گلچین ۱۰۰ قطعه از بهترین مدح و سرود از ولادت حضرت زهرا (س)

veladate hazrate zahra گلچین مدح و سرود از ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها سالهای گذشته + انتشار نهایی

گلچین ۱۰۰ قطعه از بهترین مدح و سرود از ولادت حضرت زهرا (س)

سالهای گذشته با مداحی ذاکران اهل البیت (ع) معروف کشور به صورت صوتی

آماده دانلود می باشد.

حاج محمودکریمی سیفی-امیرعباس-می نویسم و قاب میگیرم (سرود)

حاج محمودکریمی-عشق املا شد بال سیمرغ عاشق وا شد (شعرخوانی)

حاج محمودکریمی-ای به فدایت همه جان جهان (مدیحه سرایی)

حاج محمودکریمی-همه دل بیقرارم اسیر نیلوی توست(سرود)

حاج محمودکریمی-اگه میخوای بمونی تو خونه حیدر (سرود)

حاج محمودکریمی-زد از دلم جوونه محبت مولا (سرود)

حاج محمودکریمی-برپاست نهاده آسمانها به علی (سرود)

حاج محمودکریمی-چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد (مناجات)

حاج محمودکریمی-دنیا می دونه که دلبری به غیر تو عشق حیدر نمیشه (سرود)

حاج محمودکریمی-این کیست این که محو تماشای خود شده (مدیحه سرایی)
حاج محمودکریمی-بهشتی ها همشون حیدری اند (سرود)

حاج محمودکریمی-اگه هزار بار به پای تو مولا بمیرم (سرود)

حاج محمودکریمی-تا امید جود از دادار از اوست (مناجات)

حاج محمودکریمی-ای شکوهت فراتر از باور ای مقامت فراتر از ادراک (مدیحه سرایی)

حاج محمودکریمی-هرکس هر آنکه دیده اگر هر کجایی تویی (مدیحه سرایی)

حاج محمودکریمی-حاجت دلامونو خوب میدونه اون کسی که با همه مهربونه (سرود)

حاج محمودکریمی-در آسمون وا شد یه ستاره پیدا شد (سرود)

حاج محمودکریمی-شب جلوه دلداره شب خنده مهتابه (سرود)

حاج محمودکریمی-فرشته جا داره زیر پرمون (سرود)

حاج محمودکریمی-عمریه کا با یه حس مادرونه دلامونو میکشونه (سرود)

حاج محمودکریمی-ذره ای میون دنیا قطره ای میون دریا (سرود)

حاج محمودکریمی-دل منه تشنه مثله دل همه بیقراره (سرود)

حاج محمودکریمی-از آسمون سینه ها کبوتری پر میزنه (سرود)

حاج محمودکریمی-زندگیم تویی که بهونه دلمی (سرود)

حاج محمودکریمی-از آسمون پرستاره امشب داره باده می باره (سرود)

حاج محمودکریمی-فلک با خورشید و ماه دوباره دف میزنه (سرود)

حاج محمودکریمی-عشقه عشقه عشقه تو آسمون هوای عشقه (سرود)

حاج محمودکریمی-ام الحسن ام الحسین ام النبی (سرود)

حاج محمودکریمی-بارونی از ستاره ها از آسمون می باره (سرود)


حاج سعیدحدادیان-تو ای جمادی دوم سلام بر ماهت (مدیحه سرایی)
حاج سعیدحدادیان-محمدحسین-ام الحسن ام الحسین مادر زینب،تذکره کربلا عیدی امشب (سرود)

کربلایی محمدحسین حدادیان-فاطمه خاطر طوبی میشه (سرود)

حاج محمدرضا طاهری-ستاره بریزید آمد ماه عالمین (سرود)
حاج محمدرضا طاهری-این کیست این که محو تماشای خود شده (مدیحه سرایی)
حاج محمدرضا طاهری-ای عزیز آسمونی یه مادر مهربونی (سرود)

حاج محمدرضا طاهری-هر کی دلبر ساقی کوثر نمیشه (سرود)

حاج محمدرضا طاهری-زیر ماه چو پلک وا می کرد (مدح)

حاج سیدمجید بنی فاطمه-عمریست که دم به دم می گویم (مدیحه سرایی)
حاج سیدمجید بنی فاطمه-آسمون رویایی شده چشامون دریایی شده (سرود)
حاج محمدرضا طاهری-نوشت اول دفتر از ابتدا زهرا (مدیحه سرایی)

حاج محمدرضا طاهری-زهرا اگر نبود چگونه به عالمی . . . (مدیحه سرایی)
حاج محمدرضا طاهری-چشاتو واکن حال و روزتو نگاه کن (سرود)

حاج محمدرضا طاهری-حسین طاهری-مادر منو ببر کربلا (سرود)

حاج سیدمجید بنی فاطمه-چه شود ز راه وفا اگر نظری به ما کنی (سرود)

حاج سیدمجید بنی فاطمه-ای نفسهای حضرت دریا (مدح)

حاج سیدمجید بنی فاطمه-نیمه شب خورشید و مهتاب اومدم (سرود)

حاج مهدی سلحشور-خاک آستانه چون کهنه بصر مرا (امام زمان)

حاج مهدی سلحشور-گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت (سرود)

حاج مهدی سلحشور-ستاره بارونا آسمونا آروم نداره ساحل دریا (سرود)

حاج مهدی سلحشور-زهرا همانکه در سحر آفریدنش (مدیحه سرایی)

حاج مهدی سلحشور-می رسه از راه سوره کوثر میرسه نور ازلی (سرود)

حاج مهدی سلحشور-ذره بودم که آفتابم کرد (شعرخوانی)

حاج مهدی سلحشور-علی علی علی علی (ذکر مقدس نام امیرالمومنین)

حاج محمدرضا بذری-پنجره ای رو به خدا باز شد (سرود) **

حاج محدرضا بذری-آنقدر معجزه ها از هنر تو دیدیم (مدیحه سرایی)

حاج مهدی مختاری-رقص جنون میکنم یا حیدر (سرود)

حاج مهدی مختاری-هی میکشم گل می نویسم مادر من (مدیحه سرایی)

حاج مهدی مختاری-شب شب جلوه ی کوثره (سرود) **

حاج عباس طهماسپور-باید که تو را حضرت منن بنویسد (مدیحه سرایی)

حاج عباس طهماسپور-ذکر نام مقدس امیرالمومنین (ذکر)

حاج عباس طهماسپور-دنیا دنیا دریا دریا صحرا صحرا دوست دارم مادرم زهرا (سرود) **

حاج مهدی مختاری-دل من باز دوباره بیقراره بی تو عاره زندگی (شور) *
حاج عباس طهماسپور-میدونی چقدر میخوام تو رو (شور) *
حاج عباس طهماسپور-عشق وجنون و باز میکنم با ذکر یاحیدر (شور) *

حاج محمدرضا بذری-اگر مست مستی بگو یاعلی (مناجات)

حاج محمدرضا بذری-هستی ما چو پلک وا میکرد (مدیحه سرایی)

حاج محمدرضا بذری-میم مثله مادر مادر مثله زهرا (سرود)

حاج علی اکبری-تب ثرایی پیچیده تو عالم عطر مسیحایی (سرود)

حاج علی اکبری-کوثر به دوش کوچه پیمانه ها کند (مدیحه سرایی)

حاج علی اکبری-از همون قدیم ندیما رسمه آدما تو هرجا (سرود)

حاج مهدی مختاری-از آسمون می باره نور رحمت (سرود)

حاج مهدی مختاری-حاج محمدرضا بذری-در حصن ولابت علی آزادم (سرود)

حاج سیدمهدی میرداماد-تو با عشقت منو آفریدی مادر (سرود)

حاج سیدمهدی میرداماد-قرآن گشودم آیه محشر بیاورم (مدح حضرت زهرا)

حاج سیدمهدی میرداماد-لالایی هر شب زهرا یا حیدر (سرود)

حاج سیدمهدی میرداماد-کی گفته که عاشقی آسونه ، من زهراییم دلم مجنونه (سرود)

حاج سیدمهدی میرداماد-علی امام من است و منم غلام علی (ذکر مقدس امام علی)

حاج سیدمهدی میرداماد-علی ذکر سجودی که هر ملک دارد (مدح حضرت علی)

حاج سیدمهدی میرداماد-نوشتم رو تن ابرا ، میخوننند موجای دریا (سرود)

حاج سیدمهدی میرداماد-شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت (مدح حضرت زهرا)

حاج سیدمهدی میرداماد-ستاره بارونه آسمونا ، آروم ندارند ساحل و دریا (سرود)

حاج سیدمهدی میرداماد-جایی برا قطره دل دریا نمیشه (سرود امیرالمومنین)

حاج سیدمهدی میرداماد-شب شب نور شب ستاره ، بارون عشق داره از آسمون میباره (سرود)

حاج سیدمهدی میرداماد-کدام لطف مرا مبتلای فاطمه کرد – مدح حضرت زهرا سلام الله علیها (مدح)

حاج سیدمهدی میرداماد-هوای دل من بهاریه بهاریه بهاریه (سرود)

حاج مجتبی حاج مجتبی رمضانی-عطر گل اقاقی همه جا پیچیده (سرود )

حاج مجتبی رمضانی-علی ماه ، علی شاه ، علی خلیفه الله (سرود )

حاج مجتبی رمضانی – فاطمه پروانه مدار خودش بود (مدیحه سرایی)

حاج مجتبی رمضانی – شب یاره شب دلبریه (سرود)

حاج مجتبی رمضانی – خیلی سالاره مادر من (سرود)

حاج مجتبی رمضانی – شب بود و تاریکی طنین انداخت (مدیحه سرایی)

حاج مجتبی رمضانی – وقتی که مادر است پیوند زهرا (سرود)

حاج مجتبی رمضانی – یا وجیهه عندالله اشفعی لنا عندالله (سرود)

حاج مجتبی رمضانی – اونی که همه زندگیمه (سرود)

حاج ابوالفضل بینائیان-آفتاب و تجلی نمود با والشمس (مدیحه سرایی)
حاج ابوالفضل بینائیان-بهترین روزای عمر من که نمی گذره جور دیگره روز مادره (سرود)

حاج ابوالفضل بینائیان-راضیه مرضیه عالمه انسیه (شور)

حاج ابوالفضل بینائیان-به به عجب تیغ افکند (سرود)

حاج ابوالفضل بینائیان-ساقی به دیار باده کم می ریزی (سرود)

حاج محمد علی رحمانی-ای نغمه ی بلبل بهاری (مدیحه سرایی)

حاج محمد علی رحمانی-چله ی پیغمبر به سر رسید (سرود)

حاج محمد علی رحمانی-تو آن دعایی رسولی (مدیحه سرایی)

ما با همه گفته ايم با فاطمه ايم(س)



يا فاطمه (س) در حشر تو ستاري كن
دل سوختگان را زكرم ياري كن
ما با همه گفته ايم با فاطمه ايم(س)
تو نيز بيا و آبروداري كن

تمام شمع وجود تو، آب شد مادر!

تمام شمع وجود تو، آب شد مادر!       دعای نیمه شبت، مستجاب شد مادر!

گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد        بهشت آرزوی ما، خراب شد مادر!

بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت          علی، کنار مزار تو، آب شد مادر!

میان آنهمه دشمن که می‏زدند تو را         دلم به غربت باب کباب شد مادر!

حمایت از پدرم را گناه دانستند           که کشتن تو در امت، ثواب شد مادر!

   به یاد ناله‏ ی مظلومیت دلم سوزد      که چون سلام پدر، بی‏جواب شد مادر   

                                                                                       غلامرضا سازگار (میثم)

هر دختری که ام امامت نمی شود



هر دختری که ام امامت نمی شود

یا مادر پیمبر رحمت نمی شود

در مجمع خلایق فاطمه یکی است

این وحدت است شامل کثرت نمی شود

آنجا که پای کفو علی هست در میان

هر دختری که لایق وصلت نمی شود

از این که آب مهریه ات بود روشن است

هر خانه ای که خانه رحمت نمی شود

فردا بیا که باز قیامت به پا کنی

ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود

با اشتیاق سمت صراط آورید رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود

این سینه باز حال و هوای مدینه خواست

یا رب دعای کیست اجابت نمی شود

سروده جواد محمد زمانی

من گرفتار حسینم

من گرفتار حسینم چه بود بهتر از این

زار و بیمار حسینم چه بود بهتر از این

می سزد فخر به عالم بکنم زین همه حسن

که عزادار حسینم چه بود بهتر از این

داد بر سائل خود قبل سؤال حاجت او

مست رفتار حسینم چه بود بهتر از این

در سیاهی عزا مات تجلیّاتم

غرق انوار حسینم چه بود بهتر از این

عالمی را ز غمش در هیجان می بینم

محو اسرار حسینم چه بود بهتر از این

دید بر منبر نیزه سر او خواهر او

گفت بیمار حسینم  چه بود بهتر از این

&&&&&&&&&&&&&

 

وقتی قدم به خاک زدی خاک جان گرفت

آئینه ای ز نور تو هفت آسمان گرفت

چشمت که باز شد به خدا جز خدا ندید

هفت آسمان ز نور تو رنگین کمان گرفت

گلزار وحی با تو نه تنها بهشت شد

عطر بهشت از تو تمام جهان گرفت

کعبه ز یمن آمدنت غرق شور شد

بطحا ز شوق، رونق باغ جنان گرفت

یک فاطمه به خلقت خود داشت کردگار

او را ز حق خدیجه کنون ارمغان گرفت

بانوی بانوان بهشتی تو و ز تو

مریم نشان خدمت این آستان گرفت

حّوا به پاس دیدن رخسارت از بهشت

در دست خویش دسته گل ارغوان گرفت

جبریل آن پرستوی قدسی، به پاس تو

بر بام بوستان نبّوت مکان گرفت

فضه ز فیض خدمت این آستان نور

از ابر رحمت تو به سر سایبان گرفت

با دیدن جلال تو هرگز عجیب نیست

انگست حیرتی که فلک بر دهان گرفت

قرآن کتاب نور خدا در مدیح توست

باید تو را ز مصحف قرآن نشان گرفت

از سیر زندگانی غرق شکوه تو

درس وفا و عشق و فضیلت توان گرفت

ای آفتاب عصمت کبرای حق، دلم

در سایۀ محبت تو آشیان گرفت

چون خط نور می گذرد از پُل صراط

هر کس که از ولای تو خط امان گرفت

هر دل که شمع محفل زهرا و آل شد

پروانۀ بهشت از این خاندان گرفت

دیگر چه می توان به مدیحت نوشت و گفت

وقتی قلم ز دست فتاد و زبان گرفت

امشب شبی خوش است «وفائی» که می توان

حاجت ز آستان امام زمان گرفت

سید هاشم وفایی

رباعیات و دوبیتی های ولادت حضرت زهرا(س)

 

تو را هر كس ندارد دل ندارد

ميان سينه جز باطل ندارد

دلم را هدیه دادم بر تو مادر

نوشتم روي آن قابل ندارد

****************

در باغ نبوت از نهال توحید

هنگام سحر گلی شکوفا گردید

چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید

زهرا چو گُل محمدی می خندید

سروده مردانی

 ***********************

جبریل به عرش نقش کوثر زده است

طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خانه ی کوچک محمد امشب

خورشید زمین و آسمان سر زده است

سروده استاد موید

 ***********************

نور دگری به بیت احمد آمد

محبوب رسول حیّ سرمد آمد

تا عطر وجودش همه عالم گیرد

زهرا ، گل گلزار محمد آمد

سروده حامد

 ***********************

بر عالمیان رحمت بیحد آمد

زیبا گهر رسول امجد آمد

تبریک به شیعیان اهل عالم

چون فاطمه دختر محمد آمد

سروده کربلایی

 ************************

عالم زفروغ احمدی لبریز است

از جلوه حیِ سرمدی لبریز است

میلاد بتول است و فضای مکه

از عطر گل محمدی لبریز است

سروده  موید

 ************************

بر کوکب آسمان عصمت صلوات

بر فاطمه گوهر نبوت صلوات

بر مادر یازده امام برحق

از صبح ازل تا به قیامت صلوات

سروده محمد نژاد

 ********************

این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد

میلاد  یگانه بنت احمد آمد

ای شیعه تو را دهم بشارت امشب

یکدانه گل باغ محمد آمد

سروده شیدا

 *****************

  امشب همه جا جشن مبارکباد است

دلها همه از مقدم زهرا شاد است

از بهر محمد و خدیجه صلوات

روشن همه جا ز نور این اُولاد  است

وبلاگ استاد سروعلی

 *****************

این جشن وسرور سرمدی مارابس

از فاطمه یک خوش آمدی مارابس

لبخند به لب مهدی زهرا باشد

عطری زگل محمدی مارا بس

وبلاگ استاد سروعلی

 *********************

خدا کند اثری حق به آه ما بخشد

بصیرتی به دل عُذر خواه ما بخشد

به احترام محمد چه میشودکه خدا

شب ولادت زهرا گناه ما بخشد

وبلاگ استاد سروعلی

*****************

شان است و نشانه است بانوي كرم

الحق كه يگانه است بانوي كرم

گويند شفاعتش به هركس برسد

دنبال بهانه است بانوي كرم

 

سروده كاظم بهمني

***************

محشر دم از اعتبار او خواهد زد

او دست به كار جستجو خواهد زد

در کار شفاعت از غلامان حسين

زهرا به خدا ي كعبه رو خواهد زد

 

سروده كاظم بهمني

**************

بر مقدم دختر پيمبر صلوات

بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات

بر محضر حضرت محمد تبريك

بر مادر شيعيان حيدر صلوات

سروده مهدي پناهي

**************

خورشيد زميني خدا يا زهرا

اي زينت نام مصطفي يا زهرا

مدح تو همين بس كه شدي تا محشر

همتاي علي مرتضي يا زهرا

سروده كمال مومني

*************

مليكه ي محشري و سلطنتت ديدني است

خاك قدمهاي تو يا فاطمه بوسيدني است

كور شود هر آن كسي كه در دلش به ذره اي

به شيعيان حيدرت عداوت و دشمني است

سروده كمال مومني

**************

عمريست كه ما مراممان حيدري است

لبريز از آن پياله ي كوثري است

با عشق حسين محب زهرا گشتيم

از بسكه حسين ابن علي مادري است

**************

شان است و نشانه است بانوي كرم

الحق كه يگانه است بانوي كرم

گويند شفاعتش به هركس برسد

دنبال بهانه است بانوي كرم

سروده كاظم بهمني

*************

محشر دم از اعتبار او خواهد زد

او دست به كار جستجو خواهد زد

در کار شفاعت از غلامان حسین

زهرا به خدا ي كعبه رو خواهد زد

سروده كاظم بهمني

************

بر مقدم دختر پيمبر صلوات

بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات

بر محضر حضرت محمد تبريك

بر مادر شيعيان حيدر صلوات

سروده مهدي پناهي

*************

خورشيد زميني خدا يا زهرا

اي زينت نام مصطفي يا زهرا

مدح تو همين بس كه شدي تا محشر

همتاي علي مرتضي يا زهرا

سروده كمال مومني

*************

مليكه ي محشري و سلطنتت ديدني است

خاك قدمهاي تو يا فاطمه بوسيدني است

كور شود هر آن كسي كه در دلش به ذره اي

به شيعيان حيدرت عداوت و دشمني است

سروده كمال مومني

***************

عمريست كه ما مراممان حيدري است

لبريز از آن پياله ي كوثري است

با عشق حسين محب زهرا گشتیم

از بسكه حسين ابن علي مادري است

سروده كمال مومني

*******************

ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا

وی سینه تو بهشت احمد زهرا

عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را

زان دست که بوسیده محمد زهرا

 سیدرضا مؤید

   

یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات 

مــهر تـو بود قـبولی صــوم و صـلات

فـرموده نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد 

هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات

سیدرضاموید

 

دریاست نبی و گوهرش فاطمه است

مولاست علی و همسرش فاطمه است

با آنکه حسین است پناه دو جهان

او خود به پناه مادرش فاطمه است

 سیدرضا مؤید

 

یا فاطمه جان! دست من و دامانت

ای چشم امید همه بر احسانت

بادا به فدایت پدر و مادر من

ای گفته پیمبر، پدرت قربانت

 سید رضا مؤید

 

ای آنکه  خدایت ز هواداران است

نازل به جهانْ فیض تو چون باران است

یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز

مهر تو شفاعت گنهکاران است

 سیدرضا مؤید

 

ای خاک ره تو تاج سرها زهرا

ای قبر تو مخفی ز نظرها زهرا

تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟

گر بسته شود تمام درها زهرا

 محمدجواد غفور زاده . شفق

 

بزمی به حریم کبریا برپا شد

کوثر زخدا به مصطفی اعطا شد

یک قطره زآب کوثر افتاده به خاک

صد شاخه گُل محمدی پیدا شد

 محمدعلی مردانی

  

شب میلاد زهرای بتول است

ز یُمن او دعا امشب قبول است

شب فیض و شب قرآن، شب نور

شب اعطای کوثر بر رسول است

  حسان

  

چون فاطمه مظهر خدای یکتاست

انوار خدا ز روی زهرا پیداست

همتای علی، در دو جهان بی همتاست

زهراست محمد و محمد زهراست

   حسان

   

سینه اش بویید پیغمبر که مینوی من است

فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است

یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت

بضعه من، روح ما بین دو پهلوی من است

   حسان  

با نام تو دل چه با صفا می گردد

با مهر تو دل زغم رها می گردد

باشی تو کلید راز هستی زهرا

با نام تو قفل بسته وا می گردد

 محمد خراطی

یا فاطمه از تو دلْ بریدن سخت است

پا از سر کوی تو کشیدن سخت است

بر زائر تو که از ره دور آید

برگشتن و قبر تو ندیدن سخت است

 سیدمحمد خسرونژاد

دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ است

چرا ؟ که نور وی ونور حق هماهنگ است

اگر قدم نگذارد به عرصه ی محشر

کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است

   ژولیده 

 

عمريست رهين منت زهرائيم

مشهور شده به عزت زهرائيم

مُرديم اگر به قبر ما بنويسيد

ماپير غلام حضرت زهرائيم

   جواد حيدري

 

یکتا گُهر بحر رسالت زهراست

محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست

همتای علی، نور دو چشم احمد

سرچشمه دریای امامت زهراست

 سید رضا طباطبایی

 

همت و توفیق خواهم از خدای فاطمه

تا بگویم روز و شب مدح و ثنای فاطمه

گر نمی شد خلقت نور علی در روزگار

همسری پیدا نمی شد از برای فاطمه

 جوهری

 

یا فاطمه! روز حشر ستّاری کن

دل سوختگان را ز کرم، یاری کن

ما با همه گفتیم که با فاطمه ایم

تـو نیـز بیـــــا و آبـــــروداری کن

سید محمد رستگار

  

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور  برای خدمت  زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم 

جوادحیدری

  

بر مقدم دختر پيمبر صلوات

بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات

بر محضر حضرت محمد تبريك

بر مادر شيعيان حيدر صلوات

 مهدي پناهي

  

در باغ نبوت از نهال توحید

هنگام سحر گلی شکوفا گردید

چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید

زهرا چو گُل محمدی می خندید

 مردانی

  

جبریل به عرش نقش کوثر زده است

طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خانه ی کوچک محمد امشب

خورشید زمین و آسمان سر زده است

 سیدرضا موید

 

نور دگری به بیت احمد آمد

محبوب رسول حیّ سرمد آمد

تا عطر وجودش همه عالم گیرد

زهرا ، گل گلزار محمد آمد

  حامد

 

بر عالمیان رحمت بیحد آمد

زیبا گهر رسول امجد آمد

تبریک به شیعیان اهل عالم

چون فاطمه دختر محمد آمد

 نادعلی کربلایی

 

عالم زفروغ احمدی لبریز است

از جلوه حیِ سرمدی لبریز است

میلاد بتول است و فضای مکه

از عطر گل محمدی لبریز است

  سیدرضا موید

 

بر کوکب آسمان عصمت صلوات

بر فاطمه گوهر نبوت صلوات

بر مادر یازده امام برحق

از صبح ازل تا به قیامت صلوات

  محمد نژاد

 

این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد

میلاد  یگانه بنت احمد آمد

ای شیعه تو را دهم بشارت امشب

یکدانه گل باغ محمد آمد

شیدا

[ شنبه شانزدهم اردیبهشت 1391 ] [ 10:52 ] [ مصطفی محمدزاده ] [ نظر بدهید ]

چند شعر زیبا از استاد شفق


(محمد جواد غفورزاده مشهدی)

 

*********************

تو را هر كس ندارد دل ندارد

ميان سينه جز باطل ندارد

دلم را هدیه دادم بر تو مادر

نوشتم روي آن قابل ندارد

*********************
الا كه عطر دل انگيز يار داري تو

شميم جنت و لطف بهار داري تو

هميشه سبزترين نخل باغ توحيدي

كه از خلوص و يقين برگ و بار داري تو

به آفتاب دل عارفان، علي سوگند

كه جلوه اي ابديت شعار داري تو

ستاره ها همه پيمانه نوش نور توأند

چقدر تشنه و آئينه دار داري تو

صفاي گلشن ياسين هم از شكفتن توست

كه دلنوازي فصل بهار داري تو

به گرد شمع ولاي تو جاي بالي نيست

ز بسكه عاشق پروانه وار داري تو

محبت تو نه تنها بود كليد بهشت

بهشت از تو بود اختيار داري تو

ز جلوه هاي مناجات خويش در محراب

چراغ روشن شبهاي تار داري تو

بلور اشك تو را مي برند تا ملكوت

چه دست و دامن گوهر نثار داري تو

چه حاجت است به گلهاي ارغواني باغ

كه گل به دامن خود بي شمار داري تو

به بردباري زينب به همتش سوگند

عجب بنفشه گلي در كنار داري تو

چمن چمن گل صحراي كربلا از توست

اميد روشن از اين لاله زار داري تو

نوشته اند به گلبرگ ياس هاي كبود

كه عمر كوته و پر افتخار داري تو

چرا به رهگذر خاطرم نمي گذري

مگر چه خاطره از رهگذار داري تو؟

بقيع با تو شد اي مهربان شقايق پوش

كه مثل لاله دلي داغدار داري تو

به شوق ديدن آن آفتاب پرده نشين

در آستان اميد انتظار داري تو

شميمي از چمن لطف تو جهان را بس

الا كه عطر دل انگيز يار داري تو

***********************

اي نور خدا جويي در آينه ي جانت

باز اين دل شيدا شد مجنون و غزلخوانت

اي ياس بهشت آئين عطر نفس ياسين

خارم من و مي گردم در طَرف گلستانت

تو روح تولايي تو زهره ي زهرايي

تو ام ابيهايي عالم همه حيرانت

روزي كه زدي لبخند بر آينه ي گيتي

خورشيد شفاعت هم سر زد ز گريبانت

اي نور اهورايي انسيه ي حَورايي

گل چيده به زيبايي وحي از لب خندانت

اخلاص و يقين تنها با نام تو معنا شد

ايثار شكوفا شد در پرتو ايمانت

اصحاب كسا هر گاه تسبيح تو مي گويند

از عرش فرو ريزد گل بر سر و سامانت

حق خوانده تو را كوثر در آيه اَعطَينا

اي خير كثير تو گلهاي فراوانت

هستي به سجود آمد جنت به وجود آمد

وقتي كه رسول ا... زد بوسه به دستانت

دستاس صبوري ها با دست تو مي گردد

هر چند كه مي چرخد افلاك به فرمانت

در عشق و جهانسوزي در معرف آموزي

شد جان و دل زينب آئينه ي عرفانت

مَهريه ي تو آب است مِهر تو جهانتاب است

ذرات جهان دارند سر در خط پيمانت

شرح سعه ي صدري معناي شب قدري

اي گستره ي هستي سجاده ي ايمانت

اي خطبه ي تو سوزان در مسجد پيغمبر

آهنگ فدك دارد فرياد گل افشانت

بر غربت و غم هاي مولاي خداجويان

پهلوي تو شد شاهد بازوي تو برهانت

گلبرگ شقايق ها تا رنگ شفق دارد

يا انيسه الحورا چشم من و احسانت

يا فاطمه الزهرا دست من و دامانت

يا انسيه الحورا چشم من و احسانت

****************************

باز درهاي عنايت همه باز است امشب

شب قدر است و شب راز و نياز است امشب

هر چه نور است در آفاق حجاز است امشب

افق مكه تماشا گه راز است امشب

ساقي كوثر و پيمانه و مستي آنجاست

راز نشناخته ي عالم هستي آنجاست

*****

مكه لبريز تمناي حضور است امشب

مكه سر چشمه ي شيدايي و شور است امشب

مكه سيناي پر از نخله ي طور است امشب

مكه سرشار شكوفايي و نور است امشب

اين همان مبدأ فيض است كه اميد آنجاست

اين همان مهبط وحي است كه توحيد آنجاست

*****

كعبه را پيش نظر تا كه تجسم نكني

مثل گلبرگ لب غنچه تبسم نكني

«كعبه آن سنگ نشاني است كه ره گم نكني»

غفلت از كعبه ي جان و دل مردم نكني

كعبه خود قبله نمايي است كه در آن صحراست

به همان كعبه قسم قبله ي دلها زهراست

*****

دل به اين قبله بده كز همه افزون باشي

سعي كن آينه در آينه مفتون باشي

در طواف حرم عشق دگرگون باشي

نكند يك نفس از دايره بيرون باشي

جاي در سايه توحيد گرفتن، هنر است

نور از دختر خورشيد گرفتن هنر است

*****

دختر وحي و نبوت كه نبي مانند است

مادر پاكي و عصمت كه علي پيوند است

گوهر صبر و صداقت كه سعادتمند است

گلبن عشق و محبت كه پر از لبخند است

گرمي و روشني چشمه ي خورشيد از اوست

شادي عالم از او خرمي عيد از اوست

*****

ماه از شرم نگاهش رخ خود پوشيده است

مهر در بندگي حضرت او كوشيده است

زهره هم از كف او جام ولا نوشيده است

يازده چشمه ي نور از دل او جوشيده است

بسكه اين آينه ي نور نبوت پاك است

بخدا نابترين ترجمه ي لولاك است

*****

اين گل است آنكه به او ناز پيمبر مي كرد

در صدف چون گهري پاك سخن سر مي كرد

همه شب زمزمه ي عشق مكرر مي كرد

خويش را همدم تنهايي مادر مي كرد:

كاي به درياي وفا گوهر تنهاي قريش

مكن انديشه ز بي مهري زنهاي قريش

*****

گر كشيدند ز ديدار تو دامن مادر

همدم راز تو هستم بخدا من مادر

غرق گل كردن دامان تو با من مادر

يا تو از عشق بكن زمزمه يا من مادر

باغبان! نخل اميد تو ثمر خواهد داد

آسمان مژده ي ميلاد سحر خواهد داد

*****

آن سحر سر زده آن صبح اميد آمده است

يك چمن نسترن سرخ و سپيد آمده است

گل مريم به طربناكي عيد آمده است

چشمه ي فيض خداوند مجيد آمده است

چه نشينيد كه جبريل اميد در راه است

ذكر خير همه يا بنتِ رسولَ ا... است

*****

بخدا گلبن توحيد، بَرَش فاطمه است

شجر طيبه آري، ثمرش فاطمه است

شب يلداي جدايي سحرش فاطمه است

صدف پاك نبوت گهرش فاطمه است

ذوب شد فاطمه در طور تجلاي علي

نرسد هيچ كمالي به تولاي علي

*****

به ولاي علي از فاطمه عاشق تر كيست؟

به علي دوستي او بشري نيست كه نيست

او حبيبي است كه در سايه ي محبوبش زيست

آنقدر داشت صبوري كه بر او صبر گريست

آري اي فاطمه صبر تو تماشايي بود

عافبت سوزترين نوع شكيبايي بود

*****

ما كه شاديم ز شادي تو غمگين ز غمت

اي جگر گوشه ي عصمت! سر ما و قدمت

اي دلارام نبوت! كم ما و كرمت

ميهمان كن دل ما را به طواف حرمت

شب شادي و سرور است «شفق» را درياب

آرزومند حضور است «شفق» را درياب

********************************

صبح طلوع زهره ي زهرا رسيده است

پايان ظلمت شب يلدا رسيده است

اي روزگار دوره ي هجران تمام شد

يعني برات وصل به امضا رسيده است

بگشاي چشم شوق به سوي فرشتگان

اي باغ گل زمان تماشا رسيده است

عطر گل محمدي از مكه مي وزد

فصل گل و تبسم گل ها رسيده است

تا آن كه غرق نور شود آسمان وحي

ماهي به نام ام ابيها رسيده است

آمد ندا: «فَصَلِّ لِرَبِّك» حبيب ما

محبوب ما حبيبه ي دلها رسيده است

بر دفتر تبسم كوثر نوشته اند

آيينه ي تجسم طاها رسيده است

قفل حديث قدسيِ لولاك باز شد

امشب كليد حل معما رسيده است

امشب سروش غيب به گوش خديجه گفت:

مام دو مريم و دو مسيحا رسيده است

مرضيه اي كه سوره ي انسان مديح اوست

انسيه اي به جلوه ي حورا رسيده است

هركس رسيده است به هر رتبه و مقام

از پرتو ولايت زهرا رسيده است

يعني كه آدم صفي ا... از اين طريق

كم كم به علمِ «عَلَّمَ الاسمَا» رسيده است

از چشمه ي كرامت زهراي اطهر است

فيضي اگر به مريم و حوا رسيده است

تا بنگرد كليم تجلاي طور را

اشراق او به سينه ي سينا رسيده است

از پرتو عفاف همين بضعه النبي است

نوري كه از ثَري به ثُريا رسيده است

تا زیر چتر عصمت او یک دعا کند

جبريل با هزار تمنا رسيده است

در سايه ي بهشت نبوت خداي را

روح بهار وحي به زهرا رسيده است

زهرا كه هر شب از دل محراب تا سحر

نورش به عرش «ربّي الاعلي» رسيده است

زهرا كه سر به سجده ي شكر خدا گذاشت

آوازه اش به مسجد الاقصي رسيده است

زهرا كه چون به خطبه صدايش بلند شد

پژواك او به عالم بالا رسيده است

زهرا كه «اِنَّ اَكرَمَكُم» ترجمان اوست

در بندگي به قله ي تقوا رسيده است

زهرا كه در مقام رضا مجتباي او

تا بي كرانِ صبر و مدارا رسيده است

زهرا که در مقام شهادت حسین او

از كربلا به «ليله الاسري» رسيده است

زهرا كه در جبين درخشان زينبش

ايمان به رتبه های تجلا رسيده است

زهرا كه روز واقعه هجده بهار داشت

داغش به قلب لاله ي صحرا رسيده است

ما مثل قطره دست به دامان كوثريم

درياست قطره اي كه به دريا رسيده است

امروز اگر به فاطمه دل بسته ای بدان

انگیزه شفاعت فردا رسیده است

تنها نه مهر فاطمه آرام جان ماست

عشق علي به دادِ دلِ ما رسيده است

اي دل نظر به پنجره هاي بقيع كن

پايان كار عشق به اين جا رسيده است

در اين خجسته عيد، «شفق» لاله رنگ شد

نام مدينه برد و دلش باز تنگ شد

*****************************

پشت پرچين باغ بيداري

با نسيم سحر، شكفتم دوش

باز كردم دو پلك پنجره را

خير مقدم به ماه گفتم دوش

ماه، رخ مي نمود و مي پوشيد

از نگاهش، ستاره مي جوشيد

*****

طبع من در بهار انديشه

مثل پروانه بال و پر مي زد

يا ز دست نسيم، دل مي برد

يا به گل هاي باغ، سر مي زد

تا مگر سر نهد به شانه ي عشق

بشكفد بر لبم ترانه ي عشق

*****

كم كم از فيض گريه هاي سحر

باغ انديشه ام به بار نشست

شعر من، در هواي پاييزي

سبز، در سايه ي بهار نشست

اثري دلنشين به آهم داد

به حريم مدينه راهم داد

*****

گرم پرواز با پرستوها

بال در بال، تا حرم رفتم

تشنه ي عشق و آرزو بودم

تا به سر چشمه ي كرم رفتم

ناگهان كوه و چشمه و صحرا

همه گفتند يك صدا: «زهرا«

*****

با تو شيرازه اي مبارك يافت

برگ برگ كتاب و عترت ما

با شميمي ز عطر كوثرتان

سبز شد بوستان فطرت ما

با تو روح حيات پيوسته است

بي تو دروازه ي صفا بسته است

*****

صبح شور آفرين ميلادت

لحظه ها چون فرشتگان شادند

چار تن بانوي بهشتي هم

گل فشاندند و دل ز كف دادند

داد فرمان، خدا به پيغمبر

كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر«

*****

مثل «حوا» شميم جنت را

«مريم» آنجا به يك اشاره گرفت

بوسه بر خاك پايت «آسيه» زد

دامنت را به شوق، «ساره» گرفت

جز تو اي معني «كلام ا...»

كيست شايسته ي «سلام ا...»؟

*****

اي وجودي كه در كمال شهود

هستي ات نورِ عالمِ غيب است

نام پاك تو بي وضو بردن

نزد اصحابِ معرفت، عيب است

با علي نُه بهار پيوستي

دَرِ خواهش به روي خود بستي

*****

به خدا، خانه ي گلين تو را

اشتياق حبيب پُر كرده است

عطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم»

بوي «امَّن يُجيب» پُر كرده است

حلقه زد گرد چهره ات چون ماه

هاله ي «اِنَّما يُريدُ ا...»

*****

لطف سرشارت، اي عصاره ي وحي

خستگان را به مهر، تسكيبن داد

تا سه شب، قوت خويش را هر شب

به يتيم و اسير و مسكين داد

در شگفت از تو قدسيان ماندند

سوره ي نور و هل اتي خواندند

*****

چه كسي گمان مي برد كه خدا

به كنيز تو رتبه ي كم داد؟

فضه شد ميهمان مائده اي

كه خدا پيش از اين به مريم داد

مي توان با محبت تو رسيد

به رهايي به روشني به اميد

*****

نيمه شب ها كه در دل محراب

ذكر آيات نور داشته اي

اي نمازت نهايت معراج!

عرش را پشت سر گذاشته اي

باغ سجاده غرق عطر تو بود

همه آفاق زير چتر تو بود

*****

صلح سبز «حسن»  كه جاري شد

چشمه در چشمه از پيامت بود

نهضت سرخ روز عاشورا

شعله در شعله از قيامت بود

خطبه را زينب از تو چون آموخت

سخنش ريشه ي ستم را سوخت

*****

اي دلت در كمال بي رنگي

از همه كائنات، رنگين تر!

بود بار امانت از اول

روي دوشت ز كوه، سنگين تر

تو منزّه ترينِ زن هايي

بر بلنداي نور، تنهايي

*****

با همان دست عافيت پرور

كه پرستاري پدر كردي

از امام زمان خود، ياري

در هياهوي پشت در كردي

سرمه ي ديده، خاك پايت باد!

همه ي هستي ام فدايت باد!

*****

گر در اين روضه النبي، امروز

دست بيداد، آتش افروزد

در همين شعله چند روز دگر

خيمه هاي حسين مي سوزد

چه خبر شد ميان آتش و دود

به سفر رفته است «ياس كبود»؟

*****

دود اين شعله ها كه چرخ زنان

بال پرواز تا فلك دارد

روي سجاده ي بقيع نوشت

كربلا ريشه در فدك دارد

آنچه قلب مدينه را خون كرد

سير تاريخ را دگر گون كرد

*****

بعد از آن ماجرا، شقايق ها

داغ را روي سينه، گم كردند

«ياس ياسين» كه رفت از آن گلشن

قبله را در مدينه گم كردند

اشك ماه و ستاره گلگون شد

تا هميشه دل «شفق» خون شد

**************************

 

ای کاش فدک این همه اسرار نداشت

 

ای کاش فدک این همه اسرار نداشت

ای کاش مدینه در و دیوار نداشت.

فریاد دل محسن زهرا این بود ای کاش که درب خانه مسمار نداشت.

 

 

فاطمیه اعتقاد شیعه است

فاطمیه اعتقاد شیعه است

عشق زهرا در نهاد شیعه است

فطمیه آبروی اهل دل

سوختن در گفت و گوی اهل دل

فاطمیه شاهدی بر بی نشان

غربت مولا امیر مؤمنان

فاطمیه از ولایت تا ولی

یک سقیفه فتنه در حق علی

فاطمیه شور و حال گریه است

چشم اگر چشم است مال گریه است

فاطمیه شرح زهرا بودن است

افتخار نسل زنها بودن است

فاطمیه فصل یک تاریخ درد

این حدیث تلخ با دلها چه کرد

فاطمیه کوثر پر پر شده

شاخه ای از یاس خاکستر شده

فاطمیه رنج محتوم علی

یک سقیفه حق مظلوم علی

فاطمیه ذوالفقار در نیام

بازتاب گریه های نا تمام

فاطمیه شرم آتش در بهشت

بیقرار از اشک پیغمبر بهشت

فاطمیه سیلی و یاس کبود

یا محمد جرم زهرایت چه بود؟!

فاطمیه خطبه های آتشین

گفتن حق در حضور ظالمین

فاطمیه با اذان های بلال

سوختن در آتش اشک زلال

فاطمیه ریشه دارد در حجاب

جلوه ی زهرایی اسلام ناب

فاطمیه سرّ یاس و لاله است

یک حیاط پاک هجده ساله است

فاطمیه محنت و رنج و بتول

اولین غمنامه ی آل رسول

                                      جعفر رسول زاده

عکس مدینه را که به دیوار می زنم

عکس مدینه را که به دیوار می زنم

پشت بقیع می روم و زار می زنم

حالا که شعر آمد و بغض مرا شکست

حرف از نگفته های تو بسیار می زنم

شکرانه ی نفس زدن بین روضه ها

هر لحظه نام فاطمه را جار می زنم

هرجاکه، مادری به زمین می خورد فقط

با دست چاره بر سر ناچار می زنم

وقتی که صحبت از در و دیوار می شود

دیوانه وار بر در و دیوار می زنم

حس می کنم شکستگی سینه تورا

سینه میان کوچه که هر بار می زنم

حجم تمام سینه من تیر می کشد

وقتی گریز روضه به مسمار می زنم

گاهی کبوترانه به قم پرکشیده و

از دوری مزار شما زار می زنم

                             علی اشتری

وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست

وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست

احساس میکنیم که دو عالم گدای ماست

با گریه بهر فاطمه آدم عزیز است

این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست

اینجا به ما حسین حسین وحی میشود

پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست

سلمان شدن نتیجه همسایگی اوست

زهرا برای سیر کمال ولای ماست

تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است

چادر نماز مادر ارباب های ماست

باران به خاطر نوه ی فضه میرسد

ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست

فرموده اند داخل آتش نمیشویم

فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست

علی اکبر لطیفیان

حضرت زهرا

زهرا كه بود بار مصيبت به شانه اش
مهمان قلب ماست غم جاودانه اش
درياى رحمت ست حريمش، از آن سبب
فلُك نجات تكيه زده بر كرانه اش
شب هاى او به ذكر مناجات شد سحر
اى من فداى راز و نياز شبانه اش
ہ ہلَّ كه با شهادت تاريخ، كس نديد ﻠﻠ
آن حق كُشى كه فاطمه ديد از زمانه اش
مى خواست تا كناره بگيرد ز ديگران
دلگير بود و كلبه احزان، بهانه اش
تا شِكوه ها ز امّت بى مهر سر كند
ديدند سوى قبر پيمبر، روانه اش
طى شد هزار سال و، گذشت زمان نبرد
گرد ملال از در و ديوار خانه اش
افروختند آتش بيداد آن چنان
كآمد برون ز سينه زهرا زبانه اش
آن خانه اى كه روح الامين بود مَحرمش
يادآور هزار غمست آستانه اش
گلچين روزگار از آن گلبن عفاف
بشكست شاخه اى كه جدا شد جوانه اش!
شرم آيدم ز گفتنش، اى كاش مى شكست
دستى كه ماند بر رخ زهرا نشانه اش!
تنها نشد شكسته دل از ماتمش، على
درهم شكست چرخ وجود استوانه اش
« شفق » غفورزاده
چه غم گر هر كسي از من به جزء غم رو بگرداند
مبادا از سرم رو كاسهء زانو بگرداند
رهين منتّ دردم كه بنشسته به پهلويم
به بستر , او مرا زين سو , بر آن سو بگرداند
نگاه شوهر تنهاي من اين راز مي گويد
كه ديده ؛ همسري از همسر خود رو بگرداند
زبس بيزارم از دشمن عيادت چون كند از من
كمك از فضه گيرم تا رخُم از او بگرداند
دلم را مژده دادم تا اجل آيد به امدادم
كجا بيمار رو , از كاسهء دارو بگرداند
پرستاري ندارم بر سر بالين بيماري
مگر آهم از اين پهلو به آن پهلو بگرداند
فدايي علي هستم پي حفظش دلم خواهد
اجل دست مرا گيرد به دور او بگرداند
علی انسانی
نه تنها , روز كس بر ديدن زهرا نمي آيد
كه بر ديدار چشمم خواب هم شب ها نمي آيد
به موج اشك من الفت گرفته مردم چشمم
چنان ماهي كه بيرون از دل دريا نمي آيد
مريز اينقدر پيش چشم زهرا اشك مظلومي
ببين اي دست حق , دستم دگر بالا نمي آيد
نگويد كس چرا بانو گرفته دست بر زانو
به روي پا ستادن ديگر از زهرا نمي آيد
چه مي بينند حال مادر خود كودكان گويند
كه مي سوزيم و غير از سوختن از ما نمي آيد
شما اي اهل يثرب مي شويد آسوده از دستم
صداي نالۀ زهرا دگر فردا نمي آيد
علی انسانی
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد زخون لبالب و اين غنچه وا نشد
آن جا از زمان كه جدا از تنم شده است
يكدم سر من از سر زانو جدا نشد
با آنكه دست دشمن دو بازويم شكست
ديدي كه دامن تو زدستم رها نشد
شرمنده ام , حمايت من بي نتيجه ماند
دستم شكست و بند زدست تو وا نشد
بسيار ديده اند كه پيران خميده اند
امّا يكي چو من به جواني دو تا نشد
از ما كسي سراغ ندارد غريب تر
در اين ميانه درد ز پلو جدا نشد
علی انسانی
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
احساس ميکنيم که دو عالم گدای ماست
با گريه بهر فاطمه آدم عزيز است
اين گريه خانه نيست که دولت سرای ماست
اينجا به ما حسين حسين وحی ميشود
پيغمبريم و مجلس زهرا حرای ماست
سلمان شدن نتيجه همسايگی اوست
زهرا برای سير کمال ولای ماست
تنها وسيله ای که نخش هم شفاعت است
چادر نماز مادر ارباب های ماست
باران به خاطر نوه ی فضه ميرسد
ما خادميم و ابر کرم در دعای ماست
فرموده اند داخل آتش نميشويم
فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست
**علی اکبر لطيفيان**
چند روزي است سرم روي تنم مي افتد
دست من نيست كه گاهي بدنم مي افتد
گاهي اوقات كه راه نفسم مي گيرد
چند تا لكه روي پيرهنم مي افتد
بايد اين دست مرا خادمه بالا ببرد
من كه بالا ببرم مطمئنم مي افتد
دست من سر زده كافيست تكانش بدهم
مثل يك شاخه كنار بدنم مي افتد
دست من نيست اگر دست به ديوار شدم
من اگر تكيه به زينب بزنم مي افتد
سر اين سفره محال است خجالت نكشم
تا كه چشمم به دو چشم حسنم مي افتد
هر كه امروز ببيند گره مويم را
يا ديروز من و سوختنم مي افتد
روز آخر شده و در دل خود غم دارم
دو پسر دارم و اما كفني كم دارم
علي اكبر لطيفيان
رنگِ پاييز به ديوارِ بهاری افتاد
بر در خِانه ی خورشيد شراری افتاد
فاطمه ظرفيت کل ولايت را داشت
وقت افتادن او ايل و تباري افتاد
آنقدر ضربه ي پا خورد به در تا كه شكست
آنقدر شاخه تكان خورد كه باري افتاد
تکيه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نيز کناری افتاد
بعدِ يک عمر مراعاتِ کنيزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سر اِين خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزيدند
به روی مسجديان گرد و غباری افتاد
غيرت مِعجر اِو دست عِلی را وا کرد
همه ديدند سقيفه به چه خاری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ ياری به قد و قامت يِاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد ازان روز دگر رفت و کناری افتاد
علي اكبر لطيفيان
برگرد دردهاي دلم را دوا كني
حاجت به حاجت جگرم را روا كني
برگرد تا كه با همه ي مادري خويش
گندم براي سفره ي ما آسيا كني
با يد تورا دوباره ببينم .....صدا كنم
بايد مرا دوباره ببيني ......صدا كني
خيلي دلم گرفته سر چاه ميروم
برگرد خانه تا كه مرا رو برا كني
برگرد تا كه طبق روال هميشه ات
قبل از خودت سفارش همسايه را كني
اين بچه ها بدون تو چيزي نمي خورند
برگرد تا دوباره خودت سفره وا كني
از من مراقبند تو ناراحتم مباش
بايد كه افتخار به اين بچه ها كني
من هستم و به نيت نبش مزار تو...
اصلا نياز نيست كمي اعتنا كني
با ذالفقار بر سر خاكت نشسته ام
وقتش شده دوباره برايم دعا كني
توليت حريم بلندت با من است
با شرط اينكه تو نجفم را بنا كني
علي اكبر لطيفيان
شان تو والاست ، نه والاتر از اين حرفهاست
چشم تو درياست، نه دريا تر از اين حرفهاست
ابتدايت انتها و انتهايت ابتداست
آن سر پيدات ، ناپيداتر از اين حرفهاست
بهر تو انسيه الحورا مثالي بيش نيست
خلقت انساني ات ، حورا تر از اين حرفهاست
جلوه ات را مصطفي و مرتضي ديدند و بس
چشم هاي خلق نابيناتر از اين حرفهاست
با همين سن كمت هم نوح هجده ساله اي
عمر كوتاه تو با معناتر از اين حرفهاست
تو سه شب كه هيچ هر شب شهر را نان ميدهي
سفره ي افطاري ات ، آقا تر ازاين حرفهاست
جايگاه فاطميه در سه شب محدود نيست
ليلة القدر علي يلداتر از اين حرفهاست
سايه ها كوچكتر از آنند تاريكت كنند
فاطمه جان روي تو زهرا تر از اين حرفهاست
................
دست بردار اي حبيبه ، دست بر معجر مبر
ارزش نفرين تو بالاتر از حرفهاست
علي اكبر لطيفيان
حقا که حقی و به نظرها نياز نيست
حق را به شايد و به اگرها نياز نيست
تو کعبه ای ، طواف تو پس گردن من است
پروانه را به گرد حجرها نياز نيست
بی بال هم اگر بشوم باز می پرم
جبريل را به همت پرها نياز نيست
حرف و حديث پشت سرت را محل نده
توحيد زاده را به خبرها نياز نيست
گيرم کسی به ياری ات امروز پا نشد
تا هست فاطمه به دگرها نياز نيست
من باشم و نباشم، فرقی نمی کند
تا آفتاب هست، قمرها نياز نيست
يا اينکه من فدای تو يا اينکه هيچکس
وقتی سرم که هست به سرها نياز نيست
حرف سپر فروختنت را وسط مکش
دستم که هست حرف سپرها نياز نيست
محسن که جای خود حسنينم فدای تو
وقتی تو بی کسی به پسرها نياز نيست
طاقت بيار ، دست تو را باز می کنم
گيسو که هست آه جگرها نياز نيست
ديوار هم برای اذيت شدن بس است
ديگر فشار دادن درها نياز نيست
علي اكبر لطيفيان
وبلاگ روضه
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحيد انعکاس نمايانتری نداشت
جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
ملک وجود فلسفه ديگری نداشت
زهار اگر در اول خلقت ظهور داشت
ديگر خدا نياز به پيغمبری نداشت
فرموده اند در برکات وجود او
زهار اگر نبود علی همسری نداشت
محشر بدون مهريه همسر علی
سوگند می خوريم شفاعتگری نداشت
حتی بهشت با همه نهر های خود
چنگی به دل نميزد اگر کوثری نداشت
ديروز اگر به فاطمه سيلی نمی زدند
دنيا ادامه داشت دگر محشری نداشت
علی اکبر لطيفيان
در می زنند فکر کنم مادر آمده
از کوچه ها بنفشه ترين مادر آمده
او رفته بود حق خودش را بياورد
ديگر زمان خونجگری ها سر آمده
وقتی رسيد اول مسجد صدا زدند
بيرون رويد دختر پيغمبر آمده
سوگند بر بلاغت پيغمبرانه اش
با خطبه هاش از پس آنها بر آمده
سوگند بر دلايل پشت دلايلش
در پيش او مدينه به زانو در آمده
مردم حريف تيغ کلامش نمی شوند
انگار حيدر است که در خيبر آمده
***
وقتی که رفت از قدمش ياس می چکيد
يعنی چه ديده است که نيلوفر آمده ؟
گنجينه های عرش الهی برای اوست
هرچند گوشواره اش از جا در آمده
در کنج خانه بستری آماده می کنم
در می زنند فکر کنم مادر آمده
علی اکبر لطيفيان
.............................................................................................
آهسته می شويد يگانه همسرش را
با آب زمزم آيه های کوثرش را
آهسته ميشويد غريب شهر يثرب
پشت وپناه وتکيه گاه و ياورش را
تنها کنار نيمه های پيکر خود
می شويد امشب نيمه های ديگرش را
آهسته می شويدمبادا خون بيايد
آن يادگاريهای ديوار ودرش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نيلوفرش را
می گويد اما باز مخفی می نمايد
با آستينی بغضهای حنجرش را
در خانه ی اوپهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گيرد سرش را
با گريه های دخترانه زينب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
برشانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده سال ه ی پيغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن ميکرد
در سرزمينهای سؤالی همسرش را
سروده علی اکبر لطيفيان
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
فکری برای اين همه خاکسترت کنی
عذر مرا ببخش، دوايی نداشتم
تا مرهم کبودی چشم ترت کنی
امشب خودم برای تو نان می پزم ولی
با شرط اينکه نذر تب پيکرت کنی
مجبور نيستی، که برای دل علی
يک گوشه ای بنشينی و چادر سرت کنی
من قبله و تو در شرف روبه قبله ای
پس واجب است روی به اين همسرت کنی
زحمت مکش خودم به حسين آب می دهم
تو بهتر است، فکری برای پرت کنی
ای کاش از بقيه ی پيراهن حسين
معجر ببافی و کفن دخترت کنی
من، زينب، حسن، همه ناراحت توايم
وقتش شده نگاه به دورو برت کنی
سروده علی اکبر لطيفيان
اي آفتاب روشنم اي همسرم مرو
اينگونه از مقابل چشم ترم مرو
با تو تمام زندگيم بوي سيب داشت
اي ميوه بهشتي پيغمبرم مرو
جان مرا بگير خدا حافظي مكن
از روبروي ديده ي نا با ورم مرو
تا قول ماندن از تو نگيرم نمي روم
اي سايه بلند سرم. از سرم مرو
لطف شب عروسي دختر به مادر است
پس لااقل به خاطر اين دخترم مرو
سروده علي اكبر لطيفيان
با سينه ي شكسته علي را صدا مكن
اينگونه پيش من كفنت را سوا مكن
هفتاد وپنج روز زمن رو گرفته اي
امروز را بيا و از اين كارها مكن
من روزدم تو خنده به تابوت مي كني!!
اينگونه با دلي شكسته است تا مكن
پيراهن اضافي نداري عوض كني
پس بر لباس خوني خود اعتنا مكن
از اين طرف به آن طرف خانه پيش من
پيراهن حسين مرا جابه جا مكن
من بيشتر به فكر توام درد مي كشي
پس زودتر برو، برو فكر مرا مكن
هر قدر هم كه باز بگويم نرو بمان
بي فايده است پس برو و پا به پا مكن
اصلا بيا بدون خداحافظي برو
حتي براي ماندن من هم دعا كن
علي اكبر لطيفيان
زهرا ! چه کند می گذرد شستشوی تو
نيمه شب است و تازه رسيدم به موی تو
اين گيسوی سپيد به سنتّ نمی خورد
هجده بهاره ای و سپيد است موی تو
در من هزار بار تو تکثير می شوی
آيينه ام شکسته شدم روبروی تو
ساقی کوثری من اصلا برای توست
اما چگونه اب بريزم به روی تو
گلبرگ های خشک تو را آب می زنم
تا در مدينه پخش شود عطر و بوی تو
ای در تمام مرحله ها پا به پای تو
با خود مرا ببر که شوم کو به کوی تو
سروده علی اکبر لطيفيان
وقتی خدا بهشت معطر درست کرد
از برگ گل برای تو پيکر درست کرد
آب و گلت که نور و دو صد شيشه عطر سيب
آخر تورا به شيوه ديگر درست کرد
از تو تمام آمدنی ها شروع شد
يعنی تو را ميان آن همه سر درست کرد
امد تمام هست تو را بی نظير ساخت
از آِه های ناب تو کوثر درست کرد
با نام تو دريچه ای از آسمکان گشود
بر بالهای مرده من پر درست کرد
اصلا بًرای درد کبودی که می کشی
روز ازل دو چشم مرا تر درست کرد
دست کريه يک نفر از عمر بودنت
يک شاخه زخم يک گل پرپر درست کرد
بانو مزار گم شده ات تا دم ظهور
ازمن دلی شبيه کبوتر درست کرد
عليرضا لک
بانو شما بهانه خلقت که می شود
بانو شما بهانه خلقت که می شود
آغاز هر چه هسا به آغاز نابتان
بوی بهشت می وزد اطراف خانه ات
از عطر آسمانی سيب گلابتان
آيا نمی شود که نصيب دلم شود
سلمان ترين کرامت يک انتخابتان
يعنی کمی زلطف شما شاملم شود
يعنی بيايد اين دل من در حجابتان
هجده بهار ماندی حالا نشسته ايم
زانو بغل گرفته به زخم شتابتان
هرگز تب مزار تو پايين نيامده
تا صبحگاه سرزدن آفتابتان
عليرضا لک
مادر!نمی شود که برايم دعا کنی
درد مرا به دست طبيبت دوا کنی
يا اينکه يک سحر به قنوت نماز وتر
يادی از اين اسير قديم شما کنی
اين دستهای خسته و خالی دخيل توست
يعنی نمی شود که به من هم عطا کنی؟
روزی به جای دانه گندم دل مرا
در سنگ آسيای غمت جابجا کنی
عمری اسير کوچه تنگی شديم تا
ما را به روی چادر خاکيت جا کنی
علير ضا لک
چشمی شبيه چشم تو گريان نمی شود
زهرا حريف چشم تو باران نمی شود
گيرم که نان بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود
برخيز و باز مادری ات را شروع کن
فضه حريف گريه ی طفلان نمی شود
بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو
طوری که زير دست تو پنهان نمی شود
معجر بزن کنار و علی را نگاه کن
خورشيد زير ابر که تابان نمی شود
فهميده ام ز سرفه ی سنگين سينه ات
امشب نفس کشيدنت آسان نمی شود
ای استخوان شکسته ی حيدر چه می کنی؟
با کار خانه زخم تو درمان نمی شود
من خواهشم شده ست که زهرای من بمان
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود
گفتم که روی خويش عيان کن ببينمت
گفتی به يک نگاه به قرآن نمی شود
در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شبها من از آن ضربه در خواب ندارم
انگار بعيد است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گريه و سيلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غير از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که زسينه رودم آب ندارم
از روی علی بسکه رخ خويش گرفتم
خجلت زده ام چهره شاداب ندارم
در صورت من نقش ز پستی و بلندی است
جز روی ورم کرده در اين قاب ندارم
از ضربه آن دست نشست ابر به رويم
خاموش شدم هاله مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم
مجتبی صمدی شهاب
اين روزها که ديدنتان کيميا شده
اين خانه بی نگاه تو دارالعزا شده
باور نميکنم چقدر آب رفته ای
حتی برای ناله لبت بی صدا شده
من ميخ بر دلم نه به تابوت ميزدم
هرچند خنده ای به لبت آشنا شده
شرمنده ام که بودم و پای غريبه ها
با شعله های سرخ به اين خانه وا شده
شرمنده ام که بودم و نامحرمان شهر
آنگونه در زدند که از هم جدا شده
فهميده ام چه بر سرت آن روز آمده
از وضع چادری که پر از رد پا شده
وقت نفس کشيدن تو اين صدای چيست
اين استخوان سينه چرا جابه جا شده
پيراهن حسين مرا دوختی ولی
افسوس حرف روز و شبت بوريا شده
با زينبم بگو سه کفن مانده پيش ما
با زينبم بگو که به غم مبتلا شده
با او بگو که بوسه زند بر گلوی خشک
بر حنجری که محمل سرنيزه ها شده
با او بگو که بوسه زند جای مادرش
بر پيکری که خرد شده ، آسيا شده
حسن لطفی
من بی قرار روضه ی زهرای اطهرم
خدمتگزار روضه ی زهرای اطهرم
روزی که روزی همه را داد ذوالمنن
بر من ولای فاطمه را داد ذوالمنن
با مهر او حوالی عشق خدا شدم
ديوانه ی ولای علی مرتضی شدم
با مهر او حيات مجدد گرفته ام
اسلام واقعی ز محمد گرفته ام
يک شب که خواب آمد و هست مرا گرفت
ديدم نگار آمد و دست مرا گرفت
فارغ دلم ز فکر غم انتظار کرد
آمد قرار سينه مرا بی قرار کرد
روح مرا به وادی عشق خدا کشيد
در مجلس منوری از انبيا کشيد
ديدم تمام در بر آدم نشسته اند
با احترام محضر خاتم نشسته اند
آنجا خليل خادم و جبرئيل سينه زن
موسی کليم همره او مانده از سخن
عيسی مسيح گوشه ای از مجلس خدا
در زمزمه بيا قمر نرگس خدا
ناگه نگار بر سر منبر نهاد پا
اين گونه گفت مدحت زهرای مصطفی
بسم اللهش سلام به زهرای عشق بود
روضه نبود جنت اعلای عشق بود
بعد از سپاس خالق يکتا امير عشق
گفتا سلام مادر خير کثير عشق
اول سلام بر سکنات الهی ت
دوم سلام بر وجنات الهی ت
سوم سلام بر دل پر از خدای تو
بر دست های زخمی و مشکل گشای تو
چهارم سلام بر همه ی جلوه های تو
بر گريه های نيمه شب و ربنای تو
پنجم سلام بر تو و بابات مصطفی
بر همسر غيور و صبور تو مرتضی
مادر سلام بر تو و اولاد پاک تو
مانده هنوز مخفی از خلق خاک تو
مادر سلام بر همه ی غصه های تو
بر غربت مدينه ی کرب و بلای تو
مادر سلام بر خم ابروی زخميت
بر پهلوی شکسته و بازوی زخميت
مادر سلام بر تو و تابوت چوبيت
بر آفتاب ديده ی پاک و غروبيت
مادر سلام بر همه ی ناله های تو
آتش گرفت خاک زمين زير پای تو
اينجای روضه يار گريبان دريد و گفت
آه از درون سينه ی خسته کشيد و گفت
مادر سلام بر تو و حيدر که شب نخفت
بر غنچه ای که در وسط شعله ها شکفت
فرياد وای از همه ی انبياء بلند
آواز آه از دل عرش خدا بلند
اما سخن ميان زبانها ادامه داشت
او می سرود روضه و غوغا ادامه داشت
ناگه کلام رنگ خدايی تری گرفت
شوری عجيب مجلس پيغمبری گرفت
زهرا اگر نبود خدا عالمی نداشت
زهرا اگر نبود علی پرچمی نداشت
زهرا اگر نبود تکامل فسانه بود
حتی خدا بدون دليل و نشانه بود
زهرا اگر نبود سعادت سراب بود
فرياد وا خدا به خدا بی جواب بود
زهرا اگر نبود هدايت ضلال بود
فهميدن نجات و تعالی محال بود
زهرا اگر نبود شفاعت خرافه بود
حتی قلم ز جرم خلايق کلافه بود
زهرا اگر نبود ولايت هلاک بود
دين خدا و عشق علی زير خاک بود
زهرا اگر نبود کسی سينه زن نبود
از شور و عشق و نغمه ی مستی سخن نبود
کم کم اذان صبح شد و حرف ناتمام
مولا نمود بهر نماز شبش قيام
ناگه به خويش آمدم و غرق التهاب
ديدم که خواب بودم و با چشم پر ز آب
روی لبم نوای غريبانه ای نشست
بغضم به ياد خواب خوش ديشبم شکست
گفتم سلام مادر اعجاز فاطمه
سوز مرا به گريه نما ساز فاطمه
محمدرضا نجفی
پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد
يک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد
يک بخش داشت ياس که در خانه ی علی
تاپشت در نيامده پر...پر...دو بخش شد
ديشب هزار تار به هم بافته ولی
امشب به زور گيسوی دختر دو بخش شد
هی در زدند و خانه به حيدر نگاه کرد
آن قدر در زدند که حيدر دو بخش شد
ما چند نقطه وای در از روبرو رسيد
ما...خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد
قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو
"محسن" که شد شهيد برادر دو بخش شد
مهدی رحيمی
منتظران مشهدالرضا
مصطفي محمدزاده
مشهدالرضا
التماس دعا

تکان نخورد

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد

آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد

او قول داده بود فدای علی شود

در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد

زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد

چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد

با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد

طوری که آب در دل مولا تکان نخورد

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود

این بود علتش اگر از جا تکان نخورد 

وقتی نیاز داشت نیازش زنانه بود

وقتی دوید خادمه آقا تکان نخورد

آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود

ازآن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد


 علی اکبر لطیفیان فاطمیه ی سال 91



حجت اکبر

السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا

داده طاها لقبت حضرت مادر زهرا

کفو و همتای علی فاتح خیبر زهرا

به ائمه شده ای حجت اکبر زهرا

التماسیم و به الطاف شما محتاجیم

با همان دست ، دعا کن به خدا محتاجیم 

وقت آن است که از خاک تو زر جمع کنیم

چادرت را بتکانی و قمر جمع کنیم

باید از بین کلام تو نظر جمع کنیم 

باز هم خطبه بخوانی و گهر جمع کنیم

آن کسانی که به آئین خدا محتاجند

به بیانات تو در دین خدا محتاجند

بگو از راه خدایی که فراموش شده

بگو از راهنمایی که فراموش شده

از رسول دوسرایی که فراموش شده

بگو از حق ولایی که فراموش شده

پهلویت گر چه شکسته است ولی حرف بزن

باز هم فاطمه ! از حق علی حرف بزن

تو همان جمع فضائل، تو همان جمع صفات

تو همان جلو هی توحید  و همان جلو ی ذات

احتجاجات تو لبریز دلیل و آیات

راه بیراهه شود ! دم نزنی تو...! هیهات

بگو این فتنه ی با رایت اسلام از چیست ؟

بی تفاوت شدن امت اسلام از چیست ؟

با ولای تو نوشتند نجات ما را

با تو امروز نداریم غم فردا را

پس مگیر از لب ما خواهش "یا زهرا" را

انقلاب تو گرفته است همه دنیا را

امت واحده محتاج تو یاری توست

شور بیداری اسلام ز بیداری توست

از تو ما یاد گرفتیم که رحمت باشیم

اهل بنده شدن و اهل عبادت باشیم

در خوشی های زمان یاد قیامت باشیم

همه جا گوش به فرمان ولایت باشیم

چیست فرمان ولایت ؟ همه باهم بودن

همه در دایره ی فاطمه با هم بودن

ای به زخم رخ و پهلوی تو اکرام و سلام

ای که خون پسرت گشته قوام اسلام

فرصت گفتن از تو شده در این ایام

کربلا شرح غم توست به معنای تمام

از علی و غم او تو سخن آغاز نما

سفره ی درد غریبانه خود باز نما :

غم علی ، غصه علی ، ناله علی ، آه علی 

نور الله علی ، شمس علی ، ماه علی

اول و آخر معراج علی ، راه علی

پهلویم داد شهادت : ولی الله علی

خوش ترین درد علی ، خسته ترین مرد علی

به زمین خوردن من نیز صدا کرد علی

چند وقتیست سرم روی تنم می افتد

دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

نقش لاله به روی پیرهنم می افتد

دست من کار کند ، مطئنم می افتد

من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است

به خدا بیشتر از تو جگرم سوخته است

من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم

بر سر خادمه سربار شدن خسته شدم

با تن سوخته تب دار شدن خسته شدم

من از این دست به دیوار شدن خسته شدم

شانه از دست من افتاد ، دل زینب سوخت

چشم من بر حسن افتاد ، دل زینب سوخت

آنقدر آب شدم من که تنی نیست که نیست

مثل تصویر شدم من، بدنی نیست که نیست

جز "حلالم کن علی جان " سخنی نیست که نیست

هر چه گشتم به خدا یک کفنی نیست که نیست

کاشکی زوتر این پیرهن آماده شود

بهر فردای حسینم کفن آماده شود 


      علی اکبر لطیفیان فاطمیه سال 91


خدا رحم کند

شهر آبستن غم هاست خدا رحم کند

شهر این بار چه غوغاست خد ا رحم کند

بوی دود است که پیچیده، کجا می سو زد ؟

نکند خانه ی مولاست خدا رحم کند

همه ی شهر به این سمت سرا ز یر شدند

وسط کوچه چه دعواست خدا رحم کند

هیز م آو رده اند که آتش بزنند این در را

پشت در حضرت زهراست خد ا رحم کند

همه ی جمعند و موافق که علی را ببرند

و علی یکه و تنۣهاست خد ا رحم کند

بین این قوم که از بغض لبالب هستند

قنفذ و مغیره پیدا ست خد ا رحم کند

مادر افتاد و پسر رفت ز دست ، درد این است

چشم زینب به تماشاست خد ا رحم کند

مو پرۣ یشان کند و دست به نفر ین ببرد

در زمین زلزله بر پاست خدا رحم کند

ماجرا کاش همان ر و ز به آخر می شد

تازه آغاز بلا هاست خدا رحم کند

غزلم سوخت دلم سوخت دل آقا سوخت

روضه ام ابیهاست خدا رحم کند...

خداحافظ ای زخم بر دل نشسته

خداحافظ ای زخم بر دل نشسته

 خداحافظ ای یار پهلو شکسته

 خداحافظ ای رونق آشیانم

 خداحافظ ای قوت زانوانم

 خداحافظ ای جسم بی جان زهرا

 خداحافظ ای مانده در کوچه تنها

 خداحافظ ای گریه های شبانه

 خداحافظ ای بانوی بی نشانه

 خداحافظ ای کوچه های مدینه

 خداحافظ ای زخم بازو و سینه

 خداحافظ ای داغ در دل نهفته

 خداحافظ ای موی آتش گرفته

 خداحافظ ای خاطرات غم یار

 خداحافظ ای خون مانده به دیوار

 خداحافظ ای یار در خون تپیده

 خداحافظ ای یاور قد خمیده

 خداحافظ ای یاور مهربانم

 خداحافظ ای مادر کودکانم

 خداحافظ ای یاس صورت کبودم 

آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف


حضرت زهرا(س)-شهادت(زبان حال حضرت زینب(س))

 

آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف

چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف

هر چه این جا هست چشمان مرا خون کرده است

رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف

گاه دل خون توایم و گاه دل خون پدر

«وای بابا!» یک طرف «ای وای مادر!» یک طرف

از کنار تو که می آید به خانه ناگهان

بر سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف

من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم

غُصه ی تو یک طرف داغ برادر یک طرف

مثل آن روزی که افتادی می افتد بر زمین

پیکر من یک طرف، او یک طرف، سر یک طرف

من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم

زیر گردن یک طرف، رگ های حنجر یک طرف

وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها

گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف

درین شب ها ز بس چشم انتظاری می‏برد زهرا

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

درین شب ها ز بس چشم انتظاری می‏برد زهرا

 پناه از شدّت غم ها، به زاری می‏برد زهرا!

ز چشم اشک بار خود، نه تنها از منِ بی دل 

 که صبر و طاقت از ابر بهاری می‏برد زهرا

اگر پشت فلک خم شد چه غم؟! بار امانت را

 به هجده سالگی با بردباری می‏برد زهرا

زیارت می‏کند قبر پیمبر را به تنهایی

 بر آن تربت گلاب از اشک جاری می‏برد زهرا

همه روزش اگر با رنج و غم طی می‏شود، امّا

 همه شب لذّت از شب زنده داری می‏برد زهرا

نهال آرزویش را شکستند و، یقین دارم

 به زیر گِل هزار امیّدواری می‏برد زهرا

اگر چه پهلویش بشکسته، در هر حال زینب را

 به دانشگاه صبر و پایداری می‏برد زهرا

شنید از غنچۀ نشکفته‏اش فریاد یا محسن!

 جنایت کرده گلچین، شرمساری می‏برد زهرا!

به باغ خاطرش چون یاد محسن زنده می‏گردد

 قرار از قلب من با بی قراری می‏برد زهرا

به هر صورت که از من رخ بپوشد، باز می‏دانم

 که از این خانه با خود یادگاری می‏برد زهرا!



جوانی! گر چه بهاری، زندگانی را

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

جوانی! گر چه بهاری، زندگانی را

 ولی از بس ستم دیده، نمی‏خواهم جوانی را!

الا ای خاتم پیغمبران! برخیز و بین حالم

 فلک با رفتنت بگرفت از من، شادمانی را

اگر خواهی بدانی خصم با زهرا چه ها کرده؟!

 مپرس این ماجرا از من، ببین قدّ کمانی را!

حمایت از امام خویش کردم آن چنان بابا!

 که بر من داد دشمن هم نشان قهرمانی را!

پدر! این روزها بنشسته می‏خوانم نمازم را

 مفصّل خوان ازین مجمل، حدیث ناتوانی را

چه باک ار غصب شد حقّ من و حیدر؟ که در محشر

 کند بر پا خدایم دادگاه حق ستانی را

ز چشم کودکان خود، رخم را می‏کنم پنهان

 که تا نیلی نبینند این عذار ارغوانی را

سخن کوتاه (انسانی)! بگو بر آن گلی نالم

 که دیده در بهار خویشتن رنگ خزانی را!

چون خدا خلقت صدیقۀ کبری می‏کرد

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

چون خدا خلقت صدیقۀ کبری می‏کرد

 صورت عصمت خود را متجلی می‏کرد

ازدواج علی و فاطمه با آن برکات

 چشمه‏ای بود که پیوند دو دریا می‏کرد 

مرتضی، چشم خدا بود و، خدا را می‏دید

 هر زمان بر رخ زهراش تماشا می‏کرد

گر چه بسیار ز همسایه مرارت ها دید 

 بهر همسایه دعا، در دل شب ها می‏کرد 

کی روا بود که سیلی خورد از نامحرم

 آن که مخفی رخش از دیدۀ  اعمی می‏کرد

پشت دین تا به ابد راست نمی‏شد دیگر

 گر نه او سینه سپر در بر اعدا می‏کرد

باغ در آتش و، گل پرپر و، بشکسته نهال

 باغبان مُهر به لب، داشت تماشا می‏کرد!

در چنان صحنۀ حساس، پی حفظ امام

 بهترین کار همان بود که زهرا می‏کرد

بهترین لحظۀ ایام (موید) آن بود

 که مدیح علی و فاطمه، انشا می‏کرد

ریحانۀ من چه بر سرت آوردند

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

ریحانۀ من چه بر سرت آوردند

صد بغض به آه همسرت آوردند

غسل تنت از من چقدر وقت گرفت

یعنی چه به روز پیكرت آوردند

×××

با دیدن جسمت بدنم می لرزد

با شستن پهلوت تنم می لرزد

با شستن زخم كوچه های نیلی

ای فاطمه دارد حسنم می لرزد

×××

چشمم به غم هماره ات افتاده

بر چشم پر از ستاره ات افتاده

وقتی كه رسید دست من فهمیدم

در كوچه دو گوشواره ات افتاده



درین خاک، آرمیده همسر من

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

درین خاک، آرمیده همسر من

 که بی او خاک عالم بر سر من

همه شب اختران آسمانی

 برون آبند، الا اختر من!

همین جا از کفم افتاد و گم شد

 سلیمانی نگین، انگشتر من!

چراغ آرید و اینجا را بگردید

 که در این خاک گم شد گوهر من!

همین جا، با نسیمی ریخت بر خاک

 گل پر خاک و پر خون پرپر من

گلابی بر مزار او بیفشان

 به آب دیده، ای چشم‏تر من!

تو زیر خاک و من بر بستر خاک

 و لیکن نیست مرگت باور من

چنان داغ تو آتش زد به جانم

 که خیزد شعله از خاکستر من

تو ای پرپر به باغ نوجوانی

 گل من! یاس من! نیلوفر من!

بنوش از آب کوثر، گر چه بی تو

 پر از خون کرده ساقی، ساغر من!

(ریاضی)! ساحت خلد برین ست

 حریم دختر پیغمبر من



بیشتر مهر پدر جانب دختر گیرد

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

مرد اگر خانه به گلزار جان برگیرد

 دل او، باز هوای سر و همسر گیرد

گر چه فرزند، عزیزست چه دختر چه پسر

 بیشتر مهر پدر جانب دختر گیرد

بارها گفت نبی: فاطمه چون جان منست

 که گمان داشت کسی جان پیمبر گیرد؟!

بارها گفت که آزار وی، آزار منست

 کاش می‏بود که گفتار خود از سر گیرد

کاش می‏بود در آن کوچه، نبی تا که مگر

 راه بر قاتل دختر، پی کیفر گیرد

کاش می‏بود که از خادمه‏ی دختر خویش

 خبری از سبب سوختن درگیرد

کاش می‏بود پیمبر که ز اسماء پرسد

 که: چرا دختر من روی ز همسر گیرد؟!

کاش می‏بود که آن شب، جسد فاطمه را

 گاه بر دوش علی، گاه پیمبر گیرد

کاش می‏بود در آن شام غریبان که به دست

 اشک غربت مگر از چهره‏ی حیدر گیرد

کاش می‏بود که اطفال یتیم او را

 بدهد تسلیت و بوسد و در برگیرد

کاش می‏بود در آن نیمه‏ی شب ها، که حسین

 خیزد از خواب و بهانه پی مادر گیرد

چه غم از وحشت فرداست؟ که (آواره‏ی) او

 دامن فاطمه را در صف محشر گیرد


دخترم! خوش آمدی، جای تو در دنیا نبود

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

دخترم! خوش آمدی، جای تو در دنیا نبود

 بی‏وجود تو، صفا در گلشن عقبی نبود

جان بابا! بارها مرگ از خدا کردم طلب

 بی تو جز خونِ جگر در دیده‏ی زهرا نبود

دخترم! آن شب که من دست علی دادم تو را

 جای پنج انگشت سیلی در رخت پیدا نبود!

جان بابا! نقش این سیلی گواهی می‏دهد:

 هیچ کس مثل من و مثل علی: تنها نبود!

دخترم! روزی که بر ماه رخت سیلی زدند

 هر چه می‏پرسم بگو، آیا علی آنجا نبود؟!

جان بابا! بود، اما دست هایش بسته بود!

 چاره‏یی جز صبر بین دشمنان، او را نبود

دخترم! آیا حسینم دید مادر را زدند؟!

 شاهد این صحنه آیا بود زینب؟ یا نبود؟!

جان بابا! لرزه بر اندامشان افتاده بود

 ذکرشان جز یا رسول‏اللَّه و یا اُمّا نبود

دخترم! با آن همه احسان که دید امّت ز من

 بوسه‏ی گلْ میخِ در اجر ذَوِی القُربی نبود!

جان بابا! خانه پر گردید از دشمن، ولی

 هیچ کس جز فضّه و دیوار و در با ما نبود!

دخترم! چون سینه‏ی مجروح تو آسیب دید

 درد آن جز در درون سینه‏ی بابا نبود!

جان بابا! سوز آن از نظم (میثم) سر کشید

 ور نه تا این حد شرر از شعر او پیدا نبود


در این میانه درد ز پهلو جدا نشد

حضرت زهرا(س)-شهادت


اظهار درد دل به زبان آشنا نشد

دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آن جان از آن زمان که جدا از تنم شده است

یک دم سرِ من از سرِ زانو جدا نشد

با آن که دستِ دشمنِ دون بازویم شکست

دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد

شرمنده ام، حمایت من بی نتیجه ماند

دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بسیار دیده اند که پیران خمیده اند

اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد

از ما کسی سراغ ندارد غریب تر

در این میانه درد ز پهلو جدا نشد


جان علی! جانم فدایت کَلِّمینِی

حضرت زهرا(س)-شهادت 

 

در لحظات آخر عمـر شـریف حضـرت زهـرا علیها السلام

امـام علـی علیه السلام او را صـدا می ‌زد امـا پاسـخی

نمی‌ شنید:

«یَـا فَـاطِمَـةُ كَلِّمِـینِـی فَـأَنـَا ابْـنُ عَمِّـكَ 

عَلِیُّ بْنُ أَبـِی طَالِب؛

اى فاطـمه، با من سخن بگو!

من پسر عمـوى تو علـى بـن ابـى طالـب هستم».

فاطمه چشمان خود را باز كرد آن گاه هر دو گریستند.

 بحارالانوار ج43، ص178

 

جان علی! جانم فدایت کَلِّمینِی

کُشتی مرا با گریه هایت کَلِّمینِی

حرفی بزن، آهی بکش، بیچاره ام کرد

این اشک های بی صدایت کَلِّمینِی

بسته ست جان من به پلک نیمه جانت

می میرد آخر مرتضایت کَلِّمینِی

از غصه هایت با علی هم درد دل کن

ای در صبوری بی نهایت کَلِّمینِی

روضه بخوان امشب بخوان از داغ محسن

با من بگو از آن حکایت کَلِّمینِی

از ماجرای کوچه که چیزی نگفتی

تا دق نکرده مجتبایت کَلِّمینِی

پلکی بزن تا قلب هامان جان بگیرد

جان شهید کربلایت کَلِّمینِی

نیمه نگاهی کن به حال زینبین و

بردار دست از این دعایت کَلِّمینِی

ذکر شب و روزت شده «عَجِّل وَفاتِی»

آوای جانسوزت شده «عَجِّل وَفاتِی»

***

 

حضرت فاطمه علیها السلام در هنگام وداع با مولایش می‌فرمود:

ابكِنِی إِن بَكَیتَ یا خَیرَ هَادٍ           وَ اسبـِلِ الدَّمعَ فَهُوَ یومُ الفِرَاقِ‏

ابكِنِی وَ ابـكِ لِلیتَـامَى وَ لَا            تَنسَ قَتِیلَ العِدَى بـِطَفِّ العِرَاقِ‏

اگر گریه مى‏كنى بر من گریه كن اى بهترین هدایت‏كنندگان، و اشک بریز كه روز فراق رسید.

یا على! براى من و یتیم‏هاى من گریه كن، خصوصاً شهید كربلا را فراموش نكنى.

بحار الأنوار ، ج‏43، ص: 179

 

زهرا که رفت از خانه اِبْکِ لِلیَتامَی

با اشک دانه دانه اِبْکِ لِلیَتامَی

تابوت من را نیمۀ  شب مخفیانه

بردی به روی شانه اِبْکِ لِلیَتامَی

شمع تو دیگر رو به خاموشی‌ست امشب

پس با گل و پروانه اِبْکِ لِلیَتامَی

با گیسوی آشفته و بی‌تاب زینب

همراه مو و شانه اِبْکِ لِلیَتامَی

وقتی حسن از خواب کوچه می ‌هراسد

بی تاب، بی صبرانه اِبْکِ لِلیَتامَی

هر شب لب خشک حسینم را ببین و

با آه مظلومانه اِبْکِ لِلیَتامَی

تا زنده ام با اشک خود من را مسوزان

زهرا که رفت از خانه اِبْکِ لِلیَتامَی

×××

از وبلاگ فاخر کاروان دل

حضرت زهرا(س)-شهادت(از زبان درب خانه)

حضرت زهرا(س)-شهادت(از زبان درب خانه)


سال ها پیش در این شهر درختی بودم

یادگار کهن از دوره ی سختی بودم

هرگز از همهمه ی باد نمی‌لرزیدم

ناز پروده چه اقبال و چه بختی بودم

به برومندی من بود درختی کمتر

رشد می کردم و می شد تنه‌ام محکم‌تر

من به آینده ی خود روشن و خوش بین بودم

باغ را آینه‌ای سبز به آیین بودم

روزها تشنه ی هم‌صحبتیِ با خورشید

همه شب هم نفس زهره و پروین بودم

ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک

برگ‌هایم گل تسبیح به لب مثل ملَک

راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا

با درختانِ دگر سِرّ و سَری بود مرا

دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم

چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا

چشم من بود به شاهین ترازوی خودم

تکیه کردم همۀ عمر به بازوی خودم

ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی

باغ شد صحنه ی طوفان بیابان گردی

در همان حال که احساس خطر می‌کردم

نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی

تا به خود آمدم از ریشه جدا کرد مرا

ضربه‌هایش متوجّه به خدا کرد مرا

حالتی رفت که صد بار خدایا کردم

از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم

گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم

از سعادت به رُخم پنجره‌ای وا کردم

از من سوخته دل بال و پری ساخته شد

کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد 


ادامه نوشته

در را شکسته‌اند و کسی ضجه می‌زند

در را شکسته‌اند و کسی ضجه می‌زند / بر روی شهر وقت نزول بلا شده‌ست
شكسته تر شده و دست بركمر دارد
چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟
به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد
شبيه روز برايم نرفته روشن بود
فدك گرفتن از اين قوم دردسر دارد
گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد
شهود خواسته از دختر نبي خدا
اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد
سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش
ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...
كسي نبود به معمار اين محل گويد
عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟
وحید قاسمی

***
در می‌زنند و پشت در آتش به پا شده‌‌ست
کوچه به درد ملتهبی مبتلا شده‌ست

در می‌زنند و شهر نفس هم نمی‌کشد
حجم سکوت ممتد بی‌منتها شده‌ست

در را شکسته‌اند و کسی ضجه می‌زند
بر روی شهر وقت نزول بلا شده‌ست

تکلیف یک کبوتر پهلو شکسته چیست؟
وقتی در آشیانه‌اش آتش به پا شده‌ست

نفرین به مردمان دغل کار روزگار
کز ظلمشان به آل پیمبر جفا شده‌ست

ابراهیم قبله آرباطان

.***


فاطمه ای‌ بانوی‌ بی ‌نشان
ای‌چراغ خلعتی‌ چون سوزان

شادی‌ قلب رسول مصطفی
ذوالفقار را در نیام مرتضی

مادری تو بر تمام اهل بیت
خاك پایت سرمه اهل بهشت

ای ‌طلوع روشنی ‌چون آفتاب
از سر این چاكرانت رخ متاب

یا علی‌ جان تربت زهرا كجاست؟
یادگار غربت زهرا كجاست؟

می پرم گاهی به گلزار بقیع
می ‌نشینم پشت دیوار بقیع

من چو قطره گریه ای بر فاطمه
تو كجای ‌ای ‌امید فاطمه

تو مدد كردی‌ نمودم شاعری
نوكر زهرا بگردان فاطری

كی شوی زائر به قبر فاطمه
خدمتی ‌بگردان بر شعر فاطمه

حسین مظاهری كلهرودی

***
یک گل نصیبم از دو لب غنچه‌فام کن
یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن

ای حسن مطلع غزل زندگانی‌ام
شعر مرا «تمام» به حسن ختام کن

ای آفتاب خانه‌ی حیدر! مکن غروب
این سایه را تو بر سر من مستدام کن

پیوسته نبض من به دو پلک تو بسته است
بر من، تمام من! نگهی را تمام کن

تا آیدم صدای خدای علی به گوش،
یک بار با صدای گرفته صدام کن

از سرو قدشکسته نخواهد کسی قیام
ای قامتت قیامت من! کم قیام کن

درهای خلد بر رخ من باز می‌کنی
از مهر همره دو لبت یک کلام کن

با یک نگاه عاطفه عمر دوباره باش
ای مهر پرفروغ! طلوعی به شام کن

این کعبه بازویش حجرالأسود علی‌ست
زینب! بیا و با حجرم استلام کن

حاج علی انسانی

***
زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش

او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش

شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
مردی پیمبر است که زهراست دخترش

مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش

یک نیمه اش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش

دست توسل همه انبیاء بود
بر رشته های چادری فردای محشرش

ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم
از اینکه وا نشد، پس در پای دخترش

مسمار در اگر چه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش
علی اکبر لطیفیان

یازهرا

باور كنید یورش اندوه و آه را
باور كنید حمله‌ی دیو سیاه را
باور كنید آنچه بگویم فسانه نیست
عین حقیقت است كه آن را بهانه نیست
باور كنید بعد نبی آن دنی چه كرد
با همسر علی و جناب علی چه كرد
باور كنید حیله‌ی روباه پیر را
آتشفشان كینه‌ی خم غدیر را
باور كنید نخل عداوت جوانه زد
آتش به جان و هستی خلق زمانه زد
باور كنید خسته زطوفان نسیم شد
از داغ باغبان گل طه یتیم شد
باور كنید نقشه‌ی شوم سقیفه را
فرمان قتل فاطمه حكم خلیفه را
باور كنید سوخت در خانه‌ی علی
اندوه و غم بریخت به پیمانه علی
باور كنید آن عمل جابرانه را
پهلو شكستن و لگد وحشیانه را
باور كنید ناله‌ی جانسوز فاطمه
آه جگر خراش و ستم سوز فاطمه
باور كنید سینه‌ی سرخ سپیده را
شرح فراق و محسن در خون طپیده را
باور كنید ظلمت شب فتح باب كرد
دست گره‌گشای علی در طناب كرد
باور كنید صحنه‌ی جنگ و گریز را
شور دفاع و نهضت روز ستیز را
باور كنید آتش نخوت زبانه زد
بر پیكر صحیفه خون تازیانه زد
باور كنید شعر بلند پگاه را
سیلی دیو ظلمت و رخسار ماه را

ژوليدة نيشابوري - اي قلبها بسوزيد صفحه 210 

زهرا همان کسی است که بیت محقرش

زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش

او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش

شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
مردی پیمبر است که زهراست دخترش

مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش

یک نیمه اش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش

دست توسل همه انبیاء بود
بر رشته های چادری فردای محشرش

ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم
از اینکه وا نشد، پس در پای دخترش

مسمار در اگر چه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش


علی اکبر لطیفیان

 

جای زهرا را بگو با زائرانت ای بقیع

 
برگشا مهر خموشی از زبانت از بقیع
جای زهرا را بگو با زائرانت ای بقیع
دیده گریان ما را بنگر و با ما بگو
در کجا خوابیده آن آرام جانت ای بقیع
لطف کن گم کرده ما را نشان ما بده
بشکن این مهر خموشی از زبانت ای بقیع
گر دهی بر من نشان از قبر زهرا تا ابد
بر ندارم سر ز خاک آستانت ای بقیع
گفت مولا راز این مطلب مگو با هیچکس
خوب بیرون آمدی از امتحانت ای بقیع
گر نداری اذن از مولا که سازی برملا
لااقل با ما بگو از داستانت ای بقیع
فاطمه با پهلوی بشکسته شد مهمان تو
ده خبر ما را ز حال میهمانت ای بقیع
آرزو دارد بدل (خسرو) که تا صاحب زمان
برملا سازد مگر راز نهانت ای بقیع