يا امام رضا(ع)


  آن خالقي که بر تن بي روح جان دهد      

مهر تو رايگان به دل خاکيان دهد

 

شخص کريم، جودِ بلاشرط مي کند

آري خدا هر آنچه دهد رايگان دهد

 

هر نعمتي که داد خدا، بي سوال داد      

وصل تو را که خواسته ام بي گمان دهد

 

از خلقت تو خواست خداوند لامکان 

ما را کنار رحمت عامش مکان دهد

 

گر جان دهم به يک نگهت سود با من است     

کالاي خويش را که بدين حد گران دهد؟

 

بي امتحان مرا به غلامي قبول کن 

رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد

 

دارم اميد لطف تو گيرد چو دست من       

دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد

 

می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما

ما را چرا امام چنين مهربان دهد؟

 

آن پرچمي که بر سر بام حريم توست     

راه بهشت را به محبان نشان دهد

 

قلب"حسان" به ياد تو از غصه فارغ است 

در انتظار اين که به پاي تو جان دهد

 

روز جزا که در صف قرآن و عترتيم            

ما را امام ثامن ضامن امان دهد

(حبيب چايچيان"حسان")

امام رضا.امام رضا.امام رضای مهربان


امام رضا.امام رضا.امام رضای مهربان
وقتی دل من میگیره زیرفشارغصه ها

جزتوپناهی ندارم.جزحرمت برم كجا
تابچه آهوی دلم به دام زلفش اسیره

هیچ كسی نمی تونه منوازدست اقابگیره
ازكوچكی تابه حالا همیشه گفتن برامون

كسی رورد نمیكنه از درخونش اقا مون مسیحی روشفا میده یهودی رودوامی ده
امشب گمونم به ماها برات كربلا می ده
پنجره فولاد رضا برات كربلا می ده


هركسی كربلا می ره ازحرم رضا میره
آهوی سرگردونتم اقا بلا گردونتم

یه باردیگه راهم بده هرچی باشه مهمونتم
دلم میخوادهرچی دارم نذرامام رضا كنم

دار وندارمو یه روز به راه اون فدا كنم
دلم میخوادهرچی دارم دونه و گندم بخرم

با چشم گریون اقاجون رزق كبوترا كنم
دلم میخواد روبروی گنبد زردت بشینم

شب تاسحر گریه كنم روضه مادربخونم یكی نبود تواین كوچه به مادرم كمك كنه

اشك حسینو بگیره به خواهرم كمك كنه
دوست دارم صدات كنم.توهم منوصدا كنی

دوست دارم نگات كنم توهم منو نگا كنی
قربون صفات برم ازراه دوری اومدم

جای دوری نمی ره اگه به نگا كنی
دل من زندونیه.تویی كه تنها می تونی

قفس رو وا كنی پرنده رو رها كنی
تو غریبی منم غریب تنها. چی میشه


این دل غریبه رو با خودت آشنا كنی
دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم

دوست دارم تا من بیام اون گره ها روواكنی
قربون كبوترای حرمت امام رضا

قربون این همه لطف و كرمت امام رضا
تو گفتی هر كی بیاد به پابوسم امام رضا

روز رستاخیزبه دادش می رسم امام رضا
میشه كنج حرمت گوشه قلب من باشه

میشه قلب منو مثل گنبدت طلا كنی
تو رئوفی. پیش تو شاه و گدا فرق نداره

حاجتش روا می شه هر كی به تو رو بیاره

آقا کنار پنجره فولادت آخر


حس مي‌کنم در مرقدت عطر دعا را

عطر توسل هاي در باران رها را

غرق اجابت مي شود دست نيازش

هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را

اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است

خالي ببيني دست محتاج  و گدا را

آهم کبوتر مي‌شود تا گنبد تو

مي‌آورد فريادهاي يا رضا را

آئينه هاي لطف تو تکثير کردند

در چشمة دل اشک هاي بي صدا را

آقا کنار پنجره فولادت آخر

مي‌گيرم از دستت برات کربلا را

اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد

بر آستانش ندبه‌ی «آقا بيا» را

پائين پاي تو غباري مي سرايد

شعر کرامات نگاه کيميا را

سروده یوسف رحیمی

چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !


چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
 
من خوب می‌دانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
 
به به! چه می‌آید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !
 
وقت نظر بر گنبد و گلدسته‌های عرشیت
افتاده با عمامه‌ها از سر کلاهم یا رضا !
 
تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطه‌خواه»م یا رضا !
 
مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !
 
یادم نمی‌آید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !
 
از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !
 
من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانه‌ات  
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !
 
پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمنده‌ی آن اشتباهم یا رضا !
 
یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !
 
از آب سقا خانه‌ات یک جرعه نوشیدم ببین
"رَستم از این بیت و غزل" من مست مستم یا رضا !

 سروده قاسم صرافان

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد


من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند

از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد
هرکه دروقت گدایی به رقم فکر کند

بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند

به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند

به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند

به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند

به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینه کاری حرم فکر کند

موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علم فکر کند

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند

دیر وقتی ست که تا درحرمت دم بدهد
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند

بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب-
هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند
سروده مهدی رحیمی

گدای علی بن موسی الرضایم


چه غم گر گنهکار و نامه سیاهم / علی بن موسی الرضا داد راهم

امام رئوفی که عالم فدایش / کرم کرد و داد از عنایت پناهم

ز فعلم نپرسید کاهل خطایی / به رویم نیاورد من رو سیاهم

سراپا شدم غرق دریای رحمت / نگوید دگر که غرق گناهم

همه روی گردانده بودند از من / رضا کرد با چشم رحمت نگاهم

کنم ناز دیگر به طوبی و سَدره / که در بوستان ولایت گیاهم

به جز دامن آل عصمت نگیرم / به غیر از رضای رضا را نخواهم

چو می خواست راهم دهد از کرامت / عطا کرد سوز دل و اشک آهم

اگر خار بودم اگر پست بودم / رضا داد قدرم رضا داد جاهم

اگر کوه عصیان بود روی دوشم / اگر گشته کاهیده تن مثل کاهم

شدم خاک پای امام رئوفی / که بر شهریاران کند پادشاهم

گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم

خوشا آن غریبی که یارش تو باشی / قرار دل بی قرارش تو باشی

خوشا ان که تنها تو را دوست دارد / چه خوشتر اگر دوستارش تو باشی

زبیداد پائیز هم غم ندارد / هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی

بر آن محتضر می برم رشک هر شب / که شمع شب احتضارش تو باشی

خراسان حریم حرم هاست آری / حریمی که پروردگارش تو باشی

خوش آن خانه بر دوش دور از دیاری / که هم خانه وهم دیارش تو باشی

خوشا آن گدائی که تنهای تنها / کناری نشیند کنارش تو باشی

خوشا آن تهی دست بی برگ و باری / که در این چمن برگ و بارش تو باشی

خوشا آن که یک عمر پروانه ات شد / که یک لحظه شمع مزارش تو باشی

بود بود ناز بر لاله زار خلیلش / کسی را که بر دل شرارش تو باشی

گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم

من كيستم گداى تو يا ثامن ‏الحجج


دست گره‏گشا
من كيستم گداى تو يا ثامن ‏الحجج
شرمنده عطاى تو يا ثامن الحجج
باللَّه نمى‏روم بر بيگانگان به عجز
تا هستم آشناى تو يا ثامن‏ الحجج
از كار ما گره نگشايد كسى مگر
دست گره گشاى تو يا ثامن الحجج
تا آخرين نفس نكشم دست التجا
از دامن ولاى تو يا ثامن الحجج
خواهم ز بخت همت و از حق سعادتى
تا سر نهم به پاى تو يا ثامن الحجج
باشد صفاى صبح نيشابور يادگار
ز انفاس جان فزاى تو يا ثامن‏ الحجج
دارلشفاست كوى تو و خود تويى طبيب
درد من و دواى تو يا ثامن ‏الحجج
هستى چو پاره تن پيغمبر خدا
جان جهان فداى تو يا ثامن‏ الحجج
بنما عنايتى به مؤيد كه نسپرد
راهى به جز رضاى تو يا ثامن ‏الحجج
***

شاعر : عباس براتي پور

من زخود هیچ ندارم که برآن فخر کنم

من زخود هیچ ندارم که برآن فخر کنم

هرچه دارم همه از آل محمد(ص) دارم

هذا من فضل ربی

يا جواد الائمه ادركني

خون شد از غم دلِ خدا جويم

درد بسيار و نيست دارويم

ميفشانم سرشك و ميگويم

يا جواد الائمه ادركني

 

سينه اي پُر شرار دارم من

دل و جاني فكار دارم من

دو جهان با تو كار دارم من

يا جواد الائمه ادركني

 

روزگارم ز غم تباه شده

قلبم از معصيت سياه شده

راهِ من منتهي به چاه شده

يا جواد الائمه ادركني

 

خسته و دلشكسته و زارم

گره افتاده است در كارم

جز به كويت كجا پناه آرم؟

يا جواد الائمه ادركني

 

اي كه روح عبادتي مارا

عذر خواهِ قيامتي مارا

جانِ زهرا عنايتي مارا

يا جواد الائمه ادركني

 

تشنه ام تشنه بر من آب بده

گنهم را ببر ثواب بده

به گداي درت جواب بده

يا جواد الائمه ادركني

 

دردِ من را دوا كني چه شود؟

حاجتم را روا كني چه شود؟

قسمتم كربلا كني چه شود؟

يا جواد الائمه ادركني

 

عزت عالمين ميخواهم

نجف و كاظمين ميخواهم

طوفِ قبر حسين ميخواهم

يا جواد الائمه ادركني

 

من كه چون شمع بر فروخته ام

از غم غربت تو سوخته ام

چشم بر رحمتِ تو دوخته ام

يا جواد الائمه ادركني

 

همسرت كرد نامراد تورا

ساخت مسموم از عناد تورا

اي كه خوانده پدر جواد تورا

يا جواد الائمه ادركني

سيدرضا مويد

شعر حضرت مسلم محرم 92

باور نمیکردم گذرها را ببندند

من را که میبینند درها را ببندند

خورشید بودم زیر نور ماه رفتم

جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم

در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم

این چند شب یک خواب راحت هم نکردم

من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت

این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت

امروز جان دادم اگر جانت سلامت

دندان من افتاد دندانت سلامت

حالا که می ایی کفن بردار حتما

ای یوسف من پیرهن بردار حتما  

حالا که می آیی ستاره کم بیاور

بادخترانت گوشواره کم بیاور

حیرانم اما هیچکس حیران من نیست

باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست

اینجا برای خیزران لب را نیاری

آقا خدا ناکرده زییینب را نیاری

اصلا ببین گلها توان خار دارند

پرده نشینان طاقت بازار دارند

من راضی  ام انگشتر من را بگیرند

وقت کنیزی دختر من را بگیرند

اینجا برای نعل پا دارند آنقدر

کنج تنور خانه جا دارند آنقدر

مهر وو وفا که نه جفا دارنداما 

اینجا کفن نه بوریا دارند اما

باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد

حیف از سرتو نیست زیر پا بیفتد


      علی اکبر لطیفیان

حضرت رقیه(س)-شهادت

زنده ماندن بدون بابا، نه

کوفه رفتن، بدون سقا، نه

من قسم خورده ام جدا نشوم

لحظه ای از کنار بابا، نه

ما اسیریم و هر کجا ببرید

می رویم، غیر شام، آنجا نه

زنده ماندن، نه، آب خوردن، نه

جملاتم همه شده با (نه)

قد خم، صورت کبود، آری

شدم انگار مثل زهرا، نه؟

پدرم تشنه بود وقت وداع

عمه سیراب شد پدر یا نه؟

حالت صورتت بهم خورده

شده بوده سر تو دعوا، نه؟

جرم بابای من فقط این بود:

گفته بوده به اهل دنیا: (نه)

درد دوریِ تو مرا کشته

درد سیلی و این کتک ها نه

حاجتش را گرفت از بس گفت:

زنده ماندن بدون بابا، نه ...

سر زانو



علی اکبر لطیفیان

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است
نازها از پسر خویش کشیدن سخت است

سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم
ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است

مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد
تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است

خواستی این پدر پیر خضابی بکند
خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است

نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم
خار را از جگر خویش کشیدن سخت است

گر چه چشمم به لب تست ولی لخته ی خون
از دهان پسر خویش کشیدن سخت است

تکه های جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است

به – که از گردن من دفن تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است

مرثيه حضرت علي اكبر (ع)

       يا حضرت علي اكبر (ع)

دويده ام ز حرم تا که زنده ات نگرم

مبند ديده کمي دست و پا بزن پسرم


ز مصحف تنت اين آيه هاي ريخته را

چگونه جمع کنم سوي خيمه ها ببرم

 

به فصل کودکي و در سنين پيري خود

دو بار داغ پيمبر نشست بر جگرم

 

ميان دشمن از آن گريه مي کنم که مگر

به کام خشک تو آبي رسد ز چشم ترم

 

من آن شکسته درختم که با هزار تبر

جدا ز شاخه شد افتاد بر زمين ثمرم

 

اگر چه خود ز عطش پاي تا سرم ميسوخت

زبان خشک تو زد بيشتر به دل شررم

 

مگر نه آب بُوَد مهر مادرم زهرا

روا نبود تو لب تشنه جان دهي به برم

 

جوان ز دل نرود گر چه از نظر برود

تو نِي برون ز دلم ميروي نه از نظرم

 

به پيش ديده ي من پاره پاره ات کردند

دلي به رحم نيامد نگفت من پدرم

 

مصيبتي که به من مي رسد محبت اوست

هزارها چو تو تقديم حيّ دادگرم

 

به روز حشر نگريد دو ديده اش "ميثم"

کسي که گريه کند بر ستاره ي سحرم

(غلامرضا سازگار"ميثم")

مرثيه حضرت علي اكبر عليه السلام


            قتل الله قوماً قتلوك

چگونه روضه نخواند دلي كه تنها شد

چگونه راه رود آنكه قامتش تا شد


عصاي دست مني روي خاك افتادي

ز جاي خيز كه پير از غم تو بابا شد


چقدر پاي تو اي سَرو، خونِ دل خوردم

كه تا بزرگ‌ شدي قامت تو رعنا شد


به خيمه روضه ی غم ميكند به پا زينب

كه داغ اول اين دشت سهم ليلا شد


بلند تا به كنار تو يا علي گفتم

به نام فاطمه درخيمه‌ها چه غوغا شد


براي بوسه ي روي تو غبطه ها خوردم

عجب كه فرصت آن اينچنين مهيا شد


نگاه من به لب توست تا سخن گويي

ولي به جاي لبت زخم صورتت واشد


كنار پهلوي از نيزه‌ها شكسته ی تو

دوباره تازه در اين دشت داغ زهرا شد


دلم تنوره ی داغ است با لب خشكت

بريز آب بر اين آتشي كه برپا شد


ز تشنگي به حرم بسكه آب گفتي آه

ز شرم آه توخون ديده‌هاي سقا شد

(رضا حمامی آرانی"صفیر")

این جماعت همه از اسم علی بیزارند!


محسن کاویانی

کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تو را روی دلم بگذارند

پسرم خیمه همین جاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند

پسرم دست خودت نیست اگر تنهایی
این جماعت همه از اسم علی بیزارند!

این جماعت همه امروز فقط آمده اند
داغ هفتاد و دو تا گل به دلم بگذارند

سنگ ها... هلهله ها... پیکر تو... یک لشگر...
وای این قوم چرا این همه خنجر دارند؟

آه، پرپر مزن آن قدر دلم می گیرد
عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند

عصر امروز جوانان حرم جسمت را...
باید از هر طرف دشت بلا بر دارند

دیدی آخر تو به معراج رسیدی پسرم
باید این بار تو را پیش خودم بسپارند