کيست زينب مطلع ديوان عشق

زينب(عليها السلام)

کيست زينب مطلع ديوان عشق *** سنبل آزاده بستان عشق

کيست زينب اُمّ أب را جانشين *** تربيت گرديده در دامان عشق

کيست زينب دختر شير خدا *** شير غم نوشيده از پستان عشق

کيست زينب اسوه شرم و حيا *** قهرمان صبر درميدان عشق

کيست زينب در کمان دين حق *** تير چشم منکر قرآن عشق

کيست زينب آن که در نطق و بيان *** هست استاد دبيرستان عشق

کيست زينب عقل را اوج کمال *** عقل اورا در خط فرمان عشق

کيست زينب در شهامت بي نظير *** آن که اورا داده حق عنوان عشق

کيست زينب آن که با مهر حسين *** کرده برپا درجهان طوفان عشق

کيست زينب خون حق را خون بها *** جان به کف در خدمت جانان عشق

کيست زينب کلُّ ارض کربلا *** مست از پيمانه پيمان عشق

کيست زينب زينت دامان اب *** جسم عشاق جهان را جان عشق

ژوليده نيشابوري

ادامه نوشته

گر چه دیدار برادر نرسیدی بانو!

گر چه دیدار برادر نرسیدی بانو!
بدنی زیر سم اسب ندیدی بانو!
خبرِ چند برادر تو شنیدی امّا
سرِ نی آیۀ قرآن نشنیدی بانو!
داغ مرگ همه اصحاب چشیدی آری
درد کعب نی و سیلی نچشیدی بانو!
شعلۀ هجر برادر جگرت را سوزاند
رأس او را سر بازار ندیدی بانو!
عمه ات زینب مظلومه به ویرانه اسیر
تو به قم خلوت محراب گزیدی بانو!
احترامت همه جا حفظ شد ای بنت رسول!
چون نسیمی سوی قم پاک وزیدی بانو!
مثل مولای غریبت که به غربت جان داد
به غریبانه ترین وجه، شهیدی بانو!
صبر تو زینبی و همت تو فاطمی است
با همین رتبه به اهداف رسیدی بانو!
مکتب فاطمه را خوب که احیا کردی
دل ز دنیای پر از غصّه بریدی بانو!
نهضت روح خدا را تو ببار آوردی
نهضت فاطمه را صبح سپیدی بانو!
کربلا را ز مدینه تو به قم آوردی
مُلک ری را تو به ایثار خریدی بانو!
قمِ تو بارگه نور و قیام و شرف است
هم چو خورشید از این شهر دمیدی بانو!
قطعه ای از حرم حضرت زهرا حَرمت
حرمش را تو به تصویر کشیدی بانو!
پرچم علم و عمل را تو کشیدی بر دوش
یر این بار گران گر چه خمیدی بانو!
شاعر: محمود ژولیده

از غم هجررضا جزدیدگان ترنداشت

حضرت معصومه (سلام الله عليها)

از غم هجررضا جزدیدگان ترنداشت
آسمان دیده اش جزاشک غم اخترنداشت

کوبه کوصحرا به صحرا راه را پیموده بود
غیردیداربرادرمقصد دیگرنداشت

ارث زهرا بود عمرکوته اش اما دگر
همچومادرجای تازیانه درپیکرنداشت

درقم اوشد محترم چون بود ازنسل رسول
دخت پیغمبرامان درشهرپیغمبرنداشت

اهل قم کردند به عشق حیدراو را احترام
شهرقم آری به سینه کینه حیدرنداشت

درمدینه عشق حیدرشد گناه فاطمه
تازیانه خورد ودست ازیاری اوبر نداشت

قسمتش این شد برادر را ندیده جان دهد
تادم آخرولی این غصه را باور نداشت

جان سپرد اما برادررا به جان کندن ندید
ورنه تاب دیدن این صحنه را خواهر نداشت

بارالها ای خدا زینب مگرخواهرنبود
یا حسینش غیراودرکربلا یاورنداشت

(ازحرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین )
آخرآن لب تشنه دیگرطاقت خنجرنداشت

هرچه زد فریاد اما کس جوابش را نداد
چاره ای جزدست بگذارد به روی سرنداشت

خواهرش می دید و می لرزید ومی زد برسرش
کاش دیگردرمیان قتلگه مادرنداشت

آن همه شمشیروتیغ ونیزه ویک نیمه جان
حق بده یک جا برای بوسه خواهرنداشت

 

بی بی چقدر نور و صفا دارد این حرم

اشعار وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

***

دستی دوباره سوی حرم می کشد مرا

شکر خدا دوباره شدم زائر شما

بی بی چقدر نور و صفا دارد این حرم

دل را چه می برد طرف مشهد الرضا

چرخی میان صحن و رواق و قدم قدم

پایین پای می برد این واژه ها مرا

وقتی که قاب چشم ترم شد ضریح تو

مجنون و مست قافیه دم زد ز کربلا

حس می کنم دوباره دلم پر گرفت و رفت

آری زمان اذن دخول است و وهل أتی

از این به بعد واژه به دادم نمی رسد

تا دم زنم ز نای نی و سوز نینوا

* * *

بی بی دوباره بال خیالم گشوده شد

آری دوباره سوی حرم می کشد مرا

مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

 اشعار وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

***

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت

تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

مگر که پاسخ این اشفعی لنا بدهی

 اشعار وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

***

دوباره آمده ام تا به من بها بدهی

مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی

گره به کار من افتاده ای کلید بهشت

خدا کند که به من فرصت دعا بدهی

من از زیارت قبلی خراب تر شده ام

خداکند به من بی پناه جا بدهی

من از زبان رضا با تو درد دل دارم

مگر که پاسخ این اشفعی لنا بدهی

توآمدی و مقام رضا مشخص شد

تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی

دلم برای محرم چه زود تنگ شده

مگر که باز تو امضای کربلا بدهی

هزار عید فدای دو روز ماتم تو

اگر اشاره کنی٫رخصت عزا بدهی...

تمام سال برای تو روضه می گیریم

هزار مرتبه هم در عزات می میریم

روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

 اشعار وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

***

روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

سالها منتظر روی برادر بودم

بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟

من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟

روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است

یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم

سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم

روی قبرم بنویسید ندیده رفتم

با تن خسته و با قد خمیده رفتم

بنویسید همه دور ربرم ریخته اند

چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند

چقدر مردم این شهر ولایی خوبند

که سرم را نشکستند خدایی خوبند

بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد

به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد

چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت

معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت

...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟

من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟

بنویسید که عشاق همه مال هم اند

هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند

گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید

من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید...

روی قبرش بنویسید برادر بوده

سالها منتظر دیدن خواهر بوده

روی قبرش بنویسید که عطشان نشده

بدنش پیش نگاه همه عریان نشده

بنویسید کفن بود،خدایا شکرت

هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت

یار هم آنقدری داشت که غارت نشود

در کنارش پسری داشت که غارت نشود

اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟

اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟

بنویسید سری بر سر نی جا میکرد

خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد