در را شکسته‌اند و کسی ضجه می‌زند

در را شکسته‌اند و کسی ضجه می‌زند / بر روی شهر وقت نزول بلا شده‌ست
شكسته تر شده و دست بركمر دارد
چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟
به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد
شبيه روز برايم نرفته روشن بود
فدك گرفتن از اين قوم دردسر دارد
گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد
شهود خواسته از دختر نبي خدا
اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد
سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش
ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...
كسي نبود به معمار اين محل گويد
عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟
وحید قاسمی

***
در می‌زنند و پشت در آتش به پا شده‌‌ست
کوچه به درد ملتهبی مبتلا شده‌ست

در می‌زنند و شهر نفس هم نمی‌کشد
حجم سکوت ممتد بی‌منتها شده‌ست

در را شکسته‌اند و کسی ضجه می‌زند
بر روی شهر وقت نزول بلا شده‌ست

تکلیف یک کبوتر پهلو شکسته چیست؟
وقتی در آشیانه‌اش آتش به پا شده‌ست

نفرین به مردمان دغل کار روزگار
کز ظلمشان به آل پیمبر جفا شده‌ست

ابراهیم قبله آرباطان

.***


فاطمه ای‌ بانوی‌ بی ‌نشان
ای‌چراغ خلعتی‌ چون سوزان

شادی‌ قلب رسول مصطفی
ذوالفقار را در نیام مرتضی

مادری تو بر تمام اهل بیت
خاك پایت سرمه اهل بهشت

ای ‌طلوع روشنی ‌چون آفتاب
از سر این چاكرانت رخ متاب

یا علی‌ جان تربت زهرا كجاست؟
یادگار غربت زهرا كجاست؟

می پرم گاهی به گلزار بقیع
می ‌نشینم پشت دیوار بقیع

من چو قطره گریه ای بر فاطمه
تو كجای ‌ای ‌امید فاطمه

تو مدد كردی‌ نمودم شاعری
نوكر زهرا بگردان فاطری

كی شوی زائر به قبر فاطمه
خدمتی ‌بگردان بر شعر فاطمه

حسین مظاهری كلهرودی

***
یک گل نصیبم از دو لب غنچه‌فام کن
یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن

ای حسن مطلع غزل زندگانی‌ام
شعر مرا «تمام» به حسن ختام کن

ای آفتاب خانه‌ی حیدر! مکن غروب
این سایه را تو بر سر من مستدام کن

پیوسته نبض من به دو پلک تو بسته است
بر من، تمام من! نگهی را تمام کن

تا آیدم صدای خدای علی به گوش،
یک بار با صدای گرفته صدام کن

از سرو قدشکسته نخواهد کسی قیام
ای قامتت قیامت من! کم قیام کن

درهای خلد بر رخ من باز می‌کنی
از مهر همره دو لبت یک کلام کن

با یک نگاه عاطفه عمر دوباره باش
ای مهر پرفروغ! طلوعی به شام کن

این کعبه بازویش حجرالأسود علی‌ست
زینب! بیا و با حجرم استلام کن

حاج علی انسانی

***
زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش

او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش

شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
مردی پیمبر است که زهراست دخترش

مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش

یک نیمه اش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش

دست توسل همه انبیاء بود
بر رشته های چادری فردای محشرش

ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم
از اینکه وا نشد، پس در پای دخترش

مسمار در اگر چه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش
علی اکبر لطیفیان

زهرا بمان و زندگي ام را به هم نريز

حرف سفر

بايد بري؛ نه ! محض رضاي خدا نگو
دق مي كنم بدون تو، اين جمله را نگو

زهرا بمان و زندگي ام را به هم نريز
سنگ صبور من! نرو از پيشم اي عزيز

باور نمي كنم كه دلم را تو بشكني
با رفتنت به زخم غرورم نمك زني

زهرا شب عروسي مان خاطرت كه هست؟
مهريه ي زلال و روان خاطرت كه هست؟

يادت كه هست قول و قراري كه داشتيم!؟
يك روح واحديم ؛ شعاري كه داشتيم

اي دل خوشي ِ زندگي ام! مي شود نري
از حال و روز من، كه شما با خبرتري

گريه نكن محدثه ، غمگين نكن مرا
با رفتنت غريب تر از اين نكن مرا

خاتون من! قلندر خوبي نبوده ام
من را ببخش؛ شوهر خوبي نبو ده ام

با درد ِ دنده هاي ِ شكسته جدال كن
تقصير دستِ بسته ي من شد حلال كن

دلگرمي علي! به نظر زود مي روي!؟
نه سال شد فقط ،چقدر زود مي روي!

بعد از تو فيض هاي خدايي نمي رسد
فرياد مرتضي كه به جايي نمي رسد

زهرا بمان و چهره ي غم را عبوس كن
زهرا بمان و زينب مان را عروس كن


غصه به كار دل گره  ي كور مي زند
خيلي دلم براي حسن شور مي زند

زهرا نرو، كه بغض بدي در گلوي توست
دامادي حسين و حسن آرزوي توست

حالا كه اعتنا به قسم ها نمي كني
فكر حسين تشنه لبت را نمي كني!؟

ديدي كه رنگ از رخ مهتاب مي پرد
شبها حسين تشنه لب از خواب مي پرد

در باغ ميوه هاي دلت، سيب نوبر است
اين كربلايي از همه شان مادري تر است

حرف از سفر زدي و تبسم حرام شد
پيراهن حسين شنيدم تمام شد

باشد برو-قبول- علي بي پناه شد
باشد قرار بعدي مان قتلگاه شد

باشد برو كه كرببلا گريه مي كنيم
با هم كنار طشت طلا گريه مي كنيم

وحید قاسمی-تهران