در حیرتم از مرام این مردم پست

در حیرتم از مرام این مردم پست       این طایفه زنده کش و مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا       گر مرد به عزت ببرندش سر دست
سیمین بهبهانی

عجبم آمده زین مردم پست
مردم زنده کش و مرده پرست

مردمی چون اجل و عزرائیل
می دهند باده ی خون دست به دست

سر بریدن شده قانون بقا
خنجری نیست، همه پنبه به دست

گرز رستم شده اسباب فریب
تیر آرش بر سیه خاک نشست

عشق و سودا سخن مجنون نیست
گوئیا بر دل او خار شکست

می و ساقی همه در وهم و خیال
روح انسان ز دم خون شده مست

عاشقان مجرم و محکوم به دار
روی دل بار غمی سخت نشست

ناله کم کن که به جایی نرسد
آه کنعان به گلو ناله شکست

من زخود هیچ ندارم که برآن فخر کنم

من زخود هیچ ندارم که برآن فخر کنم

هرچه دارم همه از آل محمد(ص) دارم

هذا من فضل ربی