رباب است و خروش و خسته حالی
یا علی ...
رباب است و خروش و خسته حالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی
علی انسانی
یا علی ...
رباب است و خروش و خسته حالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی
علی انسانی
طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب
لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب
شرمنده ام که شیر ندارم ...به سینه ام
ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب
آرام که نمی شوی ای میوه ی دلم
خیمه به خیمه هرچه تو را می برم ، بخواب
نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی
پلکم به هم نیامده مادر ، برم بخواب
لالا گلم ، ببین که شبیه تو تشنه ام
آتش مزن به جان من ای مادرم ، بخواب
من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود
خواب و خیال بود نشد باورم ، بخواب
چشم هایش هوای باران داشت
روی دستان مادرش بی تاب
بی خبر از هجوم تشنگی اش
آسمان بود آفتاب و سراب
صورتش مثل یاس نیلوفر
دست هایی پر از کرامت داشت
از عطش بین حنجرش انگار
کهکشانی پر از جراحت داشت
می شد از حالت نگاهش باز
شوق پرواز کردنش را دید
مثل بُغضی که در گلو مانده
غصه اش را کسی نمی فهمید
روی دستان آسمان می رفت
گریه اش آخرین توانش بود
با همان گریه ها رجز می خواند
غنچه ای از تبار یاس کبود
ناگهان کینه های گرگی پست
باز در آن میان بهانه گرفت
سینه را پر ز بغض کرد و سپس
حنجر طفل را نشانه گرفت
نالۀ "فرحموا لهذا الطفل"
روی لب های آسمان خشکید
ناگهان بوسه گاه مادر را
تیری از راه آمد و بوسید
گر چه دیگر رمق نمانده براش
تکیه بر دست های بابا داشت
جزر و مد فرات چشمانش
طعنه بر موج های دریا داشت
موجِ طوفانیِ نگاهش باز
کهکشان را پر از تلاطم کرد
تا که شرمنده اش شود دریا
چند لحظه فقط تبسم کرد
می چکد بر تن زمین انگار
اشک های غریبی مادر
یک طرف باغبانی افسرده
یک طرف غنچه ای شده پرپر
آسمان بود و درد مردی که
ناله می زد چه دل خراش و چه سرد
آخرین یار و یاورش هم رفت
مرد تنهاترین بی همدرد
خواست خاکش کند ولی انگار
آیه های نگاه او جان داشت
خیره در چشم آسمان و هنوز
چشم هایش هوای باران داشت
هرگز دوباره مثل تو پیدا شود علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا شود علی
از این درخت پر ثمر اصلاً بعید نیست
یا مصطفی شود ثمرش یا شود علی
با چهره ی پیمبری آمد ز خیمه گاه
وقتش رسیده است که حالا شود علی
یک عمر قد و قامت او را نگاه کرد
یعنی که پیر شد پدرش تا شود علی
بیش از همه حسین دلش شور می زند
وقتی میان معرکه تنها شود علی
از بس که تیغ آمد و بر پیکرش نشست
دیگر توان نداشت ز جا پا شود علی
از بس که مختصر شده ای تو... گمان کنم
در بین یک عبا بدنت جا شود علی
لالا برای آنکه خواب ندارد چه فایده
ماندن برای آنکه تاب ندارد چه فایده
گیرم تو را حسین(ع) بگیرد بغل کند
وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده
احساس مادری به همین شیر دادن است
آری ولی رباب ندارد چه فایده
انداختن هرز اگر چه به گردنت
تا صورتت نقاب ندارد چه فایده
پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود
وقتی کسی جواب ندارد چه فایده
با چه سر تو را به نی بند میکنند
زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده