تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم

نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت

که زخم های دل خون من علاج نداشت

 تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم

که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت

 از : فاضل نظری

دوبیتی

بگذر از فرزند و جان و مال خویش

تا خلیل اللّه ِ دورانت کنند

سَر بِنه بر کف، برو در کوی دوست

تا چو اسماعیل، قربانت کنند . . .


افسوس هرآنچه برده ام باختني است

  افسوس هرآنچه برده ام باختني است                 برداشتني ها همه بگذاشتني است

             برداشته ام هر آنچه بايد بگذاشت                بگذاشته ام هرآنچه برداشتني است