تو بینای منی من از تو کورم
تو بینای منی من از تو کورم |
تو بینای منی من از تو کورم |
امام حسین(ع)-مناجات
تو که یک گوشۀ چشمت غم عالم را بُرد
نم اشکت گنه حضرت آدم را برد
از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل
روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد
شیشۀ عطر شما در دل آدم که شکست
عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد
هر که از کرببلا رفت محرم را باخت
هر که در کرببلا ماند محرم را برد
زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد
اشک شش ماهۀ تو شوری زمزم را برد
تو که رفتی به خدا چادر خیمه افتاد
و سپس باد جفا معجر مریم را برد
کینه های عرب از بدر و حنین و اُحدت
ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد
آه انگشتر تو دست جسارت افتاد
بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد
&
امام حسین(ع)-مناجات
بده در راه خدا، من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آل عبا محتاجم
از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
پسر حضرت زهرا به دعا محتاجم
مهربان كاش زهیری بغلم می كردی
من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم
فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی كافی ست
با پر و بال شكسته به شفا محتاجم
شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا
به جنون سر ایوان طلا محتاجم
دود این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم كرببلا محتاجم
چه قدر گریه كنم تا نبری از یادم!؟
در سراشیبی قبرم به شما محتاجم
امام حسین(ع)-مناجات
بی تو یك لحظه نخواهم همۀ دنیا را
با تو آسوده كنم طی، سفر عقبی را
لحظاتی كه به زیر علمت سینه زدم
حس نمودم به خدا مرحمت زهرا را
كاش امروز بیاید گل نرگس ز سفر
تا كه زیبا بكند با فرج عاشورا را
همه امید من این است به نام زینب
راضی از خویش كنم قلب تو ای مولا را
شادی هر دو جهانم به خدا از غم توست
غم تو میبَرد از دل همۀ غم ها را
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشم هایت
این چشم های ما کمی تقوا بگیرد
پایین بیا خورشید ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
من گریه میریزم به پای جاده ات تا
آیینه کاری کرده باشم مقدمت را
اول ضمیر غائب مفرد کجایی؟
ای پاسخ آدینه های پر معما؟!!
حتمیه بی چون چرا برگرد شاید...
راحت شویم از دست اما و اگر ها
آقا نماز جمعه ی این هفته با تو...
پای برهنه آمدم تا کوفه با پا...
پایان شب های بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟
من نذر کردم خاک پایت را ببوسم
آیا سر این بنده منت میگذاری؟
من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم
می خواستم پیشت بماند یادگاری
یک وقت زخانه ات جوابـــــم نکنـــی با لفظ برو خانه خـــــرابم نکــنی
می ترسم از آن لحظه که روز عرصات در زمره نوکـــران حـــسابم نکنی
پیش نظر سینه زنانت محـــــــــشـر بیچاره رو ســـیه خطـابــــم نکــنی
نزدیکی درب دوزخ آقــــای بهـــشت با بستن پلک خود عذابــم نکـــنی
سوگنــــد به جـــان مــادرت ای آقــــا شرمنـــده روی بــوتـرابــــم نکـــنی
فردای قیامت ســــر حــــوض کوثـــــر با هـــرم نگاه خویش آبــــم نکــــنی
ای ساقی تشنه لب دلت مـــی آید مهمان پیاله ای شــرابـــم نکـــنی ؟
وحید قاسمی
تا تو به من نظر کنی زیر و زبر شود دلم
همچو نگاه رحمتت رنگ سحر شود دلم
ای همه دعای من این تو و این ندای من
خدای من خدای من خدای من خدای من
خدای من خدای من
چرا ز من بریده ای بنده ی پر خطای من؟
چرا صدا نمی زنی خدای من خدای من؟
مگر ز من چه دیده ای مگر بدی کشیده ای؟
چرا صفا نمی کنی به ذکر دلربای من؟
خدای مهربان منم کریم و میزبان منم
عاشق میهمان منم بیا بیا گدای من
اگر چه کرده ای خطا تباه کرده ای عطا
بیا بیا دوباره ای بنده ی بی وفای من
بیا بیا به نیمه شب بزن تو زانوی ادب
بخوان شکسته دل مرا تا بچشی صفای من
به معصیت زدی چو دست، دل حبیب ما شکست
بیا بیا گنه مکن به یاد او برای من
ای تو که شکسته ای مریض و زار و خسته ای
مرا بخوان تو در سحر، سحر بود شفای من
تو شیعه ی علی بُدی، چرا سیه چهره شدی؟
مرو به جای دیگری سرت بنه به پای من
شود دل تو صیقلی فقط به ذکر یا علی
ذکر علی علی بود برای تو دوای من
به عشق مرتضی بگو لعنت حق به خصم او
که شد به کوچه روبرو به مظهر وفای من
دعای توست مستجاب سحر دهم تو را جواب
به عشق روی بوتراب رسد تو را ندای من
بیا بیا تو مرد باش عاشق رنج و درد باش
ز غصه چهره زرد باش تا که شوی فدای من
مناجات با خدا
عبد گناهکار من چرا ز من جدا شدی
بر در غیر رفتی و دور ز آشنا شدی
قرار ما نبود این، مرا رها کنی چنین
دیده ز هم گشا ببین خود به کجا رها شدی
بندۀ بی وفای من عبد گریز پای من
چرا گریختی ز من چه شد که بیوفا شدی
هر چه گناه کردهای عفو نمودم از کرم
هر چه صدا زدم تو را باز ز من جدا شدی
حاصل خویش سوختی وصل مرا فروختی
اسیر نفس گشتی و هوایی هوی شد
من همه هست خویش را بهر تو خلق کردهام
تو همه را ندیدی و غرق یم خطا شدی
خداست یار و یاورت چگونه نیست باورت
دمی به خود بیا ببین که غافل از خدا شدی
رشتۀ وصل ما و تو پاره نمیشود بیا
خدای تو منم چرا بندۀ غیر ما شدی؟
مرا بس است آه تو گذشتم از گناه تو
دست بده به دست من از چه گریز پا شدی؟
خداست با تو «میثما» تو نیز باش با خدا
به سوی دوست کن سفر در به درِ کجا شدی؟
امام زمان(عج)-مناجات در ماه مبارک
چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشكم شبیه خون جگر شد نیامدی
گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی
عمرم در این قرار به سر شد نیامدی
تا خواستم به جاده ی وصل تو رو كنم
غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی
در مسجدیم و طاعت این ماه شغل ماست
بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی
این نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد
روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی
رسوایی گدای تو از حد گذشته است
عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی
از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی
دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی
خسران زده كسی ست كه از یار غافل است
بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی
از ما كه منفعت نرسیده برای تو
هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی
گفتیم لا اقل سر افطار می رسی
دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی
×××
برای دانلود این مناجات با صدای حاج منصور ارضی اینجا را کلیک کنید.
مناجات با خدا-پایان ضیافت الهی-مدح امیرالمومنین(ع)
حیف که از دست ما ماه خدا میرود
ماه مناجات و نور، ماه دعا میرود
ماه سحر خیزی اهل صفا میرود
ماه وصال علی، ماه ولا میرود
ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر
زمزمـههای شب و لیلۀ قدرش به خیر
بود به روی خدا، چشم تماشای ما
خواندن جوشن کبیر، صوت دلآرای ما
هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما
زمـزمۀ افتتاح، سـر زد از آوای مـا
حیف که مانند برق، این مه معبود رفت
دیـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت
ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما
نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما
ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما
نـالۀ العفو مـا از رمضان دل ربود
گاه دعای سحر، گاه ابوحمزه بود
زآینۀ دل گرفت ماه خداوند، زنگ
سلسلۀ زلف وصل، بود سحرها به چنگ
عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ
یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ
محفل قرب خدا کوی علی بود و بس
روی جمیل خدا روی علی بود و بس
کیست علی؟ کیست؟ کیست؟ سرّ مگوی خدا
آن کـه هیـاهوی اوست، معنی هـوی خـدا
دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا
داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا
نور به او متکی، خلق به او زنده بود
عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود
ارض و سماوات را در همگان یک علی است
هم به مکان یک علی، هم به زمان یک علی است
هم به جهان یک علی، هم به جنان یک علی است
بلکه خداوند را در دو جهان یک علی است
قادر منان یکی است، خالق داور یکی است
بعـد خداونـدگار، احمد و حیـدر یکی است
حاصل لوح و قلم، نام علی بود و بود
نقش وجود و عدم، نام علی بود و بود
بعد خدا دم به دم، نام علی بود و بود
ذکر خداوند هم نام علی بود و بود
مدح علی هم همان مدح محمّد بوَد
احمـد حیـدر بـود حیـدر احمد بوَد
علی به نص صریح، نفس پیمبر بود
علی کنـار نبی، ساقی کوثر بود
علی تمام نماز، نه بلکه برتر بود
نمـاز بی مهر او، گنـاه اکبـر بود
عبد مؤید علی است، جمال سرمد علی است
نه، جان پیغمبر است، تمام احمد علی است
این دو ز صبح ازل، کنار هم زیستند
جدا ز هم تا ابد، نبوده و نیستند
خدای داند فقط که بوده و کیستند
که بوده و کیستند؟ چه بوده و چیستند؟
دو نـاشناس وجـود دو نـور غیب و شهود
به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود
علی است آقای من، علی است مولای من
علی است دنیای من علی است عقبای من
جحیم با مهر اوست، جنت اعلای من
اگر رَوَم در بهشت، سوای او، وای من
مرده بُدم با دمی زنده شدم از دمش
«میثمم» و میدهم جان به ره میثمش