حاجی به مکه می رود، سعی اش شود مشکور او
دل را به کعبه میدهد، حجش شود مقبول او
ميقات، محرم می شوند گويند همه لبيک راه
تمرين محشر می کنند، جانا بيا در اين راه
نيمه شب است مکه را، کعبه ببينی دل ربا
طاقت ندارد دل فدا، لرزه بيافتد دست و پا
تاب و توان نمانده پا، حمل کند به پيش يار
سينه به خاک می کشد تا که شود نزد يار
اشک چو بسته چشم را، هاله ببينی کعبه را
شرم و حياء نموده ام سر بنهم کعبه را
عمری نماز سوی او، با امر صاحب خانه است
حالا که داخل می شوی، محرم بيا اين خانه است
دور زنم به دور او، حجر شمارد هفت بار
پشت مقام آن خليل دو رکعت نماز دار
مروه صفا صد ا کند، هان بيا پيش ما
هروله کن ميان ما، تا بشوی هاجر ما
پايان اين ره مروه است،تقصيربايد تار را
اين امر را نشانه است ، نثار بايد جان را
نيمه شب عر فات، دعا کنم به حال خود
ستاره ها يکی يکی، سو می زنند بجای خود
وقوف ما نهايی شد، چونکه حسين خدايی شد
در آن غروب عر فات، حسين نينوايی شد
مناء به من اشاره کرد، وارد شوم به مشعرش
داخل شوم به مشهدش، شايد شود آن محشرش
شيطان ميان من اوست، سنگ به آن ابلیس روست
اطاعتم ندای دوست، قربانيش حيوان اوست
اعمال به غايت می رسد، آن هم بود حلق سرش
دل هم به محمل می رسد ، سجده نموده آن سرش
چون ظهر اثنا عشر است، بانک موذن سرزند
محرم به کعبه پر کشد، تشريق افق را سر زند
طاعت نموده چون حقير، خشنود نموده يار را
ثبت می شود اعمال او، مهرش کجاست ثبات را
مهرش بود غدير خم، ممهور کند ولی خم
طاعت نموده اين عطا، شکرش که دارد مهر خم
عطای شیخ