هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست

شاعر حجت الاسلام سیدمحمدمهدی شفیعی اهوازی


کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می‌کند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی می‌کند

مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی می‌کند

قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم
حصر "الزهرا" و آبادان چه فرقی می‌کند

مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند

هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند

شعله در شعله تن ققنوس میسوزد ولی
لحظه آغاز با پایان چه فرقی میکند

حضرت رقیه(س)

با دست می‌گردم به دنبال سر تو

سوئی ندارد چشم ناز دختر تو

از بس که سیلی خورده‌ام از این و از آن

من گشته‌ام همتای زهرا مادر تو

دیگر توان راه رفتن هم ندارم

شاهد بود بر ماجرایم خواهر تو

با دیدن وضع تو؛ درد از خاطرم رفت

ای سر بگو با دخترت کو پیکر تو؟ 

از ضرب سنگ و خیزران؛ افتادن از نی

بابا بهم خورده نما و منظر تو

از بس که جایت روی هر نیزه عوض شد

افتاده جای نیزه‌ها بر حنجر تو...

شاعر:رضا رسولی

حضرت رقیه(س)

از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب

داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده‌ای

گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد

می‌گفت عمّه‌ام به رخم بوسه داده‌ای

من با هوای دیدن تو زنده مانده‌ام

جویای گنج بودم و ویرانه نشین شدم

ممکن نشد که بوسه دهم بر رخت به نی

با چشم خود ز خرمن تو خوشه چین شدم

تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه

دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم

تا یک نگه ز گوشهٔ چشمی به من کنی

من چشم از سر تو دمی بر نداشتم

با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد

اما دوپلک خود ز چه بر هم گذاشتی

یکباره از چه رو، دو ستاره افول کرد

گویا توان دیدن عمّه نداشتی

من کنار عمّه سِتادم به روی پای

مجروح پا و اِذن نشستن نداشتم

دستی سیاه بی‌ادبی کرد با سرت

من هم کبود دست روی سر گذاشتم

شاعر:علی انسانی

حضرت رقیه(س)

دست از سرم بردار من بابا ندارم

زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم

گیسو سپیدم احترامم را نگهدار

سیلی نزن من با کسی دعوا ندارم

باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی

من هیچ کس را بین این صحرا ندارم

زیبایی دختر به گیسوی بلند است

مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم

این چند وقته از در و دیوار خوردم

دیگر برای ضربه هایت جا ندارم

تا گیسوانم را ز دستانت درآرم

غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم

گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد

خسته شدم میلی به این دنیا ندارم

گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم

گوشی برای گوشواره ها ندارم

شیرین زبان بودم صدایم را بریدند

آهنگ سابق را به هر آوا ندارم

در پیش پایم نان و خرما پرت کردند

کاری دگر با شام و شامی ها ندارم

با ضربهٔ پا دنده هایم را شکستند

کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم

نشناختم بابا تو را تغییر کردی

امشب دگر راهی به جز افشا ندارم

گویی تنور خولی آتش داشت آن شب

خیلی شده ترکیب رویت نامرتب

شاعر:قاسم نعمتی

رقـیــه دخـتـــر نــازت مـگـــر نــبـــودم مــن

دلــم بــهـــانـــه روی تــو را گـرفــتـــه بـیــا

بـس اسـت دوریِ مــان ای پــدر بـیــا دیگــر

رقـیــه دخـتـــر نــازت مـگـــر نــبـــودم مــن

دلــم گــرفــت مــرا هـــم بــبـــر بـیــا دیگــر

 

نمـانـــد چهـــره بـرایــم مـگـــر نمی دانـی

کـه دست های بزرگ و زخـیــم یعنـی چــه

مـرا زدنــد چـو آنــان که بی کـس و کـارنــد

مگــر یـتـیــم شـدم مــن یتـیــم یعنـی چــه

 

گـمــان دخـتــرت ایـن بـــود وقــت آمـدنــت

دو دســت حـلقـــه کنــم دور گـردنــت ، اما

تـو آمـدی و گمـانـم شـد حسـرتـی بــر دل

بـخـــواب دلـبــــر زهــرا بـه دامـــنـــم بــابــا

 

بـزن تـو بـوسـه بـه رویــم فـقـط کمـی آرام

چــرا کـه خــون نـشــود آن لبـان خشکیــده

بـرای ایـن کـه دگــر بـوسـه هـم ضــرر دارد

بــرای چــهــره ایـن دخــتـــرت کـه رنجیــده

 

شنید دختر شامی که گوش من پاره ست

به خنده خواست که آتش به جان من بدهد

به دسـت مـوی خـودش را کنــار می زد تـا

دو گــوشــــواره خــــود را نـشــان من بدهد

 

ســر تــو گـشـتــه مـه روشـن خـرابــه مــا

چـــرا بــه روی لبــت جـــای خـیـــزران داری

مـگــر سفــر به کجا رفته ای که خاکستــر

نـشـسـتــه روی محـاصـن و بـوی نـان داری

 شاعر : سید محسن حبیب الله پور

به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم


اگر بيمار شد كس گل برايش مى برند و من ...



دوباره از سقيفه دست آن ظالم برون آمد
كه مثل مادرم زهرا ز سيلى پاره شد گوشم


من آن شمعم كه آتش بس كه آبم كرد، خاموشم
همه كردند غير از چند پروانه ، فراموشم

اگر بيمار شد كس گل برايش مى برند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم


پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است اين آب بر كامم ، نمى نوشم


تو را بر بوريا پوشند و جسم من كفن گردد
به جان مادرت هرگز كفن بر تن نمى پوشم


دوباره از سقيفه دست آن ظالم برون آمد
به ضرب تازيانه ، قاتلت مى كرد خاموشم


فراق يار و سنگ اهل شام ، و خنده دشمن
من آخر كودكم ، اين كوه سنگين است بر دوشم


نگاه نافذت با هستى ام امشب كند بازى
گه از تن مى ستاند جان ، گه از سر مى برد هوشم


بود دور از كرامت گر نگيرم دست ((ميثم )) را
غلام خويش را، گر چه گنهكار است ، نفروشم

 

خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏


یار سفر کرده‌ی من از سفر آمده 

خرابه را زینت کنم که پدر آمده ‏

خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏

 

تو کعبه ای و من نماز آورم سوی تو 

با اشک خود شویم غبار از گل روی تو ‏

خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏

 

قدم قدم به زخم دل نمکم می زدند 

پدر پدر می گفتم و کتکم می زدند ‏

خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏

 

جان پدر کبودی صورتم را ببین 

شبیه مادرت  شدم،  قامتم  را ببین‏

خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏

 

نفس درون سینه ام شده تاب و تبم ‏

 

من بوسه گیرم از گلو تو زلعل لبم ‏

خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏

 

چرا عذار لاله گون بَرِ من آورده‌ای 

محاسن غرقه به خون بَر من آورده‌ای ‏

خوش آمَدی ای پدر! مرا به همره ببر‏

 

ای عمه‌ها و خواهران! دست حق یارتان 

رفتم به همراه پدر، حق نگهدارتان‏

خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏

 

حضرت رقیه(س)-شهادت

زنده ماندن بدون بابا، نه

کوفه رفتن، بدون سقا، نه

من قسم خورده ام جدا نشوم

لحظه ای از کنار بابا، نه

ما اسیریم و هر کجا ببرید

می رویم، غیر شام، آنجا نه

زنده ماندن، نه، آب خوردن، نه

جملاتم همه شده با (نه)

قد خم، صورت کبود، آری

شدم انگار مثل زهرا، نه؟

پدرم تشنه بود وقت وداع

عمه سیراب شد پدر یا نه؟

حالت صورتت بهم خورده

شده بوده سر تو دعوا، نه؟

جرم بابای من فقط این بود:

گفته بوده به اهل دنیا: (نه)

درد دوریِ تو مرا کشته

درد سیلی و این کتک ها نه

حاجتش را گرفت از بس گفت:

زنده ماندن بدون بابا، نه ...

یا رقیه سلام الله علیه ...

گُلِ سر نیست ولی موی سرم هست هنوز

تـن مـن آب شــد امـا اثـرم هـســـت هـنــوز

جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد!


رد شلاق بـه روی کمرم هسـت هنـوز

می تـوانـم بــه خــدا بــا تـو بـیـایـم بـابـا

جان زهرا کمی از بال و پرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن

سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حـرمـلـه و زجر نخواهـم ترـسید

دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گـفـت کـه می زنـمـت اسـم پـدر را بـبـری

گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

هـمـه دم نـاز کشـید و بـه دلم تـسـکـیـن داد

جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

بـا زمین خوردن من دیده خود می بـنـدد

شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟

همـه خـاطـره هـا در نـظـرم هـسـت هـنوز

غـصـــه مـعـجر مـن را نـخـوری بـابـا جـان

پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز

تا گوشواره را کشید دو چشمم سیاه رفت


تا گوشواره را کشید دو چشمم سیاه رفت

بابا ز دخترت بخدا اشک و آه رفت

یا اسب بود یا یکی از دشمنان تو

از روی پیکرم که زمین خورد راه رفت

راه رفت...راه رفت.. راه رفت


شانه از دست من افتاد و دل زینب سوخت


من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم

بر سر خادمه سروار  شدن  خسته شدم

باتن خسته و  بیمار  شدن  خسته شدم

من از این دست به دیوار شدن خسته شدم

وای از دل زینب

شانه از دست من افتاد و دل زینب سوخت

چشم من بر حسن افتاد و دل زینب سوخت

وای از دل شاهد کوچه

یا امام حسن 

من و بزن مادرم و رها بکن

من و بزن مادرم و نگاه نکن

من و بزن مادر من نیمه جونه

من بزن بزار کنارم بمونه

وای......

من و بکش غلاف به بازو....

حضرت رقیه



یا رقیه سلام الله علیه ...


گُلِ سر نیست ولی موی سرم هست هنوز

تـن مـن آب شــد امـا اثـرم هـســـت هـنــوز

جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد!


رد شلاق بـه روی کمرم هسـت هنـوز

می تـوانـم بــه خــدا بــا تـو بـیـایـم بـابـا

جان زهرا کمی از بال و پرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن

سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حـرمـلـه و زجر نخواهـم ترـسید

دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گـفـت کـه می زنـمـت اسـم پـدر را بـبـری

گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

هـمـه دم نـاز کشـید و بـه دلم تـسـکـیـن داد

جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

بـا زمین خوردن من دیده خود می بـنـدد

شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟

همـه خـاطـره هـا در نـظـرم هـسـت هـنوز

غـصـــه مـعـجر مـن را نـخـوری بـابـا جـان

پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز

به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است


تقدیم به آستان ملکوتی و منور حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
باشد که خود خانم شفاعت ما را بکند .
انشاله اربعین کربلا صحن اباعبدالله الحسین علیه السلام



بزن مرا كه يتيمم ، بهانه لازم نيست ...

مرا كه دانه اشك است دانه لازم نيست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نيست

ز اشك ديده به خاك خرابه بنوشم
به طفل خانه به دوش ، آشيانه لازم نيست

نشان آبله و سنگ و كعب نى كافى است
دگر به لاله رويم نشانه لازم نيست

به سنگ قبر من بى گناه بنويسيد
اسير سلسله را تازيانه لازم نيست

عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا كه يتيمم ، بهانه لازم نيست

مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى كه اسير است لانه لازم نيست

محبتت خجلم كرده ، عمه دست بدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نيست

به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نيست

وجود سوزد از اين شعله تا ابد ((ميثم ))
سرودن غم آن نازدانه لازم نيست

حضرت رقیه(س)  زمزمه-زمینه-واحد-شور


حضرت رقیه(س)

زمزمه-زمینه-واحد-شور

 

این مصحف جان گشته چرا پاره ز کینه

 سوزد ز غم او دل بانوی مدینه

قرآن من است این   مهمان من است این

واویلا واویلا...

در عرش خدا جلوه کند پرتو نورش

ویرانه گرفته شرف از فیض حضورش

جانان من است این    مهمان من است این

واویلا واویلا...

بگرفته ازین غصه شرر بزم خرابه

عطر سر او پر شده در بزم خرابه

ریحان من است این        مهمان من است این

واویلا واویلا...

تابیده به ویران به شب تار ، هلالم

جاری شده اشکش ز تماشای جمالم

ریحان من است این        مهمان من است این

واویلا واویلا...

من معتقدم راه حسین راه خدایی است

هر کس که حسینی است ، مرامش شهدایی است

ریحان من است این        مهمان من است این

واویلا واویلا...

 

دریافت سبک

حضرت رقیه(س)  زمینه


حضرت رقیه(س)

زمینه


خاکِ ، خرابه همیشه خونمه

خوناب ، جای اشک روی گونمه

صورتم سیاه ، زندگیِ من شده بدون تو تباه

(بدون سر پناه)2

چند شبه بابا

دخترت نخوابیده ، آخه خیلی ترسیده

عمه رو کتک زدن ، (چه چیزا که نشنیده) 2

بابا بابا، (من الذی ایتمنی) 3

******
گوشوارمو گوش شامیا دیدم

چیزی ، شبیهت رو نیزه ها دیدم

تو خیالشون ، من یه دختری فقیر و بی کسم بابا

(یتیم کوچه ها) 2

اما من میگم

بابام از همه سره ، نوه ی پیمبره

دوباره بابام برام ، (گوشواره میخره) 2

بابا بابا، (من الذی ایتمنی)3

دریافت سبک

حضرت رقیه (س)  واحد   

حضرت رقیه (س)

واحد

 

تموم آرزوم همینه یک شب      ببینم یه بار دیگه روی بابامو

تاکه مرهم بذاره به روی زخمام      به بابام نشون می دم زخمای پامو

دوس دارم یه بار بشینم     به روی شونه ی بابام

من بااین لکنت زبونم     می خونم بابامو می خوام

مگه گناه من چی بوده      که تن من همش کبوده

تموم دلخوشیم همیشه    بابا بوده

من الذی ایتمنی ابتا یا حسین

******

بیا و برس به دادم تو خرابه         کس و کارم بابای خوبم کجایی

به خودم گفتم منو بغل می گیری     اما دیدم که حالا بی دست و پایی

به خودم گفتم میایی     به تو می گم گله هامو

اما انتظار نداشتم     ببینم اینجور بابامو

دشمن بهم امون نداده    زخم سرت چقدر زیاده

تو رو به من بعد یه مدت   بابا داده

من الذی ایتمنی ابتا یا حسین

******

دخترت بمیره تا این که نبینه           صورت تو بابا غرق خاک وخونه

جون دادم تا که دیدم رو لبای تو      هنوزم ردّ یه چوب خیزرونه

اگه با دستام می گشتم     دنبال لبای پاره

آخه از ضربه ی سیلی          چشم دختر تو تاره

از ضرب دست نمونده رویی     صدانمونده تو گلویی

بس که موی منو کشیدن    نمونده مویی

من الذی ایتمنی ابتا یا حسین

******

یاحسین تو رو به ذکر یا رقیه           امضا کن برات کربلامو امشب

دوس دارم یک شب جمعه پایین پات     بخونیم ماهمگی روضه ی زینب

می دونی عمریه آقا     آرزوم کرببلاته

تموم زندگی من      فدای یه نیم نگانه

بخر آقا این آه وناله       زندگی بی حرم محاله

بده برات کربلامو    جون سه ساله

من الذی ایتمنی ابتا یا حسین

 

حضرت رقیه (س)  زمزمه


حضرت رقیه (س)

زمزمه

(به سبک شهر بی کسی و غربت کوفه)


بابا ، سه سالمه ولی ببین چه پیرم    خیلی وقته از این زمونه سیرم

 امشب می خوام کنار تو بمیرم

دیگه ، تو رو رها نمی کنم بابایی      حتی اگه نداری دست و پایی

بازم تو تو بهترین بابای مایی

مثل لبای خیزرونی ت         دل رقیه خونِ خونه

می خوام که باتو پر بگیرم    دیگه برام نیار بهونه

بابا حسین بابا حسین جان

******

دستام ، می لرزه و چشام تیره وتاره      هوای چشم من ابر بهاره

داره برای تو دائم می باره

ای وای ، ماتم تو دل منو ربوده          تموم پیکرم زخم و کبوده

کسی همدم دخترت نبوده

شامیا قلبمو شکستن       باطعنه و زخم جسارت

کنار گهواره ی اصغر...       گوشواره مو بردن به غارت

بابا حسین بابا حسین جان

******

بابا ، از بی قراری های دختر تو        خیلی شکنجه دیده خواهر تو

امشب رسیده اینجا مادر تو

عمه ، با یه دل شکسته ، حال غمبار        با ناله ها و گریه های بسیار

دیگه دارم می رم ، خدانگهدار

دیگه برای من نمونده      شعله ی آهی که بنالَم

راهی شده مسافر تو       عمه بیا و کن حلالم

بابا حسین بابا حسین جان


دریافت سبک