میلاد فاطمه معصومه(سلام الله علیها)



مائيم گدای حضرت معصومه
گفتيم ثنای حضرت معصومه
ايا م ولادتش همه ميگوييم
جانها به فدای حضرت معصومه
ايام سرور است صفا ميخواهم
من رزق زسفره شما ميخواهم
شاديست به خانه امام کاظم
من عيدی خود را زرضا ميخواهم
بردرگه مجد توجهان بنده شده
گل پيش قدومت وسرافکنده شده
يا حضرت معصومه زنورت بی بی
خورشيد کسوف کرد وشرمنده شده
امروز به جسم مرده جان ميآيد
خورشيد ولا به آسمان ميآيد
شادند مواليان مولا ازعشق
چون عمه صاحب ا لزمان ميآيد
درحنجره ما صدای هق هق داريم
يک عمربه دل داغ شقايق داريم
درهرشب وصبح ذکرما اين باشد
صد شکرکه ماامام صادق داريم
بيابياودلم را دوباره احيا كن
دوچشم خشك مرا مثل قبل دريا كن
كرم،به گدايان هميشه عادت توست
مرا گداي دو دستان ومشك سقا كن
ازعصرقديم باتوعهدی دارم
وزنام شما به کا م شهدی دارم
ايام ولادتت امام حاضر
برلب شب و روزذکرمهدی دارم
امروزبه جسم مرده ام جان آمد
ايام سروروعيش ياران آمد
شيرينی ونقل وشربت آماده کنيد
ای منتظران نيمه شعبان آمد
توحاضری وديده ما ناقابل
عشق توزکودکی به قلبم نائل
ياحضرت عسکری مبارک برتو
برمن صله ای بده که هستم سائل
درخوف ورجاءمانده پراز واهمه ايم
باشوروشعورخودبه غم خاتمه ايم
درروزقيامت که همه حيرانند
مازيرلوای حضرت فاطمه ايم
اي روح محجّب که به قم قائمه اي
ياد آور زهد و عفّت فاطمه اي
معصومه اي و خواهر محبوب رضا
آن عالمِ اهل بيت و تو عالمِه اي
در گلشن دين باز صفا آمده است
محبوبه ي حي کبريا آمده است
آمد به جهان کريمه ي اهل البيت
ده مژده که خواهر رضا آمده است
اي پناه اهل محشر عيد ميلادت مبارک
اي همه روح مطهّر عيد ميلادت مبارک
اي رخت مرآت مادر عيد ميلادت مبارک
اي گل باغ پيمبر عيد ميلادت مبارک
اي قم از خاکت معطّر عيد ميلادت مبارک
دختر موسي ابن جعفر عيد ميلادت مبارک
*****
اي سلام چارده معصوم بر جان و تن تو
نام تو معصومه و عصمت گلي از دامن تو
بضعه ی موسايي و قم گشته طور ايَمن تو
پا به چشم قم نهادي قلب قم شد گلشن تو
يافت اين خاک از تو زيور عيد ميلادت مبارک
دختر موسي ابن جعفر عيد ميلادت مبارک
*****
نور از هر سو به ايوان طلايت سجده آرد
حور بر خاک قدوم زائرت صورت گذارد
جود با کلِّ وجودش هر چه دارد از تو دارد
دانش از گلدسته هايت بر سر فيضيّه بارد
علم را صحن تو سنگر عيد ميلادت مبارک
دختر موسي ابن جعفر عيد ميلادت مبارک
*****
دخت و اخت و عمه ی سه حجت داور تويي تو
پاره ی تن بر رسول و احمد و حيدر تويي تو
فلک استقلال ملک شيعه را لنگر تويي تو
گر در جنّت ز قم وا مي شود، آن در تويي تو
بضعه ی ياسين و کوثر عيد ميلادت مبارک
دختر موسي ابن جعفر عيد ميلادت مبارک
*****
قبه ات را اقتدار قبه الخضراست، آري
تربت تو تربت گمگشته ی زهراست، آري
زائر تو زائر صديقه ی کبراست، آري
صورتت را صورت انسيه الحوراست، آري
از تو پر بر عيد ميلادت مبارک « ميثم » نخل
دختر موسي ابن جعفر عيد ميلادت مبارک
تو کيستي؟ سلاله ي کوثري
تو کيستي؟ سلاله ي کوثري
فاطمه اي فاطمه ی اطهري
تو کيستي؟ حضرت معصومه اي
تو کيستي؟ شفيعه ی محشري
چهارده حجت معبود را
عمه اي و دختري و خواهري
تو خواهر امام هشتم رضا
تو دختر موسي ابن جعفري
تو عمه ی چار ولي خدا
تو هفت بحر نور را گوهري
تو عالم خلقت را بانويي
تو آدم و حوا را مادري
تو حوري حوراءالانسيه
انسيه الحوراي ديگري
تو ساره يا خديجه يا فاطمه
تو مريم عذرا يا هاجري؟
تو يک حديقه ی گل احمدي
تودر سماوات عفاف، اختري
تو در کنار عمه و مادرت
از همه سادات جنان برتري
سلام کوثر به تو يا فاطمه
که حضرت فاطمه را کوثري
بعد رضا و مادرت فاطمه
تو پاره ی پيکر پيغمبري
بودي اگر کنار زينب به شام
مي گفتم نايبه الحيدري
تو زينبيني و حسين و حسن
تو روح پنج تن به يک پيکري
فاطمه و زينب کبري کنار
تو از همه زنان عالم سري
راه بهشت از حرم امن توست
تو چارده بهشت حق را دري
نشر احاديث پدر شأن توست
چو مادرت دخت پدرپروري
تو آسمان فضل را آفتاب
تو کشتي عصمت را لنگري
جان حسين است تو را در بدن
زينب کبري را هم سنگري
حضرت معصومه سلام عليک
اي که ائمه را پيام آوري
قم حرم ائمه، تو مادرش
در اين حرم عالم را رهبري
تو آسمان و شرم و زهد و حيا
تو در زمين شمسِ فلک گستري
عالمه ی معلمه نديده
فاطمه ی پيامبر منظري
رسول را رسول را نورعين
خداي را خداي را مظهري
اگر چه بانوي بهشت قمي
تمامي بهشت را زيوري
از مدح توست « ميثم » شرار شعر
تو در دلش چراغ روشنگري
ذيقعده ماه فيض خداوند اکبر است
ذيقعده ماه فيض خداوند اکبر است
ميلاد پاره ي تن موسي بن جعفر است
ميلاد دخت هفت امام بزرگوار
يا ليله ي ولادت زهراي ديگر است
از ثامن الحجج بستانيد رو نما
کو را نظاره بر گل رخسار خواهر است
آئينه ي تمام نماي رضا است اين
معصومه يا که زينب صديقه منظر است
آن فاطمه بتول رسول خدا بود
اين فاطمه بتول بتول مطهر است
گر بنگرد ذبيح به اوج جلال او
گويد هزار مرتبه اين فوق هاجر است
مکتب نرفته عالمه ي علم اهل بيت
شوهر نکرده بر همه ي خلق مادر است
برتر ز آفتاب و نکوتر ز قرص ماه
ذيقعده را ز بيت ولايت دو اختر است
آن روز اول مه و اين روز يازده
آن خواهر خجسته و اينش برادر است
اين است کوثري که قم از فيض اوست پر
آخر مگر نه دختر ساقي کوثر است
اين است فاطمه که ثواب زيارتش
در اصل با زيارت زهرا برابر است
يک دختر، اين همه عظمت، اين همه جلال
الحق که جاي گفتن ا... اکبر است
بر آن پدر درود که اين است دخترش
بر مادري سلام که معصومه پرور است
جز عمه اش که زينب کبري است در جلال
از دختران فاطمه در هر زمان سر است
قم چون مدينه تربت او مسجد الرسول
زهراي آن سلاله ي زهراي اطهر است
حورا کنيز خادمه اش گر چه انسيه است
غلمان تراب مقدم او گر چه دختر است
فيضش ز شهر قم به زمين و زمان رسد
فيضيه در محيط کمالش شناور است
تنها نه خاکيان به حريمش نهاده رو
يک آسمان ملائکه مسکين اين در است
گو پادشاه ملک جهان باش يا گدا
آن را که نيست خاک درش خاک بر سر است
ريزند عرشيان به زمين دسته دسته گل
گلدسته هاش تا که به قم سايه گستر است
نعلين خود چو موسي عمران ز پا در آر
کاينجا مزار دختر موسي بن جعفر است
وقتي نسيم مي کند از شهر قم عبور
از عطر آن روان مسيحا معطر است
چون باب خويش بر همه باب الحوائج است
چون مادرش شفيعه ي فرداي محشر است
بي مهر او که مهر تماميّ عترت است
طاعات جنّ و انس و ملک نخل بي بر است
اقرار مي کنم که به پايش نمي رسد
با آنکه سر به سر سخنم عقد گوهر است
ما را به شهر قم چه نيازي است بر بهشت
قم بيت يازده خلف پاک حيدر است
خواهي جلال زائر قم را بيا ببين
در هر قدم هزار بهشت مکرر است
خدا کند که شود مدفن تو قم « ميثم «
همسايگيّ فاطمه از خلد بهتر است
قم بيت اهل بيت بود دل کبوترش
قم بيت اهل بيت بود دل کبوترش
از روضه ي بهشت بخوانيد برترش
اين سرزمين، مدينه ي اهل ولايت است
معصومه ي مکرمه، زهراي اطهرش
ممدوحه ي ائمه ي اطهار فاطمه
محبوبه ي خداي تعالي چو مادرش
بانوي آسمان و زمين است و جبرئيل
تعظيم آورد به رواق منورش
با ا... عجيب نيست اگر بشنود پدر
بوي بهشت از نفس روح پرورش
زوار قبر مخفي زهراي اطهر است
هر کس که گشت زائر قبر مطهرش
دخت امام بانوي دنيا و آخرت
اخت الرضا سلام خدا بر برادرش
چون ناقه اش به عرصه ي محشر قدم نهد
خوانند، خلق زينب و زهراي ديگرش
زهرا زند تبسم و زينب..................
خوانم اگر شفيعه ي فرداي محشرش
ديدند در جمال خدايي ز کودکي
گل بوسه هاي حضرت موسي بن جعفرش
فخريه اي که داشت محمد به فاطمه
دارد امام موسي جعفر به دخترش
پيوسته افتخار کند حضرت رضا
با آن شرف به حضرت معصومه خواهرش
عيسي کند به چرخ چهارم زيارتش
موسي به احترام زند بوسه بر درش
آئينه ي صفات و کمالات فاطمه است
قدر و جلال و مرتبه و حسن و منظرش
صر صبحدم مراجع شيعه به افتخار
تعظيم مي کنند چو عبدي برابرش
فردوس، عطر خلد ستاند ز تربتش
رضوان نهاده رخ به قدمهاي زائرش
هر کس که گشت زائر او در بهشت قم
واجب بود بهشت ز خلاق داورش
معصومه کيست کوثر دامان کوثر است
خوانيد بعد فاطمه مصداق کوثرش
جبريل بي محبت او بال اگر زند
آتش کشد شراره به گردون ز شهپرش
بر خاک آستانه ي اين بانوي بهشت
حورا اگر که سر ننهد خاک بر سرش
بانوي شهر خون و قيام است و روز و شب
استاده جن و انس و ملايک به محضرش
صدها فرشته بر سر گلدسته هاي او
هر يک بود ترانه ي ا... اکبرش
پيوسته از زنان بهشتي سلام باد
بر تربت مقدس و بر جان و پيکرش
بوي بهشت مي وزد از گَرد چادرش
نور خدا دميده ز هر تار معجرش
پيوسته از خداي سلام دمادمش
همواره از رسول درود مکررش
من کيستم که مدحت معصومه آورم
زيرا ائمه اند همه مدح گسترش
روز ورود از در و ديوار شهر قم
مي شد نثار، عطر و گل و مشک و عنبرش
او شمسه ي منير سپهر فضيلت است
کز دور ديده اند خلايق چو اخترش
در حشر، کار فاطمه آيد ز دست او
سوگند مي خورم به خدا و پيمبرش
شهر قم آمده حرم يازده امام
صحن و سراي حضرت معصومه زيورش
که سُکر و سِحر حلال است نظم او « ميثم «
حق ريخته شراب طهورا به ساغرش
اي دُرّ يم عصمت يا حضرت معصومه
اي دُرّ يم عصمت يا حضرت معصومه
اي فاطمه ي عترت يا حضرت معصومه
اي خاک رهت جنت يا حضرت معصومه
اي سايه ي تو عفت يا حضرت معصومه
قم از تو يم رحمت يا حضرت معصومه
محتاج دمت حکمت يا حضرت معصومه
*****
تو در حرم موسي انسيه ي حورايي
انسيه ي حورايي محبوبه ي يکتايي
محبوبه ي يکتايي ممدوحه ي طاهايي
ممدوحه ي طاهايي ريحانه ي بابايي
ريحانه ي بابايي آيينه ي زهرايي
در صورت و در سيرت يا حضرت معصومه
*****
تنها نه محيط قم، ايران به تو مي نازد
عصمت به تو مي نازد، ايمان به تو مي نازد
عترت به تو مي نازد، قرآن به تو مي نازد
تفسير و اصول و دين، عرفان به تو مي نازد
جن و ملک و حور و انسان به تو مي نازد
بانوي همه خلقت يا حضرت معصومه
*****
شمس و قمر و انجم ، جن و ملک و انسان
جن و ملک و رضوان، حور و پري و غلمان
هم حوري و هم غلمان هم مالک و هم رضوان
هم عالمِ و هم حاکِم هم بنده و هم سلطان
دارند به تو چشم لطف و کرم و احسان
گيرند ز تو حاجت يا حضرت معصومه
*****
نبود عجب اي بانو شاهي به گدا بخشي
وز گرد حريم خود بر روح شفا بخشي
بر روح، شفا بخشي بر سينه صفا بخشي
حاجات خلايق را از لطف و عطا بخشي
بر خلق زمين بخشي بر اهل سما بخشي
داري ز حق اين قدرت يا حضرت معصومه
*****
اي کعبه ي اهل دل ايوان طلاي تو
اي سرمه ي حورالعين خاک کف پاي تو
قم نه همه ي عالم مرهون عطاي تو
فيضيّه بود دائم در ظلّ هماي تو
گردد در جنت باز از صحن و سراي تو
يک بذل تو صد جنت يا حضرت معصومه
*****
اي بانوي نه افلاک اي مادر اهل قم
اي خاک حريم تو تاج سر اهل قم
اي کوثر فيض تو در ساغر اهل قم
آيد ز نسيمت جان در پيکر اهل قم
گلدسته ي صحنينت روشنگر اهل قم
اي قم حرم امنت يا حضرت معصومه
*****
آنانکه به شهر قم بر عرض ادب آيند
آنانکه به پاي جان رو سوي تو بنمايند
در صحن تو رو گردان از جنت اعلايند
هر گام که اي بانو در صحن تو پيمايند
هم زائر قبر تو هم زائر زهرايند
نازند بدين رتبت يا حضرت معصومه
*****
اي دسته گل زهرا ريحانه ي اهل البيت
ريحانه ي اهل البيت دردانه ي اهل البيت
زوار حريم تو پروانه ي اهل البيت
قبر تو بود کعبه در خانه ي اهل البيت
قم گشته ز فيض تو کاشانه ي اهل البيت
نازند به تو عترت يا حضرت معصومه
*****
اي چشم رضا ديده در حُسن تو زهرا را
هم صورت زهرا را هم زينب کبري را
خاک حرمت دارد اعجاز مسيحا را
دل مي بري از رفعت صد مريم عذرا را
معصومه اي اي بانو ذريه ي طاها را
اي فاطمه در فطرت يا حضرت معصومه
*****
تو جان سجود استي تو روح قيام استي
موساي محمد را تورات تمام استي
دخت صلوات استي فرزند سلام استي
فخريه ي اجداد و آباء عظام استي
الحق که يکي مريم از هفت امام استي
اي فاطمه را زينت يا حضرت معصومه
*****
تو پاکي و معصومه من عبد گنهکارم
تو بحر کرم داري من دست تهي دارم
سرمايه ي من تنها اشکي است که مي بارم
گر اهل بهشت استم گر مستحقّ نارم
اين دارم « ميثم » هم بنده ي اين کويم هم
ممنونم از اين منت يا حضرت معصومه
کريمة آل پيمبر
سلالة موسی جعفر
کوثر زهرای مطهر
لالة باغ سرسبز تبارک
فاطمه عيد ميلادت مبارک
عالمة آل رسولی
دختر زهرای بتولی
گوهر دريای عقولی
لالة باغ سرسبز تبارک
فاطمه عيد ميلادت مبارک
پارة قلب مرتضايی
شافعة روز جرايی
خواهر حضرت رضايی
لالة باغ سرسبز تبارک
فاطمه عيد ميلادت مبارک
اختر نجمه ای به دامن
بيت ولايت ز تو گلشن
چشم رضا شد به تو روشن
لالة باغ سرسبز تبارک
فاطمه عيد ميلادت مبارک
شيعه رهين کرم تو است
بيت ائمه حرم تو است
فيضيه مرهون دم تو است
لالة باغ سرسبز تبارک
فاطمه عيد ميلادت مبارک
تويی تويی باب ولايت
شمسة عصمت و هدايت
جان دو عالم به فدايت
لالة باغ سرسبز تبارک
فاطمه عيد ميلادت مبارک
اي کوثر کوثر محمد
اي کوثر کوثر محمد
اي دختر دختر محمد
معصومه ي دودمان عصمت
روح ادب و روان عصمت
سر تا قدمت همه معاني
مانند کتاب آسماني
پاکي ز تو اعتبار دارد
عصمت به تو افتخار دارد
قم، مکه تو مسجد الحرامش
خورشيد، ستاره اي به بامش
مهر تو به حشر دست آويز
فيضيه ز فيض توست لبريز
اي مصحف دامن ائمه
اي پاره اي از تن ائمه
يک نخله ز هفت قله ي طور
يک فاطمه از دو فاطمه نور
صحن تو پناه خلق عالم
ايوان طلات قلب مريم
مهر تو به سينه داغ خورشيد
شمع حرمت چراغ خورشيد
روي تو گل بهار زهراست
قبر تو همان مزار زهراست
مهر تو چو جان درون سينه است
زوّار تو زائر مدينه است
جود و کرم ائمه داري
جا در حرم ائمه داري
اي زينب دوم ولايت
ثاراللهيان همه فدايت
اي آل رسول را کريمه
معصومه، محدثه، عليمه
ايران حرم مطهر توست
مرهون تو و برادر توست
چون باب تو بود طفل نوزاد
صادق ز ولادتت خبر داد
پيش از شب دل فروز ميلاد
از آمدنت به قم خبر داد
بر زائرت اي فرشته حاجب
در حشر بود بهشت واجب
ذکر تو چراغ محفل ماست
قبر تو مدينه ي دل ماست
يک کعبه بود به ديده ي ما
قبر تو و زينبين و زهرا
قم شد حرم محمد و آل
کردي تو در آن نزول اجلال
بر دوش خود آن فقيه کامل
مي برد تو را زمام محمل
در نزد تو اي بزرگ بانو
پيران خرد زدند زانو
بستند همه لب از تکلمّ
کردند به محضرت تعلمّ
افسوس که بعد هيفده شب
جانت ز اِلمَ رسيد بر لب
تو فاطمه ، شهر قم مدينه
داغت شرري درون سينه
در سوگ تو چشم مردم قم
بر دامن خاک ريخت انجم
هر گام هزار بار مردند
تابوت تو را به دوش بردند
هر چند که شد مکان به خاکت
شب دفن نگشت جسم پاکت
شد بسته دو چشم اشکبارت
سيلي نزدند بر عذارت
پوشيده ز خاک شد روي تو
ديگر نشکست پهلوي تو
بگذار کنم به چشم خونبار
اين بيت از آن قصيده تکرار
آن قبر که در ميدنه شد گم
پيدا شده در مدينه ي قم
تو کيستي؟ سُلاله ي زهراي اطهري
تو کيستي؟ سُلاله ي زهراي اطهري
معصومه اي، کريمه ي آل پيمبري
ممدوحه ي ائمه و محبوبه ي خدا
احمد خصايل استي و صديقه منظري
باب الکرم سلاله ي باب الحوائجي
ام العفاف دختر موسي بن جعفري
امروز قبله ي دل خوبان روزگار
فردا همان شفيعه ي فرداي محشري
تو سومين مليکه ي اسلام فاطمه
آيينه دار زينب و زهراي اطهري
يک مام تو خديجه دگر مام فاطمه
پاکيزه تر ز مريم و حوا و هاجري
مريم پي زيارتت آيد اگر به قم
اقرار مي کند که همانا تو برتري
بر نُه سپهر عصمت و تقوي ستاره اي
در هفت بحر نور فروزنده گوهري
هم چار نجل پاک رضا را تو گوهري
هم هشتمين ولي خدا را تو خواهري
مصباح علم و دانش و تو حيد و معرفت
مصداق هل اتي ، ثمر نور و کوثري
عمر کم تو خاطره ي عمر فاطمه است
ياد آور مقاومت و صبر مادري
گويند باز مي شود از قم در بهشت
تو خود بهشت قرب خداوند اکبري
مادر نگشته، بانوي خلق دو عالمي
شوهر نکرده، مادر آغاز و آخري
بانو ولي چه بانو، بانوي نه سپهر
دختر ولي چه دختر، اسلام پروري
بر هشت آفتاب ولايت ستاره اي
در نه سپهر نور مه نور گستري
پيراهن تو عصمت، تقوي است چادرت
زهد مجسّمي و عفاف مصوّري
در بحر بي کرانه ي ايمان، دُرِ کمال
در آسمان زهد، فروزنده اختري
باب المراد دختر باب الحوائجي
اخت الوقار دخت بتول مطهري
زهرا، بهشتِ روح لطيفِ محمد است
اولاد او همه شجر نور و تو بري
گويند سايه ي حرمت بر سر قم است
قم را نه، بلکه ملک جهان را تو محوري
زانو زنند خيل فقيهان به محضرت
آري تو شهر فقه و احدايث را دري
روزي اگر به خطبه گشايي، زبان خويش
باور کنند خلق که در نطق حيدري
اسلام را به منطق گرمت مروّجي
توحيد را به نيروي علمت بيانگري
عطر تو بر مشام محمد اگر رسد
با خنده بوسدت که بهشت مکرّري
از نخل هاي سبز فدک مي رسد ندا
اين باغ از آن توست که زهراي ديگري
اگر ثناي تو گويد محال نيست « ميثم «
زيرا تو در قصيده سراييش رهبري
چنين گفت پيري ز آل پيمبر
که بر جان پاکش سلام مکرّر
شبي يافتم در بهشت مدينه
تشرف ز لطف خداوند اکبر
مزار پيمبر قبور ائمه
به چشمم عيان شد چو مهر منور
تمام قبور بزرگان دين را
در آن شهر کردم زيارت سراسر
بسي جستجو کردم آخر نديدم
مزاري در آن جا ز زهراي اطهر
يکي گفت باشد مکان در بقيعش
يکي گفت در بين محراب و منبر
زدم در همان حال دست توسل
به دامان ختم رسل، کاي پيمبر!
مرا آگه از قبر زهراي خود کن
کجا خفته در خاک، آن سرّ داور
نگويم به کس گر تو با من بگويي
به جان عزيز تو و جان حيدر
پيمبر مرا گفت آن شب به رؤيا
که اين راز بايد بماند مستّر
اگر خواهي او را زيارت نمايي
ز شهر مدينه به قم روي آور
بزن بوسه بر قبر معصومه ي من
که از نسل زهراست زهراي ديگر
دُر دُرج طاها مه برج ياسين
که مصباح نور است و مصداق کوثر
امامان معصوم را دخت و عمّه
علي بن موسي الرضا راست خواهر
سلام خدا و درود محمد
به اين خواهر و اين گرامي برادر
ديارش دل رهروان ولايت
مزارش در آغوش موسي بن جعفر
سپهر جلالات را اوست خورشيد
محيط کمالات را اوست گوهر
در آغاز ذيقعده ماه جلالش
چو مهر جهانتاب شد نور گستر
ثنايش نيايد ز غير از ائمه
مديحش نباشد به خلقت ميسر
نبي خُلق و حيدر خصال و حسن خو
حسيني تجلاّ و صدّيقه منظر
سزد مادر علم و فضلش بخوانم
اگر چه به عمرش نکرده است شوهر
وضو گر چه زيباست با آب زمزم
تيمم به خاک در اوست خوشتر
به خاک اوفتد آفتاب قيامت
اگر افکند سايه بر اهل محشر
ز خاکش درخشيده خورشيد فيضي
که فيضيّه آن را گرفته است در بر
مزار شريفش ملک راست قبله
حريم رفيعش فلک راست محور
خوشا گلبن دين که اينش بود گل
زهي باغ قرآن که اينش بود بر
وجود وي از دوره ي خردسالي
جلال مجسم کمال مصور
کند جان ميکال در کوي او سير
زند روح جبريل بر بام او پر
سلام خدا باد بر زائر او
که باشد به زوّار زهرا برابر
عجب نيست هر شب اگر شخص مهدي
زند بوسه بر اين مزار مطهر
به چشم رضا مي توان ديد در او
کمالات عمّه جلالات مادر
بود قم در امواج درياي فيضش
چو ماهي که در موج دريا شناور
توان يافت عطر بهشت از مزارش
که از بوي زهراست خاکش معطر
سلام هزاران مسيحا و مريم
به روح امامان و اين پاک، دختر
سزد جاي باران به دامان صحنش
سماوات دائم ببارند اختر
قدمهاي زوّار او مُشک افزا
نفسهاي خدّام او روح پرور
به زوار قبرش بهشت است واجب
که گيرد بهشت از قدمهاش زيور
به زنهاي کلّ جهان تا قيامت
پس از عمّه و مادرش اوست سرور
بياييد در عُشّ آل محمد
بگيريد حاجات خود را از اين در
خلايق از اين در گرفتند حاجت
حوائج در اين خانه دارند سنگر
حريم امامان معصوم ما قم
بتولش بود دخت موسي بن جعفر
مصون است قم تا ابد از حوادث
که پيوسته معصومه او راست ياور
الا اي ثنا گسترانت ائمه
گهي جد گهي باب گاهي برادر
به اجداد و آباء پاک تو سوگند
که مهر تو به باشد از جان به پيکر
عجين گشت مهرت به آب و گل ما
چنين بود از صبح خلقت مقدّر
نگردد ادا حقّ اين نعمت آري
اگر شکر گوئيم تا صبح محشر
« ميثم » دُرِ مدح تو ريزد از طبع
کرم کردي اي بانو از اين چه بهتر
شبي که خنده به هم مهر و ماه مي کردند
مدام روي زمين را نگاه مي کردند
شبي که مستي مستان عشق ديدن داشت
شبي که گل ز بهشت اميد چيدن داشت
شبي که هر دل عاشق به سينه پر مي زد
به بيت دلبر خود عاشقانه در مي زد
شبي که از دل افلاک با نثار درود
ستاره بود که جاري بر اهل ايمان بود
شبي که نغمه ي بلبل غم از زمان مي برد
شبي که بوسه گلها به روي هم مي خورد
شبي که که اهل سماوات در شعف بودند
براي ديدن زيبا مهي به صف بودند
شبي که توسن شادي به سينه مي تازيد
شبي که باز مدينه به خويش مي نازيد
رسيد مژده که بدر النفوس مي آيد
بيا که خواهر شمس الشموس مي آيد
پدر امام و برادر امام و خود ذوالقدر
ميان اين دو مه و مهر ذات او يک بدر
چو ديده پيش برادر ز يکدگر وا کرد
رضا نگاه به آئينه دار زهرا کرد
کسي که خلق جهان باب حاجتش دانند
تمام عالم امکان کريمه اش خوانند
کريمه اي که کريمان گداي او هستند
تمام عالميان دل به لطف او بستند
بر آستانه ي او دل اگر که جايي يافت
ز بندهاي هوي و هوس رهايي يافت
بدان به گرد حرينش اگر بگردي تو
بدور خانه ي زهرا طواف کردي تو
چه بانويي که وجودش حبيبه ا... است
چه بانويي که ز اسرار هر دل آگاه است
چه بانويي که شميمش صفا دهد بر گل
نشسته در دل عترت چو بوي گل در گل
چه بانويي که مي از کوثر ولا خورده
دلي به حجت حق داده ولي دلي برده
الا که حضرت معصومه را نبرده ز ياد
هميشه در همه جا عشق مي زند فرياد
بگو به مردم قم تا که او به شهر شماست
ببوس خاک درش را مگو بهشت کجاست
سرود 1
عمه جون امام جواد فاطمه سادات اومده
اخت الرضا و خالق کشف و کرامات اومده
خبر خبر يادگار زهرا اومده
کريمه ي اهل بيت بدنيا اومده
اميد ما مردمه، قبله ي اهل قمه، فاطمه ي دومه
( يا حضرت معصومه مدد ( 3
*****
خورشيد آسمون يه شمعه پيش گنبد طلات
سايه ي هفت تا آسمون از سايه ي گلدسته هات
خونه به خونه نذري پزونه ميدوني
کوچه به کوچه اسپند سوزونه ميدوني
دختر موسي سلام، عزيز زهرا سلام، ماه دل آرا سلام
( يا حضرت معصومه مدد ( 3
*****
وقتي ميام تو حرمت ميام به صحن مليحت
پارچه ي سبزي بي بي جون دخيل مي بندم به ضريحت
دردي اگر هست پاشيد بگيد به بي بي
از همه دنيا مائيم و اين يه بي بي
دلم مي خواد که يه شب تو صحن مليحش
هيچ کي نباشه من باشم و اون ضريحش
گريه کنم بي امون، با ابراي آسمون، به ياد صاحب زمون
به ياد شور و نواش، نماز شب خوندناش، تو حرم و تو دعاش
( يا حضرت معصومه مدد ( 3
*****
شاعر: مهدی عبدالکريمی
سرود 2
همه از قديما گفتن عاشقي کار دله
حرمت همسايه ي ديوار به ديوار دله
يه عهدي با امام رضا داره دل من شب ولادتت
به نيت زيارت حضرت زهرا بره زيارتت
دختر قرآن يا حضرت معصومه
خواهر سلطان يا حضرت معصومه
بانوي ايران يا حضرت معصومه
*****
شبا آسمون قم غرق ستاره هات مي شه
خورشيد از راه که مياد تاج مناره هات مي شه
تو اين حرم يه لحظه هم نفس زدن خيلي مقدسه
عالم گدات به گرد پات وقت کرامت کسي نمي رسه
سوره ي رحمت يا حضرت معصومه
آيه ي عصمت يا حضرت معصومه
شفيع جنت يا حضرت معصومه
*****
يه امام رضايي تو دنيا باشه اونم تويي
حرمت خونه ي قلب منه صاب خونه ام تويي
ايشا ا... با حسينيا با يه دعاي تو و امام رضا
يه کاروان بپا کنيم تا بريم امسال عرفه کربلا
تا که باهاتم يا حضرت معصومه
بعد حياتم يا حضرت معصومه
اهل نجاتم يا حضرت معصومه
*****
سرود 3
بي بي جان (مددي 3) معصومه
*****
باز اين دل اسيرم همش مي گيره بونه
دلم برات تنگ شده خدا ميدونه
بذار بياد زيارت اين عاشق ديوونه
بازم برا کفترات بريزه دونه
هر وقت ميام زيارتت ، دلم صفا مي گيره
کبوتر اسير دل ، پيش تو جا مي گيره
*****
وقتي ميام به صحنت ميگم ز سوز سينه
صفاي قلب خسته ام خدا همينه
محبت تو دلبر برام تموم دينه
پيچيده تو حريمت عطر مدينه
صفاي صحن خوشکلت ، برام تمام عشقه
حال و هواي صحن تو ، بي بي مث دمشقه
*****
رو قلبامون روضه ي مدينه رو نوشته
خدا که با عشقتون ما رو سرشته
تو سينمون نهال حبّ علي رو کاشته
هر کي بشه ديوونه جاش تو بهشته
اين گنبد طلاي تو ، خورشيد مشرقينه
تنها دعام تو حرمت ، زيارت حسينه
سرود 4
شده مات تو همه دنيا گل زهرا
که تو هستي ثاني زهرا گل زهرا
*****
تو عزيز فاطمه اي ، تو پناه ما همه اي
از براي هستي ما ، تو شروع و خاتمه اي
*****
بانوي جود و کرامت ، بارش درياي رحمت
با وجودت گشته اي گل ، هر دو عالم با طراوت
*****
تو عزيز مرتضايي ، نور چشمان رضايي
ايکه بعد از امر داور ، ضامن حکم قضايي
*****
فاطمه ي دوميني ، معني ايمان و ديني
چون بپا گردد قيامت ، تو پناه مؤمنيني
*****
هم ز نسل حيدري تو ، هم شبيه مادري تو
هم کريمه در تمام ، عترت پيغمبري تو
*****
آسمو نها گل براش هديه آوردند
کهکشو نها عطرش و هر جا می بردند
هر ستاره مستِ ديدارِ دوباره اش
هر فرشته دلا رو به اون سپردند
از سماء ندا می ياد مقام اون خيلی رفيعه
من و روزِ محشر و لطفِ تو بانویِ شفيعه
( معصومه جانم يا معصومه جانم ( 3
هر فرشته دلْ گره زده به بالش
چشمِ نجمه به گلستانِ جمالش
نور اين گل که شبيهِ گلِ ياسه
شده موسی مستِ حجبِ بی مثالش
دختری اومده تو عرش و سما که بی قرينه است
به همه مژده بديد ثانی زهرای مدينه است
( معصومه جانم يا معصومه جانم ( 3
همه عالم پيش پاش سر به سجودند
حوريان از قدمش گرمِ سرودند
در حضورِ رخِ دريای کرامت
ديگه زنها مثل يه چشمه و رودند
هر چی از کرامتش دم بزن بازم نگفتم
عمری اين کريمه پشت و پناهمه نيفتم
( معصومه جانم يا معصومه جانم ( 3
يه دلم عاشق و حيرون
يه دلم شيدا و مجنون
به دلم می گم نخور غم
اومده باغ و گلستون
ديدن گل های خنده روی لب چه باصفاست
شب عيدِ خواهرِ اربابمون امام رضاست
( مولاتی يا معصومه  يا معصومه  يا معصومه ( 3
کی می گه که من ندارم
تو فقيری بی قرارم
توی دنيا پادشاهم
تا که اين بی بی رو دارم
چيزی که عيونه آخر ديگه حاشا نداره
نوکر معصومه تو زندگی غوغا نداره
( مولاتی يا معصومه  يا معصومه  يا معصومه ( 3
يه دلم شهر مدينه ست
تو بقيع بی قرينه ست
خنده معجون شده با اشک
شب بانویِ کريمه ست
من که امشب با يه قلبِ بی ريايی اومدم
تو حريمِ اين کريمه به گدايی اومدم
( مولاتی يا معصومه  يا معصومه  يا معصومه( 3
امشب اين قلبِ من شراره داره  معصومه جان
آسمونِ چشام ستاره داره  معصومه جان
هوس ضريحت و نظاره داره  معصومه جان
می گم با نم نم چشام با اين نوای شيدا
کريمه ی آلِ نبی خوش آمدی به دنيا
( سيدتی سيدتی يا معصومه جانم ( 3
هر چی بارون به پيش پات می بارم  معصومه جان
سر رو بر ضريح با صفات می زارم  معصومه جان
قلبِ مجنون برات هديه می آرم  معصومه جان
شکوفه بارونه خدا به سرسرای کاظم
صل علی محمدِ ذکر و نوای کاظم
( سيدتی سيدتی يا معصومه جانم ( 3
شب عيد و دلم بهونه داره  يا فاطمه
نغمه گرم و عاشقونه داره  يا فاطمه
هوای گنبد و آشيونه داره  يا فاطمه
از حرمت تا به بقيع دلم اسيرِ غوغا
فاطمه ی معصومه ای هستی شبيه زهرا
( سيدتی سيدتی يا معصومه جانم ( 3
مرحبا ای مهربان همسرِ موسی
گهری آورده ای در برِ موسی
خانه نورانی شده اهل دل شادند
از وجودِ مقدم دختر موسی
( معصومه جان معصومه جان  يا معصومه ( 4
می رسد از آسمان بانگ و فريادی
کاظم از شوق و شعف می کند شادی
با نگاهی بر گلِ روی آن دختر
کاظم از مادر کند دم به دم يادی
( معصومه جان معصومه جان  يا معصومه ( 4
حضرت موسی الرضا با دلی پر شور
در بغل معصومه را، وصلِ نورٌ النور
زير لب دارد رضا صد دعای خير
از برای خواهرش چشم دشمن کور
( معصومه جان معصومه جان  يا معصومه ( 4
اهلِ قم اهلِ جهان در پناه تو
مرکزِ پرگارِ دين پايگاهِ تو
ای گل موسی تويی چون اميدِ ما
روز محشر عفوِ ما در نگاهِ تو
( معصومه جان معصومه جان  يا معصومه ( 4
جانِ عالم گردِ راهت
حسرت دل يک نگاهت
می برد از عاشقان دل
يک نما از بارگاهت
( يا فاطمه اشفعی لی فی الجنه ( 2
شمس روحم، مهر و ماهم
تکيه گاهم جان پناهم
کن شفاعت روز محشر
بنده ای غرقِ گناهم
( يا فاطمه اشفعی لی فی الجنه ( 2
ای حديثِ سوز و سازم
زندگی را رمز و رازم
پيشِ چشمم چون صراط است
نامِ تو مهرِ جوازم
( يا فاطمه اشفعی لی فی الجنه ( 2
مصطفی محمدزاده
مشهدالرضا

&&&&&&&&&&&&&&

نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانو
چه خوب شد که دوباره کبوترم، بانو
نشسته ام بنویسم مرا به فم ببری
دو هفته ای شده اصلا نمی­پرم، بانو
نشسته ام بنویسم مرا رها نکنی
که بی تو راه به جایی نمی­برم، بانو
مسیح نیز مریض مرا علاج نکرد
ولی به لطف تو امروز بهترم، بانو
امام زاده­ی موسی بن جعفری، خانم
غلام­زاده­ی موسی بن جعفرم، بانو
سلام بانوی خیرات، بانوی برکات
هزار بار بر این خیر مقدمت صلوات
به شرط آنکه فدایت شوند سر دادند
به شرط آنکه برایت شوند، پَر دادند
شفیعه­ی همه، مدیون چادرت هستیم
به لطف توست به ما سایه ای اگر دادند
تمام حاجت خود را نوشتم و بعدا
حساب کردم و دیدم که بیشتر دادند
قدم گذاشتی و یک نفس زدی و سپس
به علم حوزه­ی علمیه ها اثر دادند
چهار امام کمال تو را بیان کردند
چهار امام جلال تو را خبر دادند
چهار امام نوشتند احترام تو را
شکوه نام تو را ،جلوه ی مقام تو را
بلند عرش خدا هم ردیف شانه­ی تو
بهشت باغچه ای در حیاط خانه­ی تو
قدم به سمت مدینه زدم نفهمیدم
چطور شد که رسیدم به آستانه­ی تو
من و تو هر دو به دنبال یک هدف هستیم
تویی روانه­ی مشهد منم روانه­ی تو
حریمت آینه، ایوانت آینه، آری
چقدر آینه در آینه است خانه ی تو
شبیه فاطمه، همسایه آبرویش را
گرفت شب به شب از گریه­ی شبانه­ی تو
بخوان نماز شبت را که استفاده کنیم
و پخش کن رطبت را که استفاده کنیم
کریمه! سفره­ی نان را بدست تو دادند
همیشه روزی مان را بدست تو دادند
چگونه دل نگران قیامتم باشم
دل منِ نگران را بدست تو دادند
کلید قفل حرم را بدست ما دادند
کلید قفل جنان را بدست تو دادند
قلمروی تو خلاصه نمی­شود در قم
همه زمین و زمان را به دست تو دادند
نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است
نجات هر دو جهان را بدست تو دادند
نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست
دخیل ما همه بر رشته ی معجر توست
نکرده است کسی غیر حق تماشایت
ز بس که خالق تو آفریده بالایت
تو ازدواج نکردی به خاطر اینکه
نبود هیچ کسی هم طراز و همتایت
کنار جلوه­ی تو می­شود خدا را دید
تو کوه طوری و بابای توست موسایت
تمام مردم دنیا به پات می­میرند
فقط همینکه بگوید: فدات بابایت
تویی که این همه باشد عطای امروزت
خودت بگو که چقدر است عطای فردایت
یگانه دختر موسی بگیر دست مرا
شفیع جنت کبری بگیر دست مرا
تو آن همیشه کرم، من همیشه نوکر تو
مرا بزرگ نوشته است ذره پرور تو
کنیز بود اگر مادرت، کنیز تو بود
هزار حضرت مریم کنیز مادر تو
تو آنقدر عظمت داشتی که از مادر
فقط امام رضا می­شود برادر تو
و از میان پسرهای موسی حعفر
فقط امام رضا بود سایه­ی سر تو
.....
خدا کند که نگیرد به چوبِ ناقه سرت
خدا کند که نگیرد به سنگ معجر تو
خدا کند که اینجا پرت به در نخورد
شبیه مادر زینب، سرت به در نخورد
***علی اکبر لطیفیان***

 

اشعار ولادت حضرت معصومه(س)

ذیقعده ماه فیض خداوند اکبر است
میلاد پارة تن موسی ابن جعفر است
میلاد دخت هفت امام بزرگوار
یا لیلة ولادت زهرای دیگر است
از ثامن الحجج بستانید رو نما
کورا نظاره بر گل رخسار خواهر است
آیینة تمام نمای رضاست این
معصومه یا که زینب صدیقه منظر است
آن فاطمه بتول رسول خدا بود
این فاطمه بتول بتول مطهر است
گر بنگرد ذبیح به اوج جلال او
گوید هزار مرتبه این فوق هاجر است
مکتب نرفته عالمة علم اهل بیت
شوهر نکرده بر همة خلق مادر است
برتر ز آفتاب و نکوتر ز قرص ماه
ذیقعده را ز بیت ولایت دو اختر است
آن روز اول مه و این روز یازده
آن خواهر خجسته و اینش برادر است
این است کوثری که قم از فیض اوست پر
آخر مگر نه دختر ساقی کوثر است
این است فاطمه که ثواب زیارتش
در اصل با زیارت زهرا برابر است
یک دختر، این همه عظمت، این همه جلال
الحق که جای گفتن الله اکبر است
بر آن پدر درود که این است دخترش
بر مادری سلام که معصومه پرور است
جز عمه اش که زینب کبراست در جلال
از دختران فاطمه در هر زمان سر است
قم چون مدینه تربت او مسجد الرسول
زهرای آن سلالة زهرای اطهر است
حورا کنیز خادمه اش گرچه انسیه است
غلمان تراب مقدم او گرچه دختر است
فیضش ز شهر قم به زمین و زمان رسد
فیضیه در محیط کمالش شناور است
تنها نه خاکیان به حریمش نهاده رو
یک آسمان ملائکه مسکین این در است
گو پادشاه ملک جهان باش یا گدا
آن را که نیست خاک درش خاک بر سر است
ریزند عرشیان به زمین دسته دسته گل
گلدسته هاش تا که به قم سایه گستر است
نعلین خود چو موسی عمران ز پا در آر
کاینجا مزار دختر موسی ابن جعفر است
وقتی نسیم می کند از شهر قم عبور
از عطر آن روان مسیحا معطر است
چون باب خویش بر همه باب الحوائج است
چون مادرش شفیعة فردای محشر است
بی مهر او که مهر تمامی عترت است
طاعات جن و انس و ملک نخل بی بر است
اقرار می کنم که به پایش نمی رسد
با آنکه سر به سر سخنم عقد گوهر است
ما را به شهر قم چه نیازی است بر بهشت
قم بیت یازده خلف پاک حیدر است
خواهی جلال زائر قم را بیا ببین
در هر قدم هزار بهشت مکرر است
"میثم" خدا کند که شود مدفن تو قم
همسایگی فاطمه از خلد بهتر است

********************

یا رب اين خلد برين يا جنه الماواستى

يا همايون بارگاه بضعه موساستى

اين مهين بانو كه در برج شرافت اخترى است

نسل پاك و زاده انسيه الحوراستى

فاطمه اخت الرضا, سلطان دين, روحى فداه

خاك درگاه تو از عرش علا اعلاستى

ملجا اهل زمان و شافع يوم المعاد

خواهر سلطان دين و ثانى زهراستى

مرقد نورانيش گويا رياض جنت است

تربت پاكش ز مشك و عنبر ساراستى

گو بيايد تا به بيند اين همايون بارگاه

آنكه بر وجود جنت دنياستى

حضرت ناطق بحق صادق چنين فرموده است

درجزاى زائر او جنت الماواستى

اى مهين بانوى كاخ عصمت, اى مايه وجود

اى كه خاك درگهت رشك دم عيساستى

حق ام و اب اگر مانع نبودى گفتمى

هم زخيل خادمانت آدم و حواستى

طالب دنيا به قم چون طير اندر مجلس است

ظالم اندردشت قم چون ملح در درياستى

هر كه از روى خلوص آرد به درگاه تو روى

خوشدل از دنيا وفارغ ازغم عقباستى

عقل در احصاء قدرش قاصر است و پا به گل

گرچه چون لقمان دهر وبوعلى سيناستى

خطه قم شد زيمن مقدمش رشك جنان

در صفا دارالخلودو ازشرف غبراستى

چون بديدى اين بنا را عقل گفتى كاسمان

صورتى در زير دارد آنچه دربالاستى

سيد محمد رضا خادم

*******************

ولاى حضرت معصومه راحت جانست

به چشم مردم آگاه روح ايمانست

كسى به دعوى ايمان خود بود صادق

كه پيرو نبى و تابع امامان است

چو اهل بيت نبى گوهران بى مثلند

بهايشان ز شرف فوق درك انسانست

به هر گلى كه ز باغ رسالت است و على

هر آنكه دل ندهدجوار نزد يزدانست

چه جاى آن كه نباشد محب معصومه

كه او به چرخ ولا اختر درخشانست

به خاك پاى تو اى بنت موسى جعفر

كه توتياى ضيابخش اهل عرفانست

اگر چبيبه حق خوانمت از آن باشد

كه بر مقام تو عارف خداى سبحانست

 

********************

ای کــه از نســــل اهل بـالایی

ای کــه در اوج حجب پیـدایی

زینـــب حــضـرت رضایی تو

هــمـــه افــتــــخـار بــابــایـــی

دخت مـــوسایی و ولی مــریم

چون رقــیه شــبــیه زهـرایـی

باب مشــکل گشــای امروزی

شــافــــع مهــربان فــردایــــی

مثل اجــداد و نـسـلــتان بـانـــو

آبـــــرویـی بــرای دنـــیــایـــی

سرشــکسته به محـضــرت آید

هــرکـــه دارد مـــدال آقــایـــی

بـــی نگـاهـــت نمـی شــوم آدم

بار کــج کــی رسـیده بر جایی

کاسه ام را همــیشــه پـرکردی

قــبــل آنـکـــه کنــم تمـــنایــــی

مــــن بـــدون قـم و خـراسـانت

می رسیـــدم بــه مرز رسوایی

گـــلــه از هـجــر کربــلا دارم

بـا دل مــن تــو راه مــی آیـی؟

محمد حسین رحیمیان

 

 

***********************************

 

اي غبار آستانت، آبروي اهل قم

اي غبار آستانت، آبروي اهل قم

داده زينت خاک زوارت بـه روي اهل قم

وصف تو محفل به محفل، گفتگوي اهل قم

روز و شب چشم عناياتت به سوي اهل قم

آفتاب و ماه، تا در چـرخِ گيتي‌ پرور است

سايه ي‌ گلدسته‌هايت بر سرِ اين‌کشور است

*****

دخت موسايي و صد موسي مقيمِ طور توست

وسعت ملک خــدا، غـرق شعـاع نور توست

عصمت و تقوي و پاکي و شرف، منشور توست

قم اگر گرديده مشهور جهان، مشهور توست

نه فقط «موسي‌بن‌جعفر» را سرورِ سينه‌اي

چـارده معصـوم را سـر تـا قدم آيينه‌ اي

*****

نخل موسـاي ولايت، بـر نـدارد مثل تو

بعـد زينب فاطمـه، کوثـر ندارد مثل تو

هفتمين بحر شرف، گوهر ندارد مثل تو

حجت هشتم، رضا، خواهر ندارد مثل تو

چارده خورشيدِ خورشيد آفرين را کوکبي

بر سـر دست پدر، هم فاطمه، هم زينبي

*****

اي به جان و پيکر پاکت، سلام فاطمه

بضعـه ي پيغمبـر اکـرم، تمــام فاطمه

از دهـانت ريختــه دُرِّ کـلامِ فاطمه

بر تو چون زهرا برازنده است، نامِ فاطمه

گفتگويت ياد از «امّ ابيهـا» مي‌کند

تا رضا روي تو بيند، ياد زهرا مي‌کند

*****

خاک قم بالد که دارد نقشِ جاي پاي تو

وحيِ مُنزَل جوشد از گفتارِ روح افزاي تو

مي‌بـرد دل از امـامـان هُـدا، سيماي تو

تـا صـف محشـر ســلام‌ ا... بـر آباي تو

گـر جهان بـار دگـر «موسي‌ بن‌ جعفر» آورد

مي‌توان چون حضرت معصومه، دختر آورد

*****

روي تو روي بهشت و خوي تو خوي بهشت

ني عجب کز سينه‌ ات بوي پـدر، بوي بهشت

قم شـده بـا مقـدم نـورانيَت، کوي بهشت

محو شد از ذهن اهل قم، هياهوي بهشت

تا به سـوي قم تو را طيّ سفر، آغاز شد

يک در جنّت به خلق، از جانب قم، باز شد

*****

شعلـه ي داغ پـدر بـر سينـه مي‌ زد آذرت

بود از هجر رضا سـوز دل و چشم ترت

حيف در سنّ جوانـي مثل زهرا مادرت

بعد هفده روز پر زد مرغ روح از پيکرت

کس نداند آتش داغت به اهل قم چه کرد

با دل زار رضـا آن حجت هشتم، چه کرد

*****

اهل قم کز مکتبت علم حـديث آموختند

پاي تا سر در عزايت چون شرار افروختند

ديده بر تابوت تو از چار جانب دوختند

روز تشييعت به ياد دفن زهرا سوختند

پيکر پـاک تـو را روز از زميـن برداشتند

جسم زهرا را دل شب در لحد بگذاشتند

*****

تربت پـاک تـو را مـادر زيـارت مي‌ کند

هم رسول ‌ا...، هم حيدر زيـارت مي‌ کند

هم رضا، هم موسي‌ جعفر زيارت مي ‌کند

هر امـام و هـر پيـام‌ آور زيـارت مي ‌کند

بارگاه قدس تو، برتـر ز عرش کبرياست

تا خدا دارد خدايي کعبه ي دل ‌هاي ماست

*****

اي مـزارت کعبـه ي دل، تربتت، بيـت‌ الحرام

تا تو را، يا فاطمه!، در شهـر قم باشد مقام

از خراسان مي‌دهد هر صبح، خورشيدت سلام

گويـي از قبـر رضـا، بـر اهـل قم آيد پيام:

هر که چون «ميثم» به خاک اين حرم صورت نهشت

روز محشـر مي‌شـود واجـب براي او بهشت

*****

سلام خواهر قرآن، سلام دختر دين

سلام مادر عصمت، سلاله ي «ياسين»

سلام دختر«طاها» و نور و طور سلام

سلام اي گهرِ هفت بحـر نور، سلام

تو وارث شرف و احتـرام فـاطمه‌اي

تو دختِ موسيِ کاظم تمام فاطمه‌اي

عجيب نيست که بابا به تو سلام کند

وَ يـا امـام رضـا در بـرت قيـام کند

تو پـاره‌اي ز تـن پاک احمدي، بانو

تـو مــادرِ قــمِ آل محمّـدي، بـانو

حريـم تـو حـرمِ يازده امام هُداست

مزار گمشده ي فاطمه در آن پيداست

تو شو نکـرده بـراي تمام خلق، امي

تو زينبِ دگرِ فاطمه، به شهر قمي

به حُرمت حَرَمت انبيـا قيـام کنند

زيــارتِ حــرمِ يــازده امـام کنند

تـو چـون امـام رضـا دُرّ هفـت دريايي

بـه چشم آل محمــد هميشـه زهــرايي

سزد که اهل سماوات، خاک پات شوند

خوش آمدي به قم اي اهل قم، فدات شوند

خوش آمدي بـه ديار قـم عمـه سادات

قـدم قدم به قدومت ز اهل، قم صلوات

به اين مقام و به اين شوکت و به اين اجلال

سـزد امـام رضــا آيـدت بـه استقبـال

عجـب نبــود اگــر بــود از ره تجليـل

ز مـامِ ناقــه ي تــو روي دوشِ جبـرائيل

عجب نبـود کــه آن روز از فـراز فلک

به خـاک‌بوسي ات آيند، فـوج فـوجِ ملک

عجب نبـود کـه گوينـد اهل قم، يکسر

که گشته حضرت صــدّيقه وارد محشر

عجب نه اهـل قـم ار افتخـار مي‌کردند

به جـاي شـاخه ي گل، سر نثار مي‌کردند

زنان شهـر قـم از هـر طرف، مقـابل تو

ز روي بـام فشاندنـد گـل به محمل تو

ز نـاقـه‌ات همگـي احتـرام مـي‌کردند

نهـاده دست به سينه، سلام مي‌کردند

به احترام تو قم شاخه شاخه گل آورد

جنـايت و ستـم شــام را تـلافي کرد

به محفلِ تو فشاندند اشک، جاي گلاب

زدند ناله که زينب کجا و بـزم شراب؟

به هـر قـدم صلـواتت نثـار مي ‌کردند

تو را به خانه ي «موسي‌ بن‌ خزرج» آوردند

به بند ناقه ي تو، دسته دسته چنگ زدند

ولي به محمل زينب ز بام، سنگ زدند

قسم به عـزّت تو، اي به مقدمِ تو درود

که جاي عمـه ي سـادات در خرابه نبود

به سوي عمه ي تو شاميان چو رو کردند

به جاي گل، سرِ ني، هيجده سر آوردند

به اجر اين‌همه ارضِ ادب، کرامت کن

به روز حشر، تو از اهل قم، شفاعت کن

***********************
آنشب زمين هواي بهشتي دوباره داشت

آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت

چشمان ابر روي زمين را گرفته بود

هر قطره با خودش سبدي پرستاره داشت

دست ملک قصیده ای از نور می نوشت

واژه به واژه حرف غزل استعاره داشت

باز عطر سيب و بوي بهار و شميم ياس

بر بارش دوباره كوثر اشاره داشت

اين بار حق به دامن موسي عطا نمود

آن كوثري كه بال ملك گاهواره داشت

اين سيب سرخ سيب بهشت پيمبر است

اين دختر يگانه موسي بن جعفر است

مثل بهار بود هواي رسيدنت

باران چكيد از رد پاي رسيدنت

در پشت درب خانه تان جمع ميشوند

خيل فرشتگان كه براي رسيدنت_

-آماده اند از طرف ذات كردگار

خود را فدا كنند فداي رسيدنت

خاك بهشت بهر قدمگاه تو كم است

آغوش نجمه بود سراي رسيدنت

قلب برادرت ز تب شوق آب شد

در التهاب ثانيه هاي رسيدنت

در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن

گلخنده امام رضا را نگاه کن

از آن زمان كه خواهر سلطان ما شدي

بانو ، شما مليكة ايران ما شدي

از آسمان وجود تو بر ما نزول كرد

تا كوثر دوباره قرآن ما شدي

منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت

وقتي كه آمدي تو و مهمان ما شدي

با هر قدم به سينه ما جا گرفته اي

يعني تو صاحب دل ما جان ما شدي

باني خير و بركت اين خطه گشته اي

وقتي نسيم سبز بيابان ما شدي

يعني فقط نه جزء محبان حيدريم

«از شيعيان كشور موسي بن جعفريم»

وقتي تويي كه آينه ذات كوثري

زيبد به خادمان حريمت پيمبري

عصمت به پاي عصمت تو سجده مي كند

معصومه اي و عصمت كبراي ديگري

اي زينبي كه عالمه بي معلمي

زين رو كني به شهر خودت علم پروري

ما هرچقدر شعر و غزل نذرتان كنيم

تو بازهم از آنچه كه گفتيم برتري

بي تو كميت محشريان لنگ مي شود

يك وقت اگر كه روي به محشر نياوري

زهرا شدی و شمس فروزان شیعه ای

زهرا شدی و روز قیامت شفیعه ای

خود ظلمتیم ، اگرچه سپیدیم با شما

یأسیم اگر ، سراسر امیدیم با شما

مست اجابتند دعاها کنارتان

ما حاجت نداده ندیدیم با شما

وقتی حدیث ها تو را حرف می زنند

جز وصف فاطمه نشنیدیم با شما

در قاب عکس خالی آن قبر گمشده

تصویری از بهشت کشیدیم با شما

پس آمدیم و زائر آن بی نشان شدیم

یعنی که تا مدینه رسیدیم باشما

امشب كه عشق مي پرد از كنج سينه ام

در محضر تو زائر شهر مدينه ام

محمد بیابانی

****************************

ای پناه اهل محشر عید میلادت مبارک
ای همه روح مطهّر عید میلادت مبارک
ای رخت مرآت مادر عید میلادت مبارک
ای گل باغ پیمبر عید میلادت مبارک
ای قم از خاکت معطّر عید میلادت مبارک
دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

ای سلام چارده معصوم بر جان و تن تو
نام تو معصومه و عصمت گلی از دامن تو
بضعۀ موسایی و قم گشته طور اَیمن تو
پا به چشم قم نهادی قلب قم شد گلشن تو
یافت این خاک از تو زیور عید میلادت مبارک
دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

نور از هر سو به ایوان طلایت سجده آرد
حور بر خاک قدوم زائرت صورت گذارد
جود با کلِّ وجودش هر چه دارد از تو دارد
دانش از گلدسته‌هایت بر سر فیضیّه بارد
علم را صحن تو سنگر عید میلادت مبارک
دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

دخت و اخت و عمۀ‌ سه حجت داور تویی تو
پارۀ تن بر رسول و احمد و حیدر تویی تو
فلک استقلال ملک شیعه را لنگر تویی تو
گر در جنّت ز قم وا می‌شود، آن در تویی تو
بضعۀ یاسین و کوثر عید میلادت مبارک
دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

قبه‌ات را اقتدار قبۀ الخضراست، آری
تربت تو تربت گمگشتۀ زهراست، آری
زائر تو زائر صدیقۀ کبراست، آری
صورتت را صورت انسیۀ الحوراست، آری
نخل «میثم» از تو پر بر عید میلادت مبارک
دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

***********************

فاطمه معصومه


هر فاطمه ای که هست سهمش آه است
با ناله و اشک و بی کسی همراه است
يک سرّ غريبانه کوثر اين است:
که عمر گل محمدی کوتاه است
يوسف رحيمی
تو کيستی سلاله ی زهرای اطهری
معصومه ای، کريمه ی آل پيمبری
ممدوحه ی ائمه و محبوبه ی خدا
احمد خصايل استی و صدّيقه منظری
باب الکرم سلاله ی باب الحوائجی
ام العفاف دختر موسی بن جعفری
امروز قبله ی دل خوبان روزگار
فردا همان شفيعه ی فردای محشری
تو سومين مليکه ی اسلام فاطمه
آيينه دار زينب و زهرای اطهری
يک مام تو خديجه دگر مام، فاطمه
پاکيزه تر ز مريم و حوّا و هاجری
مريم پی زيارتت آيد اگر به قم
اقرار می کنی که همانا تو برتری
بر نُه سپهر عصمت وتقوی ستاره ای
در هفت بحر نور، فروزنده گوهری
هم چار نجل پاک رضا را تو گوهری
هم هشتمين ولی خدا را تو خواهری
مصباح علم و دانش و توحيد و معرفت
مصداق هل اتی، ثمر نور کوثری
عمر کم تو خاطره ی عمر فاطمه است
ياد آور مقاومت و صبر مادری
گويند باز می شود از قم در بهشت
تو خود بهشت قرب خداوند اکبری
مادر نگشته، بانوی خلق دو عالمی
شوهر نکرده، مادر آغاز و آخری
بانو ولی چه بانويی، بانوی نُه سپهر
دختر ولی چه دختری،اسلام پروری
برهشت آفتاب ولايت ستاره ای
در نُه سپهر نور، مه نور گستری
پيراهن تو عصمت و تقوی ست چادرت
زهد مجسمی و عفاف مصوّری
در بحر بی کرانه ی ايمان و در کمال
در آسمان زهد فروزنده اختری
باب المراد دختر باب الحوائجی
اخت الوقار دخت بتول مطهّری
زهرا بهشت و روح تو لطف محمد است
اولاد او همه شجر نور و تو بری
گويند سايه ی حرمت بر سر قم است
قم را نه، بلکه ملک جهان را تو محوری
زانو زنند خيل فقيهان به محضرت
آری تو شهر فقه و احاديث را دری
روزی اگر به خطبه گشايی زبان خويش
باور کنند خلق، که در نطق حيدری
اسلام را به منطق گرمت مروّجی
توحيد را به نيروی علمت بيانگری
عطر تو بر مشام محمد اگر رسد
با خنده بوسدت که بهشت مکرری
از نخل های سبز فدک می رسد ندا
اين باغ از آن توست که زهرای ديگری
اگر ثنای تو گويد محال نيست « ميثم »
زيرا تو در قصيده سراييش رهبری
استاد حاج غلامرضا سازگار
ای کوثرِ کوثر رسول لله
زهرای مکررِ رسول لله
هم سوره نور موسی جعفر
هم پاره پيکر رسول لله
معصومه خانواده عصمت
صديقه ديگر رسول لله
جايی که تو در حضور بابايی
زهراست به محضر رسول لله
سرچشمه گرفته روح پاک تو
از روح مطهر رسو للله
تو بعد ائمه يک امام استی
شايسته اين چنين مقام استی
ای روح و روان عترت و قرآن
در جسم تو جان عترت و قرآن
چون آينه پيش ديده ات پيدا
اسرار نهان عترت و قرآن
از يمن تو ای کريمه عترت
قم گشته جهان عترت و قرآن
روی تو چراغ مکتب عصمت
نطق تو زبان عترت و قرآن
برخيز و بخوان خطابه چون مادر
ای روح بيان عترت و قرآن
قرآن به جلالت تو می نازد
عترت به اصالت تو می نازد
تو وارث معجز امامانی
تو دختر عترتی و قرآنی
تو شوی نکرده مادرِ هستی
تو در تن خود روان ايمانی
محبوبه چارده ولی لله
معصومه به کنيه و به عنوانی
تو فاطمه ای و فاطمی عصمت
تو عالمه علوم ماکانی
تو حجب و حيا و زهد و عصمت را
در مکتب اهل بيت، ميزانی
زهد و شرف ائمه را داری
ظرفيت صبر عمه را داری
ای سوره نور موسی جعفر
ممدوحه هل اتی پس از مادر
مهر تو مدال سينه مريم
کوی تو بهشت ساره و هاجر
قم از قدمت مدينةالزهرا
قبر تو مزار دخت پيغمبر
معصومه ای و به چارده معصوم
همه عمه و خواهری و هم دختر
هم می بالد جواد از اين عمه
هم می نازد رضا به اين خواهر
بر جان تو دختر کلام لله
از زينب و فاطمه سلا ملله
تو حق حيات بر امم داری
يک فردی و يک جهان کرم داری
شد گرچه به قم نزول اجلالت
در چشم جهانيان قدم داری
هم در عربی کريمه عترت
هم سايه به کشور عجم داری
هم در حرم ائمه مدفونی
هم دردل اهل قم حرم داری
ما ذره و تو هزارها خورشيد
ما قطره و تو هزار يم داری
در شهر ائمه تا درخشيدی
قم را شرف مدينه بخشيدی
ممدوحه ذات کبريايی تو
معصومه و عصمت خدايی تو
الحق که ميان آن همه خواهر
آيينه حضرت رضايی تو
با آنکه به شهر قم مکان داری
در ملک وجود، رهنمايی تو
مانند دوازده امام ما
از کار همه گره گشايی تو
ہ ہل قسم ای کريمه عترت ﻠﻠ
برتر ز ثنا و مدح مايی تو
به ثنات اگر گهر بارد « ميثم »
دريای کرامت تو را دارد
حاج غلامرضا سازگار
اى دختر و خواهر ولايت
آيينه ی مادر ولايت
بر ارض و سما مليکه در قم
آرام دل امام هفتم
معصومه به کُنيه و به عصمت
افتاده به خاک پايت عفت
در کوى تو زنده ، جان مرده
بر خاک تو عرش سجده برده
در قصر تو جبرئيل حاجب
زُوّار تو را بهشت واجب
گفتند و شنيده اند ز آغاز
کز قم به جنان درى شود باز
حاجت نبُوَد مرا برآن در
قم باشدم از بهشت بهتر
قم قبله ی خازن بهشت است
اين جا سخن از بهشت ، زشت است
قم شهر مقدس قيام است
قم خانه يازده امام است
قم تربت پاک پيکر توست
اينجا حرم مُطهَّر توست
گر فاطمه(س) دفن شد شبانه
نَبوَد ز حريم او نشانه
کى گفته نهان زماست آن قبر
من يافته ام کجاست آن قبر
آن قبر که در مدينه شد گم
پيدا شده در مدينه ی قم ...
مريم به بَرَت اگر نشيند
اين منظره را ، مسيح بيند
سازد به سلام سَرو قد خم
اول به تو ، بعد از آن به مريم ...
روزى که به قم قدم نهادى
قم را شَرَفِ مدينه دادى
آن روز قرار از مَلک رفت
ذکر صلوات بر فلک رفت
تابيد چو موکبت ز صحرا
شهر از تو شنيد بوى زهرا(س)
درخاک رهت ز عجز و ناله
مى ريخت سرشک ، همچو لاله
با گريه ی شوق و شاخه ی گل
بُردند به ناقه ات توسل
دل بود که بود ، محفل تو
غم گشت به دور محمل تو
آن پير که سيد زمان بود
رويش همه را چراغ جان بود
گرديد به گردِ کاروانت
شد پاى برهنه ساربانت
بردند تُرا به گريه هودَج
تا خانه موسى اِبن خِزرَج
ازشوق تو اى بتول دوم
قم داد ندا به مردم قم
کاى مردم قم به پاى خيزيد
از هر در و بام گل بريزيد
آذين به بهشت قم ببنديد
ناموس خدا مرا پسنديد
قم شام نبود تا که در آن
دشنام دهد کسى به مهمان
قم شام نبود ، تا که از سنگ
گردد رخ ميهمان ز خون رنگ
قم کوفه نبود تا که خواهر
بيند سر نى ، سر برادر ...
حاشا که قم اين جفا پذيرد
مهمان به خرابه جاى گيرد ...
بستند به گرد ميهمان صف
قم با صلوات و - شام با کف ...
قم مهمان را عزيز خوانند
کى دخت و را کنيز خوانند؟ ...
همه عمر آن چه را گفت « ميثم »
در مدح و مصيبت شما گفت
استاد حاج غلامرضا سازگار
تا ابد باغچه ی عطر بهار است اينجا
دست گلهاست که بر دامن يار است اينجا
هر طرف رايحه باغ تجلی دارد
به گمانم سحر آينه زار است اينجا
بالهايی که ملائک به طواف آوردند
وقف برداشتن گرد و غبار است اينجا
هر طرف آهوی دلهاست به دام افتاده
نکند منطقه ی باز شکار است اينجا
بس که روشن شده از گنبد تو صبح حرم
نور خورشيد کم از شمع مزار است اينجا
تحفه هايی که زمينی است کجا لايق اوست
صلوات است که شايان نثار است اينجا
اين سخن بر غزل پيش ضميمه بادا
هرچه داريم نثار تو کريمه بادا
در تماشای جلال تو ادب بايد داشت
ناله ای بدرقه راه طلب بايد داشت
در خور منزلت و شأن تو ذيقعده نيست
جشن ميلاد تو در ماه رجب بايد داشت
کوثر اسم تو شيرينی ايمان دارد
وقت نامت به دهان طعم رطب بايد داشت
عاقل از درک حظور تو به عجز افتاده
به تمنای تو ديوانه لقب بايد داشت
همچو پروانه اگر سوخت پر ما سهل است
سخت عمری که پی شمع تو تب بايد داشت
آفرين بر تو که سر بودی و مکتوم شدی
خواهر و دختر و هم عمه معصوم شدی
لايق صحبت صبح تو به جز شبنم نيست
جز ستاره شب احساس تو را محرم نيست
در کوير آمدی از زمزمه گل روياندی
يعنی احساس زلال تو کم از شبنم نيست
آنکه ايوان نجف گفته صفايی دارد
داند ايوان تو از مرقد مولا کم نيست
پای شيطان به شکوه حرمت باز نشد
آنکه بيرون ز بهشت تو رود آدم نيست
عشق بی حد تو را کافری اش می خوانند
کفر هم باشد اگر آخر اين عالم نيست
آسمان می چکد از خواهش عرفانی ما
حالت دَرهم ما مستحق دِرهم نيست
از نسيم سحر آرامگهت پرسيدم
که لبش جز به تب بوسه بر آن پرچم نيست
حرمت جلوه توحيد دمادم دارد
قبله گاه است ولی مسجد اعظم دارد
ینامز دمحم داوج
در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت
مثل کبوتری به حريم تو جا گرفت
گرد و غبار دور و بر صحن اين حرم
گرد و غباری از دل آيينه ها گرفت
باران،قنوت،اشک،کبوتر،کنار تو
در اين ميانه نور تو دست مرا گرفت
وقتی نگاه من به تو افتاد اين دلم
حال و هوای باب جوادِ، رضا ع گرفت
جسمم کنار خواهر و قلبم صحن رضاست
اشکم تمام فاصله ها را فرا گرفت
اين خادمان کوی تو گفتند ميشود
از دست مهربان شما "کربلا" گرفت
يحيی نژادسلامتی
نه جسارت نمی کنم اما، گاه من را خطاب کن بانو
چيزی از ديگران نمی خواهم، تو مرا انتخاب کن بانو
در کنار تو قطره ام اما، تو مرا رهسپار دريا کن
در کنار تو ذره ام اما، تو مرا آفتاب کن بانو
دل به هر سو که می رود بسته است، ديگر از دست خويش هم خسته است
دارد اين گونه می رود از دست، آه قدری شتاب کن بانو
به گمانم که خسته ای از من، خسته ای دل شکسته ای از من
وای اگر که تو را می آزارد، خب دلم را جواب کن بانو
مانده ام بين رفتن و ماندن، رفتن و مبتلای غير شدن
ماندن و عاقبت به خير شدن، تو خودت انتخاب کن بانو
منم و اشک و خواهشی ديگر، روز سخت شفاعت و محشر
تو گنه کار اگر کم آوردی، روی من هم حساب کن بانو
سيد محمد رضا شرافت
بين کوير خشک آراميده دريا
دريايی از عشق و وفا و نور زهرا
دريايی از مهر رضا و عشق حيدر
آيد صدا از موج آن: ادَرِک برادر
مرآت نور مادر مظلومه گشته
از سوی موسی نام او معصومه گشته
معصومه يعنی عشق، يعنی استقامت
معصومه يعنی خواهر و دخت امامت
معصومه يعنی نور يعنی دل ربايی
معصومه يعنی فانی عشق خدايی
معصومه يعنی مغفرت يعنی عطوفت
معصومه يعنی لطف و احسان بی نهايت
معصومه يعنی دختر خير البريه
معصومه يعنی ياسی از نسل فريده
معصومه يعنی عمه ی جود وکرامت
معصومه يعنی آسمانی از شهامت
معصومه يعنی شير زن در بيشه ی عشق
نخل بلندی از بن و از ريشه ی عشق
معصومه يعنی ياس باغ آل عصمت
معصومه يعنی کعبه ی آمال عصمت
معصومه يعنی با برادر تا شهادت
معصومه يعنی جان سپردن بين غربت
معصومه يعنی زينب ثانی زهرا
معصومه يعنی قلب طوفانی زهرا
زينب نشان بود و ولی سيلی نديده
هرگز کسی رخسار او نيلی نديده
زينب نشان بود و ولی دستش رسن نيست
هم چون اسيران در ميان انجمن نيست
زينب نشان بود و ولی با اشک و گريه
قلبش نديده داغ عباس و رقيه
زينب نشان بود و ولی او بی مدد نيست
در قسمت او ضرب جان کاه لگد نيست
امشب به می رخساره ی خود را بشستم
خورده گره بر آن ضريح پاک دستم
امشب که او دردم دوا بنموده شادم
آری رسيده زينب ثانی به دادم
من دعبلم ديوانه ی اخت الرضايم
با دست بی بی مُهر شد کرب و بلايم
مجيد خضرايی
ما را برای گدايش شدن آفريده اند
غُمری آب و هوايش شدن آفريده اند
او را برای طواف و برای عروج
مارا برایِ برايش شدن آفريده اند
اين خانوم با کرم، محترم را برای
وقف امام رضايش شدن آفريده اند
اصلا تمامی ايران زمين را برای
ملک خصوصی پايش شدن آفريده اند
هرچند نانی نداريم، گندم که داريم
گيرم مدينه نرفتيم ما قم که داريم
×××
زهرا حضورش نيازی به مردم ندارد
اصلا ظهورش مدينه يا قم ندارد
بالی که اين آسمان را ندارد، چه دارد؟
آن کس که اين آستان را ندارد چه دارد؟
عصمت تباری که همسايه اش را نديده
همسايه اش نيز هم سايه اش را نديده
بانوی والا مقامی که مافوق نور است
خورشيد هفت آسمانی که مافوق نور است
پروازها با قنوتش به بالا رسيدند
اعجازها با نگاهش به عيسی رسيدند
غير از خدايا خدايا صدايی ندارد
روی زمين غير محراب جايی ندارد
سجاده اش با مناجات کردن گره خورد
هر صبح با نور خيرات کردن گره خورد
امروز بارانی ترين عنايت به دستش
فردا فراوان ترينِ شفاعت به دستش
از يک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست
از يک طرف خواهرِ آبروی گداهاست
او حلقهء اتصال رضا با جواد است
باب الحوائج ترينی که بابِ مراد است
وقتی که می خواست از خانه اش در بيايد
يعنی به سمتِ حريم پيمبر بيايد
دور و برش از برادر برادر قرُق بود
راه از پسر های موسی ابن جعفر قرُق بود
دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش
پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش
تا چادرش خاکی از رد پايی نگيرد
تا معجر با حجابش به جايی نگيرد
او آمد و ماي ٴ ه افتخار همه شد
دسته گل مريمی بهار همه شد
گيرم نبوديم اما سلامش که کرديم
گيرم نديديم، ما احترامش که کرديم
ما سر بلنديم از اين که گلابش نکرديم
با ازدحام سر کوچه آبش کرديم
او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و
قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و
چه خوب شد که مسيرش به مقتل نيوفتاد
چه خوب تر که بارها از روی تل نيوفتاد
گودالی از کشمکش های لشکر نديد و
بالای سر نيزه ها سر نديد و....
علی اكبر لطيفيان
روی قبرم بنويسيد که خواهر بودم
سال ها منتظر روی برادر بودم
روی قبرم بنويسيد جدايی سخت است
اين همه راه بيايم، تو نيايی سخت است
يوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سال ها ميشود و از پيرهنش بی خبرم
روی قبرم بنويسيد نديده رفتم
با تن خسته و با قد خميده رفتم
بنويسيد همه دور و برم ريخته اند
چقدر دسته ی گل روی سرم ريخته اند
چقدر مردم اين شهر ولايی خوبند
که سرم را نشکستند خدايی خوبند
بنويسيد در اين شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد
چادرم دور وبرم بود و به پايی نگرفت
معجرم روی سرم بود وبه جايی نگرفت
...من کجا شام کجا زينب بی يار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟
بنويسيد که عشّاق همه مال هم اند
هر کجا نيز که باشند به دنبال هم اند
گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتيد
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتيد...
روی قبرش بنويسيد برادر بوده
سال ها منتظر ديدن خواهر بوده
روی قبرش بنويسيد که عطشان نشده
بدنش پيش نگاه همه عريان نشده
بنويسيد کفن بود، خدايا شکرت
هر چه هم بود بدن بود خدايا شکرت
يار هم آن قدری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
او کجا نيزه کجا گودی گودال کجا؟
او کجا نعل کجا پيکر پامال کجا؟
...
بنويسيد سری بر سر نی جا می کرد
خواهری از جلوی خيمه تماشا می کرد
علی اکبر لطيفيان
ای دلم بی قرار در حرمت
کن نگاهی به سائل کرمت
ذره ای بودم و ز لطف شما
زير بالم شده تمام سما
طفل خُردی به پای مکتب تو
بوده ام من دخيل هر شب تو
سر نهاندند پيش پای شما
بهجت و فاضل و مطهر ها
عمه و بنت و خواهر معصوم
بر تو باشد سلام هر معصوم
ای ضريحت بود مطاف ملک
رفته گلدسته ات فراز فلک
چشم من ابری است و بارانی
از تب عشق خود تو می دانی
لحظه هايم اسير دل تنگی
می زنم زلف يار را چنگی
افتخارم بود گدايی تو
مرغ دل را کنم هوايی تو
می کنی تو غروب آدينه
دل من را چو صحن آيينه
با نگاهی دلم هوايی کن
قلب من را تو کربلايی کن
***
ميثم رحمانی
لبخند بر لبان زمين آشکار شد
امسال در عزای تو فصل بهار شد
خجلت زده درخت به کنجی نشسته است
که با گل و شکوفه چرا هم قطار شد؟
مهتاب شمع سوخته در پيش گنبدت
خورشيد هم ستاره ی دنباله دار شد
هر کفتری که صبح به دور شما نگشت
آن روز را به شب نرسانده شکار شد
پروان هی عبور به غير از حرم نداشت
پروانه ای که ظهر به گنبد دچار شد
غير از حريم تو سر هر شاخه ای نشست
حق با پرنده بود ولی سنگسار شد
بی بی کريمه است و برای گناهکار
درهای صحن آينه راه فرار شد
زيباست سويت آمده اين رود غم ولی
هرجا که قلب رود شکست آبشار شد
اينجا نه! روبروی ضريحت مرا بخر
وقتی که خوب گون هی من آبدار شد
اشک تو می چکيد به خاک و می آمدی
ساوه به قم تمام درخت انار شد
گرديده ام به دور حرم هفت مرتبه
اما چرا طواف شما هشت بار شد؟
غير از سلام حامل "آه" ست هر کسی
از قم به سمت طوس سوار قطار شد
از جنس سنگ نيست از اشک ملايک ست
آن سنگ که برای تو سنگ مزار شد
در زير پای اين همه زائر به لطف تو
موری به زنده بودنش اميدوار شد
مهدی رحيمی
اى ازليت به تربت تو مخمّر
وى ابديّت به طلعت تو مقرّر
آيت رحمت زجلوه تو هويدا
رايت قدرت درآستين تو مضمر
جودت هم بسترا،به فيض مقدس
لطفت هم بالشا،به صدرمصدّر
پرده کشد گر که عصمت توبه اجسام
عالم اجسام گردد،عالم ديگر
جلوه تو ايزدى رامجلى
عصمت توسر مختفى را مظهر
گويم واجب ترا،نه آنت رتبت
خوانم ممکن ترا،ممکن برتر
ممکن اندر لباس واجب پيدا
واجبى اندر رداى امکان مظهر
ممکن امّاچه ممکن ،علتّ امکان
واجب،امّاشعاع خالق اکبر
ممکن امّايگانه واسطه فيض
فيض به مهتررسدوزآن پس کهتر
ممکن امّانمودهستى ازوى
ممکن امّازممکنات فزون تر
وين نه عجب زآنکه نوراوست ززهرا
نوروى ازحيدراست واوزپيمبر
نورخدادرسول اکرم پيدا
کردتجلىّ زوى به حيدرصفدر
وز وى تابان شده به حضرت زهرا
اينک ظاهرز دخت موسى جعفر
اين است آن نورکزمشيّت کن ،کرد
عالم،آن کاودرعالم است منّور
اين است آن نورکزتجلىّ قدرت
دادبه دوشيزگان هستى زيور
شيطان عالم شدى اگرکه بدين نور
ناگفتى،آدم زخاک هست ومن آذر
آبروى ممکنات جمله ازاين نور
گرنبدى ،باطل آمدندسراسر
جلوه اين خودعرض نمودعرض را
ظلّش بخشود،جوهرّيت جوهر
عيسى مريم به پيشگاهش دربان
موسى عمران به باگاهش چاکر
اين يک چون ديده بان فراشده بردار
وين يک چون قاپقان معطّى بردر
ياکه دوطفلنددرحريم جلالش
ازپى تکميل نفس آمده مضطر
اين يک انجيل رانمايدازحفظ
وآن يک تورات رابخواندازبر
گرکه نگفتى امام هستم برخلق
موسى جعفر،ولىّ حضرت داور
فاش بگفتم که اين رسول خداى است
معجزه اش مى بودهمانادختر
دخترجزفاطمه نيابداين سان
صلب پدرراوهم مشيمه مادر
دخترچون اين دوازمشيمه قدرت
نامدونايددگرهماره مقدّر
آن يک امواج علم راشده مبدا
وين يک افواج حلم راشده مصدر
اين يک ازخطابش مجلى
وين يک معدوم ازعقابش مستر
اين يک برفرق انبياشده تارک
وين يک اندرسراوليارامغفر
اين يک درعالم جلالت کعبه
وين يک درملک کبريائى مشعر
لم يلدبسته لب وگرنه بگفتم
دخت خداينداين دونورمطهّر
اين يک کون ومکانش بسنه به مقنع
وين يک ملک جهانش بسته به معجر
چادرآن يک حجاب عصمت ايزد
معجراين يک نقاب عفّت داور
آن يک برملک لايزالى تارک
اين يک برعرش کبريائى افسر
تابشى ازلطف آن بهشت مخلدّ
سايه اى ازقهر اين جحيم مقعّر
قطره اى ازجودآن بحارسماوى
رشحه اى ازفيض اين ذخايراغبر
آن يک خاک مدينه کرده مزيّن
صفحه قم رانموده اين يک انور
خاک قم اين کرده ازشرافت جنّت
آب مدينه نموده آن يک کوثر
عرصه قم غيرت بهشت برين است
بلکه بهشتش يساولى است برابر
زيبداگرخاک قم به عرش کندفخر
شايدگرلوح رابيايدهمسر
خاکى عجب خاک ،آبروى خلايق
ملجأبرمسلم وپناه به کافر
« هندى » گرکه شنيدندى اين قصيده
شاعرشيراز و آن اديب سخنور
آن يک طوطى صفت همى نسرودى
اى به جلالت زآفرينش برتر
وين يک قمرى نمط هماره نگفتى
اى که جهان ازرخ توگشته منوّر
امام خمينی (ره)
غمی ميان دل خسته ام شرر دارد
دل شکسته ام اينگونه همسفر دارد
کبوتری که نشسته به روی ايوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد
خيال غربت او می کشد مرا ، اما
دلم زغصه زينب غمی دگر دارد:
ز کاروان اسيران وخواهری تنها
که حلقه ای زيتيمان در به در دارد
ز مادری که سپر شد کبود شد خم شد
ز مادری که ز غم دست بر کمر دارد
ز مادری که کنار سر دو طفلانش
ز کوچه های يهودی نشين گذر دارد
ز دختری که يتيم است و در تمامی راه
به سمت نيزه بابا فقط نظر دارد
ز دختری که به لکنت به عمه اش ميگفت
بگو به دختر شامی که اين ، پدر دارد
ز صوت ضربه سنگين سنگها فهميد
لبان خشک پدر زخم های تر دارد
سر پدر به زمين خورد و بين آن مردم
کسی نبود که سر را زخاک بردارد
حسن لطفی
خاتون شهر آينه هايی بزرگوار
زهرای شهر يثرب مايی بزرگوار
چشم مَلک نديده دمی سايه ی تو را
ناموس بارگاه خدايی بزرگوار
اين قوم را به راه حقيقت کشانده ای
موسای بی عباو عصايی بزرگوار
بر شانه های باد، جحاز تو حمل شد
فرمانروای مُلک صبايی بزرگوار
گم کرده ايم کعبه ی حاجات و آمديم
نزد شما که قبله نمايی بزرگوار
من گريه می کنم که نگاهی کنی مرا
آری هميشه عقده گشايی بزرگوار
باران رحمت ازلی سهم مان شده
بی شک دليل فيض، شمايی بزرگوار
بانوی مهربان کدامين قبيله ای؟
امشب بگو که اهل کجايی بزرگوار
خُلقت شبيه پير کريم عشيره است
الحق ز نسل شير خدايی بزرگوار
فهميدم از شلوغی صحن و سرايتان
هر لحظه مأمن فقرايی بزرگوار
فرقی نمی کند چقدر نذر می کنند!؟
باب المراد شاه و گدايی بزرگوار
اينجا مريض ها همگی خضر می شوند
سر چشمه ی حيات و بقايی بزرگوار
از لحن گريه کردن زوّار واضح است
در قم، بقيع اهل بکايی بزرگوار
يادت نمی رود چه قراری گذاشتيم؟
محشر دم بهشت بيايی بزرگوار
***وحيد قاسمی***
مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود
عمه سادات سلام عليک
روح عبادات سلام عليک
كوثر نوری به كوير قمی
آب حيات دل اين مردمی
عمه سادات بگو كيستی؟
فاطمه يا زينب ثانيستی؟
از سفر كرب و بلا آمدی؟
يا كه به دنبال رضا آمدی؟
من چه كنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را
کاش شبی مست حضورم كنی
با خبر از وقت ظهورم كنی
زنده ياد آقاسی
دوباره آمده ام تا به من بها بدهی
مرامريض کنی و مرا شفا بدهی
گره به کار من افتاده ای کليد بهشت
خدا کند که به من فرصت دعا بدهی
من از زيارت قبلی خراب تر شده ام
خدا کند به من بی پناه جا بدهی
من از زبان رضا با تو درد دل دارم
بدهی « اشفعی لنا » مگر که پاسخ اين
تو آمدی و مقام رضا مشخص شد
تو خواستی که کليدی به دست ما بدهی
دلم برای محرم چه زود تنگ شده
مگر که باز تو امضای کربلا بدهی
هزار عيد فدای دو روز ماتم تو
اگر اشاره کنی، رخصت عزا بدهی...
تمام سال برای تو روضه می گيريم
هزار مرتبه هم در عزات می ميريم
مجيد تال
آيتى از خداست معصومه
لطف بىانتهاست معصومه
جلوهاى از جمال قرآن را
چهرهاى حق نماست معصومه
عطر باغ محمدى دارد
زاده مصطفى است معصومه
پرتوى از تلألوء زهرا
گوهرى پربهاست معصومه
ماه عفت نقاب آل كسا
دختر مرتضى است معصومه
اخترى در مدار شمس شموس
يعنى اخت الرضاست معصومه
زائران! يك در بهشت اينجاست
تربتش باصفا است معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست معصومه
از مدينه به قصد خطه طوس
رهروى خسته پاست معصومه
تا زيارت كند برادر خود
فكر و ذكرش دعاست معصومه
روز و شب عاشق بيابان گرد
خواهرى باوفاست معصومه
يا مگر اوست زينب دگرى
كز برادر جدا است معصومه
تا بدانى كه نيمه ره جان داد
بنگر اكنون كجاست معصومه
از وطن دور و از برادر دور
حسرتش غم فزاست معصومه
گر چه نشكسته سينه و پهلويش
در دلش داغهاست معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش
وارث كربلاست معصومه
هر حسينيه بيت اوست حسان
چون كه صاحب عزاست معصومه
حسان
ابری شده است حال و هوای نگاهتان
بغض غروب می چكد از هر پگاهتان
دلتنگیِ غمی چقدر موج می زند
در اشكهای نيمه شبِ گاه گاهتان
چشمان صحن آينه هم تار می شود
با غربتی كه می چكد از اشك و آهتان
همراه گريه های تو از دست می رويم
پائين پای روضة شال سياهتان
عطر مزار مادر سادات می رسد
از ياسهای هر سحر بارگاهتان
فردا چه خاكهای ندامت به سر كند »
« امروز هر دلی كه نشد خاك راهتان
اينقدر كه پر از تب اندوه و ناله ای
شايد دلت گرفته به ياد سه ساله ای
می گفت چشمهای ترش درد می كند
قدش خميده و كمرش درد می كند
از بسكه سوخت دامن معصوم خيمه ها
حتی نگاه شعله ورش درد می كند
طوفان تازيانه و باران سنگها!
بيخود كه نيست بال و پرش درد می كند
می سوخت غرقِ حسرت خورشيد نيزه ها
خُب پس بگو چرا جگرش درد می كند
از لطف دستهای نوازشگری كه بود
ديگر تمام موی سرش درد می كند
آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته اش از دست رفته بود
يوسف رحيمی