قربون صفات برم،از راه دوری اومدم

 

دوست دارم صدات کنم، تو هم منو نگاه کنی

من تورونگات کنم، تو هم منو صدا کنی

قربون صفات برم،از راه دوری اومدم

جای دوری نمیره، اگه منو نگاه کنی

دل من زندونیه، تویی که تنها میتونی

این قفس رو وا کنی، پرنده رو رها کنی

میشه کنج حرمت، گوشه قلب من باشه

میشه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی

تو غریبی ومنم غریبم اما چی میشه

دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی

دوست دارم تو ایوون آیینت از صبح تا غروب

من باهات صفا کنم، تو هم منو دوا کنی

دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم

دوست دارم تا برمی گردم گره ها رو وا کنی

دوست دارم از حالا تا صبح محشرهمه شب

من رضا رضا بگم، تو هم منو رضا کنی

 

 

 

 

  

نام رضا چارة هر مشکل است

   آمده ام عقده گشایی کنم

از درت ای شاه گدایی کنم

بر حرم دوست پرستو شوم

ریزه خور ضامن آهو شوم

هیچ دری را نزنم غیر دوست

دیده و دل هر دو به دنبال اوست

روضة تو بوی جنان می دهد

کوی رضا خط امان می دهد

جز قدح اشک مرا ظرف نیست

من که سراپا بدم و حرف نیست

حرف در این  است غبار درم

بر تو جد وپدرت نوکرم

خانة تو خانة آل عباست

فوج ملک زائر قبر رضاست

بقعة تو قبلة اهل دل است

 نام رضا چارة هر مشکل است

ای پسر سبز قبای علی

در تو بود جود و عطای علی

رو چو به ایوان طلا می کنم

گریه کنان رضا رضا می کنم

قهر مکن با من درد آشنا

اذن دخولی که گدایم گدا

فیض تو فیضی است که بی خاتمه است

خوان تو خوان کرم فاطمه است

ای خلف با ادب بوتراب

جان جوادت تو زمن رو متاب

یک نظری بر من بیچاره ات

من بفدای جگر پاره ات

غریب دور از وطن فاطمه

داده عدو به عمر تو خاتمه

دشمن نامرد دلت را شکست

زهر جفا رشته عمرت گسست

----------------------------------------

           یا ثامن الحج (ع)

من کیستم گدای تو    یا ثامِــــــــــــنَ الحُج

شرمنــدة عطا ی تو     یا ثامِــــــــــنَ الحُج

بالله نمیروم بر بیگانگان به عجز

تا هستم آشنــای تو     یا ثامِــــــــــنَ الحُج

از کار من گره نگشاید کسی مگر

دست گره گشای تو     یا ثامِــــــــــنَ الحُج

تا آخرین نفس  نکشم دست التجا

از دامــــن  ولای تو      یا ثامِــــــــــنَ الحُج

خواهم ز بخت همت و از حق سعادتی

تا سر نهم بپــای تو      یا ثامِــــــــــنَ الحُج

دارالشفا ست کوی تو و خود تویی طبیب

درد مـــنو دوای تو       یا ثامِــــــــــنَ الحُج

جائیکه گفته مدح تو  سالار انبیاء

من چون کنم ثنای تو    یا ثامِــــــــــنَ الحُج

هستی چو پارة تن پیغمبر خدا

جان جهان فــدای تو     یا ثامِــــــــــنَ الحُج

همناله با جوانِ دل افسرده ات جواد

گریم در عـــزای تو      یا ثامِــــــــــنَ الحُج

 -----------------------------------------

رباعی

یا ضامن آهو نظری بر ما کن

پروندة دوستی ما امضاء کن

ما گریه کن آل محمد (ص) هستیم

خود مشکل پیچیدة ما را وا کن

             -------

با خاک درت شفاعت آمیخته است

خورشید ز چلچراغت آویخته است

بیش از همه جا در حرمت مسکین است

از بسکه کرم روی کرم ریخته است

 

شاه غریب و این همه سائل کنار خود

آقای ما که نیست بدهکار هیچ کس

مدیون نمی شود به دل زار هیچ کس

هرگز کسی نگفت که رنجورم از رضا

جز او نبود جود، سزاوار هیچ کس

ای آشنا به غیر تو از روز اولم

چشمم نبود تشنۀ دیدار هیچ کس

مانند تو میان رئوفان نمی شود

دلدادۀ صدای گنه کار هیچ کس

تو آبروی روی سیه را نمی بری

این گونه کس نبوده خریدار هیچ کس

قلب رئوف تو همه را مهربان کند

ورنه کسی نبود هوادار هیچ کس

آن که سرشت آب و گل فاطمی ما

ما را نساخت غیر تو غم خوار هیچ کس

خوشبخت آن دلی که گرفتار زلف تست

این دل نمی رود پی رخسار هیچ کس

ما را برای عاشقی ات آفریده اند

این گونه نیست نیّت معمار هیچ کس

ما را شبیه آهوی صحرا رها مکن

جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس

ما که دخیل پنجره فولاد بسته ایم

دیگر نمی رویم به دربار هیچ کس

شاه غریب و این همه سائل کنار خود

جز ما نداشت سید و سالار  هیچ کس

ایوان طلای تو به نجف می برد مرا

این گونه نیست جذبۀ تالار هیچ کس

جز از برای منتظران و حسینیان

روی تو نیست یوسف بازار هیچ کس

 

محمود ژولیده

درد و درمان من امام‌ رضاست

قبله ی جان من امام رضاست 
دین و ایمان من امام رضا ست 

بی‌ ولایش ز مرده مرده ‌ترم 
جان و جانان من امام ‌رضاست 

هر چه کردم تلاوت قرآن 
روح قرآن من امام‌ رضاست 

چار صحنش بهشت هشت بهشت 
خلد و رضوان من امام ‌رضاست 

نسخه و دارو و طبیبم اوست 
درد و درمان من امام‌ رضاست 

خجلم از عنایت و کرمش 
که مرا راه داده در حرمش 
-- 
او سیه ‌رویی مرا دیده 
به سیاهیم پرده پوشیده 

به کسی چه که من گنهکارم 
هر چه هستم رضا پسندیده 

بوده اشک خجالتم بر رخ 
او به اشکم ز لطف خندیده 

دست او بر روی سرم بوده 
مهر او در دلم درخشیده 

گر چه باشد گناهِ بسیارم 
هر که ام ثامن‌ الحجج دارم 
-- 
هر که زین آستانه در بزند 
نیست جایز در دگر بزند 

ای خوش آن دل که بر زیارت او 
سوی باب‌ الجواد پر بزند 

خوش‌تر آن مادحی که در حرمش 
دم ز آل پیامبر بزند 

زنگی ار رخ به خاک او شوید 
نی عجب طعنه بر قمر بزند 

کیست جز او که زائر خود را 
از کرامت سه بار سر بزند؟ 

بی ‌حساب است لطف و احسانش 
پدر و مادرم به قربانش 
-- 
زائرینی که دور این حرم‌ اند 
بین زوّار کربلا علم‌ اند 

دردمندان کز او شفا گیرند 
آسمانی‌ دل و مسیح‌ دم‌ اند 

همه عالم اگر شوند گدا 
پیش لطف و عطاش باز کم ‌اند 

میهمانان این امام رئوف 
غرق دریای رحمت و کرم‌ اند 

دوستانش ستارگان زمین 
زائرینش چو کعبه محترم‌ اند 

کعبه با آن جلال، سنگ و گِل است 
این حرم مسجد الحرامِ دل است 
-- 
یک جهان دل مقیم خاک درش 
لحظه ‌لحظه کرامت دگرش 

این جگر پاره ی رسول خداست 
به چه تقصیر پاره شد جگرش 

هیچ‌ کس جز خدا نمی ‌داند 
که چه آمد امام ما به سرش 

بر گل روی او به جای گلاب 
ریخت اشک دو دیده ی پسرش 

دل بسوزد برای آن پسری 
که نگه کرد و داد جان پدرش 

ناله از پرده ی جگر می ‌کرد 
گریه بر غربت پدر می ‌کرد 

پدر از سوز زهر پر می ‌زد 
ناله ‌اش بر جگر شرر می‌ زد 

هم پدر آه می ‌کشید از دل 
هم پسر ناله از جگر می ‌زد 

هم پدر چشم خویش را می ‌بست 
هم پسر دست غم به سر می‌ زد 

دیدنی بود لحظه ای که پدر 
بوسه بر عارض پسر می‌ زد 

دیده گریان و حجره در بسته 
سینه سوزان و ناله آهسته 
-- 
در غم آن ولیّ سبحانی 
ریخت خون، چشم هر خراسانی 

پای تابوت او به سینه زدند 
خواهرانه؛ زنان نوغانی 

همه با اشک دیده می ‌کردند 
جای معصومه اش گل‌ افشانی 

حیف! با دست دوستان در خاک 
شد نهان آن جهان نورانی 

عاقبت داد جان و راحت شد 
میهمان غریب زندانی 

هر دلی قطعه ای ز تربت اوست 
اشک «میثم» نثار غربت اوست 

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنه کار نیاید...

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی (ع)

 

 

تا گوهر اشکم سر بازار نیاید

کالای مرا هیچ خریدار نیاید

 

خوارم من و در سینه من عشق شکفته است

تا خلق نگویند گل از خار نیاید

 

ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت

مدح تو جز از خالق دادار نیاید

 

نومیدی و درگاه تو بی سابقه باشد

هر کار ز تو آید و این کار نیاید

 

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت

جایی ننوشته است گنهکار نیاید

 

 

شاعر: ذبیح الله احمدی

يا امام رضا(ع)


  آن خالقي که بر تن بي روح جان دهد      

مهر تو رايگان به دل خاکيان دهد

 

شخص کريم، جودِ بلاشرط مي کند

آري خدا هر آنچه دهد رايگان دهد

 

هر نعمتي که داد خدا، بي سوال داد      

وصل تو را که خواسته ام بي گمان دهد

 

از خلقت تو خواست خداوند لامکان 

ما را کنار رحمت عامش مکان دهد

 

گر جان دهم به يک نگهت سود با من است     

کالاي خويش را که بدين حد گران دهد؟

 

بي امتحان مرا به غلامي قبول کن 

رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد

 

دارم اميد لطف تو گيرد چو دست من       

دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد

 

می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما

ما را چرا امام چنين مهربان دهد؟

 

آن پرچمي که بر سر بام حريم توست     

راه بهشت را به محبان نشان دهد

 

قلب"حسان" به ياد تو از غصه فارغ است 

در انتظار اين که به پاي تو جان دهد

 

روز جزا که در صف قرآن و عترتيم            

ما را امام ثامن ضامن امان دهد

(حبيب چايچيان"حسان")

امام رضا.امام رضا.امام رضای مهربان


امام رضا.امام رضا.امام رضای مهربان
وقتی دل من میگیره زیرفشارغصه ها

جزتوپناهی ندارم.جزحرمت برم كجا
تابچه آهوی دلم به دام زلفش اسیره

هیچ كسی نمی تونه منوازدست اقابگیره
ازكوچكی تابه حالا همیشه گفتن برامون

كسی رورد نمیكنه از درخونش اقا مون مسیحی روشفا میده یهودی رودوامی ده
امشب گمونم به ماها برات كربلا می ده
پنجره فولاد رضا برات كربلا می ده


هركسی كربلا می ره ازحرم رضا میره
آهوی سرگردونتم اقا بلا گردونتم

یه باردیگه راهم بده هرچی باشه مهمونتم
دلم میخوادهرچی دارم نذرامام رضا كنم

دار وندارمو یه روز به راه اون فدا كنم
دلم میخوادهرچی دارم دونه و گندم بخرم

با چشم گریون اقاجون رزق كبوترا كنم
دلم میخواد روبروی گنبد زردت بشینم

شب تاسحر گریه كنم روضه مادربخونم یكی نبود تواین كوچه به مادرم كمك كنه

اشك حسینو بگیره به خواهرم كمك كنه
دوست دارم صدات كنم.توهم منوصدا كنی

دوست دارم نگات كنم توهم منو نگا كنی
قربون صفات برم ازراه دوری اومدم

جای دوری نمی ره اگه به نگا كنی
دل من زندونیه.تویی كه تنها می تونی

قفس رو وا كنی پرنده رو رها كنی
تو غریبی منم غریب تنها. چی میشه


این دل غریبه رو با خودت آشنا كنی
دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم

دوست دارم تا من بیام اون گره ها روواكنی
قربون كبوترای حرمت امام رضا

قربون این همه لطف و كرمت امام رضا
تو گفتی هر كی بیاد به پابوسم امام رضا

روز رستاخیزبه دادش می رسم امام رضا
میشه كنج حرمت گوشه قلب من باشه

میشه قلب منو مثل گنبدت طلا كنی
تو رئوفی. پیش تو شاه و گدا فرق نداره

حاجتش روا می شه هر كی به تو رو بیاره

آقا کنار پنجره فولادت آخر


حس مي‌کنم در مرقدت عطر دعا را

عطر توسل هاي در باران رها را

غرق اجابت مي شود دست نيازش

هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را

اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است

خالي ببيني دست محتاج  و گدا را

آهم کبوتر مي‌شود تا گنبد تو

مي‌آورد فريادهاي يا رضا را

آئينه هاي لطف تو تکثير کردند

در چشمة دل اشک هاي بي صدا را

آقا کنار پنجره فولادت آخر

مي‌گيرم از دستت برات کربلا را

اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد

بر آستانش ندبه‌ی «آقا بيا» را

پائين پاي تو غباري مي سرايد

شعر کرامات نگاه کيميا را

سروده یوسف رحیمی

چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !


چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
 
من خوب می‌دانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
 
به به! چه می‌آید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !
 
وقت نظر بر گنبد و گلدسته‌های عرشیت
افتاده با عمامه‌ها از سر کلاهم یا رضا !
 
تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطه‌خواه»م یا رضا !
 
مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !
 
یادم نمی‌آید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !
 
از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !
 
من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانه‌ات  
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !
 
پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمنده‌ی آن اشتباهم یا رضا !
 
یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !
 
از آب سقا خانه‌ات یک جرعه نوشیدم ببین
"رَستم از این بیت و غزل" من مست مستم یا رضا !

 سروده قاسم صرافان

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد


من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند

از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد
هرکه دروقت گدایی به رقم فکر کند

بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند

به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند

به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند

به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند

به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینه کاری حرم فکر کند

موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علم فکر کند

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند

دیر وقتی ست که تا درحرمت دم بدهد
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند

بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب-
هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند
سروده مهدی رحیمی

گدای علی بن موسی الرضایم


چه غم گر گنهکار و نامه سیاهم / علی بن موسی الرضا داد راهم

امام رئوفی که عالم فدایش / کرم کرد و داد از عنایت پناهم

ز فعلم نپرسید کاهل خطایی / به رویم نیاورد من رو سیاهم

سراپا شدم غرق دریای رحمت / نگوید دگر که غرق گناهم

همه روی گردانده بودند از من / رضا کرد با چشم رحمت نگاهم

کنم ناز دیگر به طوبی و سَدره / که در بوستان ولایت گیاهم

به جز دامن آل عصمت نگیرم / به غیر از رضای رضا را نخواهم

چو می خواست راهم دهد از کرامت / عطا کرد سوز دل و اشک آهم

اگر خار بودم اگر پست بودم / رضا داد قدرم رضا داد جاهم

اگر کوه عصیان بود روی دوشم / اگر گشته کاهیده تن مثل کاهم

شدم خاک پای امام رئوفی / که بر شهریاران کند پادشاهم

گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم

خوشا آن غریبی که یارش تو باشی / قرار دل بی قرارش تو باشی

خوشا ان که تنها تو را دوست دارد / چه خوشتر اگر دوستارش تو باشی

زبیداد پائیز هم غم ندارد / هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی

بر آن محتضر می برم رشک هر شب / که شمع شب احتضارش تو باشی

خراسان حریم حرم هاست آری / حریمی که پروردگارش تو باشی

خوش آن خانه بر دوش دور از دیاری / که هم خانه وهم دیارش تو باشی

خوشا آن گدائی که تنهای تنها / کناری نشیند کنارش تو باشی

خوشا آن تهی دست بی برگ و باری / که در این چمن برگ و بارش تو باشی

خوشا آن که یک عمر پروانه ات شد / که یک لحظه شمع مزارش تو باشی

بود بود ناز بر لاله زار خلیلش / کسی را که بر دل شرارش تو باشی

گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم

من كيستم گداى تو يا ثامن ‏الحجج


دست گره‏گشا
من كيستم گداى تو يا ثامن ‏الحجج
شرمنده عطاى تو يا ثامن الحجج
باللَّه نمى‏روم بر بيگانگان به عجز
تا هستم آشناى تو يا ثامن‏ الحجج
از كار ما گره نگشايد كسى مگر
دست گره گشاى تو يا ثامن الحجج
تا آخرين نفس نكشم دست التجا
از دامن ولاى تو يا ثامن الحجج
خواهم ز بخت همت و از حق سعادتى
تا سر نهم به پاى تو يا ثامن الحجج
باشد صفاى صبح نيشابور يادگار
ز انفاس جان فزاى تو يا ثامن‏ الحجج
دارلشفاست كوى تو و خود تويى طبيب
درد من و دواى تو يا ثامن ‏الحجج
هستى چو پاره تن پيغمبر خدا
جان جهان فداى تو يا ثامن‏ الحجج
بنما عنايتى به مؤيد كه نسپرد
راهى به جز رضاى تو يا ثامن ‏الحجج
***

شاعر : عباس براتي پور

مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا

مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا
دست نیازم بود باز به سوی رضا
آرزویم این بود تا دم مردن شود
چشم گنه کار من باز به سوی رضا
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را
کعبه بود در حجاز زائر کوی رضا
با نفس عیسویش، با دم جانبخش خویش
جان مسیحا بود زنده ز بوی رضا
بر بدنش می شود آتش دوزخ حرام
هر که خورد قطره ای آب ز جوی رضا
کشور ایران فقط نیست به او متکی
زندگی کائنات بسته به موی رضا
نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
ساقی رضوان بود مست سبوی رضا
جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من
عفو کرامت بود خصلت و خوی رضا
چند به شوق بهشت زائر این در شوی
جنت جنت بود روی نکوی رضا
"میثم" اگر از نماز آبروی مؤمن است
آب دهد بر نماز آب وضوی رضا

*************

مسیح می دمد از تربت مطهر من

رضای طوس نه، عالم بود معطر من
فرشتگان همه زوار زائرین منند
بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من
منم عزیز دل فاطمه امام رضا
که خلق کرده خدا خلق را به خاطر من
عجیب نیست اگر زائری که قبر مرا
به بر گرفته بگیرد قرار در بر من
هزار موسی عمران به سجده افتادند
در این حریم به خاک مسیح پرور من
دلی که زائر من می شود مزار من است
خوشا دلی که شد این جا مزار دیگر من
شکسته ای که صدا می زند مرا از دور
جواب می شنود بارها ز داور من
ز هر دری که شود زائرم به من وارد
درست چهره به چهره بود برابر من
من آفتاب خدایم جهان در آغوشم
شما حضور من و عالم است محضر من
کتاب منقبتم را تمام نتوان کرد
اگر شوند همه انس و جان ثناگر من
کسی که زائر من گشت دوستش دارم
روا بود که خطابش کنم برادر من
الا تمام خراسانیان پاک سرشت
خجسته باد شما را طواف مقبر من
فرشتگان چو کبوتر به دورتان گردد
به شرط آن که بگردید دور زائر من
به زائرین من اینک نصیحتی است مرا
که احترام بگیرید از مجاور من
اگر به مرقد من نیز دستتان نرسید
زنید بوسه به قم بر مزار خواهر من
هزار حیف که قدر مرا ندانستند
که بود هر نفس من غم مکرر من
هزار بار عدو مخفیانه کشت مرا
خدای نگذرد از قاتل ستمگر من
شرار زهر مرا در دل آتشی افروخت
که آب گشت همه عضو عضو پیکر من
چو شخص مار گزیده به خویش پیچیدم
خدا گواست چه آورد زهر به سر من
میان حجره زدم دست و پا غریبانه
جواد بود و من و لحظه های آخر من
دو دست خویش گشود و گرفت اشک مرا
فتاد تا که نگاهش به دیدة تر من
زنان شهر خراسان گریستند همه
زدند بر سر و سینه جای مادر من
به روز حشر نسوزد جحیم "میثم" را
که بوده با سخن و سوز خویش یاور من

ادامه نوشته

ناله می کرد جوادت به سرش می زد آه


آسمان زیر پرت بود زمین افتادی
یک عبا روی سرت بود زمین افتادی

نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید
نه کسی دور و برت بود زمین افتادی

صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی
مادرت در نظرت بود زمین افتادی

زهر از جان تو آقا جگرت را می خواست
آتشی بر جگرت بود زمین افتادی

ناله می کرد جوادت به سرش می زد آه
اشک در چشم ترت بود زمین افتادی

مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی
خوب شد که پسرت بود زمین افتادی

ولی افسوس به میدان دل خون برد حسین
نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین
***مسعود اصلانی***

عرض ادب در تَشَرُّف به آستان رضوی (علیه السّلام) «آبرو آورده»


من دست خالی آمدم،دستِ من و دامانِ تو

سر تا به پا دَرد و غمم،دردِ من و درمانِ تو
تو هر چه خوبی من بَدَم،بیهوده بر هَر در زَدم
آخر به این در آمدم باشم کنار خوان تو
من از همه در رانده ام،من رانده ای و امانده ام
یا خوانده یا ناخوانده ام اکنون منم مهمانِ تو
پای من از ره خسته شد،بال و پَرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد جُز درگه احسانِ تو
گفتم مَنم در می زَنَم،گفتی به تو سر می زنم
من هم مُکرّر می زنم کو عهد و کو پیمانِ تو؟
سوی تو رو آورده ام ای خُم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام کو لُطفِ بی پایانِ تو
حالِ من گوشه نشین با گوشه ی چشمی ببین
جُز سایه ی پُر مِهرتان جایی ندارم جانِ تو
من خِدمتی ننموده ام دانم بَسی آلوده ام
امّا به عُمری بوده ام چون خار دَر بُستان ِتو
«دست تُهی»
ما را به کسی جُز تو نظر – عیب بود
کُوبیم اگر – در دگر – عیب بود
با دست تهی آمدنم عیبی نیست
با دستِ تُهی روم اگر – عیب بود
شاعر:علی انسانی

دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد

مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد
قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد

برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست
بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد

دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمی‌خواهد

فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟

دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «اهدنا» نمی‌خواهد

همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد

تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟

ببین به گوشه‌ی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمی‌خواهد؟

به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»
دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد

خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده‌ست
طواف کعبه بخواهم، خدا نمی‌خواهد

نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمی‌خواهد