حضرت زهرا(ع)رباعیات2
رباعیات فاطمی عمریست كه ما مراممان حیدری است لبریز از آن پیاله ی كوثری است با عشق حسین محب زهرا گشتیم از بس كه حسین ابن علی مادری است ** دریاست نبی و گوهرش فاطمه است یکتاست علی و همسرش فاطمه است با آن که پناه همه خلقست حسین او هم به پناه مادرش فاطمه است ** فاطمه نامی كه با آن عشق می بازد خدا فاطمه نوری كز آن بر خلق می نازد خدا ما نه یاران دگر نه انبیا گویند كاش در جزا ما را ز چشم او نیاندازد خدا سید رضا مؤید گر فتنه و غم فکر شکستم باشد دائم پی نابودی هستم باشد سوگند به تو اهل نجاتم زهرا تا ریشه ی چادر تو دستم باشد ** اولاد علی گوهرشان فاطمه است در غصه و غم یاورشان فاطمه است گویند که با تاب و تعب می آیند هر جا سخن از مادرشان فاطمه است *** تا مهر تو را به سینه دارم زهرا در موج بلا سفینه دارم زهرا هر کس به دل خود آرزویی دارد من آرزوی مدینه دارم زهرا *** بی اذن تو هرگز عددی صد نشود بر هر که نظر کنی دگر بد نشود زهرا تو دعا کن که بیاید مهدی زیرا تواگر دعا کنی رد نشود *** فردای قیامت که گرفتاری تو بی یاور و بی مونس و بی یاری تو آن قدر طرفدار تو باشد زهرا انگار نه انگار گنه کاری تو *** وقتی که لبت را به دعا باز کنی یا فاطمه با لطف خود اعجاز کنی فردا همگی کمیتشان می لنگد در وقت شفاعت تو اگر ناز کنی *** ای نام علی ذکر لبت یا زهرا ای لیلۀ قدر هر شبت یا زهرا از بهر شفاعتت دل ما کافیست یک گوشه ی چشم زینبت یا زهرا *** افتاده راه عشق را یاری کن در فتنه روزگار دین داری کن چشمت که به ذریۀ زهرا افتاد ذکر صلوات بر لبت جاری کن *** جبریل امین اگر مقامی دارد در دفتر عشق اگر که نامی دارد از دولت پا بوسی زهرا باشد در پیش خدا گر احترامی دارد سید مجتبی شجاع یا فاطمه از اشک ترا می خواهیم بیمار تو هستیم و دوا می خواهیم هر کس پی حاجتی رود بر در دوست ما از تو برات کربلا می خواهیم حبیب الله موحد دیدار بقیع ز آرزویم نرود من فاطمیم ز خلق وخویم نرود عمریست غلام در گه زهرایم یا رب مددی که آبرویم نرود حبیب الله موحد عمریست دلم گشته هلاکت زهرا دست من و آن دامن پاکت زهرا بنما کرمی که بار دیگر ای گل صورت بنهم به روی خاکت زهرا حبیب الله موحد بر مقدم دختر پیمبر صلوات بر چشمه ی پاك حوض كوثر صلوات بر محضر حضرت محمد تبریك بر مادر شیعیان حیدر صلوات مهدی پناهی عمریست رهین منت زهرائیم مشهور شده به عزت زهرائیم مُردیم اگر به قبر ما بنویسید ماپیر غلام حضرت زهرائیم *** ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم مامور برای خدمت زهرائیم روزی كه تمام خلق حیران هستند ما منتظر شفاعت زهرائیم *** شان است و نشانه است بانوی كرم الحق كه یگانه است بانوی كرم گویند شفاعتش به هركس برسد دنبال بهانه است بانوی كرم *** محشر دم از اعتبار او خواهد زد او دست به کار جستجو خواهد زد در کار شفاعت از غلامان حسین زهرا به خدا ی کعبه رو خواهد زد *** غم دوران من گردد یتیمی که هم پیمان من گردد یتیمی من از قد کمانت حتم دارم بلای جان من گردد یتیمی جواد حیدری نمی گویم که تو نا مهربانی زبس خون رفته از تو ناتوانی دلم خواهد در آغوشم بگیری چه سازم که شکسته استخوانی جواد حیدری تو که رکن تمام کائناتی چرا با کودکان کم التفاتی گمانم قبل تو زینب بمیرد شنیده ناله ی عجل وفاتی جواد حیدری غم طفلی فراموشم نرفته که بارغصه از دوشن نرفته گذشته سالها از کوچه اما صدای سیلی از گوشم نرفته جواد حیدری از هر طرفی که رهسپر می گشتم پیش ضربات او سپر می گشتم همراهم اگر نبود در کوچه حسن تا خانة خود چگونه بر می گشتم جواد حیدریروی سیلی خورده زهرا(س) شهادت می دهد از علی(ع) مظلوم تر مردی در این دنیا نبود مصطفی از تو مودّت خواست تو سیلی زدی بی حیا سیلی زدن اجر ذوی القربی نبودهر چه گفتند و شنیدم نمی از دریاستما چه گوییم ز مدح تو که مداح خداستقرنها می گذرد از شب دفن تو ولی شیعه می سوزد از این درد که قبر تو کجاست ***با سرشک دیده وبا ناله پیوسته اشبا تن تبدار وبا جسم به غایت خسته اشروز تنهایی که او بودوکسی یارش نشدکرده یاری ید اله با ید بشکسته اش مجيد رجبي ***يا رب به ميان شعله وآتش و دود بگرفته فلك ز دست من بود و نبود با ضرب لگد پهلوي يارم بشكست پوشيده دو ديده از جهان ياس كبود حبيب الله موحد ***حق ذی القربی ادا شد بعدتو یا مصطفی ص کوثر قرآن فدا شد بعد تو یا مصطفی ص تازیانه خوردن وناله کشیدن از جگر قسمت آل عبا شد بعد تو یا مصطفی ص مجيد رجبي ***آمد او از کوچه اما از علی رو می گرفت زیر چادر دستهایش را به پهلو می گرفتبازویش حتی توان شانه کردن هم نداشتتا که زینب را برای شانه گیسو می گرفت سید محمدتقی ساداتیه***لااقل با من بگواز حالت ای نیکوسرشت ای نگاهت بهرحیدر برتراز باغ وبهشت رنگ رخسارت خبرمی دهد ازسرضمیر چه کسی روی کتاب عمرتوپایان نوشت ***خوشی ز عمر ندیده خدا نگهدارتصنوبری که خمیده خدا نگهدارتقرار بعدی ما کربلا زمان غروب کنار راس بریده خدا نگهدارت***که تازیانه زده بوسه گاه طاها را شکسته پهلوی آنکیه گاه مولا راپناه برد ز نامحرمان به پشت درکه با لگد بشکسته پناه زهرا را سیدمحمدتقی ساداتیه***کسی که بود پس از مصطفی پناه علی انیس ومونس و غمخوارو تکیه گاه علیتمام غربت هستی بر او هجوم آوردنگاه فاطمه افتاد بر نگاه علی سید محمدتقی ساداتیه رباعیات و دوبیت های فاطمیه موضوع: فاطمیه دوشنبه بیست و هشتم فروردین 1391 11:26 در گلبن وحی رکن دین افتاده یا شهپر جبریل امین افتاده ای خاتم انبیا به فریاد برس قرآن علی روی زمین افتاده حاج غلامرضا سازگار **** زهرا همه جا یاور و غمخوار علی است با پهلوی بشکسته طرفدار علی است هر دست که حامی ولایت نشود دستی که نبی بوسه زند یار علی است حاج غلامرضا سازگار ***** گلخانة وحی طعمة آذر شد گل رفت ز دست و غنچه اش پرپر شد شد حرمت صدیقة کبری پامال یک آیه جدا ز سورة کوثر شد حاج غلامرضا سازگار **** از شعلة نار گل به احمد دادند بر بانوی وحی تحفه بی حد دادند ضرب لگد و غلاف تیغ و سیلی اجریست که بر آل محمد دادند حاج غلامرضا سازگار **** از هر طرفی که رهسپر می گشتم پیش ضربات او سپر می گشتم همراهم اگر نبود در کوچه حسن تا خانة خود چگونه بر می گشتم حاج غلامرضا سازگار **** کی بود گمان به فتنه دامن بزنند آتش به سرای حی ذوالمن بزنند ای اهل مدینه از شما می پرسم کی دیده سه نامرد به یک زن بزنند حاج غلامرضا سازگار **** نخلی که شکسته ثمرش را نزنید مرغی که زمین خورد پرش را نزنید دیدید اگر که دست مردی بسته دیگر در خانه همسرش را نزنید حاج غلامرضا سازگار *** هر چه گفتند و شنیدم نمی از دریاست ما چه گوییم ز مدح تو که مداح خداست قرنها می گذرد از شب دفن تو ولی شیعه می سوزد از این درد که قبر تو کجاست ؟ *** دوبیتی ها مجید رجبی با سرشک دیده وبا ناله پیوسته اش با تن تبدار وبا جسم به غایت خسته اش روز تنهایی که او بودوکسی یارش نشد کرده یاری ید اله با ید بشکسته اش مجيد رجبي **** من با که گویم این که بهارم خزان شده ماهم به خاک تیره غربت نهان شده بانوی بی نشان که به هرسو نشان زاوست رفت از برم به قامت همچون کمان شده مجيد رجبي **** حق ذی القربی ادا شد بعدتو یا مصطفی ص کوثر قرآن فدا شد بعد تو یا مصطفی ص تازیانه خوردن وناله کشیدن از جگر قسمت آل عبا شد بعد تو یا مصطفی ص مجيد رجبي *** لااقل با من بگواز حالت ای نیکوسرشت ای نگاهت بهرحیدر برتراز باغ وبهشت رنگ رخسارت خبرمی دهد ازسرضمیر چه کسی روی کتاب عمرتوپایان نوشت مجيد رجبي *** الا ای چاه یارم را گرفتند گلم عشقم بهارم را گرفتند میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دار وندارم را گرفتند ؟ *** خوشی ز عمر ندیده خدا نگهدارت صنوبری که خمیده خدا نگهدارت قرار بعدی ما کربلا زمان غروب کنار راس بریده خدا نگهدارت ؟ **** که تازیانه زده بوسه گاه طاها را شکسته پهلوی آنکیه گاه مولا را پناه برد ز نامحرمان به پشت در که با لگد بشکسته پناه زهرا را سیدمحمدتقی ساداتیه **** آمد او از کوچه اما از علی رو می گرفت زیر چادر دستهایش را به پهلو می گرفت بازویش حتی توان شانه کردن هم نداشت تا که زینب را برای شانه گیسو می گرفت سید محمدتقی ساداتیه **** تمام غربت کسی که بود پس از مصطفی پناه علی انیس ومونس و غمخوارو تکیه گاه علی تمام غربت هستی بر او هجوم آورد نگاه فاطمه افتاد بر نگاه علی سید محمدتقی ساداتیه **** مگر ز اهل مدینه چه دیدی ای مادر که دل ز زندگی خود بریدی ای مادر چرا نماز شبت را نشسته میخوانی چرا به فصل جوانی خمیدی ای مادر ؟ *** میان خانه در آن شب ولی خدا بداد غسل و کفن کرد قامت زهرا به گریه گفت ای جان من به قربانت شوم فدای تو و ناله ی یتیمانت ؟ **** عالم صدف است و فاطمه گوهر او گیتی عرض است و این گهر جوهر او در قدر و شرافتش همین بس که ز خلق احمد پدر است و مرتضی شوهر او فوآد کرمانی *** نخلی که شکسته ثمرش را نزنید مرغی که زمین خورد پرش را نزنید دیدید اگر که دست مردی بسته دیگر در خانه همسرش را نزنید حاج غلامرضا سازگار *** از بارقه ی عشق چنان سوخته ام کز سوختنم عاشقی آموخته ام نامردم اگر منت مردم بکشم من دیده به زهرا وعلی دوخته ام ؟ **** در کوچه عدو آمد و راهم بگرفت ابر سیهی هاله ی ماهم بگرفت بادست به دنبال حسن می گشتم سیلی عدو برق نگاهم بگرفت ؟ **** الهی ای فلک دیگر نگردی اگر دور سر حیدر نگردی الهی ای نفس بی حب زهرا (س) اگر رفتی به سینه برنگردی ؟ **** زهرا که عنایتش به دنیا برسد باشد که به فریاد دل ما برسد یارب سببی ساز که در روز جزا پرونده ی مابه دست زهرا برسد ؟ **** كجا خاكش كنم امشب خدايا چگونه من بشويم جسم زهرا رمق ديگر ندارم تا گذارم به روي دوش خود تابوت او را سروده كمال مومني *** تو را در نيمه شب در خاك كردم زداغت سينه ام را چاك كردم براي اينكه طفلانت نميرند همه آثار خونت پاك كردم سروده كمال مومني *** نمي شد باورم زهرا نباشد به خانه نغمه ي امّا نباشد خدايا دخترم مي گِريد اينكه نماز مادرش برپا نباشد سروده كمال مومني *** ما مفتخريم كه شيعه ي زهرائيم دلداده ي آن مادر بي همتائيم افسوس كه او را به جواني كشتند دل سوخته ي ناله ي وا اُمّائيم سروده كمال مومني *** بخواب ايجا كه از سيلي خبر نيست نشاني از عدوي پر شرر نيست سلامم را به بابا گر رساندي بگو ياري براي من دگر نيست سروده كمال مومني *** نشستم دل شكسته در كنارش در آوردم به زاري گوشوارش الهي من بميرم زين مصيبت كه ديدم رنگ نيلي در عذارش سروده كمال مومني **** اي آن كه شما اهل جفا و شرريد از مردم بت پرست نامردتريد در خانه مرا شبيه محسن بكشيد از خانه علي مرتضي را نبريد سروده ي جواد حيدري **** من حاجي كعبه ي امامت هستم در حج ولا در استقامت هستم تا اينكه علي را به سلامت ديدم در اوج شكستگي سلامت هستم سروده ي جواد حيدري **** در زير لگد دو چشم من سوي تو بود گيسوم پريشان تو و موي تو بود با پهلوي بشكسته تو ديدي حيدر زهرا همه جا هميشه پهلوي تو بود سروده ي جواد حيدري **** اي سينه پصاف و ساده ي من به فدات اين قامت ايستاده ي من به فدات تا اينكه بماني و هميشه باشي يك سوم خانواده ي من به فدات سروده علي اكبر لطيفيان **** پروانه ي شمع سحرت مي گردم اي كعبه خودم دور سرت مي گردم امروز به جبران نود زخم احد بنگر كه چگونه سپرت مي گردم سروده علي اكبر لطيفيان **** يا فاطمه از اشك ترا مي خواهيم بيمار تو هستيم و دوا مي خواهيم هر كس پي حاجتي رود بر در دوست ما از تو برات كربلا مي خواهيم سروده ي حبيب الله موحد **** ديدار بقيع ز آرزويم نرود من فاطميم ز خلق وخويم نرود عمريست غلام در گه زهرايم يا رب مددي كه آبرويم نرود سروده ي حبيب الله موحد **** عمريست دلم گشته هلاكت زهرا دست من و آن دامن پاكت زهرا بنما كرمي كه بار ديگر اي گل صورت بنهم به روي خاكت زهرا سروده ي حبيب الله موحد **** يا فاطمه از غصه كبابم كردي چون شمع تو قطره قطره آبم كردي يك شهر سلام بي جوابم كردند از چيست تو اين گونه جوابم كردي سروده ي حبيب الله موحد **** يا رب به ميان شعله وآتش و دود بگرفته فلك ز دست من بود و نبود با ضرب لگد پهلوي يارم بشكست پوشيده دو ديده از جهان ياس كبود سروده ي حبيب الله موحد **** يا رب ز فشار درب بي تاب شدم ا ز ضربت سيلي عدو خواب شدم هوش از سر من ربوده درد پهلو اما ز غريبي علي آب شدم سروده ي حبيب الله موحد ***** برخيز كه وقت كارزار است علي آنجا كه عدو دست بكار است علي شمشير بكش فقط براي يك بار تا درك كنند كه داغدار است علي سروده كمال مومني *** نِشستَم دل شكسته در كنارش درآوردم به زاري گوشوارش الهي من بميرم زين مصيبت كه ديدم رنگ نيلي در عُذارش سروده كمال مومني *** تو را در نيمه شب در خاك كردم گريبانم زداغت چاك كردم براي اينكه طفلانت نميرَند همه آثار خونت پاك كردم سروده كمال مومني *** مي سوخت به كنج بستر و تب مي كرد بيدار مرا زخواب هرشب مي كرد يكبار نشد به من بگويد دردش او درد دل خويش به زينب مي كرد سروده رضا رسول زاده *** كشي از سينه آهي گاهگاهي روي در خانه راهي، گاهگاهي مپوشان رخ زروي محرم خود به سويم كن نگاهي، گاهگاهي سروده محسن عرب خالقي *** گرفتي لطف حيدر گفتنت را دريغ از من نمودي ديدنت را ولي با من بگو ساعت به ساعت چرا كردي عوض پيراهنت را سروده محسن عرب خالقي *** مي روم زينب تو و جان حسين كربلا و يوم الاحزان حسين گرچه من در قتلگه آيم ولي جاي من كن بوسه باران حسين سروده كمال مومني *** تجسم مي كنم من كربلا را سر خونين تو بر نيزه ها را بميرم آن زماني را كه دشمن زنند با تازيانه بچه ها را سروده كمال مومني *** من و اين روزهاي قدكماني تو و آن روزهايي را كه داني اگر از سر كشيدند چادرت را "فراموشم نكن تا مي تواني" سروده كمال مومني ********** برخيز كه وقت كارزار است علي آنجا كه عدو دست بكار است علي شمشير بكش فقط براي يك بار تا درك كنند كه داغدار است علي سروده كمال مومني *** نِشستَم دل شكسته در كنارش درآوردم به زاري گوشوارش الهي من بميرم زين مصيبت كه ديدم رنگ نيلي در عُذارش سروده كمال مومني *** تو را در نيمه شب در خاك كردم گريبانم زداغت چاك كردم براي اينكه طفلانت نميرَند همه آثار خونت پاك كردم سروده كمال مومني *** مي سوخت به كنج بستر و تب مي كرد بيدار مرا زخواب هرشب مي كرد يكبار نشد به من بگويد دردش او درد دل خويش به زينب مي كرد سروده رضا رسول زاده *** كشي از سينه آهي گاهگاهي روي در خانه راهي، گاهگاهي مپوشان رخ زروي محرم خود به سويم كن نگاهي، گاهگاهي سروده محسن عرب خالقي *** گرفتي لطف حيدر گفتنت را دريغ از من نمودي ديدنت را ولي با من بگو ساعت به ساعت چرا كردي عوض پيراهنت را سروده محسن عرب خالقي حضرت زهرا(س)-شهادت رباعی و دوبیتی های فاطمیه و روزی نوبت باغ فدک بود... به روی زخم ها دیدم نمک بود تمام باغ را تقسیم کردند ولی سهمیه ی زهرا کتک بود ××× غم های حنینی اش مرا آتش زد چشمان حسینی اش مرا آتش زد آن لحظه که بین در و دیوار شکست یا فضه خُذینی اش مرا آتش زد ××× آن خط که خدا نوشت را سوزانید زیبایی سرنوشت را سوزانید شیطان به تقاص رانده گشتن از عرش امروز در بهشت را سوزانید ××× در غربت کوچه نعره ی مست مزن سیلی به ستاره ی من ای پست مزن برگرد به خانه، نا مسلمان! برگرد! قرآن خداست، بی وضو دست مزن ××× دوزخ نفسی بر تنتان خواهد زد زقّوم به مِن مِن مِن تان خواهد زد هر چند مرا غلاف شمشیر زدید شمشیر علی گردنتان خواهد زد ××× آتش - نفسی، دمی زبانه زد و رفت چرخید، مرا به تازیانه زد و رفت شیطان چموش را نبستید به بند آمد لگدی به درب خانه زد و رفت ******یا فاطمه! در سوگ تو، صبرم کم شد از داغ جگر سوز تو، پشتم خم شد ز آن روز که تازیانهات زد قنفذ تاریک به پیش نظرم، عالم شد حسین یاری (یاری) ××× روزی که به باغ سنبل افتاد آتش در خرمن صبر بلبل، افتاد آتش یا رب! چه به روز باغبان میآمد وقتی که به دامان گل افتاد آتش؟! محمد علی مجاهدی (پروانه) ××× رفتی تو، و زینبت ز غم میسوزد آتش ز نوایش به دلم افروزد این خانه، عزا خانه شود بار دگر هر گاه نگاه خود به در میدوزد! حسین یاری (یاری) ××× تو مظهر ذات لا یزالی، زهرا! مجموعۀ اوصاف کمالی، زهرا! با این همه اعتبار، ای طایر قدس پر سوخته و شکسته بالی زهرا! جواد محدثی ××× همراه هلال، ماه و اختر هم سوخت تنها نه صدف سوخت، که گوهر هم سوخت در خانۀ وحی، ز آتش افروزی کفر فرزند، شهید گشت و مادر هم، سوخت! سید تقی قریشی (فراز) ××× میرفت علی و، میکشید از دل آه وز همسر خویش بر نمیداشت نگاه دیدند که با خویش، علی میگوید: لا حول و لا قوه الا باللَّه محمد علی مجاهدی (پروانه) ××× گویند که: چون خصم بر او، راه گرفت بر فاطمه راه، خصم گمراه گرفت برخاست خروش از همه عالم که: بلال! برخیز و برو اذان بگو، ماه گرفت! محمدعلی مجاهدی (پروانه) ××× خون ریخت ز سینهاش ز مسمار بپرس بازوش کبود شد، ز اغیار بپرس دو شاهد صادق ار ز من میطلبی برخیز و برو از در و دیوار بپرس! محمدعلی مجاهدی (پروانه) ××× قنفذ، پی دلداری او آمده بود! مسمار، به غمخواری او آمده بود! چون دید کسی بر سر بالینش نیست آتش به پرستاری او آمده بود! محمد علی مجاهدی (پروانه) ××× میزد به رخم ولی، ولی را می کشت آن مظهر ذات ازلی را، میکشت میدید که جان او به جانم بسته ست با کشتن من خصم، علی را میکشت! محمد علی مجاهدی (پروانه)
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 10:3 توسط سید ماشاالله باختر شهرستان آران وبیدگل
|