ویژه نامه ولادت امام هادی (ع)


ولادت حضرت هادی مبارک باد

به مناسبت ولادت با سعادت پیشوای دهم شیعیان ، امام علی النقی (ع) ، اشعاری در وصف ایشان از شاعران معاصر کشورمون رو برای شما بازدیدکنندگان آماده کرده ایم

امیدواریم از خواندن اشعار لذت ببرید

صفای مدینه - رضا موید

ماه دهم - قاسم صرافان

 سفره رنگین - ژولیده نیشابوری

ابن رضای دگر آمد - غلامرضا سازگار

سر حلقه اهل ولا - محمد خسرو نژاد

دهمین صبح عاشقی - قاسم صرافان

بخوان زیارت پر فیض - غلامرضا سازگار

چهارمین علی سریر ولایت - مسعود اصلانی

امام سامرا جانم فدایت - احسان محسنی فر

آفتاب عزت از عرش جلال آمد پدید - طایی شمیرانی

رجب ولادت امام هادی علیه السلام مبارک باد


 اسیر بازی دنیا و غرق در وهمیم

ز عشق حضرت هادی بگو چه می فهمیم؟

فروخت هر که دلش را به او بهشتی شد

در این تجارت پر سود، حیف بی سهمیم!

وحید قاسمی
********************

باز شوق صفحه و رقص قلم

باز از لطف نگارم شاعرم

دیگر این دل گشته مجنون نگار

بی قرار و زار و مفتون نگار

می زنم دائم در میخانه را

تا ببینم ساقی دردانه را

آسمان امشب قمر آورده است

یا سمانه یك پسر آورده است

یك پسر نه یك جهانی دلبری

آمده از ره علی دیگری

دلبری كه هست هستی جواد

حضرت هادی دین باب المراد

وه كه عالم مست رخسارش بود

نه فلك مشتاق دیدارش بود

آن كه باشد رهنمای عالمین

در مقام پاك بازی چون حسین

در حدیث لوح فرموده خدا

در مدیح دومین ابن الرضا

او بود یاور به دین كردگار

دوست باشد با خود پروردگار

مثل حیدر بر همه مولا بود

ناخدای كشتی دل ها بود

از رخش نور هدایت می رسد

اصل معنای ولایت می رسد

تا تكلم می كند غوغا شود

با كلامش زندگی زیبا شود

تا گشاید لب همه حیران او

جامعه یك صفحه از دیوان او

با نگاهش بر جهانی هادی است

ایده اش منشوری از آزادی است

جان فدای چهره آرام او

در قفس شیران وحشی رام او

بی ولایش عشق ابتر می شود

دیده با یاد غمش تر می شود

او كه خود فرمانروای ماسواست

تربتش ویران چرا در سامراست؟

ای دریغ از فتنه ی وهابیان

شد خرابه مرقد مولایمان

آه ای مهدی دوران العجل

ساكن كوه و بیابان العجل

شیعیانت بی قرار و منتظر

نور تو گردد به دنیا منتشر

تا بگویی فصل آبادی شده

بازسازی گنبد هادی شده

(روحیم) من نوكری پر اشتباه

سوی آل الله آوردم پناه

محمد مهدی روحی


****************************

امام كیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم

دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم

گوهرى ارزنده از گنجینه‌‏ى جود جوادم

نهمین فرزند دلبند على مرتضایم

مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم

هشتمین پرورده‌ى ایمان و صبر مجتبایم

پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى

هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم

در عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم

ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم

در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم

پنجمین گنجینه‌ى اسرار كل ماسوایم

صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم

چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم

وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى

سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم

محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم

دومین گل از گلستان على موسى الرضایم

در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم

اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم

در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم

حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم

من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم

زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم

آیه‌ى تطهیر را مصداق و از امر الهى

آیه‌اى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم

غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت

شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم

ژولیده نیشابوری

 

*******************************

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی
یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»
در آینۀ صبح و مسا حضرت هـادی
دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
بردند همان شب که سوی بـزم شرابت
چون از تو نکردند حیا؟ حضرت هادی
افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی
کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی
در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی
"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشتۀ بی‌جرم و خطا حضرت هادی

****************************

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

به نور ناب نگاه چهارده خورشید

وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند

سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را

زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد

سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت

به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد

مرا اسیر غزل های چشم تو می خواست

نگاه روشنتان را کُمیت پرور کرد

چگونه می شود الطاف بی کران تو را

چگونه می شود ای با شکوه باور کرد

خدا اراده نموده که شاعرت باشم

همیشه هر سحر جمعه زائرت باشم

به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما

ولایت تو مبانی اعتقادی ما

شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست

رهین محضر تو فقه اجتهادی ما

میان چشم تو آیات فتح را دیدیم

خروش تو شده روحیهٔ جهادی ما

و آیه آیه قنوتت ترنم ملکوت

خلوص سجدهٔ تو مسلک عبادی ما

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست

به لطف این که تو هستی امام هادی ما

اگر کم از جلوات جلالی ات گفتیم

بذار این همه را پای کم سوادی ما

شدیم مثل گدایان سامرائی تو

مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما

چه می شود که گدایِ گدای تو باشیم

چه می شود بپذیری فدای تو باشیم

همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت

پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت

یوسف رحیمی


**********************************
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى

دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى

نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم

که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا

صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى

مقربان الهى فرشتگان بهشتى

کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى

ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم

شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى

درندگان زمین التجا برند به سویش

پرندگان هوا در هواى حضرت هادى

اگر به سامره‏ ام اوفتد گذر سر و جان را

کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى

دلم که درد گناهش به احتضار کشانده

پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى

مرا چه قدر که گردم گداى خاک نشینش

که هست خازن جنت گداى حضرت هادى

دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت

ملاحت سخن دل رباى حضرت هادى

به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید

نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى

به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد

به لحظه‏ اى که کنم جان فداى حضرت هادى

به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گم

هدایت است به ظل لواى حضرت هادى

بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى

به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى

مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم

بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى

حاج غلامرضا سازگار


***********************************

امام هادیبال كسی به اوج هوایت نمی رسد

حتی ملك به گرد دعایت نمی رسد

دسـتان آسمان به بلنـدای آسمان

بر خاك ریشه های عبایت نمی رسد

آقا بدون نور تو حتی فرشته هم

گمراه می شود به هـدایت نمی رسد

تو چهارمین علیِّ سریر ولایتی

درك زمین به فهم ولایت نمی رسد

فخر گدایی سر كویت همین بس است

صد پادشاه هم به گدایت نمی رسد

ما را غلام حضرت هادی نوشته اند

دیوانگان غیر ارادی نوشته اند

وقتی قرار شد كه كمی سروری كنم

باید همیشه پای شما نوكری كنم

روی زمین كه رد و نشان از شما كم است

باید نظر به نقطه ی بالاتری كنم

وقتی قرار شد به تو نزدیك تر شوم

باید كه التماس به چشم تری كنم

بار رسالت غم تو روی دوش من

پس می توان به عشق تو پیغمبری كنم

با این گدایی تو همیشه امام عشق

باید به كل عالمیان سروری كنم

چون دل میان زلف كسی ساده گم شدم

شكر خدا اسیر امام دهم شدم


مسعود اصلانی

***********************************

نمی خواهد غلامی و ندیمی

برقصان پرده ها را با نسیمی

خودت در آسمان ها دست داری

خودت در باد و باران ها سهیمی

نگاهت رام کرده شیرها را

تو ای با هر چه در عالم صمیمی

بگو با من حدیثی از غمت را

عطایم کن دلی عبدالعظیمی

گرفتم نان و خرمای غزل را

علی هستی و من بچه یتیمی

...

همیشه در خیالم سیب دارم

که نیمی مهدی و هادی است نیمی

×××

زهری بشری موحد

**********************************

هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
 فیض مدام، سلسلۀ نورِ دائمی
پور جواد ابن رضا سبط کاظمی
در شأنت این بس است که جد شما رضاست
در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی
تا پایۀ امامت و دین از تو قائم است
خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود
هر شام در صلاتی و هر روز صائمی
یا حجّۀ الوفیّ، صفی هادی ای امام
ای حضرت کریم که عین المکارمی
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
 مهر دهم! حقیقت کامل، امام من!
آیینۀ جمیع فضائل، امام من!
لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو!
خاک از توکلّت «متوکل» امام من
چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب
بر تو خوراند زهر هلاهل امام من
لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا!
لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من
ای که هنوز حلقۀ در را نکوفته
لطف تو داده حاجت سائل، امام من
نامت گره‌گشای تمامی مشکلات
لطفت کلید حل مسائل امام من
هادی امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی
نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی
تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه
از خندۀ تو گشت دلش شاد، یا علی
روشن به روی گندمی‌ات شد دل جواد
وقتی «سمانه» چو تو سمن زاد، یا علی
چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو
شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی
در پای تو گریسته وحش درنده هم
ای بستۀ ولای تو آزاد، یا علی
تاریخ، ای حقیقت !بیدار، چون علی
هرگز تو را نمی‌برد از یاد، یا علی
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام

**********************************

اي دهمين رهبر والا مقام
نجل محمد خلف نه امام
روح دعا، روح سجود و قيام
ساية لطفت به سر خاص و عام
مهر تو امضاي صلات و صيام
سيّدنا حضرت هادي سلام
آينة احمدي و مرتضي
واقف آينده اي و ما مضي
هادي راه قدري و قضا
نجل جواد استي و ابن الرضا
جدّ و پدر هر دو امام همام
سيّدنا حضرت هادي سلام

خازن جنت به سرايت فقير
پيش جلالت متوكل حقير
ملك دل اهل ولا را امير
دل كه نباشد به ولايت اسير
نور الهي است بر آن دل حرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي ز كرامت شده غمخوار من
اشك تو در چشم گهربار من
نام تو و ذكر تو گفتار من
سامرة توست دل زار من
اي حرم دل ز تو بيت الحرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي غمت از جور عدو بي حساب
اي جگر شيعه برايت كباب

ديده مدام از متوكل عذاب
از چه تو را برد به بزم شراب
خوب گرفتند ز تو احترام
سيّدنا حضرت هادي سلام
خون عوض اشك فشانم همه
نيست به سوز جگرم خاتمه
ناله شده بر لب من زمزمه
بزم شراب و پسر فاطمه
سوزد از اين غم جگرم صبح و شام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه اي بضعة پاك جواد
خصم ستم پيشه تو را زهر داد
داغ تو را بر دل عالم نهاد
دور تو كم بود و مصائب زياد

عمر تو با خون جگر شد تمام
سيّدنا حضرت هادي سلام
سينه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت
شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت
شيعه به هر انجمنت سوخت سوخت
آه كه قلب حسنت سوخت سوخت
اشك فشاند ز فراقت مدام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه شد صحن و سرايت خراب
زائر قبر تو شده آفتاب
غربت تو كرده دلم را كباب
خون چكد از ديده به جاي گلاب
سوخت از اين غم جگر خاص و عام
سيّدنا حضرت هادي سلام

********************************
الا ای سامرا ای قبله جان

الا ای کعبه محبوب مستان

الا ای سامرا ای کشور عشق

به قلب عاشقان ای محور عشق

خوشا افتم به پای زائرانت

بگردم کفشدار آستانت

ببوسم خاک صحن باصفایت

چو بیماران رسم بهر شفایت

تویی با یار خود در عمق سینه

بقیعی کربلایی هم مدینه

فدای آن امام جاودانت

فدای آن مه در دل نهانت

امیر و هادی دلها مدد کن

علی بن جواد مولا مدد کن

اگر یارا پذیری یک سلامم

به جمع نوکرانت چون غلامم

**********************************

ای از غم تو بر جگر سنگ شراره

وی در همه عمر ستم دیده هماره

سنگینی اندوه تو از کوه فزونتر

غمهای فراوان تو بیرون ز شماره

تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت

با جام می خود به سویت کرد اشاره

از هجر تو باید کمر کوه شود خم

جایی که گریبان ولایت شده پاره

تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد

بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده

همراه عدو رفتی و او بود سواره

از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود

کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

***********************************

ای دهمین حجّت  آل رسول

وی درخشنده بحر عقول

هادی دین شمس ولایت تویی

چشمه احسان و کرامت تویی

ای که تویی آینه بو تراب

هر دو جهان ذرّه و تو آفتاب

کوثر لطف و کرم و عدل و داد

نور دو چشمان امام جواد

ای که زهست تو بود کائنات

وی زوجود تو جهان در ثبات

آه که از گردش این روزگار

گشت ترا روز چنان شام تار

داد ترا ساقی غم جام غم

بر تو رسید از متوکل ستم

ای گل باغ نبی و بو تراب

بود کجا سزات بزم شراب

ز زهر دشمن زتنت تاب شد

شمع صفت پیکر تو آب شد  




********************************



اشعار شهادت امام هادی (ع)

 

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی

بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی

یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»

در آینۀ صبح و مسا حضرت هـادی

دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها

خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی

بردند همان شب که سوی بـزم شرابت

چون از تو نکردند حیا؟ حضرت هادی

افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد

بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی

افسوس، به جور از حرم مادر و جدت

گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی

کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا

آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟

ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی

بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر

حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی

در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر

شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی

"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند

ای کشتۀ بی‌جرم و خطا حضرت هادی

 غلامرضا سازگار

چشمهايت فرات دلتنگي

اشکهايت تلاطم غمهاست

حال و روز دل شکسته‌ی تو

از نگاه غريب تو پيداست

اي غريب مدينه‌ی دوم

مرد خلوت نشين سامرّا

التماس هميشه‌ی باران

حضرت عشق التماس دعا

کوچه‌ی خاکي محله‌ی غم

در غرور از حضور ساده‌ی توست

ولي افسوس شرمگين تو و

پاي پر پينه و پياده‌ی توست

آه آقا تو خوب مي داني

که دل بيقرار يعني چه

پشت دروازه هاي شهر ستم

آن همه انتظار يعني چه

چه به روز دل تو آوردند

رمق ناله در صدايت نيست

بگو اي نسل كوثر و زمزم

بزم شوم شراب جايت نيست

بي گمان بين آن همه غربت

دل تنگ تو نينوائي شد

روضه هاي كبود طشت طلا

در نگاه ترت تداعي شد

آري آن لحظه ماتم قلبت

بي کسي هاي عمه زينب بود

قاتلت زهر کينه ها ، نه نه !

روضه‌ی خيزراني لب بود

در عزاي تو حضرت باران

که گريبان آسمان چاک است

نه فقط چشم هاي ابري ما

روضه خوانت تمام افلاک است

یوسف رحیمی

ای در سپهر مجد و شرف ، رويت آفتاب

در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب

از پا فتاده ايم، ز رحمت تو دست گير

ما را كه دل ز آتش داغت بود كباب

جمعيم ما و ليك پريشان به ياد تو

وزما شكسته تر دل زهرا و بوتراب

يا هادی المضلـّين(1) ، كز مردم ضلال

جسمت در التهاب و روانت در التهاب

تو آفتاب عالمی و از افول تو

افتاده است در همه ذرات انقلاب

ای آيت توكل وآيه ی رضا

ديدی جنايت از متوكل تو بی حساب

گاهی دهد مكان تو در بركة السّباع

گاهی درون محبس دشمن به پيچ و تاب

تو زاده بزرگ جوانانی جنّتی

ای از ستم شهيد شده درگه شباب

آن شربتی كه داد به اجبار دشمنت

گويا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب

كاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد

وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب

ای بردرت نثار درود ملائـــكه

امروز بر سلام "مــؤيد" بده جواب

سیدرضاموئد

این روزها حس می کنم

باید کسی دیگر شوم

حتی اگر هم عاشقم

عبدالعظیمی تر شوم

این روزها حس می کنم

قلبم شده ویران تو

باید کسی دیگر شوم

دست من و دامان تو

مولا طلا کن سنگ را

یک حادثه آغاز کن

شیر میان پرده را

بیرون بکش اعجاز کن

این روزها تنهاتری

بین نمک نشناس ها

دیروز تنها معتصم

حالا بنی عباس ها

امروز هم مظلومی و

این خود نشان برتری ست

این غربت بی انتها

یک یادگار مادری ست

من در دعای جامعه

خورشید را فهمیده ام

من در حریم خاکی ات

افلاک را گردیده ام

ای تربتت خاک جنان

ای گنبدت هفت آسمان

خاک مزارت می دهد

بوی شکوهی جاودان

آتش گلستان شد ولی

نمرود دید آدم نشد

پشت شیاطین خم شد و

چیزی از این جا کم نشد

مولا ببین این روزها

من بوی طوفان می دهم

فرمانده ی عشق آفرین

رخصت دهی جان می دهم

هستم گدای سامرا

تو جان جانان منی

من شاعری درباری ام

وقتی تو سلطان منی...

محسن کاویانی

آستان خدا کمال شما

هفت پرواز زیر بال شما

با شما می شود به قرب رسید

ای وصال خدا وصال شما

گاه با آدم و گهی با نوح

بی زمان است سن و سال شما

مثل جبرئیل می شود بالم

با همین غوره های های کال شما

روزگاری ست در پی دلم آید

گر چه نا قابل است مال شما

بال ما را به آسمان ببرید

تا خداوند لا مکان ببرید

هر کسی تو را سلام کند

به مقام تو احترام کند

کاش در صحن سامرات خدا

تا قیامت مرا غلام کند

پر و بال کبوترانه ی من

در حریم تو میل دام کند

هر که بی توست واجب است به خود

خواب احرام را حرام کند

بر دلم واجب است بعد طواف

عرض دین محضر امام کند

نیمه ی ماه حج که شد باید

شیعه در محضر شما آید

ای مسیحای سامرا هادی

آفتاب مسیر ما هادی

علی بن محمد بن علی

نوه ی اول رضا هادی

نیست جز دامن کرامت تو

پردهٔ خانهٔ خدا هادی

ذکر هر چهارشنبه ام این است

یا رضا یا جواد یا هادی

به ملک هم نمی دهم هرگز

گریهٔ زائر تو را هادی

یک شبی را کنار ما ماندی

سر سجاده جامعه خواندی

تو دعا را معرفی کردی

مرتضی را معرفی کردی

با فراز زیارت سبزت

راه ما را معرفی کردی

مرتضی و حسین و فاطمه و

مجتبی را معرفی کردی

نه فقط اهل بیت را بلکه

تو خدا را معرفی کردی

سامرایت غریب بود اما

کربلا را معرفی کردی

با تو ما مرتضی شناس شدیم

تا قیامت خدا شناس شدیم

ریشه های محبت ما تو

مزرعه های سبز دنیا تو

خواهش سرزمین پائین من

اشتیاق بهشت بالا تو

گاه ابلیس می شوم بی تو

گاه جبریل می شوم با تو

من نمی دانم این که من دارم

به تو نزدیک می شوم یا تو

چه کسی از مسیر گمراهی

داده ما را نجات؟... آقا تو

تو مرا با ولایتم کردی

آمدی و هدایتم کردی

دل من در کفت اسیر بود

به دخیل تو مستجیر بود

گر شود ثروتم سلیمانی

باز هم بر درت فقیر بود

شکر حق می کنم صدای بلند

حضرت هادی ام امیر بود

آبرو خرج می کنی بس که

کرم سفره ات کثیر بود

شب میلاد تو به ذی الحجه

مطلع شوکت غدیر بود

ریشه ناب اعتقاد علی

پسر حضرت جواد علی

دوست دارم گدای تو باشم

سائل دست های تو باشم

مثل بال و پر کبوترها

دائماً در هوای تو باشم

دوست دارم که از زمان ازل

تا ابد خاک پای تو باشم

نیمه شب های ماه ذی الحجه

زائر سامرای تو باشم

یا دعای قنوت من باشی

یا قنوت دعای تو باشم

ما فقیریم سفره ای وا کن

سامرایی حواله ی ما کن

با تو این عقل ها بزرگ شدند

اعتقادات ما بزرگ شدند

پای دل های شیعیان آن قدر

گریه کردید تا بزرگ شدند

با نگاه تو با محبت تو

اِبن سکّیت ها بزرگ شدند

خوب شد بچه های هیئت ما

پای درس شما بزرگ شدند

بچه های قبیله ما با

کربلا کربلا بزرگ شدند

بی تو دل های ما بهار نداشت

مثل یک شاخه ای که بار نداشت

علی اکبر لطیفیان

 

نقی! نامی که فخر آسمان است

نقی! نامی که فخر آسمان است

تلفظ کردنش حظ دهان است

ز القاب امام ِ هادیِ ماست

امامی که عزیز شیعیان است

امام قد بلند ِ ماه رویی

که جد حضرت صاحب زمان است

نقی، یعنی تو پاکی! پاک تر از…

همان آبی که در جنت روان است

نقی، چون مظهر پاکی ست…نامش

برای قرنِ آلوده, گران است

به نام مادرش سوگند…. زهرا!

همان که صبح چشمش جاودان است

نخواهد از نفس افتاد این عشق

که از “هادی” به قلب عاشقان است

به کوریِ دو چشم آن حقیری

که از فرط حقارت بد دهان است

به هر دیوار ِ این دنیا نوشتیم :

“نقی” زیباترین نام جهان است...

شاعر: ؟؟؟

امام هادی(ع)


آن نازنین که وصف جمالش خدا کند

امشب خدا کند که نگاهى به ما کند


آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر

باشد که درد جان و دل ما دوا کند


آن بى نیاز از همه غیر خدا خوش است

ما را گره ز کار فرو بسته وا کند


آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق

شاید بما شکسته دلان اعتنا کند


آن چشمه دعا که دعا مستجاب از اوست

چون مى‏ شود به حالت ما هم دعا کند


پیوند خورده زندگى ما به مهر او

این رشته را کس نتواند جدا کند


عالم به خوان رحمت او میهمان ولى

یک تن نشد که حق نمک را ادا کند


خواهد کند ثناى کسى را اگر کسى

بهتر همین که مدحت ابن الرضا کند


ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن

که امشب جهان را ز رخش با صفا کند


چارم على ز عترت و نور دل جواد

کو چون جواد لطف نماید عطا کند


گویى على به روى محمد کند نگاه

چون این پسر بروى پدر دیده وا کند


هادى دهم امام که در روزگار خویش

جابر سریر معدلت مرتضى کند


دیدار او کدورت دل را جلا دهد

ایماى او حوائج مردم روا کند


باید رضا خاطر او آورد بدست

خواهد ز خود هر آنکه خدا را رضا کند


آنکو کند فصیح تکلم به هر زبان

کى از جواب راز دل ما ابا کند


کار خدا به امر خدا مى ‏کند بلى

من عاجزم از این که بگویم چها کند


ابن السبیلک چون زابن الرضا سوال

از راز بعثت سه تن از انبیاء کند


گیرد جوان خویش و نشیند ز پا و باز

یحیى ابن اکثم از پى او ادعا کند


او نیز مفتضح ز سوال و جواب خویش

اقرار بر فضیلت آن مقتدا کند


اى هر چه هست عالم و آدم فداى او

در حفظ دین چو هستى خود را فدا کند


در راه سر بلندى قرآن کند درنگ

بر او هر آنقدر متوکل جفا کند


از جور و ظلم دشمن و تبعید و حبس و قتل

راضى بهر چه حکمت حق اقتضا کند


با سعى و صبر خویش بگرد حریم دین

هر جا حصار محکمى از نو بنا کند


نور خدا کجا و بساط شراب آه

خصم سیاه دل ز خدا کى حیا کند


کى آید از ولى خدا خواندن سرود

خواند ولى چنانچه سرورش عزا کند


او مایه‏ ى حیات جهان است واى دریغ

دشمن و را شهید بزهر جفا کند


اى یادگار آل محمد خدا بما

لطفى اگر کند ز طفیل شما کند


صاحبدلى کجاست که چون ابن مهزیار

بر دیده خاک پاى تو را توتیا کند


اى زاده‏ى جواد و بسان پدر جواد

مهرت نشد که قهر به سوى گدا کند


افتاده‏ ام بدام بلا یا ابالحسن

غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند


دست گدایى من و دامان تو بلى

جز سوى تو گداى تو رو در کجا کند


من بنده ذلیلم و تو خسرو جلیل

چونت ثنا کنم که خدایت ثنا کند


خواهم که بیش مدح تو آرم ولى ز عجز

این طبع نارسا به همین اکتفا کند


باشد که حق بخاطر تو یا ابالحسن

ایمان کاملى به موید عطا کند

رضا مؤید 

خوش آن دل کز ازل دارد ولاى حضرت هادى

خوش آن سر کو بساید رخ به پاى حضرت هادى


دلا گر رستگارى خواهى ازحول صف محشر

نما از حق طلب ظلّ لواى حضرت هادى


بجو از حق ولایش را همى جود و عطایش را

صفاده گنج دل را از صفاى حضرت هادى


ببر نام گرامیش که باشد حل هر مشکل

بکوب از جان در دولتسراى حضرت هادى


به هر دردى دوا نامش که در بازار حق عامش

شفا بخش امم دارالشفاى حضرت هادى


نبى اصل و على اسمى که جان عالمش قربان

که شد ایجاد دو عالم براى حضرت هادى


على بن محمد هادى دین حجت عاشر

که عاجز نطق قاصر در ثناى حضرت هادى


چگونه مدح شاهى را توان گفتن که مداحش

بود همواره در قرآن خداى حضرت هادى


عبادت را بود شرح قبولى دوستى او

قبول افتد اگر باشد رضاى حضرت هادى


بود جشن جنان محض و بغضش آتش نیران

بود غلمان غلام آشناى حضرت هادى

غلامرضا آذر مشهدى