شرم دارم ازسکینه تا ابد


از زلال آبی شط فرات – کرده عباس علمدارت برات (حواله کرده) *.

 جرعه آبی بنوش ای اکبرم – جرعه ای بفشان گلوی اصغرم *.

شرم دارم ازسکینه تا ابد – ناله عطشان طفلان شد زحد.

 آب آرام بستر خود می برد – ازخجالت جامه بر تن می درد.

 ما که آقا زائر کوی توایم – چون کبوتر طائر کوی توایم .

 کشته بودند قبل ازمیلادمان – دانه مهرت در بنیادمان .

 ما جسدهائیم وتوروحی درآن – روح را تعریف ومعنایی برآن .

ازچه ثارالله ترا نامیده اند- نوری از تو برنماز تابیده اند.

 نور،ذات اقدس باری بود- خون تو هم نور وهم ناری بود .

 خون، رنگ ثبت تاریخ بشر – تا بماند یادهارا سربسر.

 خون جاوید است چون نور خدا – نور ازخون چون می گرددجدا.

خون ، اشک ودیده ودل می دهد- ازبرای حل مشکل می دهد.

اسب آن سرو علمداررشید-ازمیان آب آهی برکشید.

کاش اینجا بود اینک ذوالجناح – تا خنک می شدچومن ازروح وراح .

 باکف خود جامی از آب فرات – تا مگر نوشد ولی حیران ومات .

 گفت عباس اگر نوشم کفی – جگرم آرام گیرد ازتفی .

 کی توان تشنه لب دلدار دید- خشک لب چون عابد بیمار دید.

ازحرارت چشم سیاهی می رود- ساحل تفتیده ماهی می رود.

کودکان درخیمه بی تابند هنوز – تشنه یک جرعه آبندهنوز.

گفته بودم تاکه سیرابت کنم – درمیان تشنگان خوابت کنم .

 لیک باید ابتدا کاری کنم – ازبرای دین پیکاری کنم.

 چهره دین ازسیاهی برکنم – کی توانم با تباهی سرکنم.

 تیغ باید برکشم بهر خدا- گرچه گرددهردودست ازتن جدا.

 بسته پیمان با امام ورهبرم – دروفای آن فدای سرورم .

 این سگان روز وگرگان شبند – درشقاوت درپلشتی باهمند.

 باغ دین باید وجین ازهرزه کرد- بزدلان باید جدا از شرزه کرد.

 رفت میدان وعلمداری نمود- لشکر دین راهمه یاری نمود.

برق شمشیرم برق ذوالفقار – چون علی مرکب نشینی باوقار.

 حق چو از باطل می کردی سوا – خونبها یش دست می باید جدا .

 گرحسین می خواست اندرکارزار- جنگ باشد مقصدش با ابتکار .

 جمع یارانش به میدان آورد- حروعباس ودلیران آورد.

گربدی دشمن هزاران بیشتر – دوست یکصد تن به ایمان بیشتر.

حاصل جنگ ونبرد پیروز بود- برحسین فتح وظفر بهروز بود .

 لیک آن شیر خدا نور شرف – دردریای ولایت را صدف .

 کردقربان وهدف الله بود- نی ظفر نی ظاهری درراه بود.


دادی دو دست و دست دو عالم بسوی توست

دادی دو دست و دست دو عالم بسوی توست

ساقی تویی و باده ی ما از سبوی توست

ای ماه هاشمی لقب و پور بو تراب

داروی درد ما به خدا خاک کوی توست

ای یادگار و زاده ی مشکل گشا علی(ع)

هر دل شکسته در طلب و جست و جوی توست

باب الحوائج همه ی خلق عالمی

در جمع عاشقان همه جا گفتگوی توست

از من مپوش چهره که من دل شکسته ام

خود آگهی که چشم امیدم به سوی توست

کردی وفا و تشنه برون گشتی از فرات

ای آنکه عرض آب بقا از آبروی توست

آمد حسین بر سر تو دید پیکرت

در خاک و خون فتاده از جور عدوی توست

آثار انکسار عیان شدبه چهره اش

وقتی که دید غرقه به خون روی وموی توست

گفتا ز جای خیز تو ای یار و یاورم

بنگر خمیده پشت من از هجر ، روی توست

شعرحضرت عباس(ع)_مصطفی شالباف


قمر آل علی به که چه زیبا شده ایی

از همان اول از عالم تو مجزا شده ایی

از همان کودکی ات وقت زمین خوردن خود

یا پدر گفتی و از روی زمین پا شده ایی

حضرت ام بنین هی بخرد اسپندی

بس که ای ماه علی خوشکل و زیبا شده ایی

کوهی اما تو بگو پیش حسین و حسنت

و به پیش پدر خود تو چطور تا شده ایی؟

شد علی ساقی کوثر ، و تو ساقی حسین

ساقیا ارث پدر بوده که سقا شده ایی

محو اربابی و ذیگر سر و پا نشناسی

غرق او گشته ایی و محرم زهرا شده ایی

با ادب کردن خورشید تو شدی ماه جهان

از درخشندگی او تو هویدا شده ایی

خواهرت را تو شدی واسطه ی عرش و زمین

تو رکاب قدم زینب کبری شده ایی

تو شدی مرجع تقلید همه با ادبان

و تو در کشور دل صاحب فتوا شده ایی

باب حاجاتی و دستم شده پیش تو دراز

همه عالم شده لا جز تو که الا شده ایی

تیر بر مشک زدند و ز جفا خندیدند


تیر بر مشک زدند و ز جفا خندیدند

 یکصدا در همه کرب و بلا خندیدند

تا بسوزند دل فاطمه و ام بنین

 پایکوبان همه با ساز و نوا خندیدند

تا که زیبایی چشم قمر از هم پاشید 

 همره حرمله اولاد زنا خندیدند

سر او خرد شد از ثقل عمود آهن

 تا که دیدند سرش گشته دو تا خندیدند

تا شنیدند حسین "انکسر ظهری" گفت 

به زمین خوردن شاه شهدا خندیدند

ضمن تبریک به هم سوی حرم می رفتند 

قوم محروم ز شرم و ز حیا خندیدند

وقت پاره شدن گوش یتیمان حرم

 نا کسان بی خبر از قهر خدا خندیدند


زمزمه ( ابو فاضل مدد )


تو یل ام البنینی          تو مه روی زمینی

پهلوون پهلوونا          توی عالم بهترینی

علمدار حسین - سپه دار حسین

به دشت کربلا - مددکار حسین

[ ابو فاضل مدد ( ۴ ) ]

درج دریای ولا را       تویی اقا گوهر ناب

پیش روی ماهت اقا      چی بگه چشمای مهتاب

عزیز مرتضی - پناه خیمه ها

تمام غیرتی - یل کرببلا

[ ابوفاضل مدد( ۴ ) ]

ای دلت پر شور و احساس      عطر و  بوی تو گل یاس

معنی عشق و صفایی          اسم قشنگ تو عباس

امیر علقمه - گدایت عالمه

گره وا می کنی - زکار ما همه

[ ابو فاضل مدد( ۴) ]

عشق تو اب حیاته          مهر تو صوم و صلاته

خجل از روی تو مولا      تا ابد اب فراته

منم زار و اسیر - تویی شاه و امیر

الا ای صف شکن - بیا دستم بگیر

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

باید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

 

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

 

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

 

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم می بری ز قلب همه با شمائلت

 

در آستانة تو گدایی بهانه است

دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

 

با زورق شکستة دل سال های سال

پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

 

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سقای با فضیلت و دریا دل حسین

 

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

 

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

 

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

 

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

 

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم

تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی

 

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

 

 

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

 

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

 

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

 

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

 

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

 

چشم امید عالم و آدم به دست توست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

 

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست

 

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست زمزمه های زلال توست

 

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر

تنها بیان مختصری از کمال توست

 

در محضر امام تو تسلیم محضی و

والاترین خصائل تو امتثال توست

 

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

 

باب الحوائجی و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

 

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

 

ای آفتاب روشن شبهای علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

 

داده ست مشک تشنة تو آب را بها

ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

 

وقتی که چند موج علیل شریعه را

کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

 

لب تشنة زیارت لبهات مانده است

آری نگفته ای به تمنای علقمه

 

امروز دستهای تو افتاد روی خاک

تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

 

با وعده های مادرت آسوده خاطریم

چشم امید ماست به فردای علقمه

 

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد

از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

 

شبهای جمعه نالة محزون مادری

می آید از حوالی دریای علقمه

 

ام البنین و فاطمه با قامتی کمان

اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

 

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب وار

بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

 

طوفان تیر می وزد از بین نخلها

حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

 

« بسته ست جان طفل صغیری به جان تو

تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

 

ای مشک جان من به فدای سر حسین

اما تو آب را برسان تا خیام او »

 

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبو

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز رو برو

 

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است

می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو

 

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خورشید نیزه ها سر عباس می شود

حضرت عباس(ع)-شهادت

عاقبت لشگری از تیر گرفتارش کرد

به زمین خوردن در علقمه وادارش کرد

اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد

تن بی دست خجالت زده از یارش کرد

دستش افتاد و نیفتاد علم از دستش

رحم الله به شیری که علمدارش کرد

تَرَک خشک لبش رو نمی انداخت به آب

غمِ چندین لبِ تاول زده ناچارش کرد

آبرو در خطر و مشک به دندانش بود

تیرِ نامرد به یک طفل بدهکارش کرد

گر چه خم شد کمر کوه ولی فایده داشت

سجده بر همت دریایی ایثارش کرد

سرِ درهم شده اش را سرِ نیزه بستند

زخمش انگشت نمای سرِ بازارش کرد

حضرت ام البنین(س)




اي مادر چار آفتاب ادرکني

زهراي سراي بوتراب ادرکني
ما دست به دامان توأيم اي بانو
يا فاطمه ي بني کلاب ادرکني

***********************************

اين زن که چهار گل به دامن دارد
دل از غمش احساس شکستن دارد
عباس اگر ماه بني هاشم شد
نور از رخ تابان همين زن دارد

**************************************

ای مادر عباس فدای پسرت

ای همسر خورشید فدای قمرت

ای ام بنین مادر مردان نبرد

عالم به فدای چار نور بصرت

 

می خورد آب ز چشمان تو صد رود فرات

چشمه اشک تو بی بی شده است آب حیات

کربلا تاز بقیع و ز بقیع تا ز خدا

بر تو ای ام بنین مادر روضه صلوات

************************************

ای بــه بنیــن تــو درود همـه
فاطمـه یا "فاطمـه یا فاطمـه
بــاغ گــل یــاس سـلام علیک
مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
!ای همه از خود سفرت تاحسین
!اذن دخـول حــرمت یاحسین
سایـــه‌نشین حـــرم آفتــاب
غــرق شــده در کــرم آفتاب
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
طوبـی، طوبـی لک زیـن احترام
دختـر زهـرا بـه تو گوید سلام

قـدر تـو گـوی شرف از ناس برد
ارث ادب را ز تــو عبــاس بــرد
جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟
جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد
!جز تو که در کرب و بلای حسین
چـار پسـر کــرده فـدای !حسین
چـار پســر دادی و زیــن افتخــار
شــد حــرم چــار امــامت مــزار
پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو
فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو
چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک
رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک
لیـک جوانــان عــرب ره سپـــر
در پـی تابـوت تــو همچـون پسر


بــر لبشـان نالـه یا فاطمه
اشـک فشاندنـد بــرایت همـه
دیــده اوتـاد بــرایت گـریست
سیــدسجّاد بــرایت گــریست
نیست عجب اینکه به ترفیع تو
فاطمـه آیــد پــی تشییـع تو
بـه غیـرت و وفا و احساس تو
بـه خـون پیشانـی عبـاس تو
ناله جانسوز تو در گوش ماست
چوبۀ تابوت تو بر دوش ماست
بـاز هـم آی ماه شهادت فروز
مراسـم دفـن تـو مـی‌بود روز
بـر در بیـت تـو شـرارت نشد
بر گل روی تـو جسـارت نشد


ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس
لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس
کـاش شـود جـاری اشـک همه
"از حـرمت تــا حـرم فاطمه
«میثــم» آلـــوده دل ســوخته
چشم بـه سـوی حـرمت دوخته
ذکر دل اوست به هر صبح شام
تـا کـه دهـد بـر تو مکرر سلام
بــاغ گــل یــاس سلام علیک
مــادر عبـــاس ســلام علیک

غلامرضا سازگار

*********************************

اي فلک يک مه و سپهر سه اختر
شيرخدا را خجسته همدم و همسر
فاطمــه دوم بــهشت ولايـت
يـار عـلي، نايــب بتـول مطهر
يوسف زهرا توجهش به تو بانو
زينب‌کبري تو را صدا زده مادر
امّ‌بنيــن، مــام شيـر خـداوند
امّ‌ادب، آفتاب خانـه ي حيـدر
خوانده کنيـز عزيز فـاطمه خود را
اي بـه ادب از همه زنان جهان سر
برده به ميراث از تو عشق و ادب را
حضـرت عبـاس در حضــور بـرادر
کرده نثار قدوم يوسف زهرا
چــار گل سـرخ و چار لاله ي پرپر
اي پسر تو حسين دوم زهرا
اي بــه بنينت ســلام آل پيمبر
از همگان برترنـد خيـل شهيدان
رتبه ي عباس توست ز آن همه برتر
نيست عجب گر که با زيارت زهرا
گــردد اجــر زيــارت تــو برابــر
رويــت مــانند آفتــاب درخشـان
بــختت بالاتــر از سپهــر مــدوّر
غبطـه بـه عبـاس تو برند شهيدان
با همه قدر و جلال در صف محشر
زائــر بــاب البقيـع تـوست دل ما
اي نفس جـان بـه تربـت تـو معطر
روي ارادت نهاده‌ايم بر آن خاک
حـاجت دائـم گرفته‌ايم از آن در
روز وفات تـو گشت شهـر مدينه
محفل اندوه و اشک و ناله سراسر
کاش که بودند چار دسته گل تو
تا که زنند از غمت به سينه و بر سر
حيف نه عباس داشتي و نه عثمان
آه نه عون تو بـا تو بود نه جعفر
آب شدي در فراق يوسف زهرا
گـرچه تــو را بــود داغ‌هـاي مکرر
دوست نه تنها گريست بر تو که مي‌زد
بــر دل دشمــن شــرار آه تـــو آذر
در کـف عبـاس تـوست حاجت کونين
گرچـه جـدا شـد ورا دو دست ز پيکر
دست جدا گشت و ديده شد هدف تير
نيــزه بــه سينــه، عمـود آهن بر سر
بـر تــو و عبــاس تــو ســلام هماره
اي پــدر و مــادرم فــداي تــو مادر
گـــر بگــذارند دشمنــان تو «ميثم»
گيرد چون جان خـود مـزار تو در بر

 

***************************************

خزان غم به باغ ياس آمد

وفـات مـادر عبـاس آمد
علمدار امامت، سرت بادا سلامت
*****
نفس هـا آه آتشبـار گشته
که داغ فاطمه تکرار گشته
علمدار امامت، سرت بادا سلامت
*****
ز گلزار جنان يا ايهاالناس
به استقبال مادر آيد عبّاس
علمدار امامت، سرت بادا سلامت
*****
بني هاشم به نوحه دم بگيريد
بـراي فاطمـه مـاتم بـگيريد
علمدار امامت، سرت بادا سلامت
*****
اگر چه داغ عبّاسش بـه دل بود
ز اشک حضرت زهرا خجل بود
علمدار امامت، سرت بادا سلامت
*****
عزاي همسر مولي المـوالي است
اميرالمؤمنين جاي تو خالي است
علمدار امامت، سرت بادا سلامت
*****
درود ما به داغ روي داغش
سلام ما به قبر بي چـراغش
علمدار امامت، سرت بادا سلامت

************************************

سلام ما به تو اي هاجر چهار ذبيح
درود ما به تو اي مريم چهار مسيح
سپهر نورفروز سـه اختر و يک ماه
عجب نه خوانم اگر مادرت به ثارا...
سلام بـر تو و ابناء و شوهرت مادر
بـه عطر دامـن عبـاس پرورت مادر
ادب بـه قـامت زهـرايي ات قيام کند
وفا بـه غيـرت عباس تو سلام کند
سلام زينب کبـرا و حضرت سجّاد
به خون پاک بنين تو پاک مادر باد
اگر چه با همه گفتي کنيز زهرايي
به چشم آل محمّـد عزيز زهرايي
تو بعد فاطمه در بيت وحي فاطمه اي
تـو آسمـان ادب را هميشـه قائمه اي
به نفس پاک محمّد تو همدمـي مادر
مسيح عشق و ادب را تو مريمي مادر
بهشت، شيفته ي چار لاله يــاست
کليد باب حوائج به دست عبّـاست
مــزار تــوست کنـار مزار چار امـام
که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام
سـر ارادت ايـن هفت اب به خاکت باد
چهــار ام بــه فــداي بنين پاکـت باد
مگر به گوش پيام خـدا ز غيب شنفـت
که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت
هـزار قافلـه دل پـاي بسـت فـرزندت
نشـان بوسـه ي مـولا بـه دست فرزندت
تو جـان پاکـي و عبّـاس، پاره ي تن تو
ستـاره ريختـه زهـرا به مـاه دامن تو
حسين را که بسي داشت در کنار شهيد
به جز تو نيست کسي مادر چهار شهيد
به چار ماه خود اشکي نريختي ز دو عين
گريستي به حسين و گريستي به حسين
اگـر تـو نـام نبـردي ز شاخـه ي ياست
گريست ديده ي زهـرا بـراي عبّـاست
الا تمام وجودت پر از نواي حسين
به گريـه نايبه الزينبي بـراي حسين
روايـتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گريـه کنان حسين، بـر اشکت
سرود زخم گلوي حسين، ورد لبت
خلوص زينب و عبّاس در نماز شبت
شبي که چشم حسين اوفتاد بر پسرت
فشاند نور ز خورشيدِ چهره بر قمرت
نگـاه نافـذش اظهـار کـرد بي پرده
که بهـر شيرخـدا شيرِ شيـر آورده
هر آنکه روي ورا ديد، اين ندا سر داد
دوباره حضرت زهرا حسين ديگر زاد
تو مـادر شهـدا، همـسر علـي هستي
هزار حيف، غريبانه چشم خود بستي 
خزان رسيد چو بر برگ لاله ياست
نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست
سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند
علي، حسين، حسن، زينبت کجا بودند
هماره ريخت به رخ از دو ديده، ياقوتت
اگـر بـه دوش غريبانــه رفـت تابوتت
دگر به پيکرت آثار تازيانه نبود
دگر مراسم تشييع تو شبانه نبود
تو داغدار شهيد کنار علقمـه اي
هميشه فاطمه بودي هميشه فاطمه اي
نگه به خاطر ذريّه ي بتولم کن
مرا که «ميثم» آلوده ام، قبولم کن

***********














نگیر از شب من آفتاب فردا را

نبند روی من آن چشمه‏های زیبا را
تو گاهواره ماه و ستاره‏ها هستی

خدا به نام تو کرده است آسمان‏ها را
تو در ادامه هاجر به خاک آمده‏ای

که باز سجده کنی امتحان عظمی را
خدا سپرده بدستت چهار اسماعیل

که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را
چه کرده‏ای که به آغوش مهربانی تو

سپرده‏اند جگر گوشه‏های زهرا علیهاالسلام را
بگو چه بر سر بانوی آب آمده است

که باز می‏شنوم رود رود دریا را
تبر چگونه شکسته‏ست شاخه و برگ تو را

چطور خم شده‏ای بر زمین، سپیدارا!بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه‏ها

حدیث تشنه‏ترین دست‏های صحرا را
از آسمان به زمین آمده است گیسویت

که سربلند کند دختران حوّا را


پانته آصفایی

ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا

وی سینه تو بهشت احمد زهرا

عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را

زان دست که بوسیده محمد زهرا

 سیدرضا مؤید

   

یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات 

مــهر تـو بود قـبولی صــوم و صـلات

فـرموده نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد 

هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات

سیدرضاموید

 

دریاست نبی و گوهرش فاطمه است

مولاست علی و همسرش فاطمه است

با آنکه حسین است پناه دو جهان

او خود به پناه مادرش فاطمه است

 سیدرضا مؤید

 

یا فاطمه جان! دست من و دامانت

ای چشم امید همه بر احسانت

بادا به فدایت پدر و مادر من

ای گفته پیمبر، پدرت قربانت

 سید رضا مؤید

 

ای آنکه  خدایت ز هواداران است

نازل به جهانْ فیض تو چون باران است

یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز

مهر تو شفاعت گنهکاران است

 سیدرضا مؤید

 

ای خاک ره تو تاج سرها زهرا

ای قبر تو مخفی ز نظرها زهرا

تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟

گر بسته شود تمام درها زهرا

 محمدجواد غفور زاده . شفق

 

بزمی به حریم کبریا برپا شد

کوثر زخدا به مصطفی اعطا شد

یک قطره زآب کوثر افتاده به خاک

صد شاخه گُل محمدی پیدا شد

 محمدعلی مردانی

  

شب میلاد زهرای بتول است

ز یُمن او دعا امشب قبول است

شب فیض و شب قرآن، شب نور

شب اعطای کوثر بر رسول است

  حسان

  

چون فاطمه مظهر خدای یکتاست

انوار خدا ز روی زهرا پیداست

همتای علی، در دو جهان بی همتاست

زهراست محمد و محمد زهراست

   حسان

   

سینه اش بویید پیغمبر که مینوی من است

فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است

یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت

بضعه من، روح ما بین دو پهلوی من است

   حسان  

با نام تو دل چه با صفا می گردد

با مهر تو دل زغم رها می گردد

باشی تو کلید راز هستی زهرا

با نام تو قفل بسته وا می گردد

 محمد خراطی

یا فاطمه از تو دلْ بریدن سخت است

پا از سر کوی تو کشیدن سخت است

بر زائر تو که از ره دور آید

برگشتن و قبر تو ندیدن سخت است

 سیدمحمد خسرونژاد

دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ است

چرا ؟ که نور وی ونور حق هماهنگ است

اگر قدم نگذارد به عرصه ی محشر

کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است

   ژولیده 

 

عمريست رهين منت زهرائيم

مشهور شده به عزت زهرائيم

مُرديم اگر به قبر ما بنويسيد

ماپير غلام حضرت زهرائيم

   جواد حيدري

 

یکتا گُهر بحر رسالت زهراست

محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست

همتای علی، نور دو چشم احمد

سرچشمه دریای امامت زهراست

 سید رضا طباطبایی

 

همت و توفیق خواهم از خدای فاطمه

تا بگویم روز و شب مدح و ثنای فاطمه

گر نمی شد خلقت نور علی در روزگار

همسری پیدا نمی شد از برای فاطمه

 جوهری

 

یا فاطمه! روز حشر ستّاری کن

دل سوختگان را ز کرم، یاری کن

ما با همه گفتیم که با فاطمه ایم

تـو نیـز بیـــــا و آبـــــروداری کن

سید محمد رستگار

  

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور  برای خدمت  زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم 

جوادحیدری

  

بر مقدم دختر پيمبر صلوات

بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات

بر محضر حضرت محمد تبريك

بر مادر شيعيان حيدر صلوات

 مهدي پناهي

  

در باغ نبوت از نهال توحید

هنگام سحر گلی شکوفا گردید

چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید

زهرا چو گُل محمدی می خندید

 مردانی

  

جبریل به عرش نقش کوثر زده است

طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خانه ی کوچک محمد امشب

خورشید زمین و آسمان سر زده است

 سیدرضا موید

 

نور دگری به بیت احمد آمد

محبوب رسول حیّ سرمد آمد

تا عطر وجودش همه عالم گیرد

زهرا ، گل گلزار محمد آمد

  حامد

 

بر عالمیان رحمت بیحد آمد

زیبا گهر رسول امجد آمد

تبریک به شیعیان اهل عالم

چون فاطمه دختر محمد آمد

 نادعلی کربلایی

 

عالم زفروغ احمدی لبریز است

از جلوه حیِ سرمدی لبریز است

میلاد بتول است و فضای مکه

از عطر گل محمدی لبریز است

  سیدرضا موید

 

بر کوکب آسمان عصمت صلوات

بر فاطمه گوهر نبوت صلوات

بر مادر یازده امام برحق

از صبح ازل تا به قیامت صلوات

  محمد نژاد

 

این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد

میلاد  یگانه بنت احمد آمد

ای شیعه تو را دهم بشارت امشب

یکدانه گل باغ محمد آمد

شیدا