ام البنین به پیش همه روضه خواند گفت

السلام عليك يا ام العباس (ع)
 
ام البنین به پیش همه روضه خواند گفت:
شرمنده ام رباب,پسرم راحلال کن
 
*****
هربار ظرف آب گرفتي به دست خود
 
سردي آب ؛ جان و دلت را كباب كرد
 
تكرار كرد با تو نه يك دفعه ؛ بارها
 
كاري كه آب روز دهم با رباب كرد...
 
ای که دنبال گره انداختن بر چمنی
 
گره ها باز کند یک نظر ام البنین(س)
 
******
 

ای بانی اشک و روضه های سقا

ای فاطمه ی دوّم بیت مولا

از دامن تو روح ادب را آموخت

آن تشنه ی بی دست کنار دری
 
*****

گر عباس ماه هاشمین است

هنر جوی امیرالمومنین است

اگر اسطوره ی فخر و ادب شد

چو مامش حضرت ام البنین است
 
*****

ازغم كرب و بلايش دل و جان بي تاب است

بي حسين بن علي (ع) زندگي ام برآب است

از ازل حضرت حق بربدنم حك بنمود

سبب خلقت تو نوكري ارباب است
 
                                                                               *****

روانه ایم و بر اهل بیت سوخته ایم

این چشمه اشک به مشک خود دوخته ایم

گر خادم سادات علی هستیم ما

از ام البنین این روش آموخته ایم
 
                                                                                *****

ای مادر چهار کشته ی عاشورا

ای مرثیه خوانِ ماتم تاسوعا

هر جا که تو را زینب کبری می دید

می گفت که ای وای ، نیامد سقا
 
 

در کنار چهارقبر شریف

آن قدر گریه کرده بی حال است

ظهر امروز باز غش کرده

روضه خوان شهید گودال است
 
*****

هرزمانی به میان نام قمر می آید

پرتو مادری ات مد نظر می آید

پرورش دادن مردی به بلندای ادب

فقط از عهده ی دامان تو بر می آید

با وجود پسرانی که همه آقایند

به تو این ام بنینی چقدر می آید

آخ شرمنده اگر حرف ابالفضلت شد

جز حسین (ع) از تو مگر حرف دگر می آید؟
 
                                                                                   *****

ای میاندار بقیع آه بکش داد بزن

از صدای تو صدای همه در می آید

 

بس کن این قدر خجالت نکش از روی رباب

این چنین می کنی عباس مگر می آید؟!

 

هر چه آن روز بشیر از پسرانت می گفت

باز گفتی : ز حسینم چه خبر؟..می آید؟
 
                                                                               *****
 

خانمی که تا خود خورشید قامت داشته

در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته

 

مادر باب الحوائج بوده و با این حساب

دامن اورا گرفته هر که حاجت داشته

 

می رسد از والدین اخلاق فرزندان ولی

این زن از اول به فرزندش شباهت داشته

 

اول از عباس او اذن حرم را خواسته

هر کسی در کربلا قصد زیارت داشته

 

با کلام نافذش در روضه ها حاضر شده

در زمین کربلا هر چند غیبت داشته

 

تحت فرمانش کلام و تحت امرش واژه ها

صحبتش با ابروی عباس نسبت داشته

 

فاطمیه رفته و آماده ی رفتن شده

بسکه بر زهرای مرضیه محبت داشته

 

بعد زهرا آمده پس بعد زهرا می رود

اینچنین در مکتب مولا ولایت داشته

دانه پاشیده برای کفتران قبر او

در مدینه هرکسی یک جو لیاقت داشته

تا ابد شرمنده ی عباس شد چون قبر او

بیشتر از قبر فرزندش مساحت داشته

شاعر:مهدی رحیمی
 
*****
 

بدون ماه قدم می زند سحر ها را

گرفته اند از این آسمان قمرها را

 

چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است

رسانده است به خانم کسی خبرها را

 

نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده

گرفته اند از این پیر زن پسر ها را

 

چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش

بیاورند برایش فقط سپرها را

 

نشسته است سر راه ، روضه می خواند

که در بیاورد آه ...آه رهگذرها را

 

ندیده است اگر چه ولی خبر دارد

سر عمود، عوض کرده شکل سرها را

 

کنار آب دو تا دست بر روی یک دست

رسانده است به ما خانم این خبرها را

 

بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو

ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو

 

شعر از:علی اکبر لطیفیان
 
*****
 

آن کس که در میانۀ محشر امید ماست

ام البنین مادر سردار کربلا ست

 

او کز غم فراق علمدار در غم است

بانی روضه های علمدار کربلاست

 

اینک اگر قلم به ورق می زنم بدان

از شور و شوق دلبری ماه کربلاست

 

زینب اگر سفیر غم غاضریه شد

بیرق به دست مادر سقای کربلاست

 

تنها دلیره ای که ابوفاضلش دهند

این فاطمه نشان گر غوغای کربلاست

 

ما را غزل اگر ز غم خیمه ها دهند

ام البنین ساقی غم های کربلاست
 
*****
 

ابالفضلش چنان باشد که این زن اینچنین باشد

فقط عباس او کافی ست تا ام البنین باشد

 

همانطوری که تنها فاطمه گشته حسین آور

فقط این زن توانسته ابالفضل آفرین باشد

 

رباب و زینب کبری عروس و دخترش هستند

که بعد از فاطمه اوباید ام المؤمنین باشد

 

به دورنام او از چار سو عمری پسرهایش

رکاب از نام خود دارند تا این زن نگین باشد

 

تمام بچه هایش بهترند از دیگران اما

یکی این بین چون عباس باید بهترین باشد

 

رباب و زینب از عباس می خواندند قبل از او

که قطعا روضه خوانِ خبره باید آخرین باشد

 

وَمادر روضه ی عباس را تا آب می خواند

چرا که آخر این روضه باید نقطه چین باشد

 

به سطح آب، عکس ماه می ریزد به هم گاهی

ولی ماهش چگونه ارباًاربا برزمین باشد

 

حضور ِچار امام ِ در بقیع و مادری یعنی؛

که بعد از مرگ هم باید که او ام البنین باشد
 
*****
 

قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی

به علی مونس و هم خانه و همسر باشی

قسمت این بود که در زندگی مشترکت

به عزیزان دل فاطمه مادر باشی

آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی

آمدی خادمۀ خانه کوثر باشی

قسمت این بود که در بین تمامی زنان

تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی

قمرت یک نفره لشگر انصار خداست

پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی

خاک این خانه تو را قبلۀ حاجات کند

متعجب نشو گر شافع محشر باشی

غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد

سعی کن مرهم زخم دل دختر باشی

این یتیمان همه به واژۀ در حساس اند

نکند در بزنند و تو پس در باشی

چار تا بچه این خانه همه مادری اند

نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی

سعی کن بیشتر از زینب و کلثوم و حسن

فاطمه دور و بر این شه بی سر باشی

سعی کن ثانیه ای تشنه نماند این گل

یار این سوخته دل تا دم آخر باشی

 

شاعر: مهدی نظری
 
*****
 

مولا که خواست آیه ی عظمی بیاورد

باید دوباره فاطمه ای را بیاورد

 

هیهات فاطمه بشود هیچکس ولی

یک زن نظر نموده ی زهرا بیاورد

 

تاکه اگرکه مادر دریاست فاطمه

دریا برای مادر دریا بیاورد

 

بود احتیاج شیر زنی ,چون برای شیر_

یک ماده شیر شیر به دنیا بیاورد

 

بانو خودش که خواست نوشتم در این غزل

باید کنیز زینب کبری بیاورد

 

او آمده به خانه ی زهرا که بر حسن

یک نوکری چنین و چنانها بیاورد

 

با صد هزار امید آمد که بر حسین

یاور برای روز مبادا بیاورد

 

او آمده به خانه ی مولا بدون شک

تاکه کفیل زینب حورا بیاورد

 

زینب محال هست به والله بر زبان

سقا که هست مهلا" مهلا بیاورد
 
*****
 

دیگر مرا خطاب به ام البنین نکن

بعد از حسین مادر سقا نمی شوم

 

مثل رباب کنج بقیع خیمه می زنم

سایه نشین گنبد خضرا نمی شوم

 

من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه

دیگر انیس ساحل دریا نمی شوم

 

باور نمی کنم که حسینم شهید شد

بعد از حسین ساکن دنیا نمی شوم
 
*****
 

خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است

خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است

 

شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا

نخورده ضربه سرم مثـل سرورم زهرا

 

نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا

شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا

 

به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد

پس استخوان شکسته سر و صدا دارد

 

شنیدم از تن عباس من سوا شد دست

عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
 
*****
 

صحبت اگر به ساحت ام البنین کشد

بر شعر، پرده ی غیرت، روح الامین کشد

 

ذیل مقام توست بلندای آسمان

حاشا که دامن تو به روی زمین کشد

 

خاموش نیست شب چو ببیند ز شمع سوز

مروان به بانگ شیون تو آفرین کشد !

 

تدبیر جنگ نیز بود در ستارگان

طفل تو اسب فاجعه را زیر زین کشد

 

آهو ز احترام به صحرا نمی رود

گر چادر تو پای به اقصای چین کشد

 

ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه !

خاشاک منت از نظر ذره بین کشد

 

بر عزّتت بس است علی خواستگار توست

شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد

 

از آستین تو اسد الله گرفته است

حاشا که شمر گوشه ی آن آستین کشد

 

معنی خموش باش ! که آگاه نیستی

ز آن معجری که دست سنان لعین کشد

 

آن زن که ریخته ست به معنی کلام ناب

از شک بعید نیست که بار یقین کشد
 
*****
 

قدم اگر خمید ، فدای سر حسین

جانم به لب رسید ، فدای سر حسین

 

ام البنین سابق این شهر عاقبت

شد مادر شهید ، فدای سر حسین

 

یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس

لبخند من ندید ، فدای سر حسین

 

هر جمله بشیر مرا پیر کرده است

مویم شده سفید ، فدای سر حسین

 

گلچین چهار تا گل گلخانه مرا

چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین

 

هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها

اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین

 

هر شب به یاد تشنگی کودک رباب

خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین

 

عباس پاسبان حرم شد به جای من

دستش اگر برید ، فدای سر حسین

 

گویند جاشد در مزاری حقیر

آن قامت رشید،فدای سرحسین
 
*****
 

این صدای ناز عباسِ من است

نغمه‌های راز عباسِ من است

شرحه بر بیت خموشم می‌رسد

باز تكبیرش به گوشم می‌رسد

آمده آهِ ابالفضلم به گوش

مشك دارد گه به دندان گه به دوش

ناله با این گریه‌هایم می‌كند

آمده مادر صدایم می‌كند!

من دعا بی قدر و بی حد گویمت

ای ابالفضلم خوش آمد گویمت

آمدی مادر فدای موی تو

پس چرا خاكی شده گیسوی تو؟

گو مگر روی زمین افتاده‌ای؟

گو مگر از صدر زین افتاده‌ای؟

كار مادر اشك مجنونی شده

چشم عباسم چرا خونی شده؟

چنگ خود كی پای زلفانت زده؟

تیر كین كی بر دو چشمانت زده؟

با دو دستت دست مادر را بگیر

تا كشم از چشم شهلای تو تیر

وای عباسم دو دستانت كجاست؟

بازوان همچو مردانت كجاست؟

مادرت شد سرفراز جنگ تو

علقمه شد عرصه‌ی آهنگ تو

من شنیدم از وفا و غیرتت

دور تو گردم فدای هیبتت

من شنیدم طعنه بر رشكت زدند

مادرم تا تیر بر مشكت زدند

من شنیدم بی دو دست از روی زین

ای گلم با صورت افتادی زمین

دامن زهرا سرت بگرفته است

آه! زهرا در برت بگرفته است

بانویم از غم رهایت كرده است

فاطمه مادر صدایت كرده است

حاجی من حج تو باشد قبول

اجر تو با دست زهرای بتول

آمدی این دل حزین با خود ببر

مادرت ام البنین با خود ببر
 
*****
 

به نام آب مطهّر شدم ،خدا را شکر

به بوی عشق معطّر شدم ، خدا را شکر

 

سِمت گرفتم و مادر شدم ، خدا را شکر

کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر

 

بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت

دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است

 

به باغ عاطفه ها یاسمن طراویدم

پسر برای شَه مؤتمن طراویدم

 

غلام، بهر حسین و حسن طراویدم

برای غیرت و مردی، ثمن طراویدم

 

خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است

خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است

 

شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا

نخورده ضربه سرم مثـل سرورم زهرا

 

نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا

شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا

 

به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد

پس استخوان شکسته سر و صدا دارد

 

شنیدم از تن عباس من سوا شد دست

عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست

 

همین که آخر کارش از او فـدا شد دست

به روی دخترکان بی هوا رها شد دست

 

شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند

به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند

 

نبودم و سر عباس را به نِی کردند

عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند

 

سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند

زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند

 

و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت

که کاش فاطمه ، جوشن برایشان میدوخت

 

عزیز ، زینبم ، آخر سرت به یغما رفت ؟

شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت

 

میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت

لباس بافته ی مادرت به یغما رفت

 

به دشت ماریه ، ای کاش جـایتان بودم

بگو که مادر خوبی برایتان بـودم؟

***حسین قربانچه***

بیاید بریم عیادت دیدن مریض ثوابه

 

 

بیاید بریم مدینه ، که دل در التهابه

علی مریضه داره ، عیادتش ثوابه

با هق هقش به دل ها ، امون گرفته زینب

پایین پای مادر ، زبون گرفته زینب

 

بیاید بریم مدینه ، که دل در التهابه

علی مریضه داره ، عیادتش ثوابه

 

بریم پا سفره ی دردای دلش بشینیم

هفت سین غصه هاشو کنار هم بچینیم

سبد سبد گلای لاله ی روی دیوار

سبزه هایی که دود شد، تو هیزومای بسیار

سینه ای که سپر شد،اسیر میخ در شد

سرخی پیرهنی که یادگار پسر شد

 

بیاید بریم مدینه ، که دل در التهابه

علی مریضه داره ، عیادتش ثوابه

 

سوختگی موها و درد تو پهلوها رو

سنگینی غلاف و زخم های بازوها رو 

سرو قدی که بین آینه ها می گفتن

سجاده ی نمازی که زود به زود می شستن

سلام بی جواب و دستای تو طناب و

ستاره های اشک و سوز دل کباب و 

 

بیاید بریم مدینه ، که دل در التهابه

علی مریضه داره ، عیادتش ثوابه


 

در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) دو قطعه غزل و یک ترکیب‌بند زهرایی(س) از علیرضا قزوه، شاعر متعهد و آیینی انقلاب با یکدیگر زمزمه می‌کنیم:
 

تا که نامت بر زبان آمد،زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت
 
حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد
خواست تا غُسلت دهد، آب روان آتش گرفت
 
هان! چه می‌پرسی چه پیش آمد، زمین را آب بُرد
بادبان کشتی پیغمبران آتش گرفت
 
یک طرف ماه مرا ابر سیاه فتنه کُشت
یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت
 
رفت سمت آسمان، روحت، زمین از شرم سوخت
در زمین، جسم تو گُم شد، آسمان آتش گرفت
 
..:...:..
 
نه مثل ساره ای و مریم ! نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی ! فقط شبیه خودت زهرا!
 
اگر شبیه کسی باشی ، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه تطهیری! شبیه سوره « اعطینا»!
 
شناسنامه تو صبح است ، پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو ای باران ، سلام ما به تو ای دریا!
 
کبود شعله ور آبی! سپیده طلعت مهتابی!
به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا!...
 
بگیر آب و وضویی کن ، ز چشمه سار فدک امشب
نماز عشق بخوان فردا ، به سمت قبله عاشورا
 
..:...:..
 
شوق عراق و شور حجاز است در دلم‌
جامه دران و سوز و گداز است در دلم
 
پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
راهی که رو به آینه باز است در دلم
 
قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
قد قامت کدام نماز است در دلم
 
شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم
 
تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست
ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم
 
مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم
 
یاس کبود پیش تو خار است فاطمه (س)
نامت گل همیشه بهار است فاطمه( س)
 
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید
 
شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
 
آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید
 
هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید
 
ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا
 
با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید
 
تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟
 
تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسان دردمند به درک دعا رسید
 
تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید
 
هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید
 
احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسید به حق با شما رسید
 
داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع)
شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید
 
در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید
 
با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید
 
تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات
 
بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز
عهد الست و معنی پیمان نبود نیز
 
چونان تو زن ندید جهان تا که بود و هست
چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز
 
مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت
"راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز
 
گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا
قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز
 
زهرا (س) اگر نبود ، زمین بی بهار بود
در آسمان شکوفه ی باران نبود نیز
 
ای برق ذوالفقار علی (ع) – هیچ خطبه ای
مانند خطبه های تو بران نبود نیز
 
حیدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود
وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز
 
ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود
خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود
 
نام تو با علی (ع) و محمد (ص) قرینه است
هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است
 
دستاس کیست چرخ جهان ؟ این غریب کیست
این دست های کیست که لبریز پینه است؟
 
آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود
نامش هنوز شعله ی سینای سینه است
 
ای وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است
دنیا چقدر مزرعه ی کفر و کینه است
 
این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست
گنجی ست در خزانه اگر این خزینه است
 
دریا علی (ع) ست گوهر یکدانه اش تویی
در موج حادثات - حسینت سفینه است
 
با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای
هجده کتاب درد علی (ع) را نوشته ای
 
زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست
بی مهر او نماز دو عالم قبول نیست
 
می پرسم از شما که رسولان غیرتید
زهرا (س) مگر خلاصه ی جان رسول نیست ؟
 
گیرم ولایت علی (ع) از یاد برده اید
آیا غدیر و دست محمد (ص) قبول نیست ؟
 
آخر اصول عشق مگر چیست جز ولا ؟
آیا مگر حدیث ولا از اصول نیست ؟
 
مهر علی (ع) ست روزی هر روز مهر و ماه
وقتی چراغ ، فاطمه (س) باشد ، افول نیست
 
جبریل را به مرقد مولای عاشقان
بی رخصتش هر آینه ، اذن دخول نیست
 
الله اکبر از تو که الله اکبری
ای مادرپدر که پدر را تومادری
 
زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول
با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول
 
ای مردمی که زایر راز مدینه اید
آه ای مجاوران حرم حج تان قبول
 
اینجا کنار حجره ی پیغمبر خدا
آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول
 
آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس
آیینه ای که مهر در آن می کند حلول
 
دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست
ای بین فصل های خدا بهترین فصول
 
اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه (س) ست
اینجاست خانه ی علی (ع) و خانه ی رسول
 
زهرا شدی که نام علی (ع) را علم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی
 
یک عمر بود با غم و غربت قرین علی (ع)
آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی (ع)
 
وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد
تا زد به خاک بندگی او جبین علی (ع)
 
درخانقاه نوری و در کعبه چلچراغ
بر خاتم رسول رسولان نگین علی (ع)
 
آیینه ای برابر انسان و کائنات
آیین عشق و آینه ی راستین علی (ع)
 
شمشیر حق که چرخ زنان است و خطبه خوان
دست خداست بر شده از آستین علی (ع)
 
زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علی (ع) کسی
احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشین ، علی(ع) !
 
اندوه بی شمار مرا دیده ای ، بیا
انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع)!
 
دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست
هر ماه ماه آینه هر سال سال توست
 
شب گریه های غربت مادر تمام شد
زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد
 
امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد
 
طفلان تشنه هروله در اشک می کنند
ایام تشنه کامی مادر تمام شد
 
آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)
چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد
 
تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد
محراب خون گریست که منبر تمام شد
 
زاینده است چشمه ی زهرایی رسول
باور مکن که سوره ی کوثرتمام شد
 
باور مکن که فاطمه (س) از دست رفته است
باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد؟
 
زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود
زینب (س) نبود و واقعه ی کربلا نبود
 
شب آمده ست گریه کنان بر مزار تو
دریا شکست موج زنان در کنارتو
 
بعد از تو چله چله علی (ع) خطبه خواند و سوخت
چرخید ذوالفقار علی (ع) در مدارتو
 
زینب (س) کجاست ؟ همسفر خطبه های خون
دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو
 
باران نیزه ، نعش غریبانه ی حسن (ع)
آن روزگار زینب (س) و این روزگار تو
 
گل داد روی نیزه ، سرتشنه ی حسین (ع)
تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو
 
تو سوگوار زینب (س) و زینب (س)غریب شام
تو سوگوار زینب (س) و او سوگوار تو
 
بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد
 
ای ناخدای کشتی درد - ای خدای درد
تنها تویی که آمده ای پا به پای درد
 
زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود
درد آشنای داغی و داغ آشنای درد
 
زان شب که غرق خطبه ی چشم تو شد علی (ع)
مانند رعد می شکند با صدای درد
 
شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟
آخر بگو که قصه کنم از کجای درد ؟
 
ای قطعه ی بهشت ، غزلگریه ی زمین
با چشم خود سرود تو را های های درد
 
مگذار مردگان شب عافیت شویم
ما را ببر به آینه ی کربلای درد
 
تو آبروی داغی و تو آبروی اشک
تو ابتدای دردی و تو انتهای درد
 
یوسف اگر برای پدر درد آفرید
زهرا (س) شکست و درد پدر را به جان خرید
 
ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو
آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو
 
آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد
آیا چه بود غیر محبت گناه تو
 
ساقی علی (ع) ست - کوثر جوشان حق تویی
ما تشنه ایم تشنه ی لطف نگاه تو
 
در چشم من تمام زمین سنگ قبر توست
گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو
 
در کربلای چند شهید غمت شدیم
سربندهای فاطمه(س) بود و سپاه تو
 
از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم
را هی نمانده است به حق - غیر راه تو
 
دنیا اگرغدیر تو را خم نکرده است
روح مدینه رد تو را گم نکرده است

حضرت عباس(ع)

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است

چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دودست داده به راه خدا وپس چه عجب

اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

به جمله جمله ی یا کاشف الکروب قسم

که استجابت صدها دعا اباالفضل است

نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین

کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها

دوای درد گرفتارها اباالفضل است

چه ترس دارد از آتش ،چه ترس از دوزخ

اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است

خود امام زمان گفته است می آید

به مجلسی که در آن ذکر یااباالفضل است

بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان

ببین که بر لب صاحب عزا اباالفضل است

 

 

 

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است

آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است

آن که با ایراد نطقی کاخ استبداد را

کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد

تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است

مادرش آموزگار مکتب شرم و حیاست

فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است

گر علی بن ابوطالب بود معیار صبر

آن که صبرش با علی باشد برابر زینب است

گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات

بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است

هست از درهای جنت یک درش باب الحسین

فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است

دین و قرآن را به عالم گر که روح و پیکری است

خسرو لب تشنگان روح است و پیکر زینب است

در مقام بردباری گر بسنجی قدر او

در غم و شادی برابر با برادر زینب است

آسمان غیرت و مردانگی و صبر را

ماه عباس و حسینش مهر و اختر زینب است

بحر رحمت را به عالم بود تنها یک صدف

واندر آن یکتا صدف، یکدانه گوهر زینب است

ساقی بزم جهان آفرینش گر علی است

جرعه نوش ساغر ساقی کوثر زینب است

در مقام وصف او "ژولیده" گوید روز و شب

آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است

سر زانو



علی اکبر لطیفیان

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است
نازها از پسر خویش کشیدن سخت است

سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم
ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است

مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد
تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است

خواستی این پدر پیر خضابی بکند
خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است

نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم
خار را از جگر خویش کشیدن سخت است

گر چه چشمم به لب تست ولی لخته ی خون
از دهان پسر خویش کشیدن سخت است

تکه های جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است

به – که از گردن من دفن تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است

شرم دارم ازسکینه تا ابد


از زلال آبی شط فرات – کرده عباس علمدارت برات (حواله کرده) *.

 جرعه آبی بنوش ای اکبرم – جرعه ای بفشان گلوی اصغرم *.

شرم دارم ازسکینه تا ابد – ناله عطشان طفلان شد زحد.

 آب آرام بستر خود می برد – ازخجالت جامه بر تن می درد.

 ما که آقا زائر کوی توایم – چون کبوتر طائر کوی توایم .

 کشته بودند قبل ازمیلادمان – دانه مهرت در بنیادمان .

 ما جسدهائیم وتوروحی درآن – روح را تعریف ومعنایی برآن .

ازچه ثارالله ترا نامیده اند- نوری از تو برنماز تابیده اند.

 نور،ذات اقدس باری بود- خون تو هم نور وهم ناری بود .

 خون، رنگ ثبت تاریخ بشر – تا بماند یادهارا سربسر.

 خون جاوید است چون نور خدا – نور ازخون چون می گرددجدا.

خون ، اشک ودیده ودل می دهد- ازبرای حل مشکل می دهد.

اسب آن سرو علمداررشید-ازمیان آب آهی برکشید.

کاش اینجا بود اینک ذوالجناح – تا خنک می شدچومن ازروح وراح .

 باکف خود جامی از آب فرات – تا مگر نوشد ولی حیران ومات .

 گفت عباس اگر نوشم کفی – جگرم آرام گیرد ازتفی .

 کی توان تشنه لب دلدار دید- خشک لب چون عابد بیمار دید.

ازحرارت چشم سیاهی می رود- ساحل تفتیده ماهی می رود.

کودکان درخیمه بی تابند هنوز – تشنه یک جرعه آبندهنوز.

گفته بودم تاکه سیرابت کنم – درمیان تشنگان خوابت کنم .

 لیک باید ابتدا کاری کنم – ازبرای دین پیکاری کنم.

 چهره دین ازسیاهی برکنم – کی توانم با تباهی سرکنم.

 تیغ باید برکشم بهر خدا- گرچه گرددهردودست ازتن جدا.

 بسته پیمان با امام ورهبرم – دروفای آن فدای سرورم .

 این سگان روز وگرگان شبند – درشقاوت درپلشتی باهمند.

 باغ دین باید وجین ازهرزه کرد- بزدلان باید جدا از شرزه کرد.

 رفت میدان وعلمداری نمود- لشکر دین راهمه یاری نمود.

برق شمشیرم برق ذوالفقار – چون علی مرکب نشینی باوقار.

 حق چو از باطل می کردی سوا – خونبها یش دست می باید جدا .

 گرحسین می خواست اندرکارزار- جنگ باشد مقصدش با ابتکار .

 جمع یارانش به میدان آورد- حروعباس ودلیران آورد.

گربدی دشمن هزاران بیشتر – دوست یکصد تن به ایمان بیشتر.

حاصل جنگ ونبرد پیروز بود- برحسین فتح وظفر بهروز بود .

 لیک آن شیر خدا نور شرف – دردریای ولایت را صدف .

 کردقربان وهدف الله بود- نی ظفر نی ظاهری درراه بود.


یا رقیه سلام الله علیه ...

گُلِ سر نیست ولی موی سرم هست هنوز

تـن مـن آب شــد امـا اثـرم هـســـت هـنــوز

جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد!


رد شلاق بـه روی کمرم هسـت هنـوز

می تـوانـم بــه خــدا بــا تـو بـیـایـم بـابـا

جان زهرا کمی از بال و پرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن

سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حـرمـلـه و زجر نخواهـم ترـسید

دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گـفـت کـه می زنـمـت اسـم پـدر را بـبـری

گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

هـمـه دم نـاز کشـید و بـه دلم تـسـکـیـن داد

جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

بـا زمین خوردن من دیده خود می بـنـدد

شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟

همـه خـاطـره هـا در نـظـرم هـسـت هـنوز

غـصـــه مـعـجر مـن را نـخـوری بـابـا جـان

پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز

نه تنها , روز کس بر دیدن زهرا نمی آید

نه تنها , روز کس بر دیدن زهرا نمی آید

که بر دیدار چشمم خواب هم شب ها نمی آید

به موج اشک من الفت گرفته مردم چشمم

چنان ماهی که بیرون از دل دریا نمی آید

مریز اینقدر پیش چشم زهرا اشک مظلومی

ببین ای دست حق , دستم دگر بالا نمی آید

نگوید کس چرا بانو گرفته دست بر زانو

به روی پا ستادن دیگر از زهرا نمی آید

چه می بینند حال مادر خود کودکان گویند

که می سوزیم و غیر از سوختن از ما نمی آید

شما ای اهل یثرب می شوید آسوده از دستم

صدای نالۀ زهرا دگر فردا نمی آید

کتاب موبایل تیشه های اشک 2

مجموعه اشعار آئینی و مداحی (وِیژه موالید و مراثی چهارده معصوم (ع))


دانلود نسخه ی جاوا

دانلود نسخه ی اندروید

دانلود نسخه ی ای پاب

یک طشت لخته های جگر  پاره های دل

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایسته شفاعت حیدر نمی شود

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

مرهم به زخمهای دل پر شراره ات

جز خاک چادر و پر معجر نمی شود

یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر

والله از تو پاره جگر تر نمی شود

یک طشت لخته های جگر  پاره های دل

از این که حال و روز تو بهتر نمی شود

یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب

گفتند نه کنار پیمبر نمی شود

گل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیر

هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود

پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی

با کربلا و کوفه برابر نمی شود

زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت

سالار من که یک تن بی سر نمی شود

دیگر تمام قامت زینب خمیده بود

از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بود

یوسف رحیمی