تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود
شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود
نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده
گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود
مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند
شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود
تو به ما پا می دهی و ما کلیمت می شویم
لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود
دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی
دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود
چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است
آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود
این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است
لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود
پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد
باز هم در صحن های تو هیاهو می شود
علی اکبر لطیفیان
***********************
گنبدت از هر کجای شهر سوسو می کند
دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند
در لباس خادمان مهربانت، آفتاب
صبح ها، صحن حرم را آب و جارو می کند
ماه هر شب کنج بست "شیخ حر عاملی"
یاد معصومیت آن بچه آهو می کند
یاد معصومیت آن بچه آهو ...یاد تو
کوچه های شهر را لبریز "یا هو " می کند
باد، هم مثل نگهبان درت... بدو ورود
غصه را از شانه های خسته، پارو می کند
عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت
هر که می آید حرم ... این عطر را بو می کند
×××
...خادمی می گفت که... آقا به وقت بدرقه
دست زائر را پر از گل های شب بو می کند
مریم سقلاطونی
******************************
مه برج ايمان، علي ابن موسي
در دُرج امکان، علي ابن موسي
سپهر امامت، محيط کرامت
يم جود و احسان، علي ابن موسي
به آدم دهي دَم، به موسي دهي يَد
به عيسي دهي جان، علي ابن موسي
ولاي تو باشد کمال ولايت
ميان امامان، علي ابن موسي
تويي قدر و کوثر، تويي نور و فرقان
تويي آل عمران، علي ابن موسي
وجود تو اي جانِ جان، جانِ جان است
در آغوش ايران علي ابن موسي
به چشم تو نازم کز آن شيرِ پرده
شود شيرِ غرّان، علي ابن موسي
عجب نيست ناز ار کند مور راهت
به تخت سليمان، علي ابن موسي
سُم آهويي را که ضامن شدي تو
زند بوسه رضوان، علي ابن موسي
بُوَد شيعه را در کمالِ تشيع
ولاي تو ميزان علي ابن موسي
سزد جن و انس و ملک بر تو گريد
چو دعبل ثنا خوان، علي ابن موسي
عجب نيست کز رأفت و رحمت تو
بَرَد بهره شيطان، علي ابن موسي
دل مرده گردد به خاک تو زنده
چو باغ از بهاران، علي ابن موسي
غباري که روي ضريحت نشيند
شفا خيزد از آن، علي ابن موسي
شود با نسيم بهشتِ حريمت
جهنم گلستان، علي ابن موسي
سزد انبيا در طواف مزارت
بخوانند قرآن، علي ابن موسي
دهد قبّهات نور بر چشم گردون
چو مهر درخشان، علي ابن موسي
بَرَد در حريم تو دست توسّل
دوصد پور عمران، علي ابن موسي
تو نوحيّ و ايران چو کشتي، چه بيمش
ز امواج طوفان، علي ابن موسي
کند جن و انس و ملک درد خود را
به خاک تو درمان، علي ابن موسي
همه آفرينش بود سفرهي تو
همه خلق مهمان، علي ابن موسي
تو شاه جهاني خوانند خَلقت
غريب خراسان، علي ابن موسي
تو در قصر مأمون شب و روز بودي
چو يوسف به زندان، علي ابن موسي
لبت بود خندان، دلت بود گريان
غمت بود پنهان، علي ابن موسي
به غمهاي ناگفتهات باد جاري
سرشکم به دامان، علي ابن موسي
تو را بارها، بارها کشت مامون
به رنج فراوان، علي ابن موسي
نبايد که با هيفده خواهر آخر
تو تنها دهي جان، علي ابن موسي
تو مسموم گشتي، دگر جسم پاکت
نشد سنگ باران، علي ابن موسي
تو ديگر جوادت نشد اِرباً اِربا
ز شمشيرِ بُرّان، علي ابن موسي
تو دستِ جدا گشته از تن نديدي
به خاک بيابان، علي ابن موسي
تو شش ماهه طفلت در آغوش گرمت
نشد تشنه قربان، علي ابن موسي
دريغا، دريغا که با آل عصمت
شکستند پيمان، علي ابن موسي
به ميثم نگاهي، که با خود ندارد
به جز کوه عصيان، علي ابن موسي
سازگار
*************************
سخن به مدح تو بايد فصيح و كامل گفت
هم از شكوه مقامت ، هم از فضائل گفت
شبيه صائبِ صاحب سخن قصيده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بيدل گفت
نه چند مثنوي و قطعه و غزل ، بايد
كه شرح قصة حسن تو در رسائل گفت
عبا ، نه ... اينكه گداي شما شدم كافيست
حديث حسن تو كي مي توان چو دعبل گفت
تفضلي ! كه فقط از تو خوانده ام يك عمر
و من نگفته ام و هر چه بود اين دل گفت
زلال اشك مرا از تبار كوثر كن
در آسمان دو دستت مرا كبوتر كن
*
به قفل بسته كليد اجابت است اينجا
كه آستانة جود و كرامت است اينجا
به دلنوازي جان در رواق او بنشين
چرا كه قبر مسيحاي عترت است اينجا
بكوش تا پرِ پروانه اش شوي ، زيرا
پر از تلأ لؤ شمع هدايت است اينجا
زلال اشك تو از چشمة خلوص دل
هميشه إذن دخولِ زيارت است اينجا
نه ديدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقيقي حضرت است اينجا
دوباره كسبِ ثواب هزار حج كردم
طواف قبرِ تو يا ثامن الحجج كردم
*
ببين كه حال و هواي حرم چه عرفانيست
پر از بلور و كبوتر پر از چراغانيست
به لطف گنبد و گلدسته هاي زر پوشش
هميشه صحن حرم پر فروغ و نورانيست
كجاست روضة رضوان به غير از اين مرقد
كجاست جنت الأعلي اگر كه اينجا نيست
صداي پر زدن بال جبرئيل است اين
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانيست
حديث سلسله از يادمان نخواهد رفت
ولايتت به خدا شرطي از مسلمانيست
هزار مرتبه شكر خدا كه نور تو
چراغ زندگي مردمان ايرانيست
كتاب رأفت و مهرت پر از حكايتها
نظيرِ قصة آن پير مرد سلمانيست
ز يادِ مردمِ سايه نشين ايوانت
نرفته خاطره هاي نماز بارانت
*
سلام ! مظهر يكتاي « ليس إلا هو »
سلام ! حضرت خورشيد ! ماهِ يوسف رو
مقام عصمتتان « إنما يريد الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو
شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب »
به چشم خسته مان گوشه اي از آن ابرو
دخيل گريه ببنديد زائران اينجا
به حلقه هاي ضريح مطهر از هر سو
چگونه ضامن دلهاي ما نخواهد شد
رئوف شهر كه كرده ضمانت آهو
خوشا به حال كسي كه شبيه اهل نظر
به خدمت حرمش گيرد از مژه جارو
غباري از اثر رفت و آمدش شايد
شبيه فرش حرم بر روي سرش باشد
*
هميشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
كه خنده با لب نورانيش تفاهم داشت
تمام عمر شريفش ، مكارم الأخلاق
به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت
اگر امام رئوف است ، بسكه همواره
به سينه دغدغة مشكلات مردم داشت
براي رزق تمامِ كبوتران شهر
حياط خانة آقا هميشه گندم داشت
هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد
سري به خاك قدوم امام هشتم داشت
و هر فرشته براي تبرك بالش
به خاك راه امامِ رضا تيمم داشت
براي ما به جز اين آستان پناهي نيست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهي نيست
*
تويي كه اين همه دارالشفايِ دل داري
نرفته از حرمت نا اميد بيماري
دوباره نغمة نقّاره خانه مي آيد
شفا گرفته كسي با تفضّلت ! آري
كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز
از اين ترنم نقاره بانگ بيداري
دو بال پر زدنت را قنوت اشكت كن
ببين براي پريدن عجب سبكباري
دوباره پنجره فولاد و إذن كرب و بلا
ميان صحن حرم شد چه گريه بازاري
دوباره روضه گرفتند زائران اينجا
بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري
رهاست در نفس اين حرم شميم ياس
به ياد علقمه و قبر حضرت عباس
يوسف رحيمي
**********************
دست اگر باشد دخیل كنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر كریمان بهتر است
دل ولو كوچك، به لطف تو بزرگی می كند
یك دل آباد از صد شهر ویران بهتر است
حرف ما آن است كه آن آهوی نیشابور گفت
گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است
سایه ای كه بر سرم افتاد، عزت پخش كرد
سایه ی گلدسته ات از تاج سلیمان بهتر است
دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف كنی
تعارف اهل كَرم از خوردن نان بهتر است
یك كمی بنشین كنار ما، پذیرائی بس است
میزبان كه می نشیند حال مهمان بهتر است
صبح محشر هر كسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است
ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست
شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست
در پای درس مکتب او پا گرفته ایم
لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست
با او طهارت نسبی کسب کرده ایم
یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست!
سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم
شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست
ما شیعه ایم و در همه عالم زبان زدیم
حلقه به گوش عالِم آل محمدیم
آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم
وقتی دخیل پنجرهٔ فولاد می شوم
شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
احساس می کنم ز دو عالم بریده ام
وقتی مقیم صحن گهرشاد می شوم
با تو خرابه ی دل من قصر می شود
با گنج مهربانی ات آباد می شوم
آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!
ور نه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم
هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود
تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها
یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها
از بس کرامت تو به عالم زبان زد است
عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!
هرگز کسی ز درگه تو نا امید نیست
لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها
یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا
خوش تر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!
در انتظار مهر رئوفانه ی توأم
وقتی که می رسند نوای رحیل ها
در انتظار دیدن رویت سه جا منم
یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم
سوی تو آمدیم که درمانمان کنی
با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی
یا ایّها الرئوف! امید همه به توست
داریم امید این که مسلمانمان کنی
یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند
بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی
ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما
خوشحال می شویم که مهمانمان کنی
امشب تو را به جان جوادت دهم قسم
تا راهی حریم خراسانمان کنی
احساس می کنم که حریم تو کربلاست
هر کس که زائر تو شود زائر خداست
********************************
تو را با نام آهو می شناسند
رضای حضرت هو می شناسند
تمام رعیت ملک عظیمت
به نام شاه خوشرو می شناسند
کجا اینگونه سلطان را همیشه
به خم های دو ابرو می شناسند
همه از بس که یار بی کسانی
شهی بازور و بازو می شناسند
تمام دلبران اینجا شما را
به زیبایی گیسو می شناسند
تمام راه را تا روز محشر
زمهتاب تو مه رو می شناسند
به عشق مادرت ام الائمه
تو را فرزند بانو می شناسند
حریمت را به عشق قبر زهرا
به نام خانه ی او می شناسند
مسیر پنجره فولاد صحنت
گدایانت زهر سو می شناسند
تمام آستان و صحن ها را
همه پهلو به پهلو می شناسند
همه ما را میان صحن هایت
گدای آب و جارو می شناسند
بیا اینجا غریبان یاردارند
که ماها را در این تو می شناسند
همه اینجا تو را از بس رئوفی
ضمانت خواه آهو می شناسند
سروده کمال مومنی
***
ما در ره ثامن الحجج هشیاریم
در حفظ حریم او قدم برداریم
گر دشمن ما خواب پریشان دیده
در سایه ی حضرت رضا بیداریم
ما در ره ثامن الحجج یک رنگیم
در راه ولای حضرتش همسنگیم
با دشمن دشمنان او می سازیم
با دشمن دوستان او در جنگیم
ما در ره ثامن الحجج خون باریم
فرزند شهادت و گل ایثاریم
از لطف و عنایت امام هشتم
یک ملت صاحب الزمانی داریم
ما در ره ثامن الحجج می مانیم
از طوس به قدس کاروان می رانیم
دشمن اگر از تلاش ما مرعوب است
در پرتو حضرت رضا طوفانیم
ما در ره ثامن الحجج می میریم
از طوس سراغ کربلا می گیریم
امروز چو چشمه های سرخ اشکیم
فردا به رکاب منقم تکبیریم
سروده محمود ژولیده
***********************
آستان بوس حريم اقدس طوريم ما
درحريمت شاهد نور علي نوريم ما
اي حريم قدس تو آئينه ي باغ بهشت
در چنين گلزار چون گل شاد و مسروريم ما
ابر فيضت سايه دارد برسر هفت آسمان
از محيط لطف و احسان تو كي دوريم ما؟
گرتو را آزرده ايم از فعل خود ما را ببخش
گر ز غفلت پاي ما لغزيد معذوريم ما
خاكبوسي تو ما را آبرو بخشيده است
اي سليمان بر در اين آستان موريم ما
غنچه دلهاي ما ازشوق چون گل بشكفد
گر بگويي روز محشر با تو محشوريم ما
چون «وفائي» ذره ايم، از همجواري با رضاست
همچو خورشيد درخشان گر كه مشهوريم ما
*********************
از زماني كه به درگاه تو راهم دادند
آبرو مند شدم عزت و جاهم دادند
به مقامي كه نبردند سلاطين راهي
من مسكين بخدا رفتم و راهم دادند
تا شدم معتكف كوي تو اي شمس شموس
مژده ي روشني شام سياهم دادند
گرمي و شور طلب كردم از اينجا چون شمع
چشمه ي اشك غم و آتش آهم دادند
خواستم با تو بگويم كه خجالت زده ام
عرق شرم به عنوان گواهم دادند
در حريم تو خدا را به تو دادم سوگند
نامه ي عفو گنه بهر گناهم دادند
چه غم از تابش خورشيد قيامت دارم
تا كه در سايه ي مهر تو پناهم دادند
سوخت در آتش غم جان«وفائي» و سرود
در غم آل علي حال تباهم دادند
*************************
به آستان تو با اشك ديده آمده ام
چو اشك شوق بسويت دويده آمده ام
اگر چه قابل اين گلشن بهشتي نيست
ولي ز چشم، گُل اشك چيده آمده ام
به شوق اين كه پناهم دهي در اين گلزار
كبوترانه چنين پر كشيده آمده ام
توئي اميد من و قبله ي مراد همه
هميشه سوي تو با اين عقيده آمده ام
مرا ز كوثر مهرت نمي كني محروم
هماره طعم محبّت چشيده آمده ام
اگرچه زرد شده چهره ي من از حسرت
به محضر تو، به رنگ پريده آمده ام
گره زدم به ضريح تو رشته ي دل را
اميد خود ز همه كس بريده آمده ام
اگر چه نامه سياهم ولي به صد اميد
به سوي نور بسوي سپيده آمده ام
براي كسب سعادت چنان «وفائي» باز
در اين بهشت كه حق آفريده آمده ام
************************
هميشه من به در خانه ي تو محتاجم
به خاكبوسي كاشانه ي تو محتاجم
هر آن كه سائل اين در شود امير من است
به سائلان در خانه ي تو محتاجم
كبوترانه به تو خو گرفته ام يك عمر
به التفات تو و دانه ي تو محتاجم
اگر چه شهد محبت چشيده ام از تو
هنوز بر لب پيمانه ي تو محتاجم
تهي است دستم و مسكين آستان توام
به يك نگاه كريمانه ي تو محتاجم
ولاي توست گذرنامه ي بهشت اما
به روز حشر به پروانه ي تو محتاجم
گره فتاده دوباره به كار جان و دلم
به لطف گوهر يكدانه ي تو محتاجم
شد آشناي در خانه ات«وفائي» و گفت
كجا به مردم بيگانه ي تو محتاجم
********************
تاريکم و به کوي تو تابنده مي شوم
با يک نگاه تو مه تابنده مي شوم
تو راه ميدهي و رهايم نمي کني
من دم به دم ز لطف تو شرمنده مي شوم
گرديده از گنه دلم از مرده مرده تر
تنها به يک نگاه شما زنده مي شوم
گرياندهام تو را ز گناه فزون و باز
با يک تبسم تو پر از خنده مي شوم
وقتي جحيم از گنهم شعله مي کشد
در اين حريم قدس، پناهنده مي شوم
وقتي نسيمي از حرمت ميخورد به من
بخشيده از گذشته و آينده مي شوم
تا نيت زيارت قبر تو مي کنم
مرهون عفو خالق بخشنده مي شوم
بي مهر تو بهشت به نامم اگر شود
در آتش جحيم، سرافکنده مي شوم
«ميثم» به شاهي دو جهان ناز ميکند
تنها در آستان رضا بنده مي شوم
**************************
دلم شکسته و در سينه ام نوايي نيست
به بي نوائي من هيچ بينوائي نيست
تمام زندگي من تويي امام رضا
مرا به جز تو در اين شهر آشنائي نيست
کبوتر حرم آستان قرب توأم
به جز هواي تو در سر مرا هوايي نيست
به غرفه هاي ضريحت دلم گره خورده
دخيل عشق توأم من در اين ريايي نيست
کسي به گوش دل من ميان صحنت گفت
به با صفايي اين آستانه جايي نيست
*************************
پادشاه دل من يه قصر با صفا داره
يه نقاره خونه و يه گنبد طلا داره
درِ قصر پادشاه من به هر كسي بازه
پُرِ عطر گريه و دعا و راز و نيازه
درد هر كسي بياد اينجا همه دوا مي شه
پادشاه دل من ضامن آهوا مي شه
پادشاه دل من ز سر تا پاش دلبريه
نور او فاطميه نيروي او حيدريه
تو رشادتش نمي دونه چه شور و شينيه
تو شجاعت و شهامت يه كلام حسينيه
به صبوري چو امام حسن، كه هر كس ميدونه
از نگاش و از چشاش مثل ابوالفضل مي مونه
توي نقاره خونش نغمه ي داوودي مياد
نسيم سحرگاهيش داده دل ما رو به باد
صحن گوهرشادشم شبيه بين الحرمين
پرچم رو گنبدش به سمت جنت الحسين
هر كي با كسي خوشه من دلخوشيم امام رضاست
هم مدينه است برا من هم نجف و كرببلاست
كوه نور مشرقه چون عاشق بي مثله
نه فقط براي ماست كه عشق بين الملله
تو بساط عاشقي يه كفتر هوائيم
مي خونم نفس نفس تا به ابد رضائيم
كفتراي گنبدش نامه بر عرش خدا
زائراي حرمش مسافر كرببلا
حرمش باغ بهشت تو سرنوشت كعبه ي ماس
به بهونه اش بخدا دلم شده خدا شناس