شاه غریب و این همه سائل کنار خود

آقای ما که نیست بدهکار هیچ کس

مدیون نمی شود به دل زار هیچ کس

هرگز کسی نگفت که رنجورم از رضا

جز او نبود جود، سزاوار هیچ کس

ای آشنا به غیر تو از روز اولم

چشمم نبود تشنۀ دیدار هیچ کس

مانند تو میان رئوفان نمی شود

دلدادۀ صدای گنه کار هیچ کس

تو آبروی روی سیه را نمی بری

این گونه کس نبوده خریدار هیچ کس

قلب رئوف تو همه را مهربان کند

ورنه کسی نبود هوادار هیچ کس

آن که سرشت آب و گل فاطمی ما

ما را نساخت غیر تو غم خوار هیچ کس

خوشبخت آن دلی که گرفتار زلف تست

این دل نمی رود پی رخسار هیچ کس

ما را برای عاشقی ات آفریده اند

این گونه نیست نیّت معمار هیچ کس

ما را شبیه آهوی صحرا رها مکن

جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس

ما که دخیل پنجره فولاد بسته ایم

دیگر نمی رویم به دربار هیچ کس

شاه غریب و این همه سائل کنار خود

جز ما نداشت سید و سالار  هیچ کس

ایوان طلای تو به نجف می برد مرا

این گونه نیست جذبۀ تالار هیچ کس

جز از برای منتظران و حسینیان

روی تو نیست یوسف بازار هیچ کس

 

محمود ژولیده

حضرت عباس(ع)

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است

چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دودست داده به راه خدا وپس چه عجب

اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

به جمله جمله ی یا کاشف الکروب قسم

که استجابت صدها دعا اباالفضل است

نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین

کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها

دوای درد گرفتارها اباالفضل است

چه ترس دارد از آتش ،چه ترس از دوزخ

اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است

خود امام زمان گفته است می آید

به مجلسی که در آن ذکر یااباالفضل است

بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان

ببین که بر لب صاحب عزا اباالفضل است

 

 

 

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است

آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است

آن که با ایراد نطقی کاخ استبداد را

کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد

تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است

مادرش آموزگار مکتب شرم و حیاست

فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است

گر علی بن ابوطالب بود معیار صبر

آن که صبرش با علی باشد برابر زینب است

گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات

بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است

هست از درهای جنت یک درش باب الحسین

فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است

دین و قرآن را به عالم گر که روح و پیکری است

خسرو لب تشنگان روح است و پیکر زینب است

در مقام بردباری گر بسنجی قدر او

در غم و شادی برابر با برادر زینب است

آسمان غیرت و مردانگی و صبر را

ماه عباس و حسینش مهر و اختر زینب است

بحر رحمت را به عالم بود تنها یک صدف

واندر آن یکتا صدف، یکدانه گوهر زینب است

ساقی بزم جهان آفرینش گر علی است

جرعه نوش ساغر ساقی کوثر زینب است

در مقام وصف او "ژولیده" گوید روز و شب

آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنه کار نیاید...

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی (ع)

 

 

تا گوهر اشکم سر بازار نیاید

کالای مرا هیچ خریدار نیاید

 

خوارم من و در سینه من عشق شکفته است

تا خلق نگویند گل از خار نیاید

 

ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت

مدح تو جز از خالق دادار نیاید

 

نومیدی و درگاه تو بی سابقه باشد

هر کار ز تو آید و این کار نیاید

 

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت

جایی ننوشته است گنهکار نیاید

 

 

شاعر: ذبیح الله احمدی

يا امام رضا(ع)


  آن خالقي که بر تن بي روح جان دهد      

مهر تو رايگان به دل خاکيان دهد

 

شخص کريم، جودِ بلاشرط مي کند

آري خدا هر آنچه دهد رايگان دهد

 

هر نعمتي که داد خدا، بي سوال داد      

وصل تو را که خواسته ام بي گمان دهد

 

از خلقت تو خواست خداوند لامکان 

ما را کنار رحمت عامش مکان دهد

 

گر جان دهم به يک نگهت سود با من است     

کالاي خويش را که بدين حد گران دهد؟

 

بي امتحان مرا به غلامي قبول کن 

رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد

 

دارم اميد لطف تو گيرد چو دست من       

دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد

 

می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما

ما را چرا امام چنين مهربان دهد؟

 

آن پرچمي که بر سر بام حريم توست     

راه بهشت را به محبان نشان دهد

 

قلب"حسان" به ياد تو از غصه فارغ است 

در انتظار اين که به پاي تو جان دهد

 

روز جزا که در صف قرآن و عترتيم            

ما را امام ثامن ضامن امان دهد

(حبيب چايچيان"حسان")

امام رضا.امام رضا.امام رضای مهربان


امام رضا.امام رضا.امام رضای مهربان
وقتی دل من میگیره زیرفشارغصه ها

جزتوپناهی ندارم.جزحرمت برم كجا
تابچه آهوی دلم به دام زلفش اسیره

هیچ كسی نمی تونه منوازدست اقابگیره
ازكوچكی تابه حالا همیشه گفتن برامون

كسی رورد نمیكنه از درخونش اقا مون مسیحی روشفا میده یهودی رودوامی ده
امشب گمونم به ماها برات كربلا می ده
پنجره فولاد رضا برات كربلا می ده


هركسی كربلا می ره ازحرم رضا میره
آهوی سرگردونتم اقا بلا گردونتم

یه باردیگه راهم بده هرچی باشه مهمونتم
دلم میخوادهرچی دارم نذرامام رضا كنم

دار وندارمو یه روز به راه اون فدا كنم
دلم میخوادهرچی دارم دونه و گندم بخرم

با چشم گریون اقاجون رزق كبوترا كنم
دلم میخواد روبروی گنبد زردت بشینم

شب تاسحر گریه كنم روضه مادربخونم یكی نبود تواین كوچه به مادرم كمك كنه

اشك حسینو بگیره به خواهرم كمك كنه
دوست دارم صدات كنم.توهم منوصدا كنی

دوست دارم نگات كنم توهم منو نگا كنی
قربون صفات برم ازراه دوری اومدم

جای دوری نمی ره اگه به نگا كنی
دل من زندونیه.تویی كه تنها می تونی

قفس رو وا كنی پرنده رو رها كنی
تو غریبی منم غریب تنها. چی میشه


این دل غریبه رو با خودت آشنا كنی
دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم

دوست دارم تا من بیام اون گره ها روواكنی
قربون كبوترای حرمت امام رضا

قربون این همه لطف و كرمت امام رضا
تو گفتی هر كی بیاد به پابوسم امام رضا

روز رستاخیزبه دادش می رسم امام رضا
میشه كنج حرمت گوشه قلب من باشه

میشه قلب منو مثل گنبدت طلا كنی
تو رئوفی. پیش تو شاه و گدا فرق نداره

حاجتش روا می شه هر كی به تو رو بیاره

آقا کنار پنجره فولادت آخر


حس مي‌کنم در مرقدت عطر دعا را

عطر توسل هاي در باران رها را

غرق اجابت مي شود دست نيازش

هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را

اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است

خالي ببيني دست محتاج  و گدا را

آهم کبوتر مي‌شود تا گنبد تو

مي‌آورد فريادهاي يا رضا را

آئينه هاي لطف تو تکثير کردند

در چشمة دل اشک هاي بي صدا را

آقا کنار پنجره فولادت آخر

مي‌گيرم از دستت برات کربلا را

اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد

بر آستانش ندبه‌ی «آقا بيا» را

پائين پاي تو غباري مي سرايد

شعر کرامات نگاه کيميا را

سروده یوسف رحیمی

چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !


چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
 
من خوب می‌دانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
 
به به! چه می‌آید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !
 
وقت نظر بر گنبد و گلدسته‌های عرشیت
افتاده با عمامه‌ها از سر کلاهم یا رضا !
 
تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطه‌خواه»م یا رضا !
 
مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !
 
یادم نمی‌آید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !
 
از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !
 
من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانه‌ات  
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !
 
پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمنده‌ی آن اشتباهم یا رضا !
 
یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !
 
از آب سقا خانه‌ات یک جرعه نوشیدم ببین
"رَستم از این بیت و غزل" من مست مستم یا رضا !

 سروده قاسم صرافان

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد


من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند

از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد
هرکه دروقت گدایی به رقم فکر کند

بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند

به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند

به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند

به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند

به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینه کاری حرم فکر کند

موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علم فکر کند

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند

دیر وقتی ست که تا درحرمت دم بدهد
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند

بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب-
هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند
سروده مهدی رحیمی

گدای علی بن موسی الرضایم


چه غم گر گنهکار و نامه سیاهم / علی بن موسی الرضا داد راهم

امام رئوفی که عالم فدایش / کرم کرد و داد از عنایت پناهم

ز فعلم نپرسید کاهل خطایی / به رویم نیاورد من رو سیاهم

سراپا شدم غرق دریای رحمت / نگوید دگر که غرق گناهم

همه روی گردانده بودند از من / رضا کرد با چشم رحمت نگاهم

کنم ناز دیگر به طوبی و سَدره / که در بوستان ولایت گیاهم

به جز دامن آل عصمت نگیرم / به غیر از رضای رضا را نخواهم

چو می خواست راهم دهد از کرامت / عطا کرد سوز دل و اشک آهم

اگر خار بودم اگر پست بودم / رضا داد قدرم رضا داد جاهم

اگر کوه عصیان بود روی دوشم / اگر گشته کاهیده تن مثل کاهم

شدم خاک پای امام رئوفی / که بر شهریاران کند پادشاهم

گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم

خوشا آن غریبی که یارش تو باشی / قرار دل بی قرارش تو باشی

خوشا ان که تنها تو را دوست دارد / چه خوشتر اگر دوستارش تو باشی

زبیداد پائیز هم غم ندارد / هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی

بر آن محتضر می برم رشک هر شب / که شمع شب احتضارش تو باشی

خراسان حریم حرم هاست آری / حریمی که پروردگارش تو باشی

خوش آن خانه بر دوش دور از دیاری / که هم خانه وهم دیارش تو باشی

خوشا آن گدائی که تنهای تنها / کناری نشیند کنارش تو باشی

خوشا آن تهی دست بی برگ و باری / که در این چمن برگ و بارش تو باشی

خوشا آن که یک عمر پروانه ات شد / که یک لحظه شمع مزارش تو باشی

بود بود ناز بر لاله زار خلیلش / کسی را که بر دل شرارش تو باشی

گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم

زندگی ارزش ندارد بی ولای فاطمه

حضرت زهرا(س)-مدح


زندگی ارزش ندارد بی ولای فاطمه

قلبم آرامش ندارد بی ولای فاطمه

در سماوات و زمین گر نور می بینی از اوست

مهر و مه تابش ندارد بی ولای فاطمه

ابر و باد و مهر و مه خدمتگزار این درند

آسمان بارش ندارد بی ولای فاطمه

مهر او در دل، به جنت چشم بسته می روم

دید ه ام بینش ندارد بی ولای فاطمه

حجت ما مهدی است و حجت او مادرش

این فلک گردش ندارد بی ولای فاطمه

جنت و فردوس و رضوان، کل باغات بهشت

ارزش گردش ندارد بی ولای فاطمه

ای خدا جان را بگیر، این عشق را از ما مگیر

شیعه آسایش ندارد بی ولای فاطمه

کيست زينب مطلع ديوان عشق

زينب(عليها السلام)

کيست زينب مطلع ديوان عشق *** سنبل آزاده بستان عشق

کيست زينب اُمّ أب را جانشين *** تربيت گرديده در دامان عشق

کيست زينب دختر شير خدا *** شير غم نوشيده از پستان عشق

کيست زينب اسوه شرم و حيا *** قهرمان صبر درميدان عشق

کيست زينب در کمان دين حق *** تير چشم منکر قرآن عشق

کيست زينب آن که در نطق و بيان *** هست استاد دبيرستان عشق

کيست زينب عقل را اوج کمال *** عقل اورا در خط فرمان عشق

کيست زينب در شهامت بي نظير *** آن که اورا داده حق عنوان عشق

کيست زينب آن که با مهر حسين *** کرده برپا درجهان طوفان عشق

کيست زينب خون حق را خون بها *** جان به کف در خدمت جانان عشق

کيست زينب کلُّ ارض کربلا *** مست از پيمانه پيمان عشق

کيست زينب زينت دامان اب *** جسم عشاق جهان را جان عشق

ژوليده نيشابوري

ادامه نوشته

این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت

این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت

آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت

این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی

بر من ولی عزیز دلم قرن ها گذشت

 


در خارزار حوصله هایت دویده ام

حالا ببین چه بر سر این دست و پا گذشت

هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد

جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت

گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم

اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت

خورشید هم هوای مرا تازه تر نکرد

او هفت دفعه آمد و بی اعتنا گذشت

عمرم به سر رسید و از این دست جمعه ها

تکرار شد نیامدی و عمر ما گذشت...

ایوب پرند آور

منبع: هیئت وارثان ثارلله(ع)

هر سحر منتظر يار نباشم چه كنم ؟  من اگر اينهمه بيدار نباشم چه كنم ؟  گريه بر درد فراق تو نكردن سخت ا

هر سحر منتظر يار نباشم چه كنم ؟

من اگر اينهمه بيدار نباشم چه كنم ؟

گريه بر درد فراق تو نكردن سخت است

خونجگر از غمت ای يار نباشم چه كنم ؟

عده ای بر سر آنند اسيرت نشوند

من بر آنم كه گرفتار نباشم چه كنم ؟

تو چه كردی كه من از خواب و خوراك افتادم ؟

راستی ، اينهمه بيمار نباشم چه كنم ؟


چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر

عاشق روی تو يكبار نباشم چه كنم ؟

ابرويت تيغ مصری است كه جان ميطلبد

به طلبكار بدهكار نباشم چه كنم ؟

خواستم نام مرا هم بنويسند همين

سر بازار خريدار نباشم چه كنم ؟

من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا

فكر بين در و ديوار نباشم چه كنم ؟

ولادت حضرت معصومه(س)

خاتون شهر آينه هايي بزرگوار
 زهراي شهر يثرب مايي بزرگوار
 چشم ملک نديده دمي سايه ي تو را
 ناموس بارگاه خدايي بزرگوار
 اين قوم را به راه حقيقت کشانده اي
 موساي بي عباوعصايي بزرگوار
 بر شانه هاي باد،جحاز تو حمل شد
 فرمانرواي ملک صبايي بزرگوار
 گم کرده ايم کعبه ي حاجات و آمديم
 نزد شما که قبله نمايي بزرگوار
 من گريه مي کنم که نگاهي کني مرا
 آري هميشه عقده گشايي بزرگوار
 باران رحمت ازلي سهم مان شده
 بي شک دليل فيض شمايي بزرگوار
 بانوي مهربان کدامين قبيله اي ؟
 امشب بگو که اهل کجايي بزرگوار
 خُلقت شبيه پير کريم عشيره است
 الحق ز نسل شير خدايي بزرگوار
 
فهميدم از شلوغي صحن و سراي تان
 هر لحظه مامن فقرايي بزرگوار
 فرقي نمي کند چقدر نذر مي کنند!؟
 باب المراد شاه و گدايي بزرگوار
 اينجا مريض ها همگي خضر مي شوند
 سرچشمه ي حيات و بقايي بزرگوار
 از لحن گريه کردن زوار واضح است
 در قم،بقيع اهل بکايي بزرگوار
 يادت نمي رود چه قراري گذاشتيم؟
 محشر دم بهشت بيايي بزرگوار
 شاهکار وحيد قاسمي

فــداي خـوانـدن قـرآن دلـربــات حـسين

سـلام مــا بــه تــو و قــبــر بــاصفات حسين

درود حق به تو اي مظهر صفات حسين

فــداي تـو هـمـه خـلـق جهان ز پير و جوان

تـويـي بهر دو جهان كشتي نجات حسين

تـويــي مــروج احــكـــام ديــــن پــيــغــمـبـر

تـويـي خــلاصــه ايــجــاد كـائنات حسين

چـه حـكـمـتـي است به ايثار و جانفشاني تو

كـه گـشـته ذات خداوند خونبهات حسين

چه كرده اي تو به درگاه حق كه خلق جهان

كــنـنـد آروزي طــوف كـربـلات حـسـين

ز داغ مـاتــم جـانـسـوزت اي عــزيــز خـــدا

كـنند جـن و بشر گريه در عزات حسين

ســلام مــا بــه تــن چــاك چــاك بـي كـفنت

فـداي پـيـكـر پـرخـون سـرجدات حسين

ســلام مــا بــه تــو و شـيـرخواره اصغر تو

فـداي اكـبــر و عـبـاس بـاوفــات حسين

سـلام مــا بــه سـر انـورت كـه شـد بـر نـي

فــداي خـوانـدن قـرآن دلـربــات حـسين

زهـــي بــه هــمـت مـردانــگــي و ايــثــارت

فـداي دســت سـخي گـره گـشات حسين

ز راه لـطــف نـظـر كـن بـه حال خسـته دلان

بـرس به داد «حياتي» گه ممات حسين
----------------------------
شعری از محمد حیاتی

بذار که بیام به کرببــــلا جونه رقیه


می دونم کثیف شـدم غرق گناهم
دروغه اگه بگم که رو بــه راهم
یکی تو دلم می گه رویات سرابه
زیارت توی حرم فقـــط یه خوابه
نذار بسوزم تو غمها آقا جونه رقیه
بذار که بیام به کرببــــلا جونه رقیه
همه من رو نوکر شما می دونن
ولی ریخته پیشتون آبــــروی من
به خودم می گم که تقدیرم همینه
همیشه پیش شما سرم پائیــــــنه
نذار آبروم بریزه اقا جونه ابا الفضل
بذار بمیرم تو کرببلا جون ابا الفضل

شرم دارم ازسکینه تا ابد


از زلال آبی شط فرات – کرده عباس علمدارت برات (حواله کرده) *.

 جرعه آبی بنوش ای اکبرم – جرعه ای بفشان گلوی اصغرم *.

شرم دارم ازسکینه تا ابد – ناله عطشان طفلان شد زحد.

 آب آرام بستر خود می برد – ازخجالت جامه بر تن می درد.

 ما که آقا زائر کوی توایم – چون کبوتر طائر کوی توایم .

 کشته بودند قبل ازمیلادمان – دانه مهرت در بنیادمان .

 ما جسدهائیم وتوروحی درآن – روح را تعریف ومعنایی برآن .

ازچه ثارالله ترا نامیده اند- نوری از تو برنماز تابیده اند.

 نور،ذات اقدس باری بود- خون تو هم نور وهم ناری بود .

 خون، رنگ ثبت تاریخ بشر – تا بماند یادهارا سربسر.

 خون جاوید است چون نور خدا – نور ازخون چون می گرددجدا.

خون ، اشک ودیده ودل می دهد- ازبرای حل مشکل می دهد.

اسب آن سرو علمداررشید-ازمیان آب آهی برکشید.

کاش اینجا بود اینک ذوالجناح – تا خنک می شدچومن ازروح وراح .

 باکف خود جامی از آب فرات – تا مگر نوشد ولی حیران ومات .

 گفت عباس اگر نوشم کفی – جگرم آرام گیرد ازتفی .

 کی توان تشنه لب دلدار دید- خشک لب چون عابد بیمار دید.

ازحرارت چشم سیاهی می رود- ساحل تفتیده ماهی می رود.

کودکان درخیمه بی تابند هنوز – تشنه یک جرعه آبندهنوز.

گفته بودم تاکه سیرابت کنم – درمیان تشنگان خوابت کنم .

 لیک باید ابتدا کاری کنم – ازبرای دین پیکاری کنم.

 چهره دین ازسیاهی برکنم – کی توانم با تباهی سرکنم.

 تیغ باید برکشم بهر خدا- گرچه گرددهردودست ازتن جدا.

 بسته پیمان با امام ورهبرم – دروفای آن فدای سرورم .

 این سگان روز وگرگان شبند – درشقاوت درپلشتی باهمند.

 باغ دین باید وجین ازهرزه کرد- بزدلان باید جدا از شرزه کرد.

 رفت میدان وعلمداری نمود- لشکر دین راهمه یاری نمود.

برق شمشیرم برق ذوالفقار – چون علی مرکب نشینی باوقار.

 حق چو از باطل می کردی سوا – خونبها یش دست می باید جدا .

 گرحسین می خواست اندرکارزار- جنگ باشد مقصدش با ابتکار .

 جمع یارانش به میدان آورد- حروعباس ودلیران آورد.

گربدی دشمن هزاران بیشتر – دوست یکصد تن به ایمان بیشتر.

حاصل جنگ ونبرد پیروز بود- برحسین فتح وظفر بهروز بود .

 لیک آن شیر خدا نور شرف – دردریای ولایت را صدف .

 کردقربان وهدف الله بود- نی ظفر نی ظاهری درراه بود.


مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا

مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا
دست نیازم بود باز به سوی رضا
آرزویم این بود تا دم مردن شود
چشم گنه کار من باز به سوی رضا
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را
کعبه بود در حجاز زائر کوی رضا
با نفس عیسویش، با دم جانبخش خویش
جان مسیحا بود زنده ز بوی رضا
بر بدنش می شود آتش دوزخ حرام
هر که خورد قطره ای آب ز جوی رضا
کشور ایران فقط نیست به او متکی
زندگی کائنات بسته به موی رضا
نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
ساقی رضوان بود مست سبوی رضا
جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من
عفو کرامت بود خصلت و خوی رضا
چند به شوق بهشت زائر این در شوی
جنت جنت بود روی نکوی رضا
"میثم" اگر از نماز آبروی مؤمن است
آب دهد بر نماز آب وضوی رضا

*************

مسیح می دمد از تربت مطهر من

رضای طوس نه، عالم بود معطر من
فرشتگان همه زوار زائرین منند
بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من
منم عزیز دل فاطمه امام رضا
که خلق کرده خدا خلق را به خاطر من
عجیب نیست اگر زائری که قبر مرا
به بر گرفته بگیرد قرار در بر من
هزار موسی عمران به سجده افتادند
در این حریم به خاک مسیح پرور من
دلی که زائر من می شود مزار من است
خوشا دلی که شد این جا مزار دیگر من
شکسته ای که صدا می زند مرا از دور
جواب می شنود بارها ز داور من
ز هر دری که شود زائرم به من وارد
درست چهره به چهره بود برابر من
من آفتاب خدایم جهان در آغوشم
شما حضور من و عالم است محضر من
کتاب منقبتم را تمام نتوان کرد
اگر شوند همه انس و جان ثناگر من
کسی که زائر من گشت دوستش دارم
روا بود که خطابش کنم برادر من
الا تمام خراسانیان پاک سرشت
خجسته باد شما را طواف مقبر من
فرشتگان چو کبوتر به دورتان گردد
به شرط آن که بگردید دور زائر من
به زائرین من اینک نصیحتی است مرا
که احترام بگیرید از مجاور من
اگر به مرقد من نیز دستتان نرسید
زنید بوسه به قم بر مزار خواهر من
هزار حیف که قدر مرا ندانستند
که بود هر نفس من غم مکرر من
هزار بار عدو مخفیانه کشت مرا
خدای نگذرد از قاتل ستمگر من
شرار زهر مرا در دل آتشی افروخت
که آب گشت همه عضو عضو پیکر من
چو شخص مار گزیده به خویش پیچیدم
خدا گواست چه آورد زهر به سر من
میان حجره زدم دست و پا غریبانه
جواد بود و من و لحظه های آخر من
دو دست خویش گشود و گرفت اشک مرا
فتاد تا که نگاهش به دیدة تر من
زنان شهر خراسان گریستند همه
زدند بر سر و سینه جای مادر من
به روز حشر نسوزد جحیم "میثم" را
که بوده با سخن و سوز خویش یاور من

ادامه نوشته

دادی دو دست و دست دو عالم بسوی توست

دادی دو دست و دست دو عالم بسوی توست

ساقی تویی و باده ی ما از سبوی توست

ای ماه هاشمی لقب و پور بو تراب

داروی درد ما به خدا خاک کوی توست

ای یادگار و زاده ی مشکل گشا علی(ع)

هر دل شکسته در طلب و جست و جوی توست

باب الحوائج همه ی خلق عالمی

در جمع عاشقان همه جا گفتگوی توست

از من مپوش چهره که من دل شکسته ام

خود آگهی که چشم امیدم به سوی توست

کردی وفا و تشنه برون گشتی از فرات

ای آنکه عرض آب بقا از آبروی توست

آمد حسین بر سر تو دید پیکرت

در خاک و خون فتاده از جور عدوی توست

آثار انکسار عیان شدبه چهره اش

وقتی که دید غرقه به خون روی وموی توست

گفتا ز جای خیز تو ای یار و یاورم

بنگر خمیده پشت من از هجر ، روی توست

بهترین رهبر ابناء بشر کیست علیست     

 اوصاف علی

بهترین رهبر ابناء بشر کیست علیست     

به یتیمان ستم دیده پدر کیست علیست

داشت ایزدبه صدف یک دُر یک گوهر ناب       

 دُر یکدانه نبی هست و گهر کیست علیست

آنکه بر دوش رسول مدنی پای نهاد

تا کند بتکده ها زیر و زبر کیست علیست

کس نگفته است سلونی بجهان بهر بشر

انکه فرمود و به ما داد خبر کیست علیست

آنکه بر جای نبی خفت که از راه وفا

کند از جان نبی دفع خطر کیست علیست

آنکه با دیدن رخسار غم آلود یتیم

اشک می ریخت به دامن چو گهر کیست علیست

آنکه می برد غذای فقرا بر سر دوش

نیمه شب بر سر هر کوی و گذر کیست علیست

آنکه در خانه حق آمد و از خانه حق

بست از دار جهان بار سفر کیست علیست

آنکه شق القمر از تیغ عدو گشت سرش

بر سر سجده بهنگام سحر کیست علیست

(ژولیده نیشابوری)             

شعر حضرت مهدی (عج)ـ محسن داداشی


مشکل گشای شیعه بیا جان به لب رسید
ای یادگار کرب و بـلا ، جـان به لب رســیـد

بــرخـــیز ای عــدالــت بی انــتهــا ، بـــیا
دنــیا فـــریب داده جــــوانهـــای شهــر را
یک عـــده از حــــقیقــت خلـقت رمیـده اند
ایـــنجا بـــرای خــویش خـــدا آفـــریده اند
شـــیطــان فــــریب داده تـــمام قیـــاســها
اینجا خـــــدای ما شده اند اسکـــناس ها
اینجا نـــماز یومـــیّه ما قضــــــا شـــــده
بهــــتر بگویـــمت که نیـــایــش رهــا شده
اینجا دو چشم غیرت مردان به خواب رفت
غیرت که رفت از ســـر زنها حـــجاب رفت
از اعـــــتیــاد پشت جوانــانــــمان شکست
دیـــدم به دســـــت دختری قلّادۀ ســگ است
اینجا جوان به فکر هـــوای مــــَجازی است
مثل عـــروسکی ست که اســباب بازی است
اینجا کمین نــــشسته خطــــــرهـــای دشمنان
دخـــتر ، پسر شده ، پســــران شکل دختران
اینجا قسم به حضرت عــــبــاس(ع) رایج است
یک بسته اسکناس چو باب الحــــوائـــج است
فکـــر یک عـــــده پـــــول ِربا یا نــــزول شــــد
حاجی نکرده ســـــجده نمازش قـــــــــــبول شد
صحبت زِ ماهــــــواره و اینترنت و فضــــاست
اینجا ،یتیم هست ولیکن عـــلــــــی(ع) کجاست؟
ایــــنجا اذان که مـــیزنـــــد افــــطار می شــــود
از رنگــــهای سفــــره ســــَرم گـــیج می رود
ما ، روزه دارِ ســفرۀ رنگـــین مردُمــــیــم
یکسال هر چه را که نخوردیم ،میخوریم
آلات جُـــرم مـــا همه تکــــمیـــل می شوند
تا جمعه می رسد همه تعطـــــیل می شوند
اینجا تمام صحـــــبتمان روز جــــمعه است
تفریح و پارک رفتنمان روز جمعــــــه است
آثار پاک خـــــون شـــــهیــــــدانمان گــذشت
اوقاتــــمان با تلــــــفن هـــــمراهمان گذشت
گوشــــیِ ما وســــیلۀ فانــــوسِ مردم است
تلفن که نیـــــست خانۀ نامــوس مردم است
آقا خلاصــــه خانۀ دلهــــــا خــــراب شــــد
وللهِ قــــــلب منـــــتظــــرانت کـــــباب شـــد
قربان ذوالفقار شما ، یابن العسگری(عج)
ای منتقم به خون خدا، یا بن العسگری(عج)
تا روز وعده ما همگی پشت این دریــــــم
ما دلخوشیم که کـــلب نمکزارِ حـــــــیدریم
آقا بـــیا مسیر خــــــــــدا را نـــــــشان بده
آقــــــا بیا جـــــــواب هـــمه ناکســـــان بده

توی نجف یه خونه بود که دیواراش کاهگلی بود


توی نجف یه خونه بود

توی نجف یه خونه بود که دیواراش کاهگلی بود
اسم صاحاب اون خونه مولای مردا علی بود
نصف شبا بلند می شد یه کیسه داشت که بر می داشت
خرما و نون و خوردنی هر چی که داشت تو اون می ذاشت
راهی ی کوچه ها می شد تا یتیمارو سیر کنه
تا سفره ی خالیشونو پُر از نون و پنیر کنه
شب تا سحر پرسه می زد پس کوچه های کوفه رو
تا پُرِ بارون بکنه باغای بی شکوفه رو
عبادت علی مگه می تونه غیر از این باشه
باید مثِ علی باشه هر کی که اهل دین باشه
بعدِ علی کی می تونه محرم رازِ من باشه
دردِ دلم رو گوش کنه تا چاره سازِ من باشه
فردا اگه مهدی بیاد دردا رو درمون می کنه
آسمون شهرمونو ستاره بارون می کنه
چشاتو وا کن آقا جون بالای خستمو ببین
منو نگا کن آقا جون دل شکستمو ببین

از مرحوم محمد رضا آقاسی

مــانند خـــدای فــرد٬فــرد اسـت علی


در سنگر عـشق رهنورد است علی
مــانند خـــدای فــرد٬فــرد اسـت علی
از او بطلب هــر آنـچه خــواهی زیــرا
در کون و مکان یگانه مرد است علی

ما با همه گفته ايم با فاطمه ايم(س)



يا فاطمه (س) در حشر تو ستاري كن
دل سوختگان را زكرم ياري كن
ما با همه گفته ايم با فاطمه ايم(س)
تو نيز بيا و آبروداري كن

مقام کل انبیا یا علی


ای به کفت داده خدا اختیار

نفس نبی دست خداوندگار
مطلع الانوار خدا صورتت
ز روی تو جمال حق آشکار
مقام کل انبیا یا علی
بدون حب توست بی اعتبار
به جز خدای احد ومصطفی
بر همگان تویی تو آموزگار
ای نجفت محور *** ومکان
وی حرم تو حرم کردگار
مات جلالت همه کائنات
ای شده گردون به درت خاکسار
تا که تو ذوالفقار گیری به کف
دشمن تو نعره زند الفرار
فاطمه با وجود تو میکند
به چار بانوی بهشت افتخار
شمس وقمر گوش به فرمان تو
ای سبب خلقت لیل ونهار
قدم زنی اگر به میدان جنگ
عدو گریزد زیمین و یسار

حب تو سرمایه ایمان من
دل به ولای تو گرفته قرار حسن جواهری

قلب و دینم دیگر از کف داده ام میکشم سمت نجف سجاده ام

قلب و دینم دیگر از کف داده ام   میکشم سمت نجف سجاده ام

صاحب میخانه و ساغر توائی   خود،شرابی ساقی کوثرتوائی

توخود،الله دل و دین منی   ازخداباغمزه ات دل می بری
گرخدا جسمی پذیرد آن توائی  شرط اول آخر ایمان توائی

علت پیدایش عرش و زمین   حضرت حیدر امیرالمومنین

سِرّ اعجازتمام مرسلین   آدم اول تا محمد آخرین

علت عفو گناه آدم و حفظ نوح و کشتی اش اندر یَم و

سرّ عیسی و دم یحیائی اش چوب موسی و ید بیضائی اش
آتش و گلشن شدن بهر خلیل صوت او هم صوت الله جلیل
علت قرآن و قرآن گشتنش سلم سلمان و مسلمان گشتنش
علت تحسین حق بر خلقتش آیه تطهیر شأن عصمتش
درتوانش گردش لیل وزمین و هم نهار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقـــــــار

غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد


خدا می‌خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتّی ماورای دیده‌ی روح الامین باشد
علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
به پیغمبر نشانش داد تا حقّ الیقین باشد
خدا می‌خواست از رخساره‌ی خود پرده بردارد
خدا می‌خواست تا دست خودش در آستین باشد
علی حبّه جنّه، قسیم النّار و الجنّه
خدا می‌خواست آن باشد ،خدا می‌خواست این باشد
به جز نام علی در پهنه‌ی تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد
مرا تا خطبه‌های بی الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبه‌ی بی‌نقطه ی تو نقطه چین باشد
مرا در بیت، بیت شعرهایم دستگیری کن
غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد
غزل لطف خداوند است، شاعر ها خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد

جبرئیلش ز علی عجز و تمنا دارد


آن که با عالم بالا سر و سودا دارد
روزگاری است که ماوی به دل ما دارد
همه عمر دویدیم پی اش بی حاصل
غافل از آن که درون دل ما جا دارد
کار هر کس نبود مرده دلی زنده کند
مگر آن کس دم جان بخش مسیحا دارد
عاشقی در طلب مال ومنالی نبود
عشق مجنون تهی دست تماشا دارد
همه بالند به هر چیزی و من می بالم
به علی(ع)چون که تملک به سماها دارد
شب قدر است و سماوات همه غرق سرور
این چنین شب چو تعلق به تولی دارد
شهد شیرین شهادت چو بدین گونه چشید
جبرئیلش ز علی عجز و تمنا دارد
شب نازل شدن وحی و کرامات علی
هر دو هم در دل و هم دیده ما جا دارد

شعر از محمدرضا شریفی

به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی


به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی                  طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی

چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن              به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی

 


ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم                    سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی

بشناختم خدا را چو شناختم  علی را                       به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی

علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق                 تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی

نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن               تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی

همه عمر همچو "شهری" طلب مدد از او کن            که به جز علی نباشد به جهان گره‌گشایی

  (عباس شهری)

منبع:سایت شیفتگان یار