اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش

 
 

اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش

نجف رفتی کربلا رفتی کاظمین رفتی یاد ما هم باش

مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر مادرت زهرا

به دیدارقبر بی شمع مجتبی رفتی یاد ما هم باش

زیارت نامه که میخوانی در کنار آن تربت خاموش

به دنبال قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش

بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او ار زیارت کن

همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش

شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه

کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش

بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر

سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش

نماز حاجت که میخوانی از برای فرج یاد ما هم باش

شدی محرم در مراسم حج یا صفارفتی یاد ما هم باش

دعا کردی از برای فرج التماس دعا یاد ما هم باش

به هرجا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

به یاد این نوکر درب آستان رفتی یاد ماهم باش

بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او ار زیارت کن

همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش

شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه

کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش

بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر

سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش

نماز حاجت که میخوانی از برای فرج یاد ما هم باش

شدی محرم در مراسم حج یا صفارفتی یاد ما هم باش

دعا کردی از برای فرج التماس دعا یاد ما هم باش

به هرجا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

به یاد این نوکر درب آستان رفتی یاد ماهم باش

دانلود مداحی زیبا و دلنشین ابا صالح التماس دعا


توسط : hamed7091

با سلام

این مداحی که امروز برای شما در اینجا قرار دادم مداحی با موضوع امام زمان (عج) است که بسیار زیبا می باشد .

متن مداحی :

مداحی
ابا صالح التماس دعا

ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش
نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش
ابا صالح یا ابا صالح
مدینه رفتی به پا بوسه مادرت زهرا یاد ما هم باش
به دیدار قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش
شب جمعه کربلا رفتی
یاد ما هم کن چون زدی بوسه
کنار قبر ابوالفضل باصفا رفتی یاد ما هم باش
ابا صالح یا ابا صالح
نماز حاجت که می خوانی از برای فرج مسجد کوفه
شدی محرم در مناسک حج یا منا رفتی یاد ماهم باش
ابا صالح یا ابا صالح

**دانلود**

کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد

در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد

چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد! 

چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه ‌هـا گم شد 

چه هفته‌ها که رسید و چه هفته‌ها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد 

و هـفـتـه‌ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد

نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟ 

کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟

بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد

 

به جـان حضرت زهرا (س) دروغ می گوییــم

فریب ما مخور آقا دروغ می گوییـــــــــــــــم

 

به جـان حضرت زهرا (س) دروغ می گوییــم

 

چه ناله ای چه فراقـــی چه درد هجـــــــــــرانی

 

نیا نیا گل طــــــــــاهــــــــــا دروغ می گوییـــــــــم

 

تمام چشـــــــــم براهی و انتظـــــــــــــــــــار و فراق

 

و ندبـــــــه های فـــــــــــــــــــــرج را دروغ می گوییـــم

 

دلی که مامن دنیــــــــــاست جـــــــــــــای مولـا نیست

 

اسیــــــــر شـهــــــــــــــــــــــــوت دنیــــا دروغ می گوییـــم

 

زبان سخن ز تو گوید ولـی بــــــــــــــــــــــــــرای مقــــــــام

 

به پیش چـشم خـــــــــــــــدا هم دروغ می گوییـــــــــم

 

کدام نالـــــه غـربــــــــت کــــــــدام درد فــــــــــــــراق

 

قســـم بــــه ام ابیــــــــها دروغ می گوییـــــــــم

 

خلاصه ای گل نرگس کسی به فکرتو نیست

 

و مـا به وسعت دریا دروغ می گوییــــــــم

 

مرا ببخش عـــــزیزم که باز می گویم

 

نیا نیا گل طاها دروغ می گوییـم

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

 مانند مرده ای متحرک شدم بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

 می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت 

دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت

 بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت

 تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...

 مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

 ***

حالا برای لحظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

 


تا کی شکست ، خرد شدن ، بغض ، انتظار

ای اف به این زمانه و ای اف به روزگار

تا کی شکست ، خرد شدن ، بغض ، انتظار

تقویمها نبود تو را ناله میکنند

در سالهای ساکت و بی روح و مرگبار

تقویم ، بی تو هر چه که باشد قشنگ نیست

فرقی نمیکند چه زمستان و چه بهار

حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند

مرزی نمانده بین جهان ، جبر ، اختیار

دنیا پر است از همه چیزهای شوم

از هر چه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار

از زندگی به شیوه حیوان ولی مدرن

یعنی که : کار ، پول ، هوس ، کار ، کار ، کار ...

مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان

مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان

که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان

در انتظار تو شاها گذشت عمر عزیز 

نگشت حاصل من غیر آه مهدی جان

شها فقیرم و مسکین و بر سر راهت

نشسته ام به امید نگاه مهدی جان

من عاشقم که ببینم جمال تو آیا

بود به سوی جناب تو راه مهدی جان؟

بحق حرمت اجداد خود نما نظری

ز مرحمت به من رو سیاه مهدی جان

خمید پشت من که از بار معصیت شاها

نموده ام همه عمر اشتباه مهدی جان 

 

عاقبت پایان رسد دوران هجران غم مخور

عاقبت پایان رسد دوران هجران غم مخور
 طلعت یارم شود روزى نمایان غم مخور


 آفتاب روى جانان از افق سر مى کشد
 صحنه آفاق گردد نورباران غم مخور


 گر که از بیداد «دى»، «آذر» فتد بر جان تو
 بشکند بیداد را لطف بهاران غم مخور


 شامگاه غم سحر گردد تو بیتابى مکن
 شام هجران رفت و آید وصل یاران غم مخور


 بانگ شوم جغد نومیدى اگر قلبت فشرد؟
 مى رسد بر گوش آواز هزاران غم مخور!


 یاس و نومیدى بیفکن، از سر کویش مرو
 چنگ زن بر دامن امیدواران غم مخور


 جامه عصیان و طغیان دور کن آنگه بیا
 تا دهندت جامه پرهیزگاران غم مخور


 پیر کنعان را بگو ایام غم پایان گرفت
 مى رسد از مصر بوى شهسواران غم مخور


 در طریق عشق و مستى بایدت مجنون شدن
 چون چنین گشتى برندت سوى یاران غم مخور


 از فراق یار غائب «ناصرا» غمگین مباش
 عاقبت پایان رسد دوران هجران غم مخور!

یا اباصالح المهدی ادرکنا

زمین دلتنگ و مهدى بیقراراست‏

زمین دلتنگ و مهدى بیقراراست‏


فلک شیدا، پریشان روزگار است


دلا، آدیـــــــنه شد، دلبر نیـــــامد


غـــروب انتـــظارم سرنــــــــیامد


همه دلــــــها پر از آه و غم و درد


همه آلاله‏ها پـــــــــــژمرده و زرد


نفس‏ها خـــسته و در دل خموشـند


فغانها بى‏ صدا و پرخروشــــــــند


نه رنگى از عدالت، نى از صداقت‏


در و دیوار دارد  نقش ظــــــلمت


شده پرپر گـــــــــل مهر و محـبّت‏


همــه دلـــــــها شده سرشار نفرت

 


شده شام یتیمان، نالــــــه و اشــک‏


برد هرکــس به کاخ دیگرى رشک


شده پژمـــــــرده غنچه در چمنزار


بگشت آواره گل در کوى گـــــلزار


نشسته دیو بر دلـــــــــــهاى خفته‏


همه جا بذر نومــــــــــــیدى شکفته


زده زنـــــــــــگارها آئین و مذهب‏


دمى، رویى زسرور نیست یا رب


به اشک چشم و مهر و ماه، سوگند


به آه و ناله دلــــــــــــــهاى دربند


اگر نرگس زهجرت زار زار است‏


شقایق تا قیامت دغـــــــــدار است‏

"کربلا" به رفتن نیست

کربلایی

"کربلا" به رفتن نیست
به شدن است
که اگر به رفتن بود!
شــــــــمر هم "کربلایی " است!

مراسم شب عاشورای حسینی در کربلای معلی

بر مشامم می رسد بوی عزای فاطمه

حضرت زهرا(س)امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

بر مشامم می رسد بوی عزای فاطمه

می شوم آماده ی گریه برای فاطمه

هاتفی از آسمان ها می دهد امشب ندا

فاطمیّه آمده، ماه عزای فاطمه

فاطمیّه آمده ای فاطمیّون غیور

خانه ی دل را کنید امشب سرای فاطمه

در عزایش بر تنم دارم لباس نوکری

این لباس مشکی ام باشد عطای فاطمه

من کجا و گریه در بزم عزای او کجا؟

اشک چشمانم بُوَد لطف خدای فاطمه

بر جراحات عمیق فاطمه مرهم نهد

هر کسی گرید میان روضه های فاطمه

هر کسی بر بام خانه پرچم زهرا زند

می شود ایمن ز غم تحت لوای فاطمه

مِهر زهرا را خدا با طینتم کرده عجین

افتخارم این بُوَد هستم گدای فاطمه

در قنوت هر نمازم بر لبم دارم دعا

بارلاها جان من گردد فدای فاطمه

یاری زهرا نمودن با زبان است و عمل

ای که هستی در پی کسب رضای فاطمه

می رسد آوای یا مهدی هنوز از پشت در

ذکر تعجیل فرج باشد دعای فاطمه

کی می آیی تا بگیری انتقام مادرت؟

مهدی زهرا بیا، ای دلربای فاطمه

امسال هم گذشت ولی یار بر نگشت

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه-نوروز


امسال هم گذشت ولی یار بر نگشت

آشفته ام که ماه شب تار بر نگشت

گفتم دوای درد من از راه می رسد

امّا طبیب این دل بیمار بر نگشت

وقتی کسی به دیدن یوسف نمی رود

حق می دهم که بر سر بازار بر نگشت

چشمْ انتظار چشم ترم رو به جاده ماند

پنجاه و چند جمعه و دلدار بر نگشت

من چه غروب ها که نشستم به پای تو

آیه، قسم، بهانه و اصرار بر نگشت

یک سال در گناه دلم را نظاره کرد

شکر خــــــدا ز ما نظر یار بر نگشت

با خود حساب کردم و دیدم که سال ها

بیراهه رفت این دل و یکبار بر نگشت

او سال هاست آبرویم را خریده است

ابر کَرَم ز عبد گنهکار بر نگشت

اصلاً بدون او چه بهاری؟ چه لذّتی؟

بی او نسیم هم سوی گلزار بر نگشت

این روزها به ماتم مادر نشسته ایم

مرثیّه خوان کوچه و مسمار گشته ایم

سال جدید، سال فرج، سال کربلا

امسال هم گذشت ولی یار بر نگشت

زندگی ارزش ندارد بی ولای فاطمه

حضرت زهرا(س)-مدح


زندگی ارزش ندارد بی ولای فاطمه

قلبم آرامش ندارد بی ولای فاطمه

در سماوات و زمین گر نور می بینی از اوست

مهر و مه تابش ندارد بی ولای فاطمه

ابر و باد و مهر و مه خدمتگزار این درند

آسمان بارش ندارد بی ولای فاطمه

مهر او در دل، به جنت چشم بسته می روم

دید ه ام بینش ندارد بی ولای فاطمه

حجت ما مهدی است و حجت او مادرش

این فلک گردش ندارد بی ولای فاطمه

جنت و فردوس و رضوان، کل باغات بهشت

ارزش گردش ندارد بی ولای فاطمه

ای خدا جان را بگیر، این عشق را از ما مگیر

شیعه آسایش ندارد بی ولای فاطمه

تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه و محرم


تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟

تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟

تو هم چون نور در صلب حسین بن علی بودی

تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟

اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا

تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری

عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما

تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری

تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت

تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری

تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی

تو از آن کشتۀ بی چشم و دست و سر خبر داری

تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی

تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری

تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را

تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری

تـو دیـدی عمـه ات زینب، کنـار قتلگاه آمد

تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری

تو می دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد

تو از این بندۀ بی دست و پا بهتر خبر داری