از غم هجررضا جزدیدگان ترنداشت

حضرت معصومه (سلام الله عليها)

از غم هجررضا جزدیدگان ترنداشت
آسمان دیده اش جزاشک غم اخترنداشت

کوبه کوصحرا به صحرا راه را پیموده بود
غیردیداربرادرمقصد دیگرنداشت

ارث زهرا بود عمرکوته اش اما دگر
همچومادرجای تازیانه درپیکرنداشت

درقم اوشد محترم چون بود ازنسل رسول
دخت پیغمبرامان درشهرپیغمبرنداشت

اهل قم کردند به عشق حیدراو را احترام
شهرقم آری به سینه کینه حیدرنداشت

درمدینه عشق حیدرشد گناه فاطمه
تازیانه خورد ودست ازیاری اوبر نداشت

قسمتش این شد برادر را ندیده جان دهد
تادم آخرولی این غصه را باور نداشت

جان سپرد اما برادررا به جان کندن ندید
ورنه تاب دیدن این صحنه را خواهر نداشت

بارالها ای خدا زینب مگرخواهرنبود
یا حسینش غیراودرکربلا یاورنداشت

(ازحرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین )
آخرآن لب تشنه دیگرطاقت خنجرنداشت

هرچه زد فریاد اما کس جوابش را نداد
چاره ای جزدست بگذارد به روی سرنداشت

خواهرش می دید و می لرزید ومی زد برسرش
کاش دیگردرمیان قتلگه مادرنداشت

آن همه شمشیروتیغ ونیزه ویک نیمه جان
حق بده یک جا برای بوسه خواهرنداشت

 

بی بی چقدر نور و صفا دارد این حرم

اشعار وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

***

دستی دوباره سوی حرم می کشد مرا

شکر خدا دوباره شدم زائر شما

بی بی چقدر نور و صفا دارد این حرم

دل را چه می برد طرف مشهد الرضا

چرخی میان صحن و رواق و قدم قدم

پایین پای می برد این واژه ها مرا

وقتی که قاب چشم ترم شد ضریح تو

مجنون و مست قافیه دم زد ز کربلا

حس می کنم دوباره دلم پر گرفت و رفت

آری زمان اذن دخول است و وهل أتی

از این به بعد واژه به دادم نمی رسد

تا دم زنم ز نای نی و سوز نینوا

* * *

بی بی دوباره بال خیالم گشوده شد

آری دوباره سوی حرم می کشد مرا

مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

 اشعار وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

***

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت

تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

مگر که پاسخ این اشفعی لنا بدهی

 اشعار وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

***

دوباره آمده ام تا به من بها بدهی

مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی

گره به کار من افتاده ای کلید بهشت

خدا کند که به من فرصت دعا بدهی

من از زیارت قبلی خراب تر شده ام

خداکند به من بی پناه جا بدهی

من از زبان رضا با تو درد دل دارم

مگر که پاسخ این اشفعی لنا بدهی

توآمدی و مقام رضا مشخص شد

تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی

دلم برای محرم چه زود تنگ شده

مگر که باز تو امضای کربلا بدهی

هزار عید فدای دو روز ماتم تو

اگر اشاره کنی٫رخصت عزا بدهی...

تمام سال برای تو روضه می گیریم

هزار مرتبه هم در عزات می میریم

ولادت حضرت معصومه(س)

خاتون شهر آينه هايي بزرگوار
 زهراي شهر يثرب مايي بزرگوار
 چشم ملک نديده دمي سايه ي تو را
 ناموس بارگاه خدايي بزرگوار
 اين قوم را به راه حقيقت کشانده اي
 موساي بي عباوعصايي بزرگوار
 بر شانه هاي باد،جحاز تو حمل شد
 فرمانرواي ملک صبايي بزرگوار
 گم کرده ايم کعبه ي حاجات و آمديم
 نزد شما که قبله نمايي بزرگوار
 من گريه مي کنم که نگاهي کني مرا
 آري هميشه عقده گشايي بزرگوار
 باران رحمت ازلي سهم مان شده
 بي شک دليل فيض شمايي بزرگوار
 بانوي مهربان کدامين قبيله اي ؟
 امشب بگو که اهل کجايي بزرگوار
 خُلقت شبيه پير کريم عشيره است
 الحق ز نسل شير خدايي بزرگوار
 
فهميدم از شلوغي صحن و سراي تان
 هر لحظه مامن فقرايي بزرگوار
 فرقي نمي کند چقدر نذر مي کنند!؟
 باب المراد شاه و گدايي بزرگوار
 اينجا مريض ها همگي خضر مي شوند
 سرچشمه ي حيات و بقايي بزرگوار
 از لحن گريه کردن زوار واضح است
 در قم،بقيع اهل بکايي بزرگوار
 يادت نمي رود چه قراري گذاشتيم؟
 محشر دم بهشت بيايي بزرگوار
 شاهکار وحيد قاسمي