســالِ منـتـظـر و ...  اضطــراب را

وقتــش رسیـــده پس بزند این نقــاب را

چشم خدا به چشم خدا تا که باز شد

دست گـدا، به سمت خدایان دراز شد

هرکس در این طریق به جائی رسیده است

آری؛ قسم به یُمن گـــدائـی رســیده است

ای دست جود و لطف وعطای خدا جواد..!

دست مــــــــرا بگیـــــــر رضـای خــدا جواد

افتاده کـــارم از کــــرم دوست با جـواد(ع)

ختم بخیر می شوم از  (ختم یا جواد)


*************************

باز بر نخل ولایت ثمری داده خدا

آسمان عظمت را قمری داده خدا

در بهاری همه زیبائی و امید و صفا

گلشن مهر و وفا را ثمری داده خدا

دهم ماه رجب لیله قدر دل ماست

وه بر این شب چه مبارک سحری داده خدا

شب قدر است بخوان سوره کوثر زیرا

به رضا(ع) کوثر و قدر دگری داده خدا

حجره کوچک ریحانه بهشتی دگر است

که بر این خانه صفای دگری داده خدا

به جهان بشریت ز حریم ملکوت

با جمال ملکوتی بشری داده خدا

تا که در بادیه عشق توقف نکند

باز این قافله را راهبری داده خدا

همه از مرحمت این پدر و این پسر است

هر چه بر هر پسر و هر پدری داده خدا

هم چو او نیست دگر پر برکت مولودی

مقدمش را چه مبارک اثری داده خدا

اولیاء جمله جوادند ولیکن ز جواد(ع)

جود را جلوه تابنده تری داده خدا

تا دهد قدرت فرعونی مامون بباد

به جگر گوشه موسی پسری داده خدا

جز مدیح علی(ع) و آل (موید) را نیست

آری آری که به هر کس هنری داده خدا   

سید رضا موید


**************************

هرکه درعشق و وفا پابند نیست

با امید وعشق خویشاوند نیست

نیست او را با خدا پیوستگی

هرکه را با مهر تو پیوند نیست

تو جوادی و ندیدم سائلی

کزعطا وجود تو خرسند نیست

چیست جزافسوس وحسرت قسمتش

برشما هرکس ارادتمند نیست

در رهت هرکس نهد پا با یقین

درغم مال و زن و فرزند نیست

ازکریمان ،سائلان ، پرسیده ام

هیچ کس چون تو سخاوتمند نیست

بهترین راه نجات ما توئی

هیچ حرفی بهتر از این پند نیست

خوب میداند«وفائی» جز شما

تا خدا دیگر پُل پیوند نیست

شاعر : استاد وفایی

رجب ولادت حضرت جواد علیه السلام مبارک باد


آرزوی وصل دلبر داشتم

بند هوش از پای دلبر داشتم

تا مهیا بهر پروازی شوم

همسفر با یار همرازی شوم

ناگهان یارم دل و جانم ربود

دلبری کز روز اول رخ نمود

آمد از لطفش قفس را در شکست

در خیالم صحنه هایی نقش بست

با ملائک در ترنم شد دلم

از صفا پر شد تمام محفلم

با نسیم آرزوها در فلک

گوئیا بر هم خورد بال ملک

قدسیان جام طهورایی به دست

جرعه ریز عاشقان می پرست

حوریان در رقص و آواز و سرور

غوطه ها بنموده در دریای نور

آسمان مشتاق روی ماه بود

ماه عالم دیده اش بر راه بود

عرش خود را فرش ره کرده خدا

تا رسد دردانه جان رضا

با حضورش مصطفی آید به یاد

نام زیبایش محمد یا جواد

یا جواد ای ساقی جود و کرم

ای نگاهت چشمه نور حرم

یا جواد ای قبله لطف و صفا

معدنی از رحمت و مهر و وفا

یا جواد ای روح و ریحان رضا

زینت و نور دو چشمان رضا

یا جواد ای کوثر حق جام تو

ای سخاوت وامدار نام تو

یا جواد ای رمز هستی همه

ساقی صهبای مستی همه

ای بلندای وجودت وجه رب

نام زیبا و قشنگت ذکر لب

بر لب مستان تویی شعر وصال

روی گلها از تو بگرفته جمال

خال زیبای تو دام هر نظر

چهره ات نقاشی گیتی را هنر

گر نمایی یک نظر بر خاک ما

دیگر از رونق بیفتد کیمیا

کیمیا دارد اگر قدری گران

از غبار کوی تو دارد نشان

آرزوی دیدنت دارد دلم

هجر و دوری تو آزارد دلم

هر دلی باشد مقیم دیر تو

روزه دارد تا ابد از غیر تو

عالم هستی فدای جان تو

جان ما باشد بلا گردان تو

کی رسم در کوی تو ای نور عین

تا نمایم حج تو در کاظمین

کاظمینت قبله دلهای ما

آروزی دیدنش سودای ما

سائلانی بی پناهین ای جواد

از گدایانت نما یک لحظه یاد

یاد کن از ما دمی با زمزمه

ای عزیز و نور چشم فاطمه

**************************

از شبستان ولايت قمرى پيدا شد

از گلستان هدايت ثمرى پيدا شد

بحر موّاج كرم آمده در جوش و خروش

كه ز درياى عنايت گهرى پيدا شد

شب ميلاد جواد است، ندا زد جبريل

كز پى شام مبارك سحرى پيدا شد

از افق ماه درخشان رجب داد نويد

كه ز خورشيد ولايت قمرى پيدا شد

مى رسد نكهت ريحان بهشتى به مشام

كه ز «ريحانه» رضا را پسرى پيدا شد

سال ها بود پدر چشم به راه پسرى

كه پسر آمد و نور بصرى پيدا شد

نام نيكوش محمّد، لقب اوست جواد

در صفات ملكوتى بشرى پيدا شد

دادخواهان جهان را ز پى دادرسى

خسرو دادرس دادگرى پيدا شد

مظهر زهد و فضيلت، كه بدان گوهر پاك

علم نازد كه مرا تاج سرى پيدا شد

مجلس آراسته مأمون ز بزرگان و رجال

كه ز در كودك صاحب نظرى پيدا شد

پاسخ مجلسيان داد به هرگونه سؤال

كز همه برتر و شايسته ترى پيدا شد

سپر انداخته روباه صفت مدّعيان

زان كه در بيشه دين شير نرى پيدا شد

اى كه در وادى حيرت شده اى سرگردان

غم مخور قافله را راهبرى پيدا شد

خرّم آن گل كه ز هر سو به تماشاى رخش

صد چو من بلبل خونين جگرى پيدا شد

چو بدو رايحه جد گراميش رسيد

در دل از شوق وصالش شررى پيدا شد

چون به بغداد دو سرچشمه رسيدند به هم

خاك را لطف و صفاى دگرى پيدا شد

اى «رسا» شادى ميلاد همايون جواد(عليه السلام)

طبع موجى زد و زيبااثرى پيدا شد

***********************

السلام ای قبله گاه لطف و جود

کعبه جانانه اهل وجود

السلام ای آسمان ها پست تو

ای همه می خانه ها سرمست تو

السلام ای عشق را معنا و راز

نام تو رمز قبول هر نماز

السلام ای یادگار مرتضی

ای گل بی مثل و همتای رضا

ای رضای حق به دیدارت رضا

دیده و گردیده بیمارت رضا

آن چنان محو تو شد با یک نظر

کاو دهد شرح جمالت را سحر

تا سحر اسرار حق را با تو گفت

گفت و پاسخ را ز لبهایت شنفت

آن لبانت دلربا بس دیدنی است

شرح آن خال لبت بشنیدنی است

ببس که خال هاشمی ات با صفاست

عاشق دیدار رویت مصطفی است

مصطفی صورت علی سیرت تویی

نا خدای کشتی رحمت تویی

لطف و احسان تا ابد چون بنده ات

جود و بخشش بنده شرمنده ات

در حریم عشق و مستی ای امیر

ای جواد ابن الرضا دستم بگیر

از گدای خود نما یک لحظه یاد

از گدایان تو هستم یا جواد

**************************

امشب بهشت ارزو را باز كردند

سرى زاسرار مگو را باز كردند

خم خانه توحيد را در برگشودند

از چهارده خم يك خم ديگر گشودند

مستان صافى دل كه قدسى نام دارند

كوثر به جاى مى درون جام دارند

درجام مى رخسار جانانه بينند

خورشيد را در حجره ريحانه بينند

در خانه شمس الضحى امشب قمر زاد

و ز چهارده خورشيد خورشيدى دگر زاد

طاها رخى از دوده ياسين بر آمد

نخلى كهن را ميوه شيرين بر آمد

امشب رضا، روح رضا در دست دارد

تصويرى از حسن خدا در دست دارد

يزدان رضا را ثانى موسى عطا كرد

بر پور موسى تالى عيسى عطا كرد

ماهى كه شرم از چهر دارد آفتابش

گويد رضا بر مهد نازش ذكر خوابش

گهواره او شهپر روح الامين است

گهواره جنباش امام هشتمين است

دارد رضا در پيش رو تمثال احمد

سوم على بر دامنش سوم محمد

ميلاد او اميد اسلام است و انسان

ميلاد او ميلاد اسلام است و قرآن

نظم زمان بعد از رضا در پنجه اوست

مشكل گشاى كارها سرپنجه اوست

از روى او نور ولايت مى درخشيد

در سايه اش مهر هدايت مى درخشيد

در كودكى بر مسند عصمت بر آمد

انسان كه از غار حرا پيغمبر آمد

يحيى بن اكثم مفتضح در بحث با او

جاى سخن بر كس نماند هست تا او

درياى جودش تشنه بر ساحل بجويد

درگاه احسانش كف سائل بجويد

وقتى بر آيد دست جود از استينش

گوهر فشاند در يسار و در يمينش

تنها نه او بر دوستان گوهر ببخشد

بر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشد

خير كثير است و كرامت پيشه دارد

نخلى كه در ژرفاى كوثر ريشه دارد

اى آفرينش را چراغ رهنمايى

سر تا بپار رحمت جود ابن الرضايى

اى كوثر دوم كه مشهور است جودت

ظاهر تمام خير و خوبى از وجودت

در اين جهان و اينهمه لطف و كرامت

جودت قيامت مى كند روز قيامت

تفسير جودت را توان در هل اتى يافت

تصوير مهرت را درون سينه ها يافت

چشم امامت روشن از رخسارت ماهت

عرش خدا روشنتر از تو اميد است

اى آنكه نامت قفل غمها را كليد است

اين ملت ازاده را بر تو اميد است

لطفى كه در عيد تو كام دل بگيرند

لطفى كه تا در كوى تو منزل بگيرند

اميد احسان از شما دارد مويد

بر دامنت دست دعا دارد مويد

**************************

امشب زمین و آسمان باید چراغانی شود

سرتاسر روی زمین از گل گل افشانی شود

بلبل به عشق روی گل مست غزلخوانی شود

اکناف عالم سر به سر تزئین و نورانی شود

وآنگه ملک آماده ایست نگهبانی شود

جبریل مامور از پی گهواره جنبانی شود

چون حجت بر حق حق محبوب معبود آمده

یعنی جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

در دهم ماه رجب ماهی ز یثرب سرزدی

کز مقدس وح الامین در عرش بال و پر زدی

وز پرده دل نعره الله اکبر بر زدی

کامروز ذات حق بشر بر تا رو پودش بر زدی

بر تارک خلق جهان زین مژده حق افسر زدی

ساقی کوثر زین خبر فریاد شادی بر زدی

***********************

کز بهر یاری بشر سرمایه جود آمده

یعنی جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

از یمن این زیبا پسر وا شد گره از کار ما

شد سایه لطف خدا شامل بحال زار ما

وز رحمت حق شد عیان از پشت پرده یار ما

تا آنکه گردد جود او سرمایه بازار ما

روشن شده از نور او چون روز شام تار ما

با دلربائی دل برد از دست ما دلدار ما

بر گو تو بر خلق جهان آن روز موعود آمده

یعنی جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده احیا کند با جود خود موجود را

پابنده ساز در جهان او پرچم محمود را

سازد مشخص بهر ما راه زیان و سود را

راضی کند با طاعتش او خالق معبود را

خاموش سازد بهر ما او خوان لطف و جود را

در کان هستی هر چه بود از جود موجود آمده

یعنی جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده با علم خود مشت عدو را وا کند

یحیی ابن اکثم را بیک ایمای خود رسوا کند

اسلام را با منطقش جاوید و پا بر جا کند

دین خدا را تا ابد چون شیر حق احیا کند

با علم و فضل خویشتن هنگامه ای بر پا کند

صدها هزاران راز را بهر عدو افشا کند

کو مجری حکم خدا از نسل محمود آمده

یعنی جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند احمد خلق او تا شهره آفاق شد

در زهد و تقوا چون علی در ملک هستی طاق شد

مانند زهرا عصمتش سرچشمه اشراق شد

در بردباری چون حسن نزد همه مصداق شد

همچون حسین بن علی فرمانده عشاق شد

گاه عبادت بنده اش صد یوسف و اسحاق شد

چون عابدین در بندگی مسجود معبود آمده

یعنی جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند باقر علم او زینت دهد اسلام را

با شیوه صادق کند هوشیار خاص و عام را

با فکر بکر خویشتن او پخته ساز خام را

چون موسی جعفر کند اجرا همه احکام را

همچون رضا بر هم زند دیباچه اوهام را

شیرین کند از بهر ما او تلخی ایام را

از حق بما ژولیده این عید مسعود آمده

یعنی جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

*****************************

آن شب صدای عشق را مستان شنیدند

جام الستی را همه سر می کشیدند

آن شب شقایق ها همه سرمست بودند

پروانه ها بر گرد گلها می پریدند

آن شب تمام قاصدکها شاپرکها

رقصان به گرد شمع مستان می دویدند

آن شب هزاران غتچه خندان و شیدا

بر پیکر خود جامه از شادی دریدند

آن شب لبان غنچه ای زیبا شکفته

چون اشک شوقی شبنم گلها چکیدند

آن شب مدینه محفل نور و صفا بود

مستان شبی را این چنین دیگر ندیدند

آن شب تمام حوریان مشتاق و مسرور

بهر طواف یار ما صف می کشیدند

آن شب به دیدار گل زهرا ز حیرت

صد یوسف مصری دو دست خود بریدند

آن شب تمام دلبران وادی حسن

او را ز جمع دلربایان برگزیدند

آن شب به جانها نفخه روح القدس بود

روحی دوباره بر تن عالم دمیدند

آن شب جهان می خانه عشق رضا شد

شهد ولایت را همه مستان چشیدند

آن شب سرور عاشقان ابن الرضا بود

حق هم رضا داد و همه او را خریدند

*************************

تا که از باده عشقت به وجود آمده ام

بهر دیدار تو ای چشمه جود آمده ام

نام زیبای تو از روز ازل می گفتم

تا کنون همره این ذکر و سرود آمده ام

لحظه ای تا که زیاد تو جدا می افتم

پرسش از خود کنم از چه به وجود آمده ام

بر سر طره مشکین تو بستم دل را

تار عشق تو زنم در پی پود آمده ام

تار گیسوی تو دامی است که پرواز دهد

مرغ جانم که پرو بال گشود آمده ام

سوی تو پر کشم ای اوج عروج هستی

بهر معراج تو از چرخ کبود آمده ای

چون تماشای تو بود است مرا عهد الست

تا دلم از رخ تو یاد نمود آمده ام

به کلاف دل پیچیده ام ای یوسف من

سر بازار تو با بود و نبود آمده ام

به خریداری یک لحظه وصال رویت

دو جهان می دهم این گونه به سود آمده ام

خوانده ام قصه آدم که نگردم ابلیس

سویت ای کعبه هستی به سجود آمده ام

چون که عطر نفست سبقه ز نافه برده

ز پس مشک و گلاب از پی عود آمده ام

چرخ در جمله آفاق زدم با پر عشق

بر سر بام ولای تو فرود آمده ام

ای همه جود و سخا بر تو پناهنده شدم

ز پی آن که دل از سینه ربود آمده ام

وجه زیبای خدایی و چو بینم رویت

به تماشای خداوند ودود آمده ام

*****************

چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه

داده خدا دسته گل به ثامن الائمه

بر لب قدوسيان اين سخن جانفز است

بيت ولايت پر از جلوه ابن الرضاست

خنده وجد و شعف بر دو لب مرتضاست

امين وحى خدا سر دهد اين زمزمه

چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه

داده خدا دسته گل به ثامن الائمه

آينه و دل شده از نور خدا منجلى

دامن ريحانه شد مهبط نور ولى

بود تقى الجواد، محمد ابن على

روح روان رسول چشم و چراغ همه

چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه

داده خدا دسته گل به ثامن الائمه

گل وجود جواد، شكفته شد در زمين

به رنگ و بوى خدا چو خاتم المرسلين

آينه طلعتش طاهاست و يا و سين

ابرو و خال و خطش آيات محكمه

چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه

داده خدا دسته گل به ثامن الائمه

ذكر خدا خيزد از لعل درر بار او

جهان سراسر شده غرق در انوار او

امام هشتم زند بوسه به رخسار او

سزد كه مريم شود به كوى او خادمه

چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه

داده خدا دسته گل به ثامن الائمه

*************

هزار جان گرامي ، فــداي جــود جــواد

دل شكسته خود بسته ام به بود جـــواد

هماره مي رسد از كائنات و مخلوقـــات

نداي ذكر و ثنا ، مدحت و درود جــــواد

همه خلايق عالم ، غريق نعمت اوســت

چرا كه نيست حدودي براي جود جـــواد

وصي حجت هشتم ، ســــــلاله زهـــــرا

خداي حي توانا بــــــود شهــــود جــــواد

شب تولد درياي جـود و احسان اســــت

رسد به گوش سماواتيان ، سرود جــواد

در اين ولادت چشـم و چراغ بزم وصال

شده است شاد ، دل والي و دود جـــــواد

از انكه سجده شكـرش ، فضل خداســت

قبول حضرت جانان شده سجود جـــــواد

قدم به عرشه زين بــراق نــــور نهــــاد

به سوي حضرت سبحان بود صعود جواد

ز ذيل فضل و عنايات او ندارم دســـــت

كه زنده ام به عنايات و هم وجود جـــواد

به اشك ديده بشويم دفاتـــــــر گنهــــــم

كه متصل شده قطره به بحر جود جــــواد

رجب ولادت امام هادی علیه السلام مبارک باد


 اسیر بازی دنیا و غرق در وهمیم

ز عشق حضرت هادی بگو چه می فهمیم؟

فروخت هر که دلش را به او بهشتی شد

در این تجارت پر سود، حیف بی سهمیم!

وحید قاسمی
********************

باز شوق صفحه و رقص قلم

باز از لطف نگارم شاعرم

دیگر این دل گشته مجنون نگار

بی قرار و زار و مفتون نگار

می زنم دائم در میخانه را

تا ببینم ساقی دردانه را

آسمان امشب قمر آورده است

یا سمانه یك پسر آورده است

یك پسر نه یك جهانی دلبری

آمده از ره علی دیگری

دلبری كه هست هستی جواد

حضرت هادی دین باب المراد

وه كه عالم مست رخسارش بود

نه فلك مشتاق دیدارش بود

آن كه باشد رهنمای عالمین

در مقام پاك بازی چون حسین

در حدیث لوح فرموده خدا

در مدیح دومین ابن الرضا

او بود یاور به دین كردگار

دوست باشد با خود پروردگار

مثل حیدر بر همه مولا بود

ناخدای كشتی دل ها بود

از رخش نور هدایت می رسد

اصل معنای ولایت می رسد

تا تكلم می كند غوغا شود

با كلامش زندگی زیبا شود

تا گشاید لب همه حیران او

جامعه یك صفحه از دیوان او

با نگاهش بر جهانی هادی است

ایده اش منشوری از آزادی است

جان فدای چهره آرام او

در قفس شیران وحشی رام او

بی ولایش عشق ابتر می شود

دیده با یاد غمش تر می شود

او كه خود فرمانروای ماسواست

تربتش ویران چرا در سامراست؟

ای دریغ از فتنه ی وهابیان

شد خرابه مرقد مولایمان

آه ای مهدی دوران العجل

ساكن كوه و بیابان العجل

شیعیانت بی قرار و منتظر

نور تو گردد به دنیا منتشر

تا بگویی فصل آبادی شده

بازسازی گنبد هادی شده

(روحیم) من نوكری پر اشتباه

سوی آل الله آوردم پناه

محمد مهدی روحی


****************************

امام كیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم

دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم

گوهرى ارزنده از گنجینه‌‏ى جود جوادم

نهمین فرزند دلبند على مرتضایم

مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم

هشتمین پرورده‌ى ایمان و صبر مجتبایم

پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى

هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم

در عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم

ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم

در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم

پنجمین گنجینه‌ى اسرار كل ماسوایم

صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم

چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم

وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى

سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم

محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم

دومین گل از گلستان على موسى الرضایم

در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم

اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم

در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم

حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم

من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم

زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم

آیه‌ى تطهیر را مصداق و از امر الهى

آیه‌اى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم

غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت

شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم

ژولیده نیشابوری

 

*******************************

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی
یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»
در آینۀ صبح و مسا حضرت هـادی
دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
بردند همان شب که سوی بـزم شرابت
چون از تو نکردند حیا؟ حضرت هادی
افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی
کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی
در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی
"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشتۀ بی‌جرم و خطا حضرت هادی

****************************

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

به نور ناب نگاه چهارده خورشید

وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند

سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را

زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد

سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت

به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد

مرا اسیر غزل های چشم تو می خواست

نگاه روشنتان را کُمیت پرور کرد

چگونه می شود الطاف بی کران تو را

چگونه می شود ای با شکوه باور کرد

خدا اراده نموده که شاعرت باشم

همیشه هر سحر جمعه زائرت باشم

به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما

ولایت تو مبانی اعتقادی ما

شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست

رهین محضر تو فقه اجتهادی ما

میان چشم تو آیات فتح را دیدیم

خروش تو شده روحیهٔ جهادی ما

و آیه آیه قنوتت ترنم ملکوت

خلوص سجدهٔ تو مسلک عبادی ما

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست

به لطف این که تو هستی امام هادی ما

اگر کم از جلوات جلالی ات گفتیم

بذار این همه را پای کم سوادی ما

شدیم مثل گدایان سامرائی تو

مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما

چه می شود که گدایِ گدای تو باشیم

چه می شود بپذیری فدای تو باشیم

همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت

پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت

یوسف رحیمی


**********************************
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى

دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى

نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم

که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا

صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى

مقربان الهى فرشتگان بهشتى

کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى

ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم

شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى

درندگان زمین التجا برند به سویش

پرندگان هوا در هواى حضرت هادى

اگر به سامره‏ ام اوفتد گذر سر و جان را

کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى

دلم که درد گناهش به احتضار کشانده

پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى

مرا چه قدر که گردم گداى خاک نشینش

که هست خازن جنت گداى حضرت هادى

دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت

ملاحت سخن دل رباى حضرت هادى

به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید

نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى

به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد

به لحظه‏ اى که کنم جان فداى حضرت هادى

به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گم

هدایت است به ظل لواى حضرت هادى

بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى

به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى

مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم

بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى

حاج غلامرضا سازگار


***********************************

امام هادیبال كسی به اوج هوایت نمی رسد

حتی ملك به گرد دعایت نمی رسد

دسـتان آسمان به بلنـدای آسمان

بر خاك ریشه های عبایت نمی رسد

آقا بدون نور تو حتی فرشته هم

گمراه می شود به هـدایت نمی رسد

تو چهارمین علیِّ سریر ولایتی

درك زمین به فهم ولایت نمی رسد

فخر گدایی سر كویت همین بس است

صد پادشاه هم به گدایت نمی رسد

ما را غلام حضرت هادی نوشته اند

دیوانگان غیر ارادی نوشته اند

وقتی قرار شد كه كمی سروری كنم

باید همیشه پای شما نوكری كنم

روی زمین كه رد و نشان از شما كم است

باید نظر به نقطه ی بالاتری كنم

وقتی قرار شد به تو نزدیك تر شوم

باید كه التماس به چشم تری كنم

بار رسالت غم تو روی دوش من

پس می توان به عشق تو پیغمبری كنم

با این گدایی تو همیشه امام عشق

باید به كل عالمیان سروری كنم

چون دل میان زلف كسی ساده گم شدم

شكر خدا اسیر امام دهم شدم


مسعود اصلانی

***********************************

نمی خواهد غلامی و ندیمی

برقصان پرده ها را با نسیمی

خودت در آسمان ها دست داری

خودت در باد و باران ها سهیمی

نگاهت رام کرده شیرها را

تو ای با هر چه در عالم صمیمی

بگو با من حدیثی از غمت را

عطایم کن دلی عبدالعظیمی

گرفتم نان و خرمای غزل را

علی هستی و من بچه یتیمی

...

همیشه در خیالم سیب دارم

که نیمی مهدی و هادی است نیمی

×××

زهری بشری موحد

**********************************

هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
 فیض مدام، سلسلۀ نورِ دائمی
پور جواد ابن رضا سبط کاظمی
در شأنت این بس است که جد شما رضاست
در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی
تا پایۀ امامت و دین از تو قائم است
خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود
هر شام در صلاتی و هر روز صائمی
یا حجّۀ الوفیّ، صفی هادی ای امام
ای حضرت کریم که عین المکارمی
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
 مهر دهم! حقیقت کامل، امام من!
آیینۀ جمیع فضائل، امام من!
لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو!
خاک از توکلّت «متوکل» امام من
چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب
بر تو خوراند زهر هلاهل امام من
لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا!
لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من
ای که هنوز حلقۀ در را نکوفته
لطف تو داده حاجت سائل، امام من
نامت گره‌گشای تمامی مشکلات
لطفت کلید حل مسائل امام من
هادی امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی
نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی
تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه
از خندۀ تو گشت دلش شاد، یا علی
روشن به روی گندمی‌ات شد دل جواد
وقتی «سمانه» چو تو سمن زاد، یا علی
چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو
شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی
در پای تو گریسته وحش درنده هم
ای بستۀ ولای تو آزاد، یا علی
تاریخ، ای حقیقت !بیدار، چون علی
هرگز تو را نمی‌برد از یاد، یا علی
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام

**********************************

اي دهمين رهبر والا مقام
نجل محمد خلف نه امام
روح دعا، روح سجود و قيام
ساية لطفت به سر خاص و عام
مهر تو امضاي صلات و صيام
سيّدنا حضرت هادي سلام
آينة احمدي و مرتضي
واقف آينده اي و ما مضي
هادي راه قدري و قضا
نجل جواد استي و ابن الرضا
جدّ و پدر هر دو امام همام
سيّدنا حضرت هادي سلام

خازن جنت به سرايت فقير
پيش جلالت متوكل حقير
ملك دل اهل ولا را امير
دل كه نباشد به ولايت اسير
نور الهي است بر آن دل حرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي ز كرامت شده غمخوار من
اشك تو در چشم گهربار من
نام تو و ذكر تو گفتار من
سامرة توست دل زار من
اي حرم دل ز تو بيت الحرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي غمت از جور عدو بي حساب
اي جگر شيعه برايت كباب

ديده مدام از متوكل عذاب
از چه تو را برد به بزم شراب
خوب گرفتند ز تو احترام
سيّدنا حضرت هادي سلام
خون عوض اشك فشانم همه
نيست به سوز جگرم خاتمه
ناله شده بر لب من زمزمه
بزم شراب و پسر فاطمه
سوزد از اين غم جگرم صبح و شام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه اي بضعة پاك جواد
خصم ستم پيشه تو را زهر داد
داغ تو را بر دل عالم نهاد
دور تو كم بود و مصائب زياد

عمر تو با خون جگر شد تمام
سيّدنا حضرت هادي سلام
سينه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت
شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت
شيعه به هر انجمنت سوخت سوخت
آه كه قلب حسنت سوخت سوخت
اشك فشاند ز فراقت مدام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه شد صحن و سرايت خراب
زائر قبر تو شده آفتاب
غربت تو كرده دلم را كباب
خون چكد از ديده به جاي گلاب
سوخت از اين غم جگر خاص و عام
سيّدنا حضرت هادي سلام

********************************
الا ای سامرا ای قبله جان

الا ای کعبه محبوب مستان

الا ای سامرا ای کشور عشق

به قلب عاشقان ای محور عشق

خوشا افتم به پای زائرانت

بگردم کفشدار آستانت

ببوسم خاک صحن باصفایت

چو بیماران رسم بهر شفایت

تویی با یار خود در عمق سینه

بقیعی کربلایی هم مدینه

فدای آن امام جاودانت

فدای آن مه در دل نهانت

امیر و هادی دلها مدد کن

علی بن جواد مولا مدد کن

اگر یارا پذیری یک سلامم

به جمع نوکرانت چون غلامم

**********************************

ای از غم تو بر جگر سنگ شراره

وی در همه عمر ستم دیده هماره

سنگینی اندوه تو از کوه فزونتر

غمهای فراوان تو بیرون ز شماره

تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت

با جام می خود به سویت کرد اشاره

از هجر تو باید کمر کوه شود خم

جایی که گریبان ولایت شده پاره

تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد

بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده

همراه عدو رفتی و او بود سواره

از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود

کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

***********************************

ای دهمین حجّت  آل رسول

وی درخشنده بحر عقول

هادی دین شمس ولایت تویی

چشمه احسان و کرامت تویی

ای که تویی آینه بو تراب

هر دو جهان ذرّه و تو آفتاب

کوثر لطف و کرم و عدل و داد

نور دو چشمان امام جواد

ای که زهست تو بود کائنات

وی زوجود تو جهان در ثبات

آه که از گردش این روزگار

گشت ترا روز چنان شام تار

داد ترا ساقی غم جام غم

بر تو رسید از متوکل ستم

ای گل باغ نبی و بو تراب

بود کجا سزات بزم شراب

ز زهر دشمن زتنت تاب شد

شمع صفت پیکر تو آب شد  




********************************



ولادت امام باقر



الا که غرق در انوار ذوالجلال شویم
هلال ماه رجب سرزده، هلال شویم
کمال یافتۀ قلۀ کمال شویم
هماره خاک قدوم علی و آل شویم

مـه تجلـی حسن و جمال لم‌یزلی است
خجسته باد که ماه‌ محمّد است و علی است

مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود
مه وصال خداوندگار حیّ ودود
مه چهار ولادت ز چار رکن وجود
مه مبارک لبخند مهدی موعود

مه نـزول کرامـات خالـق ازلـی است
ولادت دو محمّد، ولادت دو علی است

طلوع این مه فرخنده می‌دهد خبری
که سرزد از افق عزت و شرف قمری
و یا ز دامن دریای معرفت گهری
خدا به حضرت سجاد داد گل‌پسری
که گل، زبان ملک ریختند در قدمش
اگر غلـط نکنـم مدح انبیاست کمش

زهی که فاطمه- بنت حسن- حسن‌زاده
بر آفتاب خدا، ماه انجمن زاده
بگو که وجه خداوند ذوالمنن زاده
و یا که نخلۀ توحید، یاسمن زاده
بهشـت حضـرت سجـاد، لالـۀ رویش
حسین بوسه زند بر جمال دلجویش

درود اهل ولا بر شب ولادت او
سلام داده رسول خدا به حضرت او
سپاه علم کشیدند صف به خدمت او
عنایت و کرم و لطف و جود، عادت او
سحابِ یکسره بارنـدۀ علوم است این
محیطِ نور و شکافندۀ علوم است این

تمام علم ز دریای فضل اوست نَمی
تمام جود ز یک بذل دست او کرمی
تمام ملک خداوند بهر او حرمی
تمام دهر ز عمر عزیز اوست دمی

به نقش صورت او صورت‌آفرین نازد
به زهد و طاعت او زین‌العابدین نازد

به ماه عارض و حسن و جمال او صلوات
به حسن خلق و به حسن خصال او صلوات
به مام و باب و به آباء و آل او صلوات
به علم و دانش و فضل و کمال او صلوات
چنان به پاسـخ دشنام، خُلق او نیکوست
که خصم می‌شود از فیض یک نگاهش دوست

امیر عالم و بیل رعیتیش به دوش
به شوق زمزمه‌اش عرشیان سراپا گوش
زند ز منطق او بحر علم و دانش جوش
صدای «یارب» او از ملک ستاند هوش
درود شخص پیمبـر نثار باد بر او
سـلام حضرت پروردگار باد بر او

بیا و روی ارادت ببر در این درگاه
حوائجت همه از باقر‌العلوم بخواه
سلالۀ دو علی، نور چشم ثارالله
دهد به دیدۀ «جابر» شفا به نیم نگاه
چو چشم اوست همان چشم خالق دادار
به یـک نظـاره بـرآرد گـل از شـرارۀ نار

ولایتش سند و ثبت دین کامل ماست
گل محبتش آدم‌کنندۀ گل ماست
به روز حشر ولایش تمام حاصل ماست
مزار او نه به خاک بقیع، در دل ماست

زهـی کـرامت آن شهریــار عالــم را
که برگزیده به مدح و ثناش «میثم» را

 

غلامرضا سازگار

*******************************
فرشته‌ها ز عرش حق آمده‌اند بر زمين
دسته گلي داده خدا به دستِ زين العابدين
لاله و ياس و ياسمن، گلِ شقايق و چمن
براي ديدنِ رخش، چشمِ همه کرده کمين
گاه همه به زاري و گاه همه به شادي‌اند
گريه به خنده زد گره، خنده به گريه شد عجين
اين که به آسمانِ دل در شبِ تيره روشن است
ماه امام باقر است، ماهِ امامِ پنجمين
شد پدرش پورِ حسين، مادر او دختِ حسن
حاصلِ زوج علوي، فخرِ وجود نازنين
بيند اگر به کودگي رنج و مصيبت فزون
وارثِ کربلاست اين دشمنِ ظلمِ ظالمين
پاي بنه به کوي او از سرِ عشق و معرفت
ذکرِ توسلش شده، مرهمِ زخمِ مؤمنين

*************************
امشب از هر سو دلم پر مي‌کشد
جرعه جرعه جام مي‌ سر مي‌کشد
امشب اين دل را چراغان کرده‌ام
عشق را در سينه مهمان کرده‌ام
جام‌ها را ارغواني مي‌کنم
پيرم اما نوجواني مي‌کنم
هيئتي در سينه بر پا کرده‌ام
نقل و اسپندي مهيا کرده‌ام
پرده‌هاي شاديِ سبز و سپيد
يک به رنگ عشق و يک رنگ اميد
امشب آنچه خواسته جانان کنم
پرده‌ها را بر دل آويزان کنم
روي هر يک نام دلبر حک کنم
اين دلم را بينِ دل‌ها تک کنم
مي‌کنم دعوت همه رگ‌هاي خود
جمع اعضايم ز سر تا پاي خود
عقل و چشم و گوش و لب در انتظار
تا که آيد عشقم از شهرِ بهار
لحظه‌اي روشن شد از سبزي نور
گشت اين مهماني‌ام غرقِ سرور
پرده‌ي سينه دمي آمد کنار
گفت عقلم، عاشقان! آمد نگار
گر چه دل بر رنگ سرخي مبتلاست
رنگ دل تعويض شد اکنون طلاست
سينه‌ام شد هيئتي ديوانه وار
اي خدا آمد نگاري تکسوار
قد او عالم کند يک دم اسير
چشم او بر دشمنان باشد چو تير
با نگاهش نور بر هر سو زند
با لبانش دم ز الا هو زند
برق دندان‌هاي او درّ صدف
بهر ديدارش خلائق صف به صف
زلف او با باد غوغا مي‌کند
خنده‌اش صدها گره وا مي‌کند
کاش مي‌شد نوکرِ او مي‌شدم
زائر آن چشم و ابرو مي‌شدم
کاش مي‌شد جيره‌ خوارش بودمي
لحظه‌اي را در کنارش بودمي
کاش مي‌شد يک نگاهم مي‌نمود
در برش يک دم پناهم مي‌نمود
او که بر دل دلبر و تاجِ سر است
پاره‌‌ي قلب بتول و حيدر است
کيست او جز حضرتِ سلطانِ دل
حضرت باقر که شد مهمانِ دل
********************************
امشب قسمي خورده‌ام اي سينه که بايد
ديده به جهان بندم در ذکر نشينم
بي وقفه کنم زمزمه تا جان به سر آيد
آن وقت ز خاکِ قدمش بوسه بچينم
آنقدر بگويم ز لبم ذکر که شايد
تا حضرت والا نسب عشق ببينم
* * *
امشب به خودم گفته‌ام اي رند خرابات
برخيز مهيا شو و زن نعره‌ به هر سو
رو کن به همان منشاء پر نورِ عبادات
از او تو مدد گير به ذکرِ حق و يا هو
يا حضرت سجاد تو اي قبله‌ي حاجات
چشمت شده روشن ز رخ نوگل خوش رو
* * *
اين گوهر غلطان که به درياي تو افتاد
از پرتوي علمش همگان درس بگيرند
آن شهد که از هر سخنش جان به همه داد
بين لشکر انديشه ز او مستند و اسيرند
هر يک صنمي پيش رخش خاک دهد باد
پيش قدمش گو که همه سخت بميرند
* * *
اين است بهشتي گوهر و شمس فروزان
با علم کند کاخ ستم را همه معدوم
هر جا که بُوَد حامي دين حامي قرآن
وين هست همان حجت و آن حضرت معصوم
او کيست که شد کرب و بلا واله و عطشان
اي سينه بگو باقر و پنجم گلِ مظلوم
*******************************

گر چه دل بر رنگ سرخی مبتلاست
رنگ دل تعویض شد اکنون طلاست
سینه‌ام شد هیئتی دیوانه وار
ای خدا آمد نگاری تکسوار
قد او عالم کند یک دم اسیر
چشم او بر دشمنان باشد چو تیر
با نگاهش نور بر هر سو زند
با لبانش دم ز الا هو زند
برق دندان‌های او درّ صدف
بهر دیدارش خلائق صف به صف
زلف او با باد غوغا می‌کند
خنده‌اش صدها گره وا می‌کند
کاش می‌شد نوکرِ او می‌شدم
زائر آن چشم و ابرو می‌شدم
کاش می‌شد جیره‌ خوارش بودمی
لحظه‌ای را در کنارش بودمی
کاش می‌شد یک نگاهم می‌نمود
در برش یک دم پناهم می‌نمود
او که بر دل دلبر و تاجِ سر است
پاره‌‌ی قلب بتول و حیدر است
کیست او جز حضرتِ سلطانِ دل
حضرت باقر که شد مهمانِ دل

******************************

پنجمین حجت خدا باقر
مظهر ذات کبریا باقر
قرّة العین حضرت سجاد
چون پدر صاحب لوا باقر
نور پاک محمد است و علی
گوهر قلزم ولا باقر
وارث گنج حکمت و عرفان
عالم علم اوصیا باقر
جانشین و وصیّ پیغمبر
نور چشمان مرتضی، باقر
منبع جود و لطف و احسانست
میر و سر حلقة سخا باقر
کام جان ها ز نام او شیرین
درد ما را بود دوا باقر
زد قدم از شرف به ماه رجب
وارث نور هل اَتی باقر
کرده در بر لباس امکانی
زد به سر تاج اِنّما باقر
این شنیدم که بلبلی عاشق
بر سر شاخه زد نوا باقر
کامد ای عاشقان زمان طرب
خیز و شادی نما به ماه رجب
نور او نور روی پیغمبر
برگزیده، چو مصطفی منظر
خوی پاکیزه اش پسند خدا
همچو مرآت ساقی کوثر
چهره اش همچو چهرة زهرا
به درخشش به زهره احمر
خرّمی از وجود او پیدا
بلکه مینوی حضرت داور
حُسن او در کمال حُسن حَسن
خیره در سیرتش هماره نظر
در شجاعت حسین کرب و بلا
در سخاوت چو بحر پر گوهر
هر چه گویم به وصف او قاصر
من چه خوانم به مدح آن سرور
گوهر بحر معرفت باقر
به جمیع صفات حق مظهر
روز میلاد آن امام همام
کام ما پر بود ز شهد و شکر
بر لب جمله شیعیانش بود
این  سخن نیمه شب به وقت سحر
کامد ای عاشقان زمان طرب
خیز و شادی نما به ماه رجب
طور دل شد به مهر او سینا
دیده از توتیای او بینا
بر کف ما ز حُبّ او ساغر
جمله سرمست آن می مینا
دل ربوده ز عارف و عامی
کس ندیده چنین رخ زیبا
در رُخش گر نظر کنی بینی
جلوة ذات حق بود پیدا
پنجمین شمس آسمان ولا
هفتمین نور طلعت غبرا
عرش و کرسی به نور او قائم
عالم از یُمن حضرتش بر پا
شاد و خُرم بود از این مولود
نه زمین بلکه عالم بالا
جانشین پیمبر خاتم
بر همه خلق رهبر و مولا
پرچم افراز دین و قرآنست
عالم علم علَّمَ الاسما
ذکر و تسبیح دوستانش هست
زیر لب دم به دم چنان عنقا
کامد ای عاشقان زمان طرب
خیز و شادی نما به ماه رجب
حجّت حق امام دین باقر
بر همه کار انس و جان ناظر
مشکلات جهان از او آسان
در مصائب به امر حق صابر
هر کجا عاشقی برد نامش
بی گمان در برش بود حاضر
چشم او چشم خالق اکبر
بر همه آفرینش او باصر
گیسوانش کمند طایر جان
دیدگانش دو جادوی ساحر
در مقامش زبان بود الکن
در مدیحش قلم بود قاصر
می رساند سلام پیغمبر
بر چنین رهبر جهان جابر
غم ز خاطر برون کند مهرش
شادمان می شود از او خاطر
به ظهورش ظهور حق پیدا
ز وجودش خدا همی ظاهر
گوید این نکته را ز روی شرف
گاه بی گاه خامة شاعر
کامد ای عاشقان زمان طرب
خیز و شادی نما به ماه رجب

*************************

مه رجب، مه تسبیح، ماه صدق و صفاست
مه نماز، مه روزه، ماه ذکر و دعاست
مه عبادت پروردگار حیّ ودود
مه محمد و ماه علی، مه زهراست
نسیم صبحگهش خوب تر ز بوی بهشت
فضای شامگهش بهتر از نسیم صباست
طلوع این مه نورانی از شب اول
ولادت وصی پنجم رسول خداست
امام پنجم شیعه، محمد دوم
که خاک درگهش این چار امّ و هفت آباست
تمام دانش در لوح سینه اش محفوظ
تمام قرآن در مصحف رخش پیداست
اگر به ذره نظر افکند شود خورشید
وگر به قطره نگاهی کند همان دریاست
محمدی که محمد سلام داده بر او
که خود سلام محمد سلام ارض و سماست
سلام را چو جواب سلام باید گفت
شفای دیدة جابر جواب آن مولاست
قیام علمی او چون قیام سرخ حسین
پیام زندة او انقلاب کرب و بلاست
کلام اوست شکافندة تمام علوم
علوم را نفسش خوشتر از دم عیساست
دُری ز مخزن علمش به دست شیعه بود
که نام آن دُر مکنون دعای عاشوراست
به کور چشمی ناباوران تیره درون
مزار و بارگهش در مدینة دل هاست
به بزم شام که بیش از چهار سال نداشت
علیه پور معاویه ناگهان برخاست
بسان رعد خروشید آن چنان که هنوز
بنی امیّه به هر دور و هر زمان رسواست
گشود لب که یزیدا به قوم خویش مبال
که نسل شان ز حرام است و اصل شان ز خطاست
دهد به کشتن آل رسول رأی کسی
که او ز پشت پدر نبود و ز نسل زناست
گهی بسان رعیت گرفته بیل به دوش
گهی به نور هدایت به خلق راهنماست
روا بود که به افلاک سر بلند کنیم
ندا دهیم محمد امام پنجم ماست
هنوز دشمنش از عفو مانده شرمنده
هنوز خُلق خوشش روح بخش اهل ولاست
هنوز کرسی درسش بود به شانة عرش
هنوز شعشعة دانشش به اوج سماست
هنوز علم به دنبال او روانه بود
هنوز سائل درس و تعلّمش دنیاست
هنوز زمزمة قصة عزیز و عُزیز
از آن ولیّ الهی شنیدنش زیباست
خدا گواست جدا از خدا و قرآن است
هر آن کسی که مسیرش ز اهل بیت جداست
مدینة دل شیعه بقیع دیگر اوست
از آن جهت دل مؤمن، همیشه عرش خداست

 

***********************************************

هلال ماه رجب! نـاز کن بـه ماه تمام
ز یازده مـه دیگر تو را سلام سلام
سلام بر تو که در دامن تـو می‌تـابد
فروغ حسن خدا از جمال چار امام
ولادت دو محـمد، ولادت دو عـلی
کدام ماه، چنینش سعادت است و مقام؟
چه ماه ‌روح‌فزایی که درنخستین شب
امـام پنـجم مـا شـد ولادتش اعـلام
خـدا به فاطمه بنـت حسن گلی بخشـید
که عطر باغِ حسینی از او رسد به مشام

امـام باقـر یعـنی محـمد دوم
امام باقر پنجم وصی خیرالانام
امـام باقـر یعـنی حقیقت قـرآن
امام باقـر یـعنی تـمامی اسلام
امام باقر یعنی بهشت هشت بهشت
امام باقر یعنی نظـامِ هفـت نظـام
امام باقر یعنی امام علم و عمـل
امام باقر یعنی رسول خون و قیام
مگـر امام چـهارم مـدد کـند، ورنـه
که‌ راست زهره که در مدح او کند اقدام؟
زجان ودل ملک و جن و انس و حور اینجا
نفس بـه دوسـتیِ او بـرآورنـد مـدام
اگر از او نستانند جام در صف حشر
می حلال بهشتی بـه انبیاست حرام
به زائران حریمش در آفتاب بقیع
پـر ملائکه گـردیـده حلّۀ احـرام
زتشنگی جگرم شعله می‌کشد ساقی
بیا شراب محبّت مرا بریـز به کـام
به غیر بغض عدویش ره نجاتی نیست
به جـز به دوستی‌اش دل نمی‌شود آرام
عجیب نیست اگر در تمـام حادثه‌ها
شود به امرغلامش سمند گردون، رام
به یک اشارۀ او عالمی «زراره» شوند
به یک نظارۀ او خلق، می‌شوند «هشام»
ستانده ‌روح، زگفتار روح بخشش، روح
گرفته علم، زلب‌های جانفزایش کـام
مگو درِحرمش بسته روز و شب،که زعرش
پی زیـارت قبـرش مـلک شـوند اعـزام
نگو چـراغ ندارد ببین که هر شب، ماه
چگونه از حرمش نـور می‌ستاند وام
کمال اوست بـه چرخ کمال، اوج کمال
کلام اوست بـه کلّ علوم، جان کـلام
پنـاه برده بـه درگاه او صغیر و کبـیر
شفا گرفته زخاک درش ‌خواص‌ و عوام
هنوز پـای بـه ملک وجـود ننهاده
سلام داده محمد بـه آن امـام همام

چهارساله خروشید آن چنان بـه یزید
که شد به دیده او «شام»، تیره‌تر از شام
بـه شاهی دو جهان ناز می کند "میثم"
اگـر غلامِ درش خوانـدش غلام غلام

شهریار ملک دلهایی نمی‌دانم که‌ای؟

شهریار ملک دلهایی نمی‌دانم که‌ای؟
جانشین حق تعالایی نمی‌دانم که‌ای؟
تا خدا می‌بینمت یا با خدا می‌بینمت
هم‌نشین با ذات یکتایی نمی‌دانم که‌ای؟
سین سِرّی، رای رمزی، حای حییّ، نون نور
تحت بسم‌الله را بایی، نمی‌دانم که‌ای؟
آسمانی یا زمین؟ یا ماه یا مهری، بگو
رعد؟ باران؟ ابر؟ دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای؟
آدمی، نوحی، خلیلی، هود و نوح و صالحی؟
یا کلیمی یا مسیحایی؟ نمی‌دانم که‌ای؟
زمزمی رکنی مقامی یا صفا و مروه‌ای؟
گرچه دانم فوق اینهایی نمی‌دانم که‌ای؟
انبیا را رهنمایی، اولیا را رهبری
مؤمنین را نیز مولایی، نمی‌دانم که‌ای؟
از بشر بالاتری و از ملک نیکوتری
فوق فوق معرفت‌هایی نمی‌دانم که‌ای؟
همچنان شمعی که تنها سوخته در انجمن
در میان جمع تنهایی نمی‌دانم که‌ای؟
وسعت ملک خداوند است زیر سایه‌ات
آفتاب عالم‌آرایی نمی‌دانم که‌ای؟
اولی و آخری و باطنی و ظاهری
سید و مولا و اولایی نمی‌دانم که‌ای؟
گرچه جان عالمی عالم تو را نشناخته
گرچه در مایی و با مایی نمی‌دانم که‌ای؟
گه شود خم نخل طوبی پیش سرو قامتت
گه کنار نخل خرمایی، نمی‌دانم که‌ای؟
گه شب معراج گردی با محمّد همنشین
گاه بر ایتام بابایی نمی‌دانم که‌ای؟
رخت نو از آن قنبر، جامۀ کهنه ز تو
او غلام است و تو آقایی، نمی‌دانم که‌ای؟
هم امیرالمؤمنینی، هم امام المتقین
هم ولی حق تعالایی نمی‌دانم که‌ای؟
گاه بر تخت خلافت، گاه در قعر قنات
گاه پایین، گاه بالایی نمی‌دانم که‌ای؟
گاه با حکم محمّد ‌می‌روی در کام مرگ
گه اجل را حکم فرمایی نمی‌دانم که‌ای؟
گاه با عیسی ابن مریم بر فراز آسمان
گاه با موسی به سینایی نمی‌دانم که‌ای؟
اینکه مدح توست در آوای«میثم»روز و شب
نای جانش را تو آوایی نمی‌دانم که‌ای؟

صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار

*********************

دلم تا از مسیر عشق رد شد

به اشعارم نظر بی حصر و حد شد

کسی که گفت ذکر یا علی را

امین قل هو الله احد شد

که مولا عشق رب العالمین است

فقط حیدر امیر المومنین است

اگر از عشق او بیگانه باشم

ضرر کردم پی میخانه باشم

اگر عشاق را دیوانه خوانند

همان بهتر که من دیوانه باشم

مساوی نام مولا با یمین است

فقط حیدر امیر المومنین است

علی در مکتبش صد یاس دارد

طلا ، یاقوت ، دُر ، الماس دارد

مگو سقای لب تشنه محال است

ابالفضل از علی میراث دارد

علی ذکر یل ام البنین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

کتاب مرتضی صدها ورق داشت

فلق از عشق او رنگ شفق داشت

همین روح القدس که هست مشهور

به ذکر یا علی روح و رمق داشت

نگارم زینت عرش برین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

اگر خواهی که یابی احترامی

میان مردمان باشی گرامی

بیا و بر در این خانه بنشین

غلامی کن غلامی کن غلامی

بدان ارباب ما شاه زمین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

می افتد قیمت یاقوت و گوهر

می افتد هیبت طوفان و تندر

می افتد کاخ هر شاه ستمگر

نمی افتد تلاطم های حیدر

چرا ؟ چون عشق مولا آتشین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

الا که مست عین و شین و قافی

اگر قبر شهیدان را شکافی

از آنان هم بپرسی رمز ایمان

فقط گویند یک جمله ست کافی

تمام اعتقاد ما همین است

فقط حیدر امیر المومنین است

منم ریزه خور دربار زینب

سلامم بر همه انصار زینب

نمی خواهم پزشک و قرص و دارو

خوشم چون که شدم بیمار زینب

تمام حرف این علامه این است

فقط حیدر امیر المومنین است

ذکر دلم مدح و ثنای علیست

حال خوشم حال و هوای علیست

ذات الهی چو مرا خلق کرد

هر چه به من داد ولای علیست

خلوت من، جَلوت من، با علیست

دار و ندارم همه یک یا علیست

کیست علی؟ آن که ندانند کیست

کیست علی؟ آن که خدا هست و نیست

کیست علی؟ کسی که پیش از مکان

به ذل غیب لا مکان داشت زیست

لعل و دم جان محمد علیست

تمام قرآن محمد علیست

مغز علی و دگران پوستند

تمام انبیا علی دوستند

امیر مومنین عالم علیست

حقیقت رسول خاتم علیست

کعبه علی قبله علی حج علیست

ذکر علی حمد علی دم علیست

علی بود احمد و احمد علیست

تمام اسلام محمد علیست

علی، کسی که خون عدل، جاری کند

رسول را یک تنه یاری کند

امیر مرحب کش خیبر شکن

دیده کسی یتیم داری کند !

خاک کجا و مظهر او کجا

تنور پیرزن کجا او کجا

وای به من، من و ثنای علی

عفو کند مرا خدای علی

جهان چه قابل که فدایش شود

فاطمه می شود‎فدای علی

‎آیینهی روی خدا، چهره اوست

دین تمام انبیا، مهر اوست

کیست علی؟ معلم جبرئیل

کیست علی؟ پیر هزاران خلیل

کیست علی؟ امیر خیرالعمیر

کیست علی؟ وکیل نعم العمیر

کیست علی؟ تمام آئین من

عقل من و عشق من و دین من

پاک سرشتم که سرشتم علیست

محشر و میزان و بهشتم علیست

میثم بی دست و زبانم ولی

هر چه که در نخل نوشتم علیست

گو که در آرند ز تن پوستم

تا ابدالدهر علی دوستم

                    

   "حاج غلام رضا سازگار"

**********************

کعبه خلوتگه اسرار فراوان علیست

بیت حق جلوگر از عارض رخشان علیست

در جهان مرد عمل باش علی را بشناس

که ترازوی عمل کفه میزان علیست

دادگاهی که بفردای قیامت برپاست

حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست

ای ابوبکر مکن غصب خلافت زیرا

به خدا بعد نبی سلطنت از آن علیست

گشتن مَرحب و بگرفتن در خیبر به کف

خاطرات خوش دیباچه دوران علیست

دور شو ای پسر عبدود از دیده او

که شجاعان عرب پشه میدان علیست

این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند

با خبر باش که شاگرد دبستان علیست

گرچه خوشزاد زدیدار نجف محروم است

در عوض ریزه خوره سفره احسان علیست

 

شاعر:سید حسن خوشزاد

*******************************
من از ازل به مهر علی خو گرفته ام

درس خداشناسی ونیرو گرفته ام

از مرشد طریقت خود شاه لافتی

خوی محبت از کرم او گرفته ام

در پرتو هدایت و نور ولایتش

با دست وی زدامن یاهو گرفته ام

تفسیر و شرح آیة والشمس والضحی

من از جمال یار نکو رو گرفته ام

نازم برشتةکه میان من و علیست

به به عجب طریقة نیکو گرفته ام

مشق صفا و صدق و محبت به جز علی

اندر جهان من از که و از کو گرفته ام

من بوی عطر گلشن توحید را ازل

از روی عطر این گل خوشبو گرفته ام

با کشتی شکسته ز گرداب یا علی

در ساحل نجات تو پهلو گرفته ام

ایدست حق بگیر زدستم کاروان

وامانده ام بسوی درت رو گرفته ام

شاهان نیازمند در تو من گدا

از دامن شهنشه دلجو گرفته ام

واهب بهوش باش علی کان رحمت است

من حل مشکلات خود از او گرفته ام

تا بر لب خویش نام حیدر داریم

کی بیم ز دشمن ستمگر داریم

از مهر علی و یازده فرزندش

ما، گِردِ دیار خویش سنگر داریم

مولای ما نمونهء دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

 

شاعر :سید حمیدرضا برقعی

****************************

شکر خدا مست می کوثرم

شکر خدا فاطمه شد مادرم

شکر خدا اهل تولا شدم

عاشق ذریه زهرا شدم

شکر خدا بر در این خانه ام

شکر خدا دل به علی داده ام

شکر خدا پیش علی رو زدم

دم زعطای و کرم او زدم

شکر خدا قلب و دلم با علی ست

شکر خدا ذکر لبم یا علی ست

نان ونشان گرچه ندارم ولی

نوکر و مسکین علیم علی

گر که بپرسند گدای که ای

ریزه خور خوان عطای که ای

نازم و گویم که کنم سروری

شکر خدا حیدریم حیدری

خاک سراه توام یا علی

دشمن بدخواه توام یا علی

 

از قفس غصه رها شد دلم

شکر خدا کرب و بلا شد دلم

مهر حسین است چراغ شبم

شکر خدا سینه زن زینبم

شکر خدا نرفته ام راه کج

ذکر لبم گشته دعای فرج

شکر خدا گرچه که بی مایه ام

با پسر فاطمه همسایه ام

شکر خدا مست می او شدم

ریزه خور ضامن آهو شدم

بنده محبوب خداییم ما

نوکر و مداح رضاییم ما

گرچه گهی خوب و گهی بد شدم

شکر خدا ساکن مشهد شدیم

شاعر:سید مجتبی شجاع

************************** 

صحراي حجاز آمده رشك ارم امشب
عالم همه گرديده محيط كرم امشب
تكبير بگوئيد حرم شد حرم امشب
بیش از همه شب گشت حرم محترم امشب
در خانه زده صاحب‌خانه قدم امشب
بت‌ها همه گشتند به تعظيم خم امشب
در سيزده ماه رجب ماه مبارك
ميلاد علي در حرم‌الله مبارك
اين جان جهان است فدا باد جهانش
در قلب رسل چار كتاب است به شأنش
داده است خداوند به هر عصر نشانش
ريزد دُر توحيد و نبوّت ز دهانش
پيوسته بود نام محمد به زبانش
اي كعبه در آغوش به بر گیر چو جانش
گلبوسه بزن صورت الله صمد را
تبريك بگو فاطمة بنت اسد را
اركان حرم راست به سر شور ولايت
بت‌ها همه گشتند به توحيد هدايت
زمزم به دوصد زمزمه كرده است روايت
كامشب به حرم نور علي گشته عنايت
نوري كه نه مبدأ بود آن را نه نهايت
كز نور الهي كند اين نور حكايت
اين نور همان
  است  كه  پيش  
از گِل آدم
تابيد ز حُسن ازلي در دِل آدم
اين نور فروغ بصر آدم و حوّاست
اين نور همان راهبر نوح به درياست
اين نور تجلاي خدا در دل سيناست
اين نور عيان جلوه حق در يَد بيضاست
اين نور همان معجزه فيض مسيحاست
اين نور خطابي است كه در طور به موساست
اين نور فروغي است كه در غيب نهان بود
اين نور چراغي است كه در عرش عيان بود
اي بحر تجلاي اَزَل، اين گهر تواست
اي معجزه صُنع خدا، اين اثر تواست
اي روح‌الامين مرشد تو راهبر تواست
اي بيت، جمال اَحدِ دادگر تواست
اي آدم پاكيزه سرشت اين پدر تواست
اي فاطمه بنت اسد اين پسر تواست
بر روي دو دست تو يدالله مبارك
ديدار جمال اسدالله مبارك
آغوش گشوده است ز هم بيت‌الهش
كعبه، حرم امن خدا شد به پناهش
اركان حرم تشنة يك نيم نگاهش
مادر شده محو شرف و عزّت و جاهش
در پاكي و در زهد، خداوند گواهش
پيغمبر اسلام بود چشم به راهش
تا بار دگر روح شريفش به تن آيد
بر ياري او حيدر خيبر شكن آيد
افتاده نفس در دل خلقت به شماره
از چشم سماوات روان گشته ستاره
مَه خندد و خورشيد شده محو نظاره
جبريل به ديوار حرم كرده اشاره
وز شوق گريبان حرم گشته دوپاره
تا جلوه كند روي خداوند دوباره
اي اهل حرم باز حرم محترم آمد
تكبير بگوئيد علي از حرم آمد
اين است كه دیدند به هر عصر عیانش
اين است كه پيوسته زمانهاست زمانش
اين است كه برتر ز مكانهاست مكانش
آيات خدا ريخته از دُرج دهانش
پيوسته بود نام محمد به زبانش
بگرفته به بر خواجة لولاك چو جانش
لبهاش گل انداخته از بوسة احمد
انگار كه قرآن شده نازل به محمد
اين است كه سر تا به قدم جان رسول است
شمشير خدا، شير خروشان رسول است
چون خرمن گل زينت دامان رسول است
از كودكي خويش نگهبان رسول است
قدر و نبأ و فاطر و فرقان رسول است
قدرش بشناسيد كه قرآن رسول است
قرآن كه ز آغاز به احمد شده نازل
بر قلب وي، از قلب محمد شده نازل
اي بندگي درگه تو روح سيادت
اي مهر تو امضاي قبولي عبادت
خوبان جهان را به درت روي ارادت
توحيد به توحيد تو داده است شهادت
بي دوستي ات خلق نگرديده سعادت
از يمن قدوم تو حرم يافت ولادت
تو شير خدايي و محمد به تو نازد
و الله قسم خالق سرمد به تو نازد
ما مهر تو با شير گرفتيم ز مادر
بي مهر تو ما را نبود روح به پيكر
جايي كه بود پاي تو بر دوش پيمبر
كس را نبود گفتن مدح تو ميسّر
اوصاف تو را گفته خداوند مكرّر
گيرم كه ببارد ز دهان همه گوهر
با هيچ زبان گفتن مدح تو نشايد
ميثم چه بگويد چه بخواند چه سرايد؟

 

*************************** 

ای ولی الله  مطلق  یاعلی

چشمه جوشنده حق  یاعلی

شهریار ملک حسن سرمدی

باب شهرعلم و فیض احمدی

من چه گویم یاعلی درمدح تو

آیه آیه مصحف حق شرح  تو

نام تو مشتق  ازنام  خداست

بی وضو نام تورا بردن خطاست

آیه تطهیرشرح عصمتت

هل اتی تنزیل جود و رحمتت

حسن باشد سائل زیبائیت

قبله دل پینه پیشانیت

گر نمی بودی دراین ملک وجود

بهر زهرا همسری دیگر نبود

نسل درنسلت کریمند و جواد

خاندان عترتت خیر العباد

پهلوانان عرب خوارت شدند

سرکشان جمله گرفتارت شدند

یا علی ای صاحب تیغ دودم

یا علی ای حافظ لوح و قلم

یا علی ای فاتح خیبر شکن

با خدا بی واسطه گفته سخن

شام میلادت دلم پر میزند

چون گدایان حلقه بر درمی زند

دردم  مداوا مي شود با گفتن يک يا علي

دردم  مداوا مي شود با گفتن يک يا علي

عقده ز دل وا مي شود با گفتن يک يا علي

سرتاسر روي زمين بهتر ز فردوس برين

از لطف زهرا مي شود با گفتن يک يا علي

گفتا خليل کبريا اين آتش از امر خدا

بردا سلاما مي شود با گفتن يک يا علي

هر مرده را عيسي چو ديد گفتا و بر رويش دميد

اين مرده احيا مي شود با گفتن يک يا علي

زهرا دعايت مي کند غرق عطايت مي کند

وقتي لبت وا مي شود با گفتن يک يا علي

هر دل که شيداي عليست غرق تولاي عليست

اهل تبري مي شود با گفتن يک يا علي

اي گل اگر زيباستي از رحمت مولاستي

شهدت گوارا مي شود با گفتن يک يا علي

صدها گره وا مي شود با گفتن يا فاطمه

يک قطره دريا مي شود با گفتن يک يا علي

سید مجتبی شجاع

******************

 ذكر ابوتراب عجب مستی آور است

این نام پیرِ میكده ی حوض كوثر است

 اصلاً هراس و باك نداریم از حساب

 محشر كلید باغ جنان دست حیدر است

 رحمت به مادرم، كه مرا مجلس تو بُرد

 این شوقِ نوكری، اثر شیر مادر است

 اول كسی كه وارد فردوس می شود

 از صنف نوكران علی دوست، قنبر است

 حبل المتین حیدریون در پل صراط

 نخهایِ سبز چادر زهرایِ اطهر است

 هر كس ز غربت حسنش گریه كرده است

 خندان ترینِ مردمِ صحرایِ محشر است

 فردا تمام اهل زمین تشنه اند و ما

 لب هایمانِ ز باده ی آل عبا تر است

 راهی برای شیعه ی تو تا بهشت نیست

 «تا كشتی نجات حسینی شناور است»

 سینه كبودها، چقدر بُرد كرده اید!!!

 باغ بهشتِ سینه زنان با صفاتر است

 محشر تمام سینه زنان گردِ زینب اند

 آن روزِ داغ، چادر او سایه گستر است

 مانند باد می گذریم از پل صراط

 تا رویِ دست فاطمه قنداقِ اصغر است


وحید قاسمی

 

**********************

دل پر از شوكت و فرّ شد، شب ميلاد على
ميوه ى صبر ظفر شد، شب ميلاد على
فرشى از بال ملك، روى زمين گستردند
آسمان زيرو زبر شد، شب ميلاد على
سبز پوشان فلك، خنده كنان مى‏ گفتند
شب عشاق، سحر شد شب ميلاد على
دل كه با ياد على، گرد جهان مى ‏گرديد
راحت از رنج سفر شد،شب ميلاد على
تا سحر زمزمه ى نادعلى، بر لب داشت
هر كه زين مژده خبر شد، شب ميلاد على
چه مبارك سحرى بود كه هر بنده زخود
تا خدا راهسپر شد شب ميلاد على
سرو توحيد ،كه سر به فلك افراخته بود
قد برافراشته ‏تر شد، شب ميلاد على
مطلع الفجر هدايت، زافق سرزد و گفت
ليلةالقدر دگرشد،شب ميلادعلى
نور جاويدولايت، به نبوت پيوست
صحبت از شير و شكر شد، شب ميلاد على
نخل ايمان عدالت، كه برومندى يافت
سبز ازاين راهگذر شد شب ميلاد على
كعبه تنها صدف بود كه در قلب كوير
دامنش حِجرو حَجَر شد شب ميلاد على
زمزم از زمزمه ى نام ‏على شد شيرين
ناودان زمزمه گر شد، شب ميلاد على
تازه شد بار دگر، شيوه ى ابراهيمى
سهم بتخانه تبر شد، شب ميلادعلى
ديد بتها همه در قبضه ى اين بت شكن‏است
كعبه ‏آينده نگر شد شب ميلاد على
كعبه ميقات دل ‏انگيز خداجويان بود
قبله ى ‏اهل نظر شد، شب ميلاد على
بسكه تأثيرپذير است ازاين مژده(شفق)
صاحب حسن اثر شد شب ميلاد على

 

*************************

هردلي كه دچار ليلا بود

خوشي روزگار ليلا بود

از كرامات عاشقي است اگر

نام مجنون كنار ليلا بود

ميل صحرا نشيني مجنون

بيشتر اعتبار ليلا بود

آنچه دلهاي بي شمار ي داشت

محمل در غبار ليلا بود

بي نياز است از عبادت ما

كعبه اي در حصار ليلا بود

امشب اي عشق در طواف توام

سيزده شب در اعتكاف توام

بال با من، پريدنش با تو

سمت بالا كشيدن با تو

شوق تنزيل آيه ها با من

جبرييل آفريدنش با تو 

گندم كال مزرعه با من

فصل گرم رسيدنش باتو

نخل با من رطب با من

دست مشتاق چيدنش با تو

سجده بر خاك پاي تو با من

دست بر سر كشيدنش با تو

قل هو الله يا احد يا هو

وحده لا اله الا هو

كعبه آن قدر بي تو زيبا نيست

بي حضورت مطاف دنيا نيست

بي سبب رد نكرد مريم را

اين طرفها كه جاي عيسي نيست

كعبه مختص حال امروز است

مثل ديروز ومثل فردا نيست

سوره ات را خودت نزول بده

ورنه جبريل مرد اينها نيست

تو كه از اين طرف نمي آيي

پس چه بهتر درحرم وا نيست

اي مسيحاي سبز بنت اسد

آيه لم يلد ولم يولد

اي كه صبح ازل شروعت بود

كهكشان حيطه ي طلوعت بود

بهترين لحظه ها براي خدا

لحظه ي سجده خشوعت بود

آنچه ديشب مرا سليمان كرد

خواب انگشتر ركوعت بود

چاه وقفي ونخل هاي بلند

حاصل چله هاي جوعت بود

اي سر آغاز مرد بي پايان

اي كه صبح ازل شروعت بود

كس نديده است ارتفاع تورا

 آفتاب تورا شعاع تورا

به نگاهت كمي نقاب بده

فرصتي هم به آفتاب بده

از خودت از بيان شرح خودت

دست پيغمبران كتاب بده

تا رطب هاي من شود باده

نخلهاي مرا شراب بده

تا بلنداترين صدات كنم

به لبم حق انتخاب بده

يا علي يا علي بهارم باش

فصل جان دادنم كنارم باش

اين همه مستجير مال شماست

التماس فقير مال شماست

مرد ديروز حضرت امروز

از احد تا غدير مال شماست

تا خدا بوده تا خدايي هست

لقب يا امير مال شماست

از تمامي فرش هاي زمين

تكه اي از حصير مال شماست

از سر سفره ي مدينه فقط

نمك و نان وشير مال شماست

زندگي تو مثل مردم نيست

نان تو از تبار گندم نيست

بي نظير عرب بدون مثل

آفتاب عجم بدون بدل

يا هو الظاهر و هوالباطن

يا هوالآخر وهو الاول

تو رسيدي و وحشت افتاده است

بر سر شانه هاي لات و هبل

اسدالله غزوه ي احزاب

يل ميدان لحظه هاي جمل

مرد دلدل سوار روز احد

آينه دار خشم عزوجل

الامان از سوار آمدنت

وقت با ذوالفقار آمدنت

نام تو بوي سيب مي آرد

روي دلها بهار مي كارد

تو همان پير مرد نخلستان

پير مردي كه نان جو دارد

اي كه دلتنگ صبح زهرايي

گريه ي چشم هاي تو دارد

اول كوچه ي بني هاشم

روي تابوت شهر مي بارد

غسل نيلي فاطمه هر شب

خاطرات تو را مي آزارد

هيچ كس مثل تو حبيب نداشت

سر سفره نسيم نداشت

سروده  علي اكبر لطيفيان

 ***********************************

شاهنشهي و شد نجفَت مركز شاهي

ايوان تو نور است و جهان جمله سياهي

گر پاي كسي در حرمت جاي بگيرد

از لطف خريدارشوي تو به نگاهي

من رعْيَتِ مُلك توام اي شاه ولايت

شاهي بنما و بده بر ما تو پناهي

ديوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرايت

دل را ببرد تا به خدا، گر كه بخواهي

گر قسمت من بوسه به خاك نجف افتد

سخت است بيارم به حرم، بار گناهي

از دور اگر چشم من اُفتد به ضريحت

گويم كه بگردم به فداي تو الهي

گمگشته طوفان بلاها به سراغت

آيد نشود در دو جهان غرق تباهي

دريا مَثَلِ كوچك بحر كرم توست

مي ميرد اگر آب ننوشد لب ماهي

از كودكي‌ام حب تو با شيره ي جان داد

مادر به اميدي كه كه شوم آنچه تو خواهي

يك عمر دلم را به تو بستم كه از آن رو

گويي بمن اي شاه، تو هم جزء سپاهي

سروده کمال مومنی

************************

سکان زمین و آسمان است علی

سلطان همه جهانيان است علي

گلواژه ي منشق از علي اعلاست

سر چشمه ي فيض بي كران است علي

آوازه ي او ز هفت اقليم رسد

مشهور به هفت آسمان است علي

سر سلسله خليل عبادالرحمن

آن بنده ي سر به آستان است علي

برتر ز علي رب جلي خلق نكرد

آقاي همه بهشتيان است علي

از بعد نبي بر همه ي مخلوقات

از جانب دوست ارمغان است علي

اول وصي پيمبر اعظم اوست

بر دين رسول روح و جان است علي

شاگرد محمد امين است ولي

استاد همه پيمبران است علي

دستور تمام انبيا در دستش

حق را شب معراج لسان است علي

هستند امامان مبين رهرو او

يعني كه امير كاروان است علي

همتاي امير عشق تنها زهرا ست

با دخت رسول همزبان است علي

بر هر نبي و ولي ولي الله است

مولاي جميع انس و جان است علي

در نور محبتش پر از جاذبه است

محبوب قلوب شيعيان است علي

بر غيب و شهود حاكم و سلطان است

آگاه ز راز كهكشان است علي

جنت يكي از صنايع دستانش

صنعتگر آفريدگان است علي

ايمان و نماز و اصل اسلام علي است

توحيد و معاد عارفان است علي

مفتاح علوم ايزدي در نزدش

ديباچه ي علم لا مكان است علي

اين است گواه لا مكان بودن او

يك شب به چهل مكان عيان  است علي

مولا و امام متقين كيست علي است

حقا كه امير مومنان است علي

سلمان كه سبو از مي منّا نوشيد

او ظرف و در آن قطره چكان است علي

ميثم سر دار از علي مي گويد

با لله مي وصل عاشقان است علي

قنبر كه غلامي علي منصب اوست

او سالك و پير راهدان است علي

در مركز وحي كاتب وحي علي است

بر حامل وحي تر جمان است علي

گنجينه ي مخفي معارف مولاست

آئينه ذات مستعان است علي

تفسير مبين فطره الله علي است

عشقش به دل پير و جوان است علي

آيات مبين مديحه اوصافش

هر سوره و آيه آرمان است علي

قرآن بدون او به قرآن جعلي است

تا ناطق و منطق و بيان است علي

دانيد كه سرّ اسم اعظم در چيست

اكسير به رمز كن مكان است علي

در اولُ الاولين عيان كيست علي است

در آخر الآخرين نهان است علي

احسان قديم و حكم فرماي ازل

مسجود همه فرشتگان است علي

موساي قلندر از علي نيل گشود

بر كشتي نوح پشتوان است علي

عيسا نه به خويش مرده را زنده كند

تجديد حيات مردگان است علي

ميزان و قسيم نار و جنت حيدر

آري به صراط ميزبان است علي

عنوان علي به چهره ها منقوش است

نامش به رخ مواليان است علي

با اين همه مظهر العجائب  بشر است !

يا اينكه خداوند جهان است علي

افتاده بيا كه دستگير تو علي است

بر بازوي نا توان توان است علي

بر سائل خود زكات بخشد به ركوع

با قاتل خويش مهربان است علي

نيروي ولايتش محك بر همگان

بر جمع خلايق امتحان است علي

در روز نبرد تك سوار عرب است

در عرصه صبر قهرمان است علي

خيبر شكن و صف شكن و بت شكن است

هنگام مصاف پهلوان است علي

هر ضربه كه مي زند به شيطان رجيم

تضمين بهشت جاودان است علي

لشگر عددي نبود در حرب علي

 تشنه به قتال كافران است علي

در معركه چشم فتنه را كور كند

شمشير به فرق دشمنان است علي

با خنده مظلوم علي خشنود است

ويران گر ظلم پيشه گان است علي

با اشك يتيم ديده اش باراني

با قوْتِ فقير شادمان است علي

قانع به نمك و قرص ناني باشد

با اينكه نعيم آب و نان است علي

آن زاهد شب كه شير روزش خوانند

سالار همه دلاوران است علي

آري سه طلاقه كرد دنيايي را

الحق كه امام زاهدان است علي

هر ذائقه با ولاي او شيرين است

عطر گل و طعم زعفران است علي

او را نشناخت جز خدا و احمد

از بس كه لطيف و دلستان  است علي

آن مير مهيمني كه ما را در حشر

از دوزخيان نگاهبان است علي

روزي كه كسي به داد امت نرسد

آنكس كه به فكر دوستان است علي

امضاي شفاعت است با مهر علي

در حشر جواز مومنان است علي

آرامش شيعيان عا لم مهدي است

آرامش صاحب الزمان است علي

از عدل علي كه مي توان گفت سخن

جايي كه شهيد هر زمان است علي

سروده محمود ژوليده

یا حیدر یا حیدر یا علی

 

اي دل نکند غرق عطايش نشوي

مشمول عنايت و دعايش نشوي

از ديدن فردوس برين محرومي

تا زائر ايوان طلايش نشوي

 شاعر:سید مجتبی شجاع

***********

شايد که کمي سوز به آهت بدهند

در دهر کمي حشمت و جاهت بدهند

اما دگر اين امر محال است محال

بي حب علي بهشت راهت ندهند

شاعر:سید مجتبی شجاع

 

****************

تو دين مرا اگر چه ياري کردي

در مکتب عشق جان نثاري کردي

ابلاغ ولايت علي گر نکني

انگار نه انگار که کاري کردي

شاعر:سید مجتبی شجاع

***********************

 

خورشيد ضيايش از علي مي باشد

جبريل بقايش از علي مي باشد

در طوف حرم به اهل عالم گفتم

اين کعبه صفايش از علي مي باشد

شاعر:سید مجتبی شجاع

***************

 

آدم پي شور و شر نباشد بهتر

دل بسته سيم و زر نباشد بهتر

گر عشق علي کسي ندارد در سر

آن سر به تنش اگر نباشد بهتر

شاعر:سید مجتبی شجاع

 

*********************

با عشق علي ستاره بر مي گردد

خورشيد به يک اشاره بر مي گردد

بر مرده اگر محب حيدر بدمد

جانش به تنش دوباره بر مي گردد

شاعر:سید مجتبی شجاع

*****************

 

در سفره عسل اگر که باشد بهتر

شعر تو غزل اگر که باشد بهتر

اظهار محبت علي اي دل من

همراه عمل اگر که باشد بهتر

شاعر:سید مجتبی شجاع

 

********************

گر فضل تو را همه بدانند علي

حيران تو تا ابد بمانند علي

مي ترسم اگر فضائلت را گويم

يک عده تو را خدا بخوانند علي

شاعر:سید مجتبی شجاع

********************

لب را به جز از مدح علي وا نکني

با دشمن فاطمه مدارا نکني

گر منتظر يوسف زهرا هستي

غير از فرج از خدا تمنا نکني

شاعر:سید مجتبی شجاع

 

********************

در مذهب هر کس که حقيقت بين است

ذکر صلوات بر علي شيرين است

از راه خطا و معصيت بر گرديد

خوشنودي صاحب الزمان در اين است

شاعر:سید مجتبی شجاع

**********************

گر دم زولایش نزنم می میرم

گر پر به هوایش نزنم می میرم

در هر نفسی علی علی می گویم

یک لحظه صدایش نزنم می میرم

شاعر:سید مجتبی شجاع

*************************

 

اوصاف علی به گفتگو ممکن نیست

گنجایش بحر در سبوممکن نیست

مداح علی خدا بود در قرآن

وصفش به زبان خلق او ممکن نیست

****

یا رب به علی مرا به خود وا مگذار

بخشا گنهم به روز عقبا مگذار

چون عشق علی و آل او در دل ماست

در روز جزا مرا تو تنها مگذار

****

یک حلقه به باب جنّت آویزان است

دائم به علی علی علی گویان است

این معنی آن است که دربست بهشت

مخصوص علی و جمله یاران است

****

احمد که غیر وحی می ای در سبو نداشت

بی او سبوی هستی ما آبرو نداشت

حرمت ببین که نام علی را به احترام

جاری نمی نمود به لب گر وضو نداشت

****

ای آنکه همیشه ای به اندیشه غم

در قلب تو جاودان شده ریشه غم

تا چند غم بهشت و دوزخ داری

بشکن به ندای یا علی شیشه غم

****

 

با عشق علی ستاره برمیگردد

خورشید به یک اشاره بر میگردد

بر مرده اگر محب حیدر بدمد

جانش به تنش دوباره بر میگردد

****

گر فضل تو را همه بدانند علی

حیران تو تا ابد بمانند علی

می ترسم اگر فضائلت را گویم

یک عده تو را خدا بخوانند علی

****

از روز ازل که حق خدایی میکرد

با روی علی جلوه نمایی می کرد

در کار نبی اگر گره می افتاد

با نام علی گره گشایی می کرد

****

در سفره عسل اگر که باشد بهتر

شعر تو غزل اگر که باشد بهتر

اظهار محبت علی ای دل من

همراه عمل اگر که باشد بهتر

****

ای آنکه ز سر ماسوا آگاهی

در کارگه خدای کارآگاهی

در شأن و مقام تو همین بس گویم

الله نیی ولی ولی اللهی

********

 

 

یــا علـــی گفتیـــم و عشـــق آغـــاز شــد

رنگ و بــوی عشـــق بــازی ســاز شد

دل که گشت عـــاشق بـه روی آن نگـــار

عشق او هم با دل بشکسته ام دمساز شد

********

ای حیدر شهسوار وقت مدد است

ای زبده ی هشت و چار وقت مدد است

من عاجزم از جهان و دشمن بسیار

ای صاحب ذوالفقار وقت مدد است

شاعر: ابوسعید ابوالخیر

***********

در مخزن لایموت دردانه علی است

در کون و مکان امیر فرزانه علی است

در کعبه ظهور کرد تا بر همه کس

معلوم شود که صاحب خانه علی است

شاعر: محمد حسین صغیر اصفهانی

***********

مهر تو سرشته حق در آب و گل من

جا کرده چو جان در آب و گل من

از مهر علی و مهر اولاد علی

محصول دو عالم من و حاصل من

شاعر:ملامحسن فیض کاشانی

***********

امروز گلی شگفته در عالم شد

کز مقدم پاک او جنان خرم شد

در پیش علی دم از مسیحا کم زن

عیسی زدم علی مسیحا دم شد

شاعر: قاسم رسا

***********

ای شاه نجف فدای لطف و کرمت

جانم به فدای چارگوش حرمت

کی می شود از لطف بگویی یک بار

بعد از نجفم کربوبلا می برمت

سروده کمال مومنی

***********

تادرتن ‏خسته ‏ام ‏بود تاب وتوان
جزنام على مرانيايد به زبان
از آتش دوزخم نباشدباكى
چون مهر على بود مرا در دل‏وجان

***********

در سيزده رجب على اعلا
در خانه ى كعبه شد چو نورى پيدا
جز ذات خداوندومحمد»آيت«!
نشناخت كسى قدر على را به خدا
***********

در بحر عشق گوهر رخشانم آرزوست
يعنى ولاى آن شه مردانم آرزوست
در اقتدا به حجت‏ والاى حق على
همچون صفاى ميثم تمارم آرزوست
***
آنكه پيداهست و ناپيدا، على است
هم على و عالى و اعلى،على است
چون على در صلب عالم دم بزد
قصد حق از »علّم الاسما«على است
***
روزى كه خدا اراده ى خلقت كرد
توحيد نمودو جلوه در وحدت كرد
آيينه صفت به حكم رودر رويى
در خانه ى خويش باعلى خلوت كرد
***
در وادى عشق يكه تاز است على
روشنگر راه اهل راز است على
بى حب على عباتى نيست قبول
چون روح دعا و هم نماز است على

*************

قربان دلی که مهر مولاست در آن

مهر علی عالی اعلاست در آن

بیچاره دلی که خالی از مهر علیست

بدبخت دلی که مهر اعداست درآن

******************

تمام شمع وجود تو، آب شد مادر!

تمام شمع وجود تو، آب شد مادر!       دعای نیمه شبت، مستجاب شد مادر!

گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد        بهشت آرزوی ما، خراب شد مادر!

بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت          علی، کنار مزار تو، آب شد مادر!

میان آنهمه دشمن که می‏زدند تو را         دلم به غربت باب کباب شد مادر!

حمایت از پدرم را گناه دانستند           که کشتن تو در امت، ثواب شد مادر!

   به یاد ناله‏ ی مظلومیت دلم سوزد      که چون سلام پدر، بی‏جواب شد مادر   

                                                                                       غلامرضا سازگار (میثم)

اشعار شهادت امام هادی (ع)

 

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی

بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی

یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»

در آینۀ صبح و مسا حضرت هـادی

دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها

خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی

بردند همان شب که سوی بـزم شرابت

چون از تو نکردند حیا؟ حضرت هادی

افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد

بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی

افسوس، به جور از حرم مادر و جدت

گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی

کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا

آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟

ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی

بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر

حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی

در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر

شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی

"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند

ای کشتۀ بی‌جرم و خطا حضرت هادی

 غلامرضا سازگار

چشمهايت فرات دلتنگي

اشکهايت تلاطم غمهاست

حال و روز دل شکسته‌ی تو

از نگاه غريب تو پيداست

اي غريب مدينه‌ی دوم

مرد خلوت نشين سامرّا

التماس هميشه‌ی باران

حضرت عشق التماس دعا

کوچه‌ی خاکي محله‌ی غم

در غرور از حضور ساده‌ی توست

ولي افسوس شرمگين تو و

پاي پر پينه و پياده‌ی توست

آه آقا تو خوب مي داني

که دل بيقرار يعني چه

پشت دروازه هاي شهر ستم

آن همه انتظار يعني چه

چه به روز دل تو آوردند

رمق ناله در صدايت نيست

بگو اي نسل كوثر و زمزم

بزم شوم شراب جايت نيست

بي گمان بين آن همه غربت

دل تنگ تو نينوائي شد

روضه هاي كبود طشت طلا

در نگاه ترت تداعي شد

آري آن لحظه ماتم قلبت

بي کسي هاي عمه زينب بود

قاتلت زهر کينه ها ، نه نه !

روضه‌ی خيزراني لب بود

در عزاي تو حضرت باران

که گريبان آسمان چاک است

نه فقط چشم هاي ابري ما

روضه خوانت تمام افلاک است

یوسف رحیمی

ای در سپهر مجد و شرف ، رويت آفتاب

در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب

از پا فتاده ايم، ز رحمت تو دست گير

ما را كه دل ز آتش داغت بود كباب

جمعيم ما و ليك پريشان به ياد تو

وزما شكسته تر دل زهرا و بوتراب

يا هادی المضلـّين(1) ، كز مردم ضلال

جسمت در التهاب و روانت در التهاب

تو آفتاب عالمی و از افول تو

افتاده است در همه ذرات انقلاب

ای آيت توكل وآيه ی رضا

ديدی جنايت از متوكل تو بی حساب

گاهی دهد مكان تو در بركة السّباع

گاهی درون محبس دشمن به پيچ و تاب

تو زاده بزرگ جوانانی جنّتی

ای از ستم شهيد شده درگه شباب

آن شربتی كه داد به اجبار دشمنت

گويا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب

كاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد

وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب

ای بردرت نثار درود ملائـــكه

امروز بر سلام "مــؤيد" بده جواب

سیدرضاموئد

این روزها حس می کنم

باید کسی دیگر شوم

حتی اگر هم عاشقم

عبدالعظیمی تر شوم

این روزها حس می کنم

قلبم شده ویران تو

باید کسی دیگر شوم

دست من و دامان تو

مولا طلا کن سنگ را

یک حادثه آغاز کن

شیر میان پرده را

بیرون بکش اعجاز کن

این روزها تنهاتری

بین نمک نشناس ها

دیروز تنها معتصم

حالا بنی عباس ها

امروز هم مظلومی و

این خود نشان برتری ست

این غربت بی انتها

یک یادگار مادری ست

من در دعای جامعه

خورشید را فهمیده ام

من در حریم خاکی ات

افلاک را گردیده ام

ای تربتت خاک جنان

ای گنبدت هفت آسمان

خاک مزارت می دهد

بوی شکوهی جاودان

آتش گلستان شد ولی

نمرود دید آدم نشد

پشت شیاطین خم شد و

چیزی از این جا کم نشد

مولا ببین این روزها

من بوی طوفان می دهم

فرمانده ی عشق آفرین

رخصت دهی جان می دهم

هستم گدای سامرا

تو جان جانان منی

من شاعری درباری ام

وقتی تو سلطان منی...

محسن کاویانی

آستان خدا کمال شما

هفت پرواز زیر بال شما

با شما می شود به قرب رسید

ای وصال خدا وصال شما

گاه با آدم و گهی با نوح

بی زمان است سن و سال شما

مثل جبرئیل می شود بالم

با همین غوره های های کال شما

روزگاری ست در پی دلم آید

گر چه نا قابل است مال شما

بال ما را به آسمان ببرید

تا خداوند لا مکان ببرید

هر کسی تو را سلام کند

به مقام تو احترام کند

کاش در صحن سامرات خدا

تا قیامت مرا غلام کند

پر و بال کبوترانه ی من

در حریم تو میل دام کند

هر که بی توست واجب است به خود

خواب احرام را حرام کند

بر دلم واجب است بعد طواف

عرض دین محضر امام کند

نیمه ی ماه حج که شد باید

شیعه در محضر شما آید

ای مسیحای سامرا هادی

آفتاب مسیر ما هادی

علی بن محمد بن علی

نوه ی اول رضا هادی

نیست جز دامن کرامت تو

پردهٔ خانهٔ خدا هادی

ذکر هر چهارشنبه ام این است

یا رضا یا جواد یا هادی

به ملک هم نمی دهم هرگز

گریهٔ زائر تو را هادی

یک شبی را کنار ما ماندی

سر سجاده جامعه خواندی

تو دعا را معرفی کردی

مرتضی را معرفی کردی

با فراز زیارت سبزت

راه ما را معرفی کردی

مرتضی و حسین و فاطمه و

مجتبی را معرفی کردی

نه فقط اهل بیت را بلکه

تو خدا را معرفی کردی

سامرایت غریب بود اما

کربلا را معرفی کردی

با تو ما مرتضی شناس شدیم

تا قیامت خدا شناس شدیم

ریشه های محبت ما تو

مزرعه های سبز دنیا تو

خواهش سرزمین پائین من

اشتیاق بهشت بالا تو

گاه ابلیس می شوم بی تو

گاه جبریل می شوم با تو

من نمی دانم این که من دارم

به تو نزدیک می شوم یا تو

چه کسی از مسیر گمراهی

داده ما را نجات؟... آقا تو

تو مرا با ولایتم کردی

آمدی و هدایتم کردی

دل من در کفت اسیر بود

به دخیل تو مستجیر بود

گر شود ثروتم سلیمانی

باز هم بر درت فقیر بود

شکر حق می کنم صدای بلند

حضرت هادی ام امیر بود

آبرو خرج می کنی بس که

کرم سفره ات کثیر بود

شب میلاد تو به ذی الحجه

مطلع شوکت غدیر بود

ریشه ناب اعتقاد علی

پسر حضرت جواد علی

دوست دارم گدای تو باشم

سائل دست های تو باشم

مثل بال و پر کبوترها

دائماً در هوای تو باشم

دوست دارم که از زمان ازل

تا ابد خاک پای تو باشم

نیمه شب های ماه ذی الحجه

زائر سامرای تو باشم

یا دعای قنوت من باشی

یا قنوت دعای تو باشم

ما فقیریم سفره ای وا کن

سامرایی حواله ی ما کن

با تو این عقل ها بزرگ شدند

اعتقادات ما بزرگ شدند

پای دل های شیعیان آن قدر

گریه کردید تا بزرگ شدند

با نگاه تو با محبت تو

اِبن سکّیت ها بزرگ شدند

خوب شد بچه های هیئت ما

پای درس شما بزرگ شدند

بچه های قبیله ما با

کربلا کربلا بزرگ شدند

بی تو دل های ما بهار نداشت

مثل یک شاخه ای که بار نداشت

علی اکبر لطیفیان

 

شعر بی حجاب

 
خواهرم گو که چرا رنگ برنگ آمده ای؟
 
مگر از عفت و آزرم به تنگ آمده ای؟

چه بدی دیدی از آیات خداوند رحیم

که تو با مذهب اسلام به جنگ آمده ای؟

این گناه علنی از تو مسلمان زشت است

تو خوش از اینکه به انظار ، قشنگ آمده ای؟

عصمت و دین جوانان همه بر باد دهی

ای که بی چادر و با مانتو تنگ آمده ای

به کجا می روی از خیمه ی زهرا ، برگرد

که به راه گنه و فتنه و ننگ آمده ای

دل به دریای هوسها زده ای،غافل از این

طعمه ای هستی و در کام نهنگ آمده ای

تو چنان صیدی و صیاد هوس در پی توست

از چه در معرکه ی تیر و خدنگ آمده ای؟

صید صیاد شود ، کبک خرامنده ی مست

از چه در دام خطر مست و ملنگ آمده ای؟

چون که بودست حجابت،سپر تیر نگاه

پس چرا بی سپر ای غافل منگ آمده ای؟

بود تقوای تو زین مَهلَکه ها،پای گریز

از خطر چون بگریزی تو که لنگ آمده ای ؟

تو گلی هستی و گلچین هوس کرده کمین

شیشه ای هستی و در معرض سنگ آمده ای

برد گستاخی شهوت همه شیرینی عشق

نوش بودی تو چرا زهر و شرنگ آمده ای؟

رهبرت عشق و وفا بود و کنون نفس و هواست

در خطر گاه ، چه بی فکر و درنگ آمده ای

جای غفلت نبود، خواهر من قدر بدان

که در این دار فنا ، گوش به زنگ آمده ای

هر دختری که ام امامت نمی شود



هر دختری که ام امامت نمی شود

یا مادر پیمبر رحمت نمی شود

در مجمع خلایق فاطمه یکی است

این وحدت است شامل کثرت نمی شود

آنجا که پای کفو علی هست در میان

هر دختری که لایق وصلت نمی شود

از این که آب مهریه ات بود روشن است

هر خانه ای که خانه رحمت نمی شود

فردا بیا که باز قیامت به پا کنی

ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود

با اشتیاق سمت صراط آورید رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود

این سینه باز حال و هوای مدینه خواست

یا رب دعای کیست اجابت نمی شود

سروده جواد محمد زمانی

من گرفتار حسینم

من گرفتار حسینم چه بود بهتر از این

زار و بیمار حسینم چه بود بهتر از این

می سزد فخر به عالم بکنم زین همه حسن

که عزادار حسینم چه بود بهتر از این

داد بر سائل خود قبل سؤال حاجت او

مست رفتار حسینم چه بود بهتر از این

در سیاهی عزا مات تجلیّاتم

غرق انوار حسینم چه بود بهتر از این

عالمی را ز غمش در هیجان می بینم

محو اسرار حسینم چه بود بهتر از این

دید بر منبر نیزه سر او خواهر او

گفت بیمار حسینم  چه بود بهتر از این

&&&&&&&&&&&&&

 

وقتی قدم به خاک زدی خاک جان گرفت

آئینه ای ز نور تو هفت آسمان گرفت

چشمت که باز شد به خدا جز خدا ندید

هفت آسمان ز نور تو رنگین کمان گرفت

گلزار وحی با تو نه تنها بهشت شد

عطر بهشت از تو تمام جهان گرفت

کعبه ز یمن آمدنت غرق شور شد

بطحا ز شوق، رونق باغ جنان گرفت

یک فاطمه به خلقت خود داشت کردگار

او را ز حق خدیجه کنون ارمغان گرفت

بانوی بانوان بهشتی تو و ز تو

مریم نشان خدمت این آستان گرفت

حّوا به پاس دیدن رخسارت از بهشت

در دست خویش دسته گل ارغوان گرفت

جبریل آن پرستوی قدسی، به پاس تو

بر بام بوستان نبّوت مکان گرفت

فضه ز فیض خدمت این آستان نور

از ابر رحمت تو به سر سایبان گرفت

با دیدن جلال تو هرگز عجیب نیست

انگست حیرتی که فلک بر دهان گرفت

قرآن کتاب نور خدا در مدیح توست

باید تو را ز مصحف قرآن نشان گرفت

از سیر زندگانی غرق شکوه تو

درس وفا و عشق و فضیلت توان گرفت

ای آفتاب عصمت کبرای حق، دلم

در سایۀ محبت تو آشیان گرفت

چون خط نور می گذرد از پُل صراط

هر کس که از ولای تو خط امان گرفت

هر دل که شمع محفل زهرا و آل شد

پروانۀ بهشت از این خاندان گرفت

دیگر چه می توان به مدیحت نوشت و گفت

وقتی قلم ز دست فتاد و زبان گرفت

امشب شبی خوش است «وفائی» که می توان

حاجت ز آستان امام زمان گرفت

سید هاشم وفایی

امام زمان(عج)-مناجات


هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم

من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟

گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است

خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟

عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند

من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟

تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم

راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟

چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر

عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟

ابرویت تیغ مصرٌی ست که جان می طلبد

به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟

خواستم نام مرا هم بنویسند همین

سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟

من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا

فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟

********

عیب از کجاست؟ غیبت او بی‌دلیل نیست

چون ذاتاً آفتاب، به مردم بخیل نیست

ما فرع خاک پای تو هستیم ـ ای حبیب! -

خاکی که سر به سجده نیارد، اصیل نیست

باید میان کوره بسوزد که گُل کند

دل تا میان شعله نیفتد، خلیل نیست

جایی که جای پای عروج محمّد است

راهی برای پر زدن جبرئیل نیست

بعد از دو نیم کردن دل، پا بر آن گذار

این سینه کمتر از وسط رود نیل نیست

نقی! نامی که فخر آسمان است

نقی! نامی که فخر آسمان است

تلفظ کردنش حظ دهان است

ز القاب امام ِ هادیِ ماست

امامی که عزیز شیعیان است

امام قد بلند ِ ماه رویی

که جد حضرت صاحب زمان است

نقی، یعنی تو پاکی! پاک تر از…

همان آبی که در جنت روان است

نقی، چون مظهر پاکی ست…نامش

برای قرنِ آلوده, گران است

به نام مادرش سوگند…. زهرا!

همان که صبح چشمش جاودان است

نخواهد از نفس افتاد این عشق

که از “هادی” به قلب عاشقان است

به کوریِ دو چشم آن حقیری

که از فرط حقارت بد دهان است

به هر دیوار ِ این دنیا نوشتیم :

“نقی” زیباترین نام جهان است...

شاعر: ؟؟؟

اي منجي رهايي دين خدا بيا


اي منجي رهايي دين خدا بيا *** جبران دردهاي دل هل اتي بيا

اي آخرين سلام مظلوم اهل بيت ***  آقا تو را به آبروي مصطفي بيا

از چاه هاي كوفه چه داري خبر بگو ***  اي با خبر به درد دل مرتضي بيا

ام الائمه جوان منتظر تو راست *** اي محتواي مصحف زهرا بيا

از غربت غريب مدينه به ما بگو *** اي آشناي زخم دل مجتبي بيا

سنگين ترين مصيبت تو داغ كربلاست *** اي منتقم خامس آل عبا بيا

احياگر صحيفه سجاديه تويي *** اي شرح حال واقعه نينوا بيا

بي تو دم از وصيت باقر نمي زنيم *** اي ميزبان هيئت صحن مِنا بيا

شيخ الائمه گفت كه خدمتگذار توست *** اي مقتداي صادق آل عبا بيا

باب الحوائجي كه دخيل تو بسته است *** از چاه گفت يوسف زهرا تو را، بيا

تو نور چشم عالم آل محمدي *** سوگند بر پيمبر و جان رضا بيا

از كودكي جواد الائمه به ياد تو *** آقا قسم به گريه ابن الرضا بيا

تبعيدگاه هادي دين يك بهانه ماند *** ديگر تو بر نجات امام الهدي بيا

حاجت به غير تو حسن عسگري نداشت *** اي مانده از قديم ز بابا جدا بيا

سرداب سامرا،  ز سحر تا سحر بسوز *** سر داده ايم سلام صباح و مساء بيا

حالا قسم به درد اسيري عمه ات *** با ذوالفقار حضرت مولا بيا