اسیر بازی دنیا و غرق در وهمیم
ز عشق حضرت هادی بگو چه می فهمیم؟
فروخت هر که دلش را به او بهشتی شد
در این تجارت پر سود، حیف بی سهمیم!
وحید قاسمی ********************
باز شوق صفحه و رقص قلم
باز از لطف نگارم شاعرم
دیگر این دل گشته مجنون نگار
بی قرار و زار و مفتون نگار
می زنم دائم در میخانه را
تا ببینم ساقی دردانه را
آسمان امشب قمر آورده است
یا سمانه یك پسر آورده است
یك پسر نه یك جهانی دلبری
آمده از ره علی دیگری
دلبری كه هست هستی جواد
حضرت هادی دین باب المراد
وه كه عالم مست رخسارش بود
نه فلك مشتاق دیدارش بود
آن كه باشد رهنمای عالمین
در مقام پاك بازی چون حسین
در حدیث لوح فرموده خدا
در مدیح دومین ابن الرضا
او بود یاور به دین كردگار
دوست باشد با خود پروردگار
مثل حیدر بر همه مولا بود
ناخدای كشتی دل ها بود
از رخش نور هدایت می رسد
اصل معنای ولایت می رسد
تا تكلم می كند غوغا شود
با كلامش زندگی زیبا شود
تا گشاید لب همه حیران او
جامعه یك صفحه از دیوان او
با نگاهش بر جهانی هادی است
ایده اش منشوری از آزادی است
جان فدای چهره آرام او
در قفس شیران وحشی رام او
بی ولایش عشق ابتر می شود
دیده با یاد غمش تر می شود
او كه خود فرمانروای ماسواست
تربتش ویران چرا در سامراست؟
ای دریغ از فتنه ی وهابیان
شد خرابه مرقد مولایمان
آه ای مهدی دوران العجل
ساكن كوه و بیابان العجل
شیعیانت بی قرار و منتظر
نور تو گردد به دنیا منتشر
تا بگویی فصل آبادی شده
بازسازی گنبد هادی شده
(روحیم) من نوكری پر اشتباه
سوی آل الله آوردم پناه
محمد مهدی روحی
****************************
امام كیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم
دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم
گوهرى ارزنده از گنجینهى جود جوادم
نهمین فرزند دلبند على مرتضایم
مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم
هشتمین پروردهى ایمان و صبر مجتبایم
پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى
هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم
در عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم
ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم
در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم
پنجمین گنجینهى اسرار كل ماسوایم
صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم
چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم
وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى
سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم
محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم
دومین گل از گلستان على موسى الرضایم
در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم
اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم
در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم
حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم
من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم
زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم
آیهى تطهیر را مصداق و از امر الهى
آیهاى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم
غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت
شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم
ژولیده نیشابوری
*******************************
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» در آینۀ صبح و مسا حضرت هـادی دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی بردند همان شب که سوی بـزم شرابت چون از تو نکردند حیا؟ حضرت هادی افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی افسوس، به جور از حرم مادر و جدت گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی "میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند ای کشتۀ بیجرم و خطا حضرت هادی
****************************
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
زلال ناب ولایت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد
به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را
زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد
سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت
به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد
مرا اسیر غزل های چشم تو می خواست
نگاه روشنتان را کُمیت پرور کرد
چگونه می شود الطاف بی کران تو را
چگونه می شود ای با شکوه باور کرد
خدا اراده نموده که شاعرت باشم
همیشه هر سحر جمعه زائرت باشم
به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما
ولایت تو مبانی اعتقادی ما
شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست
رهین محضر تو فقه اجتهادی ما
میان چشم تو آیات فتح را دیدیم
خروش تو شده روحیهٔ جهادی ما
و آیه آیه قنوتت ترنم ملکوت
خلوص سجدهٔ تو مسلک عبادی ما
همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست
به لطف این که تو هستی امام هادی ما
اگر کم از جلوات جلالی ات گفتیم
بذار این همه را پای کم سوادی ما
شدیم مثل گدایان سامرائی تو
مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما
چه می شود که گدایِ گدای تو باشیم
چه می شود بپذیری فدای تو باشیم
همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت
پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت
یوسف رحیمی
********************************** گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى
دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى
نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
مقربان الهى فرشتگان بهشتى
کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى
درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هواى حضرت هادى
اگر به سامره ام اوفتد گذر سر و جان را
کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى
دلم که درد گناهش به احتضار کشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى
مرا چه قدر که گردم گداى خاک نشینش
که هست خازن جنت گداى حضرت هادى
دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت
ملاحت سخن دل رباى حضرت هادى
به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید
نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه اى که کنم جان فداى حضرت هادى
به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گم
هدایت است به ظل لواى حضرت هادى
بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى
به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى
مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم
بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى
حاج غلامرضا سازگار
***********************************
امام هادیبال كسی به اوج هوایت نمی رسد
حتی ملك به گرد دعایت نمی رسد
دسـتان آسمان به بلنـدای آسمان
بر خاك ریشه های عبایت نمی رسد
آقا بدون نور تو حتی فرشته هم
گمراه می شود به هـدایت نمی رسد
تو چهارمین علیِّ سریر ولایتی
درك زمین به فهم ولایت نمی رسد
فخر گدایی سر كویت همین بس است
صد پادشاه هم به گدایت نمی رسد
ما را غلام حضرت هادی نوشته اند
دیوانگان غیر ارادی نوشته اند
وقتی قرار شد كه كمی سروری كنم
باید همیشه پای شما نوكری كنم
روی زمین كه رد و نشان از شما كم است
باید نظر به نقطه ی بالاتری كنم
وقتی قرار شد به تو نزدیك تر شوم
باید كه التماس به چشم تری كنم
بار رسالت غم تو روی دوش من
پس می توان به عشق تو پیغمبری كنم
با این گدایی تو همیشه امام عشق
باید به كل عالمیان سروری كنم
چون دل میان زلف كسی ساده گم شدم
شكر خدا اسیر امام دهم شدم
مسعود اصلانی
***********************************
نمی خواهد غلامی و ندیمی
برقصان پرده ها را با نسیمی
خودت در آسمان ها دست داری
خودت در باد و باران ها سهیمی
نگاهت رام کرده شیرها را
تو ای با هر چه در عالم صمیمی
بگو با من حدیثی از غمت را
عطایم کن دلی عبدالعظیمی
گرفتم نان و خرمای غزل را
علی هستی و من بچه یتیمی
...
همیشه در خیالم سیب دارم
که نیمی مهدی و هادی است نیمی
×××
زهری بشری موحد
**********************************
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام فیض مدام، سلسلۀ نورِ دائمی پور جواد ابن رضا سبط کاظمی در شأنت این بس است که جد شما رضاست در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی تا پایۀ امامت و دین از تو قائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود هر شام در صلاتی و هر روز صائمی یا حجّۀ الوفیّ، صفی هادی ای امام ای حضرت کریم که عین المکارمی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام مهر دهم! حقیقت کامل، امام من! آیینۀ جمیع فضائل، امام من! لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو! خاک از توکلّت «متوکل» امام من چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب بر تو خوراند زهر هلاهل امام من لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا! لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من ای که هنوز حلقۀ در را نکوفته لطف تو داده حاجت سائل، امام من نامت گرهگشای تمامی مشکلات لطفت کلید حل مسائل امام من هادی امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه از خندۀ تو گشت دلش شاد، یا علی روشن به روی گندمیات شد دل جواد وقتی «سمانه» چو تو سمن زاد، یا علی چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی در پای تو گریسته وحش درنده هم ای بستۀ ولای تو آزاد، یا علی تاریخ، ای حقیقت !بیدار، چون علی هرگز تو را نمیبرد از یاد، یا علی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام
**********************************
اي دهمين رهبر والا مقام نجل محمد خلف نه امام روح دعا، روح سجود و قيام ساية لطفت به سر خاص و عام مهر تو امضاي صلات و صيام سيّدنا حضرت هادي سلام آينة احمدي و مرتضي واقف آينده اي و ما مضي هادي راه قدري و قضا نجل جواد استي و ابن الرضا جدّ و پدر هر دو امام همام سيّدنا حضرت هادي سلام
خازن جنت به سرايت فقير پيش جلالت متوكل حقير ملك دل اهل ولا را امير دل كه نباشد به ولايت اسير نور الهي است بر آن دل حرام سيّدنا حضرت هادي سلام اي ز كرامت شده غمخوار من اشك تو در چشم گهربار من نام تو و ذكر تو گفتار من سامرة توست دل زار من اي حرم دل ز تو بيت الحرام سيّدنا حضرت هادي سلام اي غمت از جور عدو بي حساب اي جگر شيعه برايت كباب
ديده مدام از متوكل عذاب از چه تو را برد به بزم شراب خوب گرفتند ز تو احترام سيّدنا حضرت هادي سلام خون عوض اشك فشانم همه نيست به سوز جگرم خاتمه ناله شده بر لب من زمزمه بزم شراب و پسر فاطمه سوزد از اين غم جگرم صبح و شام سيّدنا حضرت هادي سلام حيف كه اي بضعة پاك جواد خصم ستم پيشه تو را زهر داد داغ تو را بر دل عالم نهاد دور تو كم بود و مصائب زياد
عمر تو با خون جگر شد تمام سيّدنا حضرت هادي سلام سينه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت شيعه به هر انجمنت سوخت سوخت آه كه قلب حسنت سوخت سوخت اشك فشاند ز فراقت مدام سيّدنا حضرت هادي سلام حيف كه شد صحن و سرايت خراب زائر قبر تو شده آفتاب غربت تو كرده دلم را كباب خون چكد از ديده به جاي گلاب سوخت از اين غم جگر خاص و عام سيّدنا حضرت هادي سلام
******************************** الا ای سامرا ای قبله جان
الا ای کعبه محبوب مستان
الا ای سامرا ای کشور عشق
به قلب عاشقان ای محور عشق
خوشا افتم به پای زائرانت
بگردم کفشدار آستانت
ببوسم خاک صحن باصفایت
چو بیماران رسم بهر شفایت
تویی با یار خود در عمق سینه
بقیعی کربلایی هم مدینه
فدای آن امام جاودانت
فدای آن مه در دل نهانت
امیر و هادی دلها مدد کن
علی بن جواد مولا مدد کن
اگر یارا پذیری یک سلامم
به جمع نوکرانت چون غلامم
**********************************
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همه عمر ستم دیده هماره
سنگینی اندوه تو از کوه فزونتر
غمهای فراوان تو بیرون ز شماره
تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام می خود به سویت کرد اشاره
از هجر تو باید کمر کوه شود خم
جایی که گریبان ولایت شده پاره
تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد
بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره
سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره
از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره
***********************************
ای دهمین حجّت آل رسول
وی درخشنده بحر عقول
هادی دین شمس ولایت تویی
چشمه احسان و کرامت تویی
ای که تویی آینه بو تراب
هر دو جهان ذرّه و تو آفتاب
کوثر لطف و کرم و عدل و داد
نور دو چشمان امام جواد
ای که زهست تو بود کائنات
وی زوجود تو جهان در ثبات
آه که از گردش این روزگار
گشت ترا روز چنان شام تار
داد ترا ساقی غم جام غم
بر تو رسید از متوکل ستم
ای گل باغ نبی و بو تراب
بود کجا سزات بزم شراب
ز زهر دشمن زتنت تاب شد
شمع صفت پیکر تو آب شد |