لینک محرم

نمایید.  به امید توفیقات روزافزون همه سروران در این ماه.

                                   

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

باید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

 

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

 

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

 

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم می بری ز قلب همه با شمائلت

 

در آستانة تو گدایی بهانه است

دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

 

با زورق شکستة دل سال های سال

پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

 

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سقای با فضیلت و دریا دل حسین

 

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

 

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

 

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

 

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

 

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم

تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی

 

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

 

 

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

 

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

 

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

 

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

 

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

 

چشم امید عالم و آدم به دست توست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

 

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست

 

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست زمزمه های زلال توست

 

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر

تنها بیان مختصری از کمال توست

 

در محضر امام تو تسلیم محضی و

والاترین خصائل تو امتثال توست

 

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

 

باب الحوائجی و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

 

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

 

ای آفتاب روشن شبهای علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

 

داده ست مشک تشنة تو آب را بها

ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

 

وقتی که چند موج علیل شریعه را

کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

 

لب تشنة زیارت لبهات مانده است

آری نگفته ای به تمنای علقمه

 

امروز دستهای تو افتاد روی خاک

تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

 

با وعده های مادرت آسوده خاطریم

چشم امید ماست به فردای علقمه

 

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد

از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

 

شبهای جمعه نالة محزون مادری

می آید از حوالی دریای علقمه

 

ام البنین و فاطمه با قامتی کمان

اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

 

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب وار

بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

 

طوفان تیر می وزد از بین نخلها

حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

 

« بسته ست جان طفل صغیری به جان تو

تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

 

ای مشک جان من به فدای سر حسین

اما تو آب را برسان تا خیام او »

 

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبو

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز رو برو

 

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است

می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو

 

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خورشید نیزه ها سر عباس می شود

گر جگر خشک شود، خشکی لب ها حتمی ست

گر جگر خشک شود، خشکی لب ها حتمی ست

رفتن ناله ی لب تشنه به بالا حتمی ست

آب اگر یافت نشد، مرگ ربابِ بی شیر

بر سر درسِ جگر سوز الفبا، حتمی ست

قطره ی آب اگر نذرِ سر او بکند

بر علی اصغرمان معجزه ای سا، حتمی ست

بدنِ غیرت اگر که عرق سرد کند

خیس تب هم بشود، شعله ی رگ ها حتمی ست

دختر شاه بخواهد، احدی مانع نیست

طلب آب کند، حلّ معما حتمی ست

العطش باز اگر بر جگری لطمه زند

مشک اگر پاره شود، مُردن سقا حتمی ست

آب اگر موج زند باز هم ایمان دارم

این که او لب نزده بر لب دریا حتمی ست

بی کُله خود اگر بر سر او ضربه زنند

از روی اسب، زمین خوردن آقا حتمی ست

ناله ی ابنیَ العباسِ زنی ثابت کرد

این که او شد پسر حضرت زهرا، حتمی ست

تیرانداز هر آن قدر که ناشی باشد

تیر خوردن به تو با این قد و بالا حتمی ست

دست دادی و به تو بال بهشتی دادند

لفظ طیّار تو در جنت اعلی حتمی ست

گر روی خاک بلا پا بکشی

به حسین بن علی، خنده ی اعدا حتمی ست

اگر آقا نبَرد پیکرتان را به حرم

تکه تکه شدن این قد رعنا حتمی ست

گر نیایی به حرم، ای همه غیرت، بی تو

آتش شعله ور و دامن زن ها حتمی ست

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم ...به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

آرام که نمی شوی ای میوه ی دلم

خیمه به خیمه هرچه تو را می برم ، بخواب

نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی

پلکم به هم نیامده مادر ، برم بخواب

لالا گلم ، ببین که شبیه تو تشنه ام

آتش مزن به جان من ای مادرم ، بخواب

من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود

خواب و خیال بود نشد باورم ، بخواب


ای غنچة بهاری ـ ای یاس گاهواره   نوحه

  اصغر به جای گریه ـ  بهر عمو دعا کن          کمتر مرا صدا کن

                                        ــــــــــ

ای غنچة بهاری ـ ای یاس گاهواره   

 برآسما ن رویت ـ  اشکت ستاره

از بهر آب رفته ـ عموی تو دوباره

       تا زنده باز گردد  ای اصغرم دعاکن                                        

                               کمتر مرا صدا کن                              

ای کاشکی علی جان ـ درد تو را دوا بود

بهر لبان خشکت  ـ آبی به خیمه ها بود

ای کاشکی به قلب ـ این کوفیان  وفا بود

       ای کودکم نگاه این سوز و آه ما کن                                         

                      کمتر مرا صدا کن                        

در خیمه های زهرا ـ آبی نمانده دیگر

در سینه های ما نیست ـ جز غصة مکرر

برلب رسیده جانها ـ  بر جان رسیده آذر

          کمتر به شیون خود  غوغا به خیمه هاکن                                     

                         کمتر مرا صدا کن                             

هر سوی  این گلستان ـ گلهای تشنه دارم

مثل عزیز زهرا ـ من از تو شرمسارم

با اشک و گریه هایت ـ غمگین و اشکبارم

           کم گریه کن عزیزم   دل را ز غم رها کن                                     

        کمتر مرا صدا کن                                      

 ای وای بر دل تو ـ سقا اگر نیاید

بر این شب عزیزان ـ نور سحر نیاید

حاجات تشنه کامان ـ این لحظه بر نیاید

       یک لحظه خود نظر بر بابای تشنه ها کن                                

     کمتر مرا صدا کن                                     

کم گریه کن علی جان ـ ای طفل ناز دانه

کمتر بگیر از آب ـ نزد پدر بهانه

شوق پریدنت هست ـ در دل از آشیانه

   تا اشک من ببینی چشمان خسته وا کن                                       

      کمتر مرا صدا کن                        

یکدم بخواب اصغر ـ ای تشنه لا ئی لائی

تو خیمه را عزیزی ـ تو یاس کر بلائی

باب الحوائجی و مشکل تو می گشائی

    حا جات دردمندان امشب بیا روا کن     
کمتر مرا صدا کن   


ای علی اصغر چشم خود وا کن    حالت مادر را تماشا کن          

من به داغ تو سوزم وسازم       خیز ودرد ما را مداوا کن                            

....................

ای گل عطشان ، از چه پژمردی     ازلب پیکان ، آب خون خوردی

رفتی و با خود صبر من بردی        خیزو درد مارا مداوا کن

.................

چون تو سربازی ، کس ندید ، اصغر     گشتم از داغت  ناامید ، اصغر

کودک شش ماهه شهید ، اصغر            با نگاهت در خیمه غوغاکن

..........................

دشت و صحرا از خون تو گلگون         اهل عرش ازاین داغ تومحزون

همچو حلق تو قلب من پر خون         یک نظر بر من دیده ات وا کن

.........................

خوش به حالت ای طفل سربازم         کرده ای با خون بس سر افرازم

من به داغ تو سوزم وسازم             سینه ام رابا خود ، مصفا کن

.........................

من به قربان  کام بی شیرت        داده دشمن  آب ، از لب تیرت

گو چه بود آیا جرم وتقصیرت ؟       با شهادت ، تو خصم ، رسوا کن

......................

طفل عطشان و شیر خوار من           نزد حق گشتی افتخار من

ای گل سرخ  لاله زار من            سر فرازی در بین گلها کن

..........................

اصغرم امشب بی تو دلگیرم          بی رخ ماهت از جهان ، سیرم

کن دعا امشب بعد تو میرم          مادرت آزاد ، تو ز غمها کن

........................

کس ندید هرگز کودکی عطشان         آب نوشد از ناوک پیکان

       یا دهد روی دست بابا جان           خنده ا ی از نو تو به بابا کن

حضرت علی اکبر(ع)

حضرت علی اکبر(ع)


حاشا که باز مثل تو پیدا شود علی
بعد از تو خاک برسر دنیا شود علی

از این درخت پر ثمر اصلا بعید نیست
یا مصطفی شود ثمرش یا شود علی

با چهره ی پیمبری آمد ز خیمه گاه
وقتش رسیده است که حالا شود علی
...
یک عمر قد و قامت اورا نگاه کرد
یعنی که پیر شد پدرش تا شود علی

بیش از همه حسین دلش شور می زند
وقتی میان معرکه تنها شود علی

از بس که تیغ آمد و بر پیکرش نشست
دیگر توان نداشت زجا پا شود علی
...
از بس که مختصر شده ای تو...گمان کنم
در بین یک عبا بدنت جا شود علی

به پیش چشم پدر ناگهان پسر افتاد

همینکه خورد پسر بر زمین پدر افتاد

رسید هلهله و خنده ها به گوش حسین

میان معرکه آقا به درد سر افتاد

مگر که قول ندادی عصایِ من باشی؟

بلند شو پدر ِ پیرت از کمر افتاد

نگاه کن علی اکبر دمی به سمتِ حرم

ببین به عمه که چشمانِ خیره سر افتاد

تو نخل بودی و دستی به پیکرت که زدم

ز شاخه های تمام تنت ثمر افتاد

الا شبابِ بنی هاشم از حرم آئید

که زانوانِ حسین از توان دگر افتاد

خبر رسید به خیمه که ارباً اربا شد

خبر رسید که لیلا از این خبر افتاد



ورود به ماه محرم

ورود به ماه محرم


دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفت و گوی حسین
بیا به دسته ی ما نوحه ی جنون سر كن
كه می­رویم شباشب، به جست و جوی حسین
حسین، وارث كشف و شهود غار حراست
چه های و هوی محمّد، چه های و هوی حسین
نبسته اند به روی حسین، هرگز آب
فرات، آب ننوشید از گلوی حسین
فرات، تشنه ی لب های تفته جوشش بود
فرات، آب شد از شرم، رو به روی حسین
قتیل قبله همیشه به یاد می مانَد
بیا كه مهر نماز است، خاك كوی حسین
چنین كه در دل من ،داغ كربلا جاری ست
شهید می شوم از هُرم آرزوی حسین
طلوع می كند آخر طلیعه ی موعود
مسیر قبله عوض می شود، به سوی حسین

ورود به ماه محرم


از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا... شهادت اشهد ان لا ... شهید

محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام

نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف

راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد

باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟


ورود به ماه محرم


بوی محرّم آمده ما را صدا کنید

ما را دوباره در غم خود مبتلا کنید

سالی به انتظار شما گریه کرده ایم

شاید به چشم ما قدمی آشنا کنید

این هم شما و این دل ناقابلی که هست

وقتش شده که روضه ی خود را به پا کنید

قلبم برای سینه زدن تنگ آمده

رخصت دهید و در دلمان کربلا کنید

شال عزا به گردن من بسته مادرم

دارد امید، درد مرا هم دوا کنید


امام حسین(ع)-مناجات-ورود به ماه محرم


این روزها غم تو مرا می‌کشد حسین

شب های ماتم تو مرا می‌کشد حسین

تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست

سرخی پرچم تو مرا می‌کشد حسین

از لحظه‌ی ورودیه تا آخرین وداع

هر شب، محرّم تو مرا می‌کشد حسین

هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی

اشک دمادم تو مرا می‌کشد حسین

داغ علی اصغر و عباس و اکبرت

غم‌های اعظم تو مرا می‌کشد حسین

از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ

انگشت و خاتم تو مرا می‌کشد حسین

بر نیزه در مقابل چشمان خواهری

گیسوی درهم تو مرا می‌کشد حسین

سالار سر بریده‌ی زینب سرم فدات

هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات



امام زمان(عج)-مناجات محرمی

امام زمان(عج)-مناجات محرمی


ای دادخواه عترت و قرآن بیا بیا

وی زخم دین به تیغ تو درمان بیا بیا

از زخم هر شهید ندا می‌شود بلند

کای التیام زخم شهیدان! بیا بیا

تا چند شیعه نالۀ «یابن‌الحسن» زند؟

ای شیعه را پناه و نگهبان بیا بیا

تا کی سر حسین به دروازه‌های شام

بر نی کند تلاوت قرآن؟ بیا بیا

تا کی گُلان سوختۀ وحی، پای‌شان

خونین بوَد ز خار مغیلان؟ بیا بیا

تا کی میان مقتل خون دست و پا زند

جدّت، حسین با لب عطشان، بیا بیا

تا کی مهار ناقۀ زینب به دست شمر

با اشک چشم و موی پریشان؟ بیا بیا

تا کی ز سوز سوختن خیمه‌هایتان

در قلب شیعه آتش سوزان؟ بیا بیا

تا کی به خاک دامن گودال قتلگاه

جسم حسین، زخمی و عریان؟ بیا بیا

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم‌های فراوان! بیا بیا

«میثم»که هست مرثیه‌خوان در غم حسین

خواند تو را به دیدۀ گریان: بیا! بیا!


امام زمان(عج)-مناجات


آه آه از دام غفلت که دو بالم را گرفت

فرصت پرواز تا اوج وصالم را گرفت

باز هم تکرار روز جمعه و دلواپسی

مثل یک بغضی شد و قال و مقالم را گرفت

کار دستم داد این چشم انتظاری های من

مو سفیدم کرد و سبزی نهالم را گرفت

آتش عصیان وجودم را گرفت و بعد از آن

شعله های سرکشش اشک زلالم را گرفت

مشکلم این است که دنبال دنیا می روم

حرص دنیا بیشتر مال و منالم را گرفت

پیروی از خواهش نفسی که امّاره بُوَد

فرصت رشد و رسیدن به کمالم را گرفت

گاه گاهی در فرازم گاه گاهی در نشیب

عاقبت افراط و تفریط اعتدالم را گرفت

چند روزی می شود که فکر آقا نیستم

غصّه های غربت دلدار حالم را گرفت

تا که گفتم «یا حسین» یک مادر قامت کمان

انتخابم کرد و زشتی جمالم را گرفت


امام زمان(عج)-مناجات محرمی

 

شب های بی قراریِ چشمم سحر نشد

دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد

آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد

اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

فرموده ای که شرط وصالت صبوری است

وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است

ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز

ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز

ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز

خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز

این جمعه هم غروب شد اما نیامدی

ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی

وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک

گم می شود دوباره دلم در طواف اشک

چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک

آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک

این اشک ها شده همه‌ی آبروی من

چشمی گشا به روی من ای آرزوی من

آمد محرم و غم عظمای کربلا

خون می تراود از دل صحرای کربلا

چشمان توست مصحف غم های کربلا

داری به دوش پرچم آقای کربلا

هر صبح و شام غرق عزا گریه می‌کنی

با روضه های کرب و بلا گریه می‌کنی

در حیرتم که با دلت این غم چه می‌کند

شب های داغ و شیون و ماتم چه می‌کند

با چشم هات اشک دمادم چه می‌کند

زخمی ترین غروب محرم چه می‌کند

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان

صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان

امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان

از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان

از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان

از روضه های عمه تان بیشتر بخوان

وقتی که چشم های تو از غم لبالب است

آئینه‌ی غریبی و غم های زینب است

این خاک غرق ندبه و آه است العجل

هر صبح جمعه چشم به راه است العجل

آل عبا بدون پناه است العجل

بر روی نیزه ها سر ماه است العجل

یا این دل شکسته‌ی ما را صبور کن

یا از برای زینب کبری ظهور کن

***

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم



امام زمان(عج)-مناجات محرمی


این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام

رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام

منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه

سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام

آرزو داشتم امسال بیایم عرفات

گریه دار از غم هر سال به هم ریخته ام

هر دل آشفته پی هم نفسی می گردد

با غمت خورده رقم فال به هم ریخته ام

درد، بالاتر از این نیست برایم انگار

دوری از توست در اقبال به هم ریخته ام

خوش به حال شهدایی که سبکبال شدند

به پریدن نرسد بال به هم ریخته ام

همه دلشوره ی من ماه محرم باشد

مادرت با خبر از حال به هم ریخته ام

به تو و گریۀ هنگام غروبت سوگند

فکر جدّ تو و گودال به هم ریخته ام

چه کنم دست خودم نیست دلم بی تاب است

وقت آوارگی قافله ی ارباب است





امام حسین(ع)-مناجات

امام حسین(ع)-مناجات


تو که یک گوشۀ چشمت غم عالم را بُرد

نم اشکت گنه حضرت آدم را برد

از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل

روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد

شیشۀ عطر شما در دل آدم که شکست

عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد

هر که از کرببلا رفت محرم را باخت

هر که در کرببلا ماند محرم را برد

زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد

اشک شش ماهۀ تو شوری زمزم را برد

تو که رفتی به خدا چادر خیمه افتاد

و سپس باد جفا معجر مریم را برد

کینه های عرب از بدر و حنین و اُحدت

ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد

آه انگشتر تو دست جسارت افتاد

بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد


&


امام حسین(ع)-مناجات

بده در راه خدا، من به خدا محتاجم

من به بخشندگی آل عبا محتاجم

از قنوت سحر مادرتان جا ماندم

پسر حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان كاش زهیری بغلم می كردی

من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم

فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی كافی ست

با پر و بال شكسته به شفا محتاجم

شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا

به جنون سر ایوان طلا محتاجم

دود این شهر مرا از نفس انداخته است

به هوای حرم كرببلا محتاجم

چه قدر گریه كنم تا نبری از یادم!؟

در سراشیبی قبرم به شما محتاجم


امام حسین(ع)-مناجات


بی‌ تو یك‌ لحظه‌ نخواهم‌ همۀ‌ دنیا را

با تو آسوده‌ كنم‌ طی‌، سفر عقبی‌ را

لحظاتی‌ كه‌ به‌ زیر علمت‌ سینه‌ زدم‌

حس‌ نمودم‌ به‌ خدا مرحمت‌ زهرا را

كاش‌ امروز بیاید گل‌ نرگس‌ ز سفر

تا كه‌ زیبا بكند با فرج‌ عاشورا را

همه‌ امید من‌ این‌ است‌ به نام‌ زینب‌

راضی‌ از خویش‌ كنم‌ قلب‌ تو ای‌ مولا را

شادی‌ هر دو جهانم‌ به‌ خدا از غم‌ توست‌

غم‌ تو می‌بَرد از دل‌ همۀ‌ غم ها را




عید قربان مبارک

 

دل خوش از آنیم که حج می رویم

غافل از آنیم که کج میرویم

کعبه به دیدار خدا میرویم

او که همین جاست، کجا می رویم

حج به خدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هر که علی گفت که درویش نیست

صبح همه صبح در پی مکر و فریب

شب همه شب گریه و امن یجیب

عید سعید قربان عید تعبد و بندگی بر همگان مبارک.


دوبیتی

بگذر از فرزند و جان و مال خویش

تا خلیل اللّه ِ دورانت کنند

سَر بِنه بر کف، برو در کوی دوست

تا چو اسماعیل، قربانت کنند . . .


امیر مومنین(ع)-رباعی

شايد که کمي سوز به آهت بدهند

در دهر کمي حشمت و جاهت بدهند

اما دگر اين امر محال است محال

بي حب علي بهشت راهت بدهند


مرا آب و گل از خم غدیر است

وجودم از ولایت ناگزیر است

سری دارم كه بر دامان زهراست

دلی دارم كه در بند امیر است



سلطان سریر در غدیر است علی

هم جان رسول و هم وزیر است علی

تنها نه به کائنات مولاست علی

بر خاتم انبیا امیر است علی

***

آیات خدا سینجلی می گویند

اسرا خدا ذکر جلی می گویند

احمد به شعف آید و زهرا به سرور

وقتی شهدا علی علی می گویند

***

هر صبح که با نام تو آغاز شود

در سینه نزول رحمت احراز شود

یا رب تو گواهی که ز یک بسم الله

صد ره به محمد و علی باز شود



ایوبم لبریز عیوب آمده ام

با غربت سرشار جنوب آمده ام

بی صبر به خانۀ تو ای صاحب صبر

دنبال دو بیت شعر خوب آمدم

***

دل عاشق عترت محمد باشد

همسایۀ عصمت محمد باشد

انكار امامت علی ای مردم

انكار نبوت محمد باشد

***

من معتقدم كه ذهن كوچك دارد

از آن همه عشق سهم اندك دارد

در دایره ولایت قرآن نیست

هر كس به ولایت علی شك دارد

***

پیمان خداست عهد و پیمان علی

فرمان خداست عهد و فرمان علی

آن روز كه دست ها فراوان بودند

اسلام سپرده شد به دستان علی

***

یك روز هوای نافله خواهم كرد

با غیر علی مقابله خواهم كرد

دنیا هم اگر برابرم صف بكشد

با نام علی مباهله خواهم كرد



گرفته یا علی لب های ما را

ندارد هیچ کس مولای ما را

اگر می شد غزل می گفتم اما

«دوبیتی» بسته دست و پای ما را

***

من آوای جلی را دوست دارم

دعای «ینجلی» را دوست دارم

«دوبیتی» جا ندارد تا بگویم ...

چقدر آقا علی را دوست دارم

***

خدا نام ولی را بُرد بالا

پیام ینجلی را بُرد بالا

تمام دست ها بودند آنجا

ولی دست علی را بُرد بالا

***

خدایا ذکر مان را یا علی کن

سرود بکرمان را یا علی کن

غم امروز و فردا خوردنی نیست

تمام فکرمان را یا علی کن

***


اوصاف علی به هر زبان باید گفت / این ذکر به پیدا و نهان باید گفت

در جشن ولی عهدی مسعود علی / تبریک به صاحب الزمان باید گفت

عید غدیر خم مبارک باد


گوش‌هـا یکسـر بـر خطبـۀ پیغامبـر است

خبری خوب‌‌تر از خوب‌تر از خوب‌تر است

صـف ببندیـد کـه هنگـام نماز روح است
در گشایید که جبریل امین پشت در است
همگـی عیـد بگیریـد کـه عید آمده است
ایـن همـان عیـد خدای احد دادگر است

سـورۀ مائده خوانیـد کـه صـد مائـده نور
از خـدا در دل هــر آیـۀ آن مستتر است
هـر طـرف مـی‌نگرم قافلـه در قافلـه دل
هر دلی بال‌زنـان سوی علـی رهسپر است
این همان عید غدیر است که در خم غدیر
گوش‌هـا یکسـر بـر خطبـۀ پیغامبـر است

خطبۀ ختم رسل حکم خدا مدح علی است
خطبه‌ای که سندش مستند و معتبـر است
ایهـا النـاس هـر آنکـس کـه منـم مولایش
ایــن علـی او را تـا روز جــزا راهبــر است
این علی بعـد نبـی رهبر و مـولای شماست
این علی منجی یک خلق به موج خطر است

این علـی وجـه خـدا چشـم خدا گوش خدا
این علی دست خدا بازوی فتـح و ظفر است
من همـان شهــر علومــم همه باشید گواه
که علـی تـا ابدالدهـر بـر این شهر، در است
این امـام است امـام است امـام اسـت امـام
که امامت به وجودش همه‌جا مفتخر است

چشم، بی‌نور علی تا صف محشر کـور است
دین بی مهر علی پیکر بی‌دست و سر است
شرر نار همان بغض علی بـغض علـی است
مهـر او پیشِ روی آتـش دوزخ سپـر است
بــه تمـام بشـر اعـلام کنــد ختـم رسل
که علــی بـن ابیطالـب خیــرالبشر است

خصـم او را پسـر مـادر خـود باید خواند
غیر از این چاره نداریم که او بی‌پدر است
بی‌نمــازی اسـت اگـر بی‌علی آرید نماز
این نمازی که اجرش همه نار سقر است
مهر پروندۀ اعمـال شما مهـر علـی است
بی‌علی طاعت کونیـن زیان و ضرر است

گر دو صد کـوه طلا در ره معبـود دهید
بی تـولّای علـی جملـه هبا و هدر است
هرکه شد خصم علی خصم نبی خصم خداست

در حقیقـت ز زنــازاده زنازاده‌تــر است
دشمن آل محمّـد چـو بــه محشـر آید
آتش خشم خدا از نفسش شعله‌ور است

!به سر دوش رسول و به کف پای علی
بنویسیـد علـی بـت شکـن بی‌تبر است
بـی‌ولایش نفسـی گـر بزنــد جبـراییل
کمتر از مرغ زمین خوردۀ بی‌بال و پر است
جنـت از مهـر محبّـان علـی شاخـۀ گـل
دوزخ از بغض غلامان علی یک شـرر است

بــی تولّای علــی نیـست رسـالت کامـل
ثمــر بــاغ نبــوّت همه از این شجر است
نخل‌هــا جملــه گواهـند خــدا مـی‌داند
که علی تشنه، ولی تشنۀ اشک سحر است
سجده بی‌مهر علی سجده به بت باشد و بس
روزه بـا بغـض علـی نیــز گنـاه دگر است

جنّت و کوی علی هست چو یک قطعه زمین
کوثـر و مهر علی قصـۀ شیـر و شکـر است
صورت حق و علی صورت غیب است و شهود
طلعت احمد و او سـورۀ شمس و قمـر است
«میثم»این فخر تو را بس که از این مزرع عمر
نخـل سرسبـز تـو را بـار ولایـت ثمر است

اشعار روز ولایت و عید غدیر خم


کار من نیست که بنشینمُ املات کنم
شان تو نیست که در دفترم انشات کنم

عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم

سالی یکبار من عاشق نشوم می میرم
سالی یکبار اجازه بده لیلات کنم

همه جا رفتمو دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم

پدر خاکی و ما بچه ی خاکی تو ایم
حق بده پس همه را خاک کف پات کنم

از تو ای پیر طریقت که سر راه منی
آنقدر معجزه دیدم که مسیحات کنم

از خدا خواسته ام هرچه که دارم بدهم
جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم

تو همانی که خدا گفت : تو رب الارضی
سجده بر اشهد ان لایی الات کنم

مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو
اشهد ان علی ولی الله بگو

آینه هستمو آماده ی ایوان شدنم
آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم

چند وقتی است به ایوان نجف سر نزدم
بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم

سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه نجف
بيشتر از همه آماده ي مهمان شدنم

آنکه از کفر در آورد مرا مهر تو بود
همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم

از چه امروز نیفتم به قدومت وقتی
ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم

علی اللهی ما را به بزرگیت ببخش
پیش تو مستحق این همه حیران شدنم

ده ذی الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم

جان به هرحال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود

شان تو بود اگر این همه بالا رفتی
حق تو بود که بالاتر از اینجا رفتی

شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است
تو از این حیث روی عرش معلا رفتی

انبیاء نیز نرفتند چنین تا معراج
انبیاء نیز نرفتند تو اما رفتی

به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست
پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی

باید این راه به دست دگری حفظ شود
علت این بود که تا خیمه ي زهرا رفتی

تو ولي هستی و منجی ولایت زهراست
تو هدایت گری و نور هدایت زهراست

آی مردم بخدا نیست کسی بر تر از این
ازلی طینت اول تر و آخر تر از این

تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم
اسد الله ترين حضرت حیدرتر از این

هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن
بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این

رفت ازشانه ی معراج نبی بالاتر
بخدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این

آن دو تا ذات در این مرحله یک ذات شدن
این پیمبر تر از آن، آن پیمبر تر از این

دست گرم پدر فاطمه در دست علی ست
بعد از این بار نبوت همه در دست علی ست

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

جلوه‏ گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر

ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر

رودها با یکدگر پیوست کم‏کم سیل شد
موج مى‏ زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

هدیه جبریل بود الیوم اکملت لکم
وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر

با وجود فیض اتممت علیکم نعمتى
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر

بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

بر لبش گل واژه من کنت مولا تا نشست
گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر

برکه خورشید در تاریخ نامى آشناست
شیعه جوشیده ‏ست از آن تاریخ آنجا در غدیر

گر چه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت
مى‏ توان انکار دریا کرد حتى در غدیر

باغبان وحى مى ‏دانست از روز نخست
عمر کوتاهى‏ست در لبخند گل ها در غدیر

دیده ‏ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر ؟

دل درون سینه‏ ها در تاب و تب بود اى دریغ
کس نمى‏ داند چه حالى داشت زهرا در غدیر

سروده ی محمد جواد غفورزاده( شفق )

×××

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند
حاجیانی که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند
با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند
مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند
تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند
آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند
زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند

یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه ها می بارید

عاشقان تو علی دل که به دریا بزنند
این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند
بارها خواسته قلب بهشت این بوده
مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند
عده ای که رخ ایوان شما را دیدند
قید دیدار جنان حین تماشا بزنند
قصد کردند ملائک همه در عید غدیر
پرچم عشق تو را بر سر دلها بزنند
امر و دستور خدا بوده که باید عالم
بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند
کاش میشد بشوم فرش حریم تو علی
تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند
مردمانی که به دنبال خدا میگردند
باید آقا که در بیت شما را بزنند

از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی

تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود
هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن
تا ابد شیفته درس شهامت بشود
در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود
عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود
مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود
نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود
همه حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود

بخدا میرسد آنکس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد

من مریض توأم ای شاه شفا میخواهم
بی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهم
من بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم
تازه امشب سفر کرب و بلا میخواهم
تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز
روزی نوکری از دست شما میخواهم
دامنت را دمی از دست من آقا نکشی
بهر شالم نخی از کنج عبا میخواهم
التماست بکنم میکنی آقا نظری
چادر سوخته فاطمه را میخواهم
یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود
کارم از کار گذشته ست دعا میخواهم

روزیم را شب عید است کمی اشک بده

راضی ام، اشک مرا هم زهمان مشک بده

&&&&&&&&&


آیینه تمام نمای خدا، علی است
نقشی که زد رقم، قلم ابتدا، علی است
دست خدا، زبان خدا، صورت خدا
در بندگیش بندة بی انتها، علی است
جان رسول و لحم رسول و دم رسول
شیرخدا و شیر رسول خدا، علی است
بعد از نبی به هر زن و هر مرد مؤمنی
مولا علی، امام علی، مقتدا، علی است
ذکر علی به وقت دعا یا محمد است
ذکر نبی به درگه معبود یا علی است
مولای دیگران دگری بود و دیگری
یارب گواه باش که مولای ما، علی است
زیباترین دعا به لب شیعه علی
یا مصطفی محمد و یا مرتضی علی است
دانید جای شیعه به روز جزا کجاست؟
سوگند میخورم به خدا هر کجا علی است
نفس رسول، آنکه به جای رسول خفت
تا جان کند به راه محمّد فدا، علی است
دشمن، به دشمنی خود اقرار می کند
مردی که داشت بازوی خیبرگشا، علی است
بسم الله کتاب خداوندگار را
هرکس که باعلی است بداند که«با»،علی است

چشم خدا، قسیم جحیم و جنان به حشر
دست خدا و لنگر ارض و سما، علی است
تنزیل و نور و مریم و طاها و مؤمنون
یاسین و توبه و زمر و هل اتا، علی است
گفتم دعا کنم که نگاهی به ما کند
دیدم که استجابت و ذکر و دعا، علیu است
بر حشر چون لوای خدا سایه افکند
گردد عیان به خلق که صاحب لوا، علی است
آن بت شکن که در حرم ذات کبریا
بگذاشت جای دست خداوند پا، علی است
حجر و حطیم و زمزم و رکن و مقام و حج
میقات و ذکر و تلبیه، سعی وصفا، علی است
در «انّما ولیکمُ الله» سیر کن
تا بنگری ولی دگرانند یا علی است؟
روز غدیر گفت نبی در غدیر خم
یارب تو باش ناصر هرکس که با علی است
آن کس که از ولادت خود تا شهادتش
یک لحظه دل نداد به دست هوا، علی است
این قول شافعی است که در شعر ناب خود
گفتا مرا علی است خدا، یاخداعلی است؟
"میثم" هنوز صوت محمد رسد به گوش

فریاد می زند که امام شما، علی است


جهان به کام عدم بود و یا علی می‌گفت
علی هماره خدا و خدا علی می‌گفت
چو خواست آدم خاکی ز جای برخیزد
به پا ستاد و به صوت رسا علی می‌گفت
صدای یا علی از رود نیل بر می‌خواست
به دست حضرت موسی، عصا علی می‌گفت
به غزوه و احد و بدر و خیبر و احزاب
نبی قدم به قدم ذکر «یا علی» می‌گفت
قرار بود شود کعبه زادگاه علی
که خشت خشت حرم ز ابتدا علی می‌گفت
گر آفتاب بگوید علی، تعجب نیست
خدا سخن، شب معراج، با علی می‌گفت
حسن هماره توسل به حضرتش می‌جست
حسین هم به صف کربلا علی می‌گفت
امام و راهبر اولیا علی است علی
هماره با همه انبیا علی است علی


موضوعات مرتبط: امیر المومنین غدیر
[ یکشنبه هفتم آبان 1391 ] [ 21:57 ] [ فریادی ]
مقام و زمزم و رکن و حرم علی است علی
امام لوح و امام قلم علی است علی
به خواجه دو سرا ختم انبیا احمد
برادر و وصی و لحم و دم علی است علی
کسی که نفس رسول خدا به «انفسنا»ست
به نفس پاک پیمبر قسم علی است علی
وفا علی است، مروت علی است، عدل علی است
تمام جود، تمام کرم علی است علی
ز بدر تا شب قدر آنکه جان به دست گرفت
ستاد محکم و ثابت قدم علی است علی
کسی که قلب حرم زادگاه او گردید
حرم به مقدم او شد حرم علی است علی
کسی که پیش دو چشمش سپاه غم برخاست
نیوفتاد به ابروش خم علی است علی
کم است گویم اگر از صحابه برتر بود
علی نبـود پیمبـر ولـی پیمبـر بـود
مقام و زمزم و رکن و حرم علی است علی
امام لوح و امام قلم علی است علی
به خواجه دو سرا ختم انبیا احمد
برادر و وصی و لحم و دم علی است علی
کسی که نفس رسول خدا به «انفسنا»ست
به نفس پاک پیمبر قسم علی است علی
وفا علی است، مروت علی است، عدل علی است
تمام جود، تمام کرم علی است علی
ز بدر تا شب قدر آنکه جان به دست گرفت
ستاد محکم و ثابت قدم علی است علی
کسی که قلب حرم زادگاه او گردید
حرم به مقدم او شد حرم علی است علی
کسی که پیش دو چشمش سپاه غم برخاست
نیوفتاد به ابروش خم علی است علی
کم است گویم اگر از صحابه برتر بود
علی نبـود پیمبـر ولـی پیمبـر بـود

امام علی(ع)-عید غدیر

 

امشب چقدر فاصله‌ام با خدا کم است

شمع و شراب و ساقی و ساغر فراهم است

آورده جبرئیل امین باده‌ای کز آن

تا هست مست، جملهٔ اولاد آدم است

بلّغ بدون واهمه یا ایها الرسول

ما اُنزلَ اِلیک که این آیه محکم است

سُکر شراب کهنه که حتماً شنیده‌اید

این مِی ولی به کهنگی عمر عالم است

گردد از این شراب اگرت جرعه‌ات نصیب

بَرد و سلام از آن زَفَرات جهنم است

زین شادباش جشن گرفته است آسمان

فریاد و شور و هلهله در عرش اعظم است

مِی بی دریغ نوش ولی حد نگاه دار

زین باده گر زیاده بنوشی مُحرّم است

غالی زیاده خورد و نعوذُ بربنا

گفتا علی قدیم نه بلکه مُقدّم است

ای هادی امم که ولای مبارکت

دین را کمال و نعمت حق را متمم است

بر زخم‌های کهنۀ انسان بی‌پناه

عدل تو ای عدالت نستوه مَرحم است

خط نگاه روشنت اسلام راستین

انکار چشم‌های تو کفر مُسلم است

بشکوهی آن قدر که اگر کافری نبود

فریاد می‌زدم که خدای مجسم است

می‌خواست دستچین کند از شیعیان خدا

دیدم که با گلایه علی گفت در هم است

شقُّ القمر نه معجزه حضرت رسول

این رویداد معجزه ابن ‌ملجم است

غیر از الف که آئینه‌دار جمال توست

از عجز قامت همه حرف‌ها خم است

در کُنه ذات پاک تو بُکم‌ اند شاعران

«سیّد» ولی به وصف جمال تو اَبکم است

***

برای شنیدن دکلمه این شعر توسط حجت الاسلام حسینی  اینجا را کلیک کنید


خط مقدم ما مادر اون شهیده


فایل صوتی این شعر

این قدر نرین منطقه تو تپه‌ها بگردین
بیاین بریم توی خط حالا که اهل دردین

 خط مقدم ما مادر اون شهیده
که سی ساله منتظر چشمش به در سپیده

 اون که پسر بزرگه‌اش تو جبهه ناپدیده
 نمی‌دونه اون یکی گم شده یا شهیده

 می‌گه بیا عزیزم، اگه هستی هنوزم
چرا وقتی می‌رفتی، مادرتم نبردی؟

ادامه نوشته

امام علی(ع)-عید غدیر


امام علی(ع)-عید غدیر-سیاسی، اجتماعی


من اسم را بدون تو انشا نمی کنم

ذکری به غیر نام تو مولا نمی کنم

ذکر خدای عزوجل ذکر حیدر است

این یاد را بدون تو معنا نمی کنم

هر کس که خواند نام رفیعت مجاب شد 

پس بی اجابت تو تمنا نمی کنم

وقتی نظر به وسعت ارض و سما کنم

ایجاد را بدون تو پیدا نمی کنم

با هر نفس مُمِدّ حیاتم تویی علی

بی یا علی تنفس بی جا نمی کنم 

انگار که ز قبل تولد تو با منی

بی تو علی تلفظ بابا نمی کنم

با تو بیایم و نروم بی تو از جهان

من بی علی ممات وَ محیا نمی کنم

دل را «فَمَن یَمُت یَرَنی» زنده می کند 

ما را تب علی ارنی زنده می کند

ما امتحان شده به تولای حیدریم

دل می دهد گواه که از نسل کوثریم

وقتی امیر بر روی دست پیمبر است

ما خاک زیر پای علی و پیمبریم

درد آشنای حیدر کرار، جان ماست

در یاریِ رسول، علیِ مکرریم

هرگز به ترک دین علی تن نمی دهیم

ما، ای غدیر خم، ز ازل شیعه پروریم

بیعت کنیم با علی و آل مصطفی

ما آب و گل سرشتۀ این عید اکبریم

راهی به جز مسیر ولایت نمی رویم

ما دولت کریمه و انصار رهبریم

با هر که دشمنی بکند حرب می کنیم 

با هر که دوستی بکند ما برادریم

اسلام آل فاطمه اسلام ناب ماست

لبیک بر ندای ولایت جواب ماست

ما را فقط معلم دین خدا علیست

زیرا که باب مدرسه مصطفی علیست

دریای علم اول و آخر به نزد اوست

اسرار علی، حدید علی، هل اتی علیست

قرآن، کتابِ مدح علی، ذمِّ دشمن است

شایستۀ اطاعت و مدح و ثنا علیست

اول کسی که مؤمن دین خدا شده

مولای ما مُهَیمِن ما مرتضی علیست

از آدم ابوالبشر و انبیای بعد

تا خاتم النبی همه مشکل گشا علیست

فرمود مصطفی به هر آن کس که رهبرم

فرمانروای مقتدر و مقتدا علیست

فرمان او مطاع چو فرمان خالق است

بعد از نبی برای همه پیشوا علیست

احمد چو خواست حکم خدا را کند جلی

بی شک ز عمق هستی خود گفت یاعلی

وقتی فرشتگان خدا سجده می کنند

بر آدم است؟ یا به کجا سجده می کنند؟

در صُلب آدم است علی نور کردگار

یعنی به نور شیر خدا سجده می کنند

از انبیا گرفته به وقت نماز عشق

تا اولیا به سَرور ما سجده می کنند

لیل و نهار چون به علی دایر است و بس

ارض و سما به آل عبا سجده می کنند

هستی تمام، سلطنت مرتضی علیست

عالم بر او ز شاه و گدا سجده می کنند

وقتی فرشتگان مقرب دعا کنند

بر ذات او به وقت دعا سجده می کنند

آن بنده ای که مخلص پروردگار شد

مولای ما علی پدر روزگار شد

رفتم طواف بیت و ندیدم به جز علی

از گلشن مَطاف نچیدم به جز علی

هر چه صدا زدم: که مرا می شود مجیب؟

از کعبه پاسخی نشنیدم به جز علی

گر چه صدای شُرشُر زمزم به گوش بود

حقّا که باده ای نچشیدم به جز علی

سعی و صفا و مروه مرا در تلاش برد

از این تلاش دل نرسیدم به جز علی

تقصیر عشق کردم و خوردم گره به زلف

از قید هر چه زلف بریدم به جز علی

وقتی دلم به رکن یمانی نماز کرد

وجه خدای کعبه ندیدم به جز علی

مقصود ما نه کعبه و بتخانه و کِنِشت

راه بهشت برنگزیدم به جز علی

قرآن و عترتند گواه کلام من

من عبد مرتضایم و مولا امام من

آن کس که از امام تَمَرُّد نمی کند

خود را بری ز بار تعهد نمی کند

آن سالخورده ای که علی را رها کند

یاد از علی ز بدو تولد نمی کند

آن کس که قصد یاری رهبر به دل نداشت

تمکین از او ز روی تَعَمُّد نمی کند

گه با علیست گه سرِ خوان معاویه

بیهوده ادعای تَجَدُّد نمی کند

هر کس کنار سفرۀ بیگانگان نشست

دیگر به امر یار تَعَبُّد نمی کند

یا نطفه اش خراب وَ یا لقمه اش حرام

ور نه حلال زاده تَمَرُّد نمی کند

آن کس که شاکر است به خان نعیم دوست

در خارج از حریم تَرَدُّد نمی کند

با دین ستیزِ پستِ نمکدان شکن بگو

حقِّ نمک ادا نکند پیرُوِ عدو

تا تیغ ذوالفقار به دستان حیدر است

شیعه مجاب و پیرو صبر پیمبر است

روزی که تیغ رسته شود از غلاف صبر

خط نفاق و کینه از این تیغ، بی سر است

حزب خدا که حزب علی، حزب فاطمه است

آماده جهاد به فتوای رهبر است

شیعه کُشی به دست مسلمان مباح شد!

این هم برای شیعه معمای دیگر است

کاخ ستم به تیغ عدالت شود خراب

این امر در کتاب الهی مقدر است

صمصام منتقم چو زند پرده را کنار

شیعه کنار مهدی آل پیمبر است

ما انتقام فاطمه را جستجو کنیم

اسلام، قرن هاست عزادار کوثر است

خم غدیر صحنۀ هم عهدی است و بس

اصل غدیر بیعت با مهدی است و بس


امام علی(ع)-غدیر


عیـد همـه اعیـاد خـدا عیـد غدیـر است

عیدی است که پیغمبـر اسـلام بشیر است

عیدی که در آن عمر خطیر است خطیر است

عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است

عیدی است که از سوی خدا بهر محمّد

گـل واژۀ «اَکـمَلتُ لکُـم دینُکُـم» آمــد

تبـریک در این عیـد مؤیـد شده واجب

امری است مؤکد که به احمد شده واجب

لطف و کـرم از خـالق سرمـد شده واجب

ابـلاغ ولایـت بـه محمّـد شده واجب

صحرای غدیر آمده صحرای قیامت

زیرا که گرفته است خدا عید امامت

یاران گل لبخند ز هر سو بفشانید

بر خاک قدم‌های محمّد بنشانید

در محضر احمد ز علی مدح بخوانید

تا عیـدی خـود را ز محمّـد بستانید

با عطر ولایت دهن خویش بشویید

تبریک به سادات بنی فاطمه گویید

در دست گرفته است نبی دست ولی را

ابـلاغ کنـد حکـم خـدای ازلــی را

افکنده به قلب همگـان، نور جلی را

کـای مـردم عالم بشناسید علـی را

فرمـان خداونـد همیـن است همیـن است

هر کس که منم رهبر او، رهبرش این است

حکـم از طـرف ذات خداونـد غدیـر است

بر ختم رسل ایـن علی امـروز وزیـر است

در حکم مدیر است، مدیر است، مدیر است

بر خلق امیـر است، امیـر است، امیر است

این است که شایسته این قدر و مقام است

تا حشر امـام است امـام است امـام است

منشور خـدا را همه امروز بخوانید

دین غیر تولای علی نیست بدانید

بر تخـت ولایت دگری را ننشانید

فرمـان خـدا را ز لـب او بستـانید

این است که بوده همه‌جا نفسِ امیرش

این است کـز آغـاز خدا خوانده امیرش

این است که دین، دین نشود جز به ولایش

این است کـز آغــاز خــدا گفتـه ثنایش

این است که قرآن شده مشتاق صدایش

این است دلِ بستـه اجـابت به دعـایش

غیر از علی اسلام یدالله ندارد

با خویش محمّد اسدالله ندارد

این بر همه مولاست بدانید بدانید

این از همه اولاسـت بدانید بدانید

این همسر زهراست بدانید بدانید

این دست الهی است ببینید ببینید

این هست الهی است ببینید ببینید

این نور عیان است عیان است عیان است

این سرِّ نهان است نهان است نهان است

این جان جهان است جهان است جهان است

این بر تـن توحیـد روان است روان است

این رهبر دین رهبر دین رهبر دین است

والله امیـن است امیـن است امین است

ای روی تو مرآت خدای تو علی جان

ای ذکـر خداونـد ثنـای تو علی جان

ای ملک خـدا زیر لوای تو علی جان

ای جان دو عالم به فدای تو علی جان

تـو آینـۀ غیب‌نمــا غیب‌نمــایی

تو روی خدا، روی خدا، روی خدایی

خصم تو به جز قعر سقر نیست سرایش

فرقـی نبـوَد بیـن عبـادات و زنـایش

نفرین شـود از خشم خداوند، دعـایش

حق است که ابلیس کند گریه برایش

فردا شرر نار بود تشنۀ خونش

فریاد زند دوزخ از سوز درونش

ما مرد غدیریم غدیریم غدیریم

ما یـار امیـریم امیـریم امیـریم

صدبار اگر زنده شده باز بمیریم

والله قسم خـط سقیفه نپذیریم

در مدح علی تا که بخوانیم قصیده

باید که ز «میثم» بستانیم قصیده



پيش طبيب آمده ام، درد مي كشم

مجنون شدم كه راهي صحرا كني مرا
گاهي غبار جاده ليلا، كني مرا
كوچك هميشه دور ز لطف بزرگ نيست
قطره شدم كه راهي دريا كني مرا
پيش طبيب آمده ام، درد مي كشم
شايد قرار نيست مداوا كني مرا
من آمدم كه اين گره ها وا شود همين!
اصلا بنا نبود ز سر واكني مرا
حالا كه فكر آخرتم را نمي كنم
حق مي دهم كه بنده دنيا كني مرا
من، سالهاست ميوه خوبي نداده ام
وقتش نيامده كه شكوفا كني مرا
آقا براي تو نه! براي خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا كني مرا
من گم شدم، تو آينه اي گم نمي شوي
وقتش شده بيائي و پيدا كني مرا
اين بار با نگاه كريمانه ات ببين
شايد غلام خانه زهرا كني مرا

پایش امضا زدند خیلی زود

پایش امضا زدند خیلی زود

نامه را تا زدند خیلی زود

 

نامه راتانکرده در واقع

کوفیان جا زدند خیلی زود

 

آستین های قتل مهمان را

ظهر بالا زدند خیلی زود

 

دیر نارو به فکرشان آمد

دیر...اما زدند خیلی زود

 

 

اول عازم شدند خیلی زود

بعد نادم شدند خیلی زود

 

باغ داران کوفه هم آن شب

سکّه لازم شدند خیلی زود

 

مثل قاضی شریح مثل شمر

همه عالم شدند خیلی زود

 

همه ی دارها خریدار ِ

سرمسلم شدند خیلی زود

 

 

پس پریشان شدند خیلی زود

بس پشیمان شدند خیلی زود

 

پیش هفتاد و دو نفر کافر

ها...مسلمان شدند خیلی زود

 

نامه داران کوفه ظهر دهم

نیزه داران شدند خیلی زود

 

قاریان وای باعث قتل ِ

خود قرآن شدند خیلی زود

 

 

اسب خون یال رفت خیلی دیر

با پر و بال رفت خیلی دیر

 

شمر آماده گشت خیلی زود

توی گودال رفت خیلی دیر

 

با حساب دو ساعت و اندی

زینب از حال رفت خیلی دیر

 

 

درخودش گیر کرد خیلی دیر

شمر تغییر کرد خیلی دیر

 

حلق اصغر بدون شک از آب

تیر را سیر کرد خیلی دیر

 

باحساب رقیه داغ حسین

عمُه را پیر کرد خیلی دیر

 

وَعمو زود رفت خیلی زود

وَعمو دیر کرد خیلی دیر

 

آفتاب سر حسین تو را

نیزه تفسیر کرد خیلی دیر...

ویژه نامه ولادت امام هادی (ع)


ولادت حضرت هادی مبارک باد

به مناسبت ولادت با سعادت پیشوای دهم شیعیان ، امام علی النقی (ع) ، اشعاری در وصف ایشان از شاعران معاصر کشورمون رو برای شما بازدیدکنندگان آماده کرده ایم

امیدواریم از خواندن اشعار لذت ببرید

صفای مدینه - رضا موید

ماه دهم - قاسم صرافان

 سفره رنگین - ژولیده نیشابوری

ابن رضای دگر آمد - غلامرضا سازگار

سر حلقه اهل ولا - محمد خسرو نژاد

دهمین صبح عاشقی - قاسم صرافان

بخوان زیارت پر فیض - غلامرضا سازگار

چهارمین علی سریر ولایت - مسعود اصلانی

امام سامرا جانم فدایت - احسان محسنی فر

آفتاب عزت از عرش جلال آمد پدید - طایی شمیرانی

امام هادی النقی(ع)-ولادت

امام هادی النقی(ع)-ولادت


امشب فزوده‏ اند صفاى مدینه را

نور خدا گرفته فضاى مدینه را

با جلوه‏ هاى اشرقت الارض قدسیان

بستند چلچراغ سماى مدینه را

روح الامین بیاد بهار نزول وحى

گلبوسه مى ‏زند سرو پاى مدینه را

بیت النبى و گنبد خضرا و مسجدش

بخشیده لطف صحن و سراى مدینه را

در وادى قبا به تماشا نشانده‏ اند

آن نخل هاى سبز قباى مدینه را

آن گونه خرم است که گویى گشوده ‏اند

بر هشت خلد پنجره‏ هاى مدینه را

عطر و گلاب لاله بدین گونه دلپذیر

تغییر داده حال و هواى مدینه را

نور جمال حضرت هادى است که اینچنین

روشن چو روز کرده فضاى مدینه را

ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت

تا روشنى دهد همه جاى مدینه را

آنسان که بود هجرت والاى احمدى

تاریخ ساز شهر و بناى مدینه را

این وارث رسول هم از راز هجرتش

تا سامرا رساند صفاى مدینه را

گلبانگ شادى است بگوش فرشتگان

فریاد مکه را و نداى مدینه را

کاین ماه جلوه‏اى ز جمال محمد است

ابن الرضاى دوم آل محمد است

*******


الا ز خالق و خلقت سلام حضرت هادی

الا ولای تو فیض مدام حضرت هادی

الا کلام تو خیرالکلام حضرت هادی

الا به دست تو دین را زمام حضرت هادی

تویی به ملک الهی امام حضرت هادی

وصی حضرت خیرالانام حضرت هادی

حساب فضل تو بیرون بُود ز حد و شماره

ولادتت به جهان داد آبروی دوباره

سزد که چرخ فشاند به پات ماه و ستاره

کند به خاک درت سجده آفتاب هماره

اگر به یاد تو گیرند لحظه لحظه هزاره

فضائل تو نگردد تمام حضرت هادی

تو جد مهدی و باب حسن، عزیز جوادی

ولیِ کل خلایق امام کل عبادی

نماز و روزه و خمس و زکات و حج و جهادی

پناه خلقت و نور الفؤاد و باب مرادی

تو هادی ملک و جن و انس و رکن بلادی

به یمن توست فلک را نظام حضرت هادی

تو در نه یم نور یم دو گوهر نابی

علی چارمی و حافظ چهار کتابی

به باغ دین پدرانت همه گل و تو گلابی

حیات خلق بود آب و تو حیات به آبی

به ملک نور تو ماهی به شهر علم تو بابی

چو جد خویش علیه السلام حضرت هادی

گرفته ملک جهان را عطای واسعۀ تو

کتاب حشر بود صفحه ای ز واقعۀ تو

پر از صدای خدا لحظه لحظه سامعۀ تو

بهشت جاذبۀ تو جحیم دافعۀ تو

شناسنامۀ کل ائمه جامعۀ تو

تو راست معجزه در هر کلام حضرت هادی

هزار ماه شب چارده اسیر هلالت

هزار مهر درخشنده ذره ای ز جمالت

هزار عرش کمالند نردبان کمالت

هزار سال فزون آسمان نیافت مثالت

هزارها متوکل اسیر قدر و جلالت

زهی جلال و کمال و مقام حضرت هادی

تو کیستی که خداوند دادگر به تو نازد

حسن، حسین، علی با پیامبر به تو نازد

سلام بر تو که هم جد و هم پدر به تو نازد

بزرگ مصلح دین منجی بشر به تو نازد

امام عسگری آن نازنین پسر به تو نازد

تویی به خلق دو عالم امام حضرت هادی

اگر چه گشت عدو حمله ور به صحن و سرایت

اگر چه نقش زمین گشت خشت های طلایت

مزار توست دل ما و جان ما به فدایت

هماره ریخته "میثم" دُر قصیده به پایت

پر است مدح وی از میوه های مدح و ثنایت

بریز شهد ولایش به کام حضرت هادی

*******


گفت:« سُرّ من رَای»، ترجمان «سامرا»ست

من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست

چون نجف، شکوهمند  چون مدینه، راز دار

داستان آن ولی داستان کربلاست...

ماهِ تا ابد تمام! السلام یا امام!

ذکر ما علی الدّوام، گریه های بی صداست

آن چه بر زبان ماست، نام مهربان توست

آن چه بر زبان توست، اسم اعظم خداست

از زمان کودکی، در پی ات دویده ایم

از همه شنیده ایم، گرد راه تو شفاست

باغ هایی از بهشت، گوشه ی عبای توست

این عبای مصطفی، این عبای مرتضی ست

مجلس شراب را چشم تو به هم زده ست

چشم تو هنوز هم، مستیِ مدام ماست

ما شهید می شویم، روسفید می شویم

روزگار، بی وفا... عاشق تو با وفاست

ای هدایت نجیب! آسمانی غریب!

مضطریم و منتظر، یادگار تو کجاست؟

************

امام هادی النقی(ع)-مدح


احسان خانواده تان از قدیم بود

آن قدر روی بام شما یاکریم بود

راه تو را نیاز به خدمت گذار نیست

پرده نگاه دار سرایت نسیم بود

ای آن که چوب دستی بازیِ کودکیت

مثل عصای معجزه های کلیم بود

بیراهه بود راه، بدون هدایتت

تنها صراط نور شما مستقیم بود

نام تو جلوه ای ست از اسماء پنج تن

هم گشته ای امام علی، هم ابالحسن

وقتش شده که باز به سجاده رو کنی

وقتش رسیده با خودتان گفت و گو کنید

وقتش رسیده است که در چنته ی قنوت

کار شفاعت همه را باز رو کنید

باید حصیر ساده ی بی آبروی را

جا زیر پای داده و با آبرو کنید

گیرم که آبِ سَرد نیاورد خادمت

باید به آب گرم بهشتی وضو کنید

باید که باز زخم و جراحات شیعه را

با دست مرحمت گر مرهم، رفو کنید

امشب دوباره سمت خدا ساده می روید

از جاده ی حصیریه سجاده می روید

***********






حضرت مسلم علیه السلام

اشعاری در مدح و مصائب حضرت مسلم علیه السلام


مرحبا مسلم که هست از رفعت آن گردون جناب
خسرو لب تشنگان را ابن عم و نایب مناب
گر چه در ملک شهادت نیست شاهى جز حسین
لیک شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب
سعى مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر
بر روان او سلام مسلمین از شیخ و شاب
صورت او چون حسین و سیرت او چون حسن
در مروت مصطفى و در فتوت بوتراب
روز هیجا چون کشیدى تیغ بران از غلاف
گفتى از ابر سیه گشتى درخشان آفتاب
کوفیان کردند از وى دورى و نبود عجب
روبهان را باشد اندر دل ز شیران اضطراب
میهمان خویش را کشتند بى جرم و گناه
باد بر آن میزبانان لعنت حق بى حساب
داشت جاى آن که از بهر پسر عمش حسین
با زبان حال بنویسد که اى عالى جناب
سوى این بى آبرو مردم میا ترسم ز کین
بر تو و بر اهل بیت مضطرت بندند آب
زین سفر بگذر که ترسم اکبرت گردد شهید
وز غم گیسوى او لیلا شود بى صبر و تاب
زین سفر بگذر که ترسم دست و پاى قاسمت
گاه دامادى شود در کربلا از خون خضاب
زین سفر بگذر که ترسم حنجر اصغر شود
پر ز خون از تیر اعدا چون دل زار رباب
زین سفر بگذر که مى ترسم شوند از کین اسیر
آل پیغمبر به دست فرقه دور از ثواب
زین سفر بگذر که ترسم عابدینت را برند
با غل و زنجیر نالان جانب شام خراب
زین سفر بگذر که مى ترسم یزید دون زند
چوب خیزران بر لب لعل تو در بزم شراب
از جفاى کوفى و شامى مگو دیگر صغیر
ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد کباب
“مصیبت نامه، صغیر اصفهانى”

ادامه نوشته

كبوترمشهدوبقيع


کبوتر مشهد

آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا


من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم
سرم و بجای گنبد روی خاکها می ذارم


خونه قشنگ تو کجا و این خونه کجا
گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا


اون جا هر کی میپره طائر افلاکی میشه
این جا هر کی می پره بال و پرش خاکی میشه


اونجا خادما با زائر آقا مهربونن
اینجا زائرا رو از کنار قبرها می رونن


تو که هر شب می سوزه چلچراغا دور و برت
به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت


کی میگه که تو غریبی غریب عاشق نداره
روز و شب این همه مجنون رو خاکت سر می ذاره


غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره
نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره....

امروز برای شهدا وقت نداریم...

امروز برای شهدا وقت نداریم

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم 

چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

اندازه یک قبله دعا، وقت نداریم

در کوفه تن، غیرت ما خانه نشین است 

بهر سفر کرب و بلا، وقت نداریم 

تقویم گرفتاری ما پر شده از زرد

ای سرخ، گل لاله، تو را وقت نداریم

هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم

خوب است، ولی حیف که ما وقت نداریم

السلام علیک یا باقر العلوم علیه السلام

لبم شهد و دهانم چشمه و فيض و کلامم جان
سزد با جان خود ريزم به خاک پاي جانانش
امام پنجم و معصوم هفتم حضرت باقر
که تا شام ابد بادا سلام از حي منانش
لقب باقر، محمّد نام او، کنيه ابا جعفر
تعالي الله از اين کنيه و اين نام و عنوانش
رجال علم از صبح ازل، مرهون گفتارش
جهان فضل تا شام ابد، مديون احسانش
سجود آورده خلقت از پي تعظيم بر خاکش
سلام آورده جابر از رسول حسن سبحانش
عجب نبود اگر در باغ رضوان پاي بگذارد
اگر در حشر، شيطان دست خود آرد به دامانش
عجب ني گر شفا بخشد نگاهش چشم جابر را
که هر کس درد دارد خاک کوي اوست درمانش
چراغ روشن دل‌هاست قبر بي چراغ او
چه غم گر نيست شمع و آستان و سقف و ايوانش
نسيمي از بقيعش روح بخشد صد مسيحا را
سزد بر کسب فيض از طور آيد پور عمرانش
ضريحش کعبه ی دل بود و ايوانش بهشت جان
الهي بشکند دستي که آخر کرد ويرانش
شنيدي لال شد يک لحظه دانشمند نصراني
ميان جمع در پيش بيان و نطق و برهانش
کي‌ام من تا ثناي حضرتش را خوانم و گويم
خدا باشد ثناگويش، نبي بايد ثناخوانش
فروغ دانشش بگرفت چون خورشيد، عالم را
که هم انوار ايمان بود و هم اسرار قرآنش
گهي دادند در اوج جلالت نسبت کفرش
گهي بستند بهتان و گهي بردند زندانش
ولي عصر در شب‌هاي تاريک است، زوارش
تمام خلق عالم پشت ديوارند مهمانش
کنار قبر او جرات ندارد زائري هرگز
که ريزد قطره ی اشکي بر او از چشم گريانش
مگو در روضه‌اش شمع و چراغي نيست، مي‌بينم
که باشد هر دلي تا بامدادان شمع سوزانش
به عهد کودکي از خورد سالي ديد جدش را
که مانده روي زخم سينه، جاي سم اسبانش
اگر در روز محشر هم ببيني ماه رويش را
نشان تشنگي پيداست بر لب‌هاي عطشانش
دويد از بس که با پاي برهنه در دل صحرا
کف پا شد چو دل مجروح، از خار مغيلانش
دريغا آخر از زهر جفا کردند مسمومش
نهان با پيکرش در خاک شد غم‌هاي پنهانش
بوَد در شعله ی جانسوز، نظم «ميثمش» پيدا
غم نـاگفتـه و سـوز دل و رنج فـراوانش

غلامرضا سازگار

******************

مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود

غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود

هشتادو چهار حوریه دور نگاش بود

دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود

بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت

تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود

پائین پای محمل مانند منبرش

موسی نشسته بود مسیحا نشسته بود

می خواست خطبه ای به زبانش بیاورد

بی خود نبود این همه بالا نشسته بود

با یاد خانه پدری اش در آن گذر

اطراف کوفه را به تماشا نشسته بود

یک ماه می گذشت برای ظهورشان

مسلم کنار جاده منتظر نشسته بود

در چشمهای رو به خدایش در آن غروب

تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود

دستش نمی رسید اگر شانه ای کند

در چند متری سر آقا نشسته بود

علی اکبر لطیفیان

*******************************

ای دومین محمد و ای پنچمین امام

از خلق و از خدای تعالی تو را سلام

چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور

روح و روان احمد و فرزند چار امام

آن هفت نور روشنی چشم هفت آفتاب

آن چار امام خود پدر این چهار امام

وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار

نام تو را نبرده نبی جز به احترام

هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ

هم طایران سدره به دستت همیشه رام

حکم خدا به همت تو گشته پایدار

دین نبی به دانش تو مانده مستدام

با آنهمه جلال و مقامی که داشتی

دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام

گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید

گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام

گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن

سوزند از برای تو هر روز خاص و عام

گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر

گاهی به کوفه بر تو شد ظلم، گه به شام

خوانند سوی بزم یزیدت، بدان جلال

بردند در خرابه شامت بدان مقام

گر کف زدندن اهل ستم پیش رویتان

گر سنگ ریختند بر سرهایتان زبام

راحت شدی ز جور و جفای هشام دون

آندم که گشت عمر تو را از زهر کین تمام

داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی

بر قبر بی چراغ تو گئیم یک سلام

«میثم» هماره وصف شما خاندان کند

ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام

غلامرضا سازگار

*******************************

اى به تو از خالق داور سلام

از لب جانبخش پیمبر سلام

اى پدر عالم هستى همه

نخل على یوسف فاطمه

شمس و قمر را به نسب اخترى

نسل امام از پدر و مادرى

اختر تابنده دانش تویى

بلكه شكافنده دانش توئى

عالم علم احد قادرى

باقرى و باقرى و باقرى

دانشى كل نقطه ‏اى از مكتبت

علم لِدُنى سخنى بر لبت

مدح تو از قول خدا در نبى است

خلق تو آیینه خلق نبى است

مام تو ریحانه بخل بتول

جابرت اورده سلام از رسول

اختر تابنده ماه رجب

مهر فروزنده ما رجب

شهر رجب را تو مهین كوكبى

ماه فروزان نخستین شبى

علم نهانى ز گلستان تو

پیر خرد طفل دبستان تو

هر نفست باغ گلى از كمال

هر سخنت پاسخ صدها سوال

مهر رخت اى به على نور عین

بوسه گه یوسف زهرا حسین

نام تو را گفت عدو ناسزا

از چه تو گفتیش ز رافت دعا

با همه فضل و شرف و علم تو

دشمن تو شد خجل از حلم تو

اى به فدایت پدر و مادرم

مدح تو در اوج دهان گوهرم

(میثم) و عبد مطیع توام

عاشق دیدار بقیع توام

 

شاعر: غلامرضا سازگار

*****************************

تنها تر ین غر یب  دیار  مد ینه  بود

او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود

صد باب علم از کلماتش گشوده شد

در بین عالمان به  خدا بی قرینه بود

این خا نواده  نسل نجات و هدایتند

او نا خدای پنجمی  این  سفینه  بود

نا ن آور  همیشة  هر  کو دک  یتیم

بر شانه های خستة او جای پینه  بود

آتش گرفته باغ  دلش  از  شراره ای

سهم  امام  خستة  ما  زهر  کینه بود

همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت

هفتاد و چند داغ  شقایق به سینه بود

دشت نگاه  او پُرِ گلهای اشک  بود

یاد آور حکایت  سقا و مشک  بود

*********************************

بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی

با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد

اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی

وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود

با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟

هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار

هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

 

 

دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر

كه گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر

ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا

كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر

ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده

سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر

زبان از وصف او لكن، قلم از مدح او عاجز

كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر

نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم

به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر

به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر

كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر

برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل

ز بحر دانش بى منتهاى حضرت باقر

اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا

بهر هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر

 

شاعر: ژولیده نیشابوری

***************************

من پنجمین ولی خداوند قادرم

همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه ی علوم الهی است سینه ام

از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم

با یک نظر ز کار گره باز می کنم

قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام

شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام

همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم

ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم

بانی روضه های غروب منا منم

پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من شاهد مصیبت عظمای عالمم

من شاهد غریبی آقای عالمم

سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام

من آشنای غربت هم درد گریه ام

با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب

احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب

با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم

از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم

آنان به کوی نسل الهی قدم زدند

زیباترین منای خدا را رقم زدند

دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود

کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود

دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود

شخصیت امام زمان خرد می شود

دور امام نیزه و شمشیر دیده ام

در گودی گلو اثر تیر دیده ام

دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود

شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود

خنجر به دست شمر به گودال می رود

زهرا کنار پیکرش از حال می رود

چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای

روی ضریح سینه ی جدم پرید وای

این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است

گودال بوسه گاه خصوصی زینب است

قاسم نعمتی

 

*************************

ای جان‌ جهان امام باقر، وی قبله ی جان امام باقر

وی کهف امان امام باقر، وی فوق بیان امام باقر

وی نور عیان امام باقر، مولای زمان امام باقر

تو باقر علم کبریایی، تو آینه ی خدا نمایی

تو قبله ی جان انبیایی، حق است که حجت خدایی

ما یکسره درد و تو دوایی ، ما جسم و تو جان امام‌ باقر

تو مظهر رب ‌العالمینی، تو هستی زین ‌العابدینی

عیسای مسیح آفرینی، سر تا قدم آیت مبینی

سلطان جهان، امام دینی، در کون و مکان امام باقر

ای دوستی تو اعتبارم، من آرزوی مدینه دارم

تا روی به درگه تو آرم، تا چهره به تربتت گذارم

شاید به بقیع، جان سپارم، با اشک روان امام باقر

ای قله ی عرش، خاک پایت، ای جان جهانیان فدایت

گلواژه ی وحی در صدایت، تو پادشهی و ما گدایت

چشم همه بر در سرایت، از پیر و جوان امام باقر

افسوس که حرمتت دریدند، بعد از نبی از شما بریدند

در شام، غریبی تو دیدند، ننگ ابدی به خود خریدند

بر قتل تو نقشه‌ ها کشیدند، پنهان و عیان امام باقر

بودی ز حقوق خویش محروم، تا شد جگرت به زهر، مسموم

با یاد تو ای امام مظلوم، گردید قلوب شیعه مغموم

از قبر غریب توست معلوم صد رنج نهان امام باقر

گریه به عزای تو ثواب است، دل‌ها ز مصیبتت کباب است

قبر تو میان آفتاب است، از کینه ی دشمنان خراب است

این حرمت آل بوتراب است؟!، کی بود گمان امام باقر

تو جور و جفای شام دیدی خاکستر و سنگ و بام دیدی

بر نیزه سر امام دیدی، خوشحالی خاص و عام دیدی

بیداد و ستم مدام دیدی، از خرد و کلان امام باقر

ای وصف تو بار نخل «میثم»، وی خاک رهت به زخم، مرهم

وی ریزه‌خور عطات، آدم وی لطف و کرامتت مسلم

در حشر ز آتش جهنم، ما را برهان امام باقر

***************************

 

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود
مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود
بال و پری زدم به بلندای آسمان
از لطف خود خدای کریمان دری گشود
احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان
دیدم که روبه­روم در أخضری گشود
در آن طرف تمامی عالم بهشت بود
یک لحظه نور، پرده زیباتری گشود
بر روی دیدگان پر از التماس من
باری تعال چهره یک سروری گشود
به به چه سروری که مَلَک مست بوی او
جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او

نامش محمد است و لقب باقرالعلوم
عالِم ترین رجال عرب باقرالعلوم
در روز اولي که قدم در جهان گذاشت
گردیده است فخر رجب، باقرالعلوم
تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش
شیرین شود دهان چو رطب؛ باقرالعلوم
تابنده تر ز او نبود کس میان روز
زیباترین ستاره شب باقرالعلوم
روح عبادت از پدرش زین العابدین
از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم
جابر کمی ز علم شما ارث برده است
یک قطره ای ز جام شراب تو خورده است

قامت قیامت و رختان محشری بود
زور میان بازویتان حیدری بود
احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر
احسان و لطفتان بخدا مادری بود
داروی دردهای بشر خاک پایتان
آب دهان اطهرتان، کوثری بود
دوم محمدی و علی عاشقت شده
جانم فدای نام تو، پیغمبری بود
ایمان و زهد و جود و عبادت به یک طرف
علم خدائیت طرف دیگری بود
باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم!
خوانم، فقط تو عشق منی، باقرالعلوم!

مولا! نفس زدی و دوعالم درست شد
از آن گِل وجود تو آدم درست شد
بسکه شما میان منا ناله کرده ای
از گریه تو چشمه زمزم درست شد
از تار و پود و رشته پیراهن عزات
بالای هر حسینیه پرچم درست شد
در ماجرای پر غم وادی کربلا
اشکت چکید و قطره شبنم درست شد
بانی روضه های عطش! با حمایتت
سینه زنی ماه محرم درست شد
هرکس که روضه ای ز شما گوش می کند
یک جرعه می ز دست شما نوش می کند

آقا عنایتی بده بر سینه ناله را
پر کن ز داغ کرببلا این پیاله را
ای باغبان ساقه شکسته به ما بگو
داری به باغ سینه غم چند لاله را؟
یا حضرت غریب بمیرم برای تو
طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟
دیدی که رأس جد غریبت به نیزه شد
دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را
دارم به سر زیارت قبر بقیعتان
امضا بزن به دست خودت این قباله را
یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن
ما را غلام حضرت باقر حساب کن

ميلاد يعقوبی

************************

ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت داده پیغمبر سلام
منشأ کل کمال و باقر کل علوم
هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام
انس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب
آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام
این عجب نبود که بخشی چشم جابر را شفا
زخم دل را می دهی با یک نگاهت التیام
ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم
از بقیعت بوی عطر جنت آید بر مشام
در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو
پای تا سر، سر به سر آیینة خیر الانام
با تو حق گیرد تداوم از تو حق گیرد کمال
بی تو ایمان نادرست و بی تو قرآن ناتمام
کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان
روز در چشم یزید بی حیا آمد چو شام
لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت
طشت رسوایی او افتاد از بالای بام
تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی
گه به دشت کربلا گه کوفه گاهی شهر شام
خیمه های آل عصمت را که آتش می زدند
می دویدی در بیابان اشک ریز و تشنه کام
کوفیان بردند در حبس عبیدالله تان
شامیان سنگدل سنگت زدند از روی بام
ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود
از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام
بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق
از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام
گاه آوردت به زندان گاه پای تخت خویش
گاه زد زخم زبان و گاه می زد اتهام
حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک
مرغ روحت پر زد از تن جانب دارالسلام
بس که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم
دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام
تا به صحرای منا گریند بهر غربتت
حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام
دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع
کرده اند این گریه را بر من حرامی ها حرام
درکنار قبر بی شمع و چراغت روز و شب
هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام
از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال
وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام
بر تو می گریم که عمری ساقی بزم بلا
روز و شب ساعت به ساعت ریخت خون دل به جام
بر تو ای تنها چو عمّت مجتبی
بر تو می گریم که مظلومی چو جد و باب و مام
بر تو می گریم که بردی کوه غم از کودکی
بر تو می گریم که شد با خون دل عمرت تمام
ای خدا را باب رحمت، باب رحمت باز کن
تا که "میثم" زائر قبرت شود فی کل عام

=================

ای به تو از خالق داور سلام

از لب جانبخش پیمبر سلام

ای پدر عالم هستی همه

نجل علی یوسف دو فاطمه

اختر تابنده دانش تویی

بلکه فروزنده دانش تویی

عالم علم احد قادری

باقری و باقری و باقری

دانش کل نقطه ای از مکتبت

علم لدنی سخنی بر لبت

مام تو ریحانه نجل بتول

جابرت آورده سلام از رسول

هر نفست باغ گلی از کمال

هر سخنت پاسخ صدها سوال

مهر رخت ای به علی نور عین

بوسه گه یوسف زهرا حسین

=============

ای پنجمین امام، یا باقرالعلوم
بر رفعتت سلام، یا باقرالعلوم
بر علم مصطفی باب تو بود باب
وآن خانه را تو بام، یا باقرالعلوم
در بزم تشنگان از باده‌های فضل
پرگشته از تو جام، یا باقرالعلوم
با احتجاج تو، اسلام آورد
ترسا به کوه شام، یا باقرالعلوم
خود راسخون علم، تعلیم دیده‌اند
نزد تو ای امام، یا باقرالعلوم
هم حوزه‌های علم، هم حلقه‌های درس
گیرند از تو وام، یا باقرالعلوم
مهر تو از ازل، نور تو تا ابد
فیضت علی الدوام، یا باقرالعلوم
در بزم علم و دین، پیوسته می‌رود
نامت به احترام، یا باقرالعلوم
ای حضرت کریم ای فضل تو عمیم
وی رحمت تو عام یا باقرالعلوم
قرآن ناطقی، عین الحقایقی
ما جمله تشنه کام، یا باقرالعلوم
خورشید شیعه‌ای، زهرا ودیعه‌ای
ظل تو مستدام یا باقرالعلوم

قصائد رضوی-محمد سعید میرزایی

=============

ای رخت چراغ هُدی یا محمد ابن علی
پنجمین ولیّ خدا، یا محمد ابن علی
نجل سیدالشهدا، یا محمد ابن علی
جان عالمت به فدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
ای بهار دل سخنت، ای حیات جان ز دمت
جنّ و انس و حور و ملک، جمله سائل کرمت
در مدینة دل ماست، هم بقیع و هم حرمت
یک صدا دهیم ندا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
شمع جمع اهل ولا، کعبة دل همه ای
پارة تن نبی و نور چشم فاطمه ای
در دلم فروغ خدا، بر لبم تو زمزمه ای
دل نگردد از تو جدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
جز دعای تو نبود، بر لبم دعای دگر
جز ولای تو نبود، در دلم ولای دگر
گر برانی از در خود، تا روم به جای دگر
من نمی روم ابدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
مهر تو عبادت من، عشق من ارادت من
با شما ولادت من، با شما شهادت من
هم عطاست عادت تو، هم دعاست عادت من
کن عنایتی به گدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی


============

جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع

گرچه با شمع وچراغ این آستان بیگانه است

الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه می تابد بر او خورشید سوزان حجاز

از پر و بال ملائک سایه بان دارد بقیع

در پناه مجتبی در ظل زین العابدین

ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع

باقر علم نبی وصادق آل رسول

خفته اند آنجا که عمری جاودان دارد بقیع

شب که تاریک است ودر بر روی مردم بسته است

زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع

 

=============

سلام ای آفتاب روشن علم

سلام ای باغبان گلشن علم

سلام ای روح والای عبادت

سلام ای لاله سرخ شهادت

توسرمست ازمی قالوبلایی

شهید زنده کرببلایی

تودیدی کربلاوکوفه وشام

تودیدی بارش سنگ ازدر و بام

تودیدی طفل های نیمه جان را

شنیدی آب آب کودکان را

تودیدی خیمه های شعله ور را

تودیدی درتب سوزان پدر را

پدر را بادودست بسته دیدی

نمازعمه را بنشسته دیدی

تودیدی طشت وچوب خیزران را

سر ببریده وخونین لبان را

به طفلی غم چراغ محفلت بود

خدا داندچه غمها بردلت بود

==============

سلام من به بقیع و بقاع ویرانش

به آن حریم که باشد ملک نگهبانش

سلام ما به بقیع آن تجسم غربت

گواه بر سخنم تربت امامانش

بقیع تربت پاک چهار معصوم است

چهار نور خدا می دمد ز دامانش

یکی است حضرت باقر از آن چهار امام

که داغ او زده آتش به قلب یارانش

غریب اوست که در موسم زیارت حج

مدینه و آنهمه زائر که هست مهمانش

شب شهادت او یکنفر نمی ماند

که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش

شهید شد ز جور هشام آن مظلوم

ز زهر تعبیه در زین که آب شد جانش

 

============

 

لبم شهد و دهانم چشمه و فیض و کلامم جان
سزد با جان خود ریزم به خاک پای جانانش
امام پنجم و معصوم هفتم حضرت باقر
که تا شام ابد بادا سلام از حی منانش
لقب باقر، محمّد نام او، کنیه ابا جعفر
تعالی الله از این کنیه و این نام و عنوانش
رجال علم از صبح ازل، مرهون گفتارش
جهان فضل تا شام ابد، مدیون احسانش
سجود آورده خلقت از پی تعظیم بر خاکش
سلام آورده جابر از رسول حسن سبحانش
عجب نبود اگر در باغ رضوان پای بگذارد
اگر در حشر، شیطان دست خود آرد به دامانش
عجب نی گر شفا بخشد نگاهش چشم جابر را
که هر کس درد دارد خاک کوی اوست درمانش
چراغ روشن دل‌هاست قبر بی چراغ او
چه غم گر نیست شمع و آستان و سقف و ایوانش
نسیمی از بقیعش روح بخشد صد مسیحا را
سزد بر کسب فیض از طور آید پور عمرانش
ضریحش کعبۀ دل بود و ایوانش بهشت جان
الهی بشکند دستی که آخر کرد ویرانش
شنیدی لال شد یک لحظه دانشمند نصرانی
میان جمع در پیش بیان و نطق و برهانش
کی‌ام من تا ثنای حضرتش را خوانم و گویم
خدا باشد ثناگویش، نبی باید ثناخوانش
فروغ دانشش بگرفت چون خورشید، عالم را
که هم انوار ایمان بود و هم اسرار قرآنش
گهی دادند در اوج جلالت نسبت کفرش
گهی بستند بهتان و گهی بردند زندانش
ولی عصر در شب‌های تاریک است، زوارش
تمام خلق عالم پشت دیوارند مهمانش
کنار قبر او جرات ندارد زائری هرگز
که ریزد قطرۀ اشکی بر او از چشم گریانش
مگو در روضه‌اش شمع و چراغی نیست، می‌بینم
که باشد هر دلی تا بامدادان شمع سوزانش
به عهد کودکی از خورد سالی دید جدش را
که مانده روی زخم سینه، جای سم اسبانش
اگر در روز محشر هم ببینی ماه رویش را
نشان تشنگی پیداست بر لب‌های عطشانش
دوید از بس که با پای برهنه در دل صحرا
کف پا شد چو دل مجروح، از خار مغیلانش
دریغا آخر از زهر جفا کردند مسمومش
نهان با پیکرش در خاک شد غم‌های پنهانش
بوَد در شعلۀ جانسوز، نظم «میثمش» پیدا
غم نـاگفتـه و سـوز دل و رنج فـراوانش

صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار

=============

 

 

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بالها شبیه وبالند، ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند

بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

تا بی کرانه های حضور خدائی ات

پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان

حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم

این حرفها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست

حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!

از مرز عقلهای زمینی فراتری

ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو

آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو

مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها

کی می رسد به درک کمال تو بیت ها

ای باشکوه از تو سرودن سعادت است

این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است

هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد

خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد

محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی

جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد

چشم مدینه مات سلوک دمادمت

بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت

محو خودت تمام سماوات می کنی

از بسکه عاشقانه مناجات می کنی

آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد

دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد

مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم

با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم

ای مظهر فضائل پیغمبر خدا

آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا

شایسته‌ی سلام و تحیّات احمدی

احیا کننده‌ی کلمات محمدی

نور علی و فاطمه در تار و پود توست

شور حسین و حلم حسن در وجود توست

قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست

تفسیر بی کران معانی حدیث توست

قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است

هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است

روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات

وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات

هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود

علمش به جز زیان و تباهی نمی شود

هر قطره که به محضر دریا نمی رسد

سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود

بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات

اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود

جابر شدن زراره شدن با نگاه توست

آقای من اگر تو نخواهی نمی شود

کون و مکان اداره شود با اراده ات

عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات

فردوس دل اسیر خیال تو می شود

آئینه محو حسن جمال تو می شود

دریاب با نگاه رحیمت دل مرا

وقتی که بی قرار وصال تو می شود

یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا

تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا

سائل کنار ساحل لطفت چگونه است

دستان با سخاوت دریا نمونه است

من را که مبتلای خودت می کنی بس است

اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است

قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد

دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است

در خلوت نماز شبت مثل فاطمه

شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است

شبهای جمعه سمت مدینه که می بری

دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است

امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو

از کاروان خسته و چشمان تر بگو

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

در موج خیز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

گل زخمهای سلسله یادت نمی رود

هرگز غروب قافله یادت نمی رود

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی

 

یوسف رحیمی

 

*************************
از روز ازل شور حسیني به سر افتاد
از داغ غمش سوختم و بال و پر افتاد
هر قلب شکسته تپشش ذکر حسين است
با ذکر حسين در دل عالم اثر افتاد
آنقدر من از کرببلا مست و خرابم
کز بدو تولد عطشش در جگر افتاد
صد پاره ز غم شد دل غرقابه به خونم
آن روز که در وادي عشقم گذر افتاد
آن لحظه که گلها ز عطش سوخته بودند
ديدم ز فرس خوني و زخمي قمر افتاد
يکباره سر و پاي وجودم همگي سوخت
آندم که حسين بر سر نعش پسر افتاد
جانسوزتر از آن همه دردي که کشيدم
ديدم سر شش ماهه چو گل، از شجر افتاد
يک خنجر غرقابه به خون ديدم و مُردم
آن لحظه که بر گودي مقتل نظر افتاد
گوئي که همه بال ملائک ز شرر سوخت
تا بر تن هر خيمه ز کينه شرر افتاد
اي واي که من آرزوي مرگ نمودم
آن لحظه که جان پدرم در خطر افتاد
افتاد ز بس روي زمين، عمه رقيه
صد خرمن آتش به دل و بر جگر افتاد
صد بار بميرم بِه از آن تا که ببينم
چشم پدرم بر سر و بر تشت زر افتاد
با اين همه دردي که نهان در دل من شد
ديگر شجر زندگيم از ثمر افتاد

******************
وصّی پنجم پیغمبر خدائی تو

خزانه کرم و جود ذوالعطائی تو

بسوی مقصد والای انبیاء، توحید

به ما سوای خداوند رهنمائی تو

تو باقری و شکافنده  علوم توئی

کتاب روشن و گویای کبریائی تو

نه شیعه را تو فقط مقتدا و سالاری

به انبیاء سلف نیز مقتدایی تو

صفای زمزم و بیت و صفائی و مروه

حقیقت حجر و کعبه و منائی تو

سلام ختم رسل را شنیدی از جابر

چرا که نور دو چشمان مصطفائی تو

نظیر دو گل گلزار مصطفی حسنین

سرور سینه زهرا و مرتضائی تو

به صولتی چو علی و به عصمتی زهرا

حسین هیبت و در علم مجتبائی تو

به وقت بندگی و موقع دعا چو پدر

اگرچه  روح عبودّیت و دعائی تو

سه ساله بودی و همراه سیّدالشهدا

شریک نهضت خونین کربالئی تو

*************************
هفتم ماه است و باید چشم ها گریه کنند
پا به پای روضه های هل اتی گریه کنند
این قبیله بی نیاز از روضه خوانی منند
که فقط کافی است گویم کربلا گریه کنند
با همین گریه است که یک چند روزی زنده اند
پس چه بهتر اینکه بگذاریم تا گریه کنند
حال که گریه کن مردی ندارد این غریب
لااقل زن­ها برایش در منا گریه کنند
هر زمانی که میان خانه روضه می گرفت
امرش این بود اهل خانه با صدا گریه کنند
با سکینه می نشیند "شیعتی" سر می دهد
آه جا دارد تمام آب ها گریه کنند
چشم او شام غریبان دیده بین شعله ها
عمه هایش در هجوم اشقیاء گریه کنند
یاد دارد کعب نی هایی که مانع می شدند
چشم های زخم آل مصطفی گریه کنند
در قفای ذوالجناح با عمه آمد قتلگاه 
انبیاء را دید با خیر النساء گریه کنند
عمه دردانه اش جان داد تا اهل حرم
یا شوند آزاد از زنجیر یا گریه کنند
یاد موی خاکی همبازی اش تا می­کند
دخترانش مو پریشان ای خدا گریه کنند


جواد حیدری

**********************
سوغات ما از کربلا درد و محن بود
پژمردگيّ لاله هاي در چمن بود
من تشنگي در خيمه را احساس کردم
ياد از دو دست خوني عباس کردم
من کودکي بودم که آهم را شنيدند
ديدم سر جد غريبم را بريدند
من ديده ام در وقت تشييع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغي پر شکوفه
خورشيد را بر نيزه ديدم بين کوفه
گر چه که من مسموم از زهر هشامم
من کُشته ي ويرانه اي در شهر شامم
ديدم که پر مي زند همسنگر من
در خاطرم شد زنده ياد مادر من

مانده داغی عظیم بر جگرت

عکس راسی به نیزه،در نظرت

سر بازار شام و بزم شراب

چه بلاهایی آمده به سرت!؟

هر شب جمعه خون دل خوردی

پای ذکر مصیبت پدرت

پای روضه به جای قطره ی اشک

خون و خونابه ریخت از بصرت

می توان دید عکس زینب را

بین قاب کبود چشم ترت

سوختی سرو باغ فاطمیون

زهر آتش زده به برگ وبرت

گر گرفته فضای حجره ی تان

تحت تاثیر آه شعله ورت

مهر و تسبیح کربلایت را

داده ای ارثیه به گل پسرت

وحید قاسمی

*********************
دلم اسير دام تو ، نشسته ام به بام تو
چشمه ي چشم اشک من، روان شده به نام تو
*****
به عشق تو مشوّشم، ز غربتت در آتشم
بياد قبر خاکيت، ز سينه آه مي کشم
*****
نشسته ام بپاي تو، جوونيم فداي تو
بر سر و سينه مي زنم، به ماتم و عزاي تو
*****
در سفر کرببلا، تو ديده اي رنج و بلا
ز تيغ و نيزه ها شدي، به درد و غصه مبتلا
*****

خون چکيده ديده اي، قد خميده ديده اي
سر بريده ي به ني، دست بريده ديده اي
*****
زهر ستم چشيده اي، بار گران کشيده اي
به کوفه و شام بلا، زخم زبان شنيده اي
*****
زينب خسته ديده اي، دو دست بسته ديده اي
ز بامها به سنگ کين، سر شکسته ديده اي
*****
خروش و ناله ديده اي، داغ سه ساله ديده اي
ز ضرب سيلي و لگد، گلاب لاله ديده اي

****************************