حضرت زهرا(س)-شهادت

 

دخترم! خوش آمدی، جای تو در دنیا نبود

 بی‏وجود تو، صفا در گلشن عقبی نبود

جان بابا! بارها مرگ از خدا کردم طلب

 بی تو جز خونِ جگر در دیده‏ی زهرا نبود

دخترم! آن شب که من دست علی دادم تو را

 جای پنج انگشت سیلی در رخت پیدا نبود!

جان بابا! نقش این سیلی گواهی می‏دهد:

 هیچ کس مثل من و مثل علی: تنها نبود!

دخترم! روزی که بر ماه رخت سیلی زدند

 هر چه می‏پرسم بگو، آیا علی آنجا نبود؟!

جان بابا! بود، اما دست هایش بسته بود!

 چاره‏یی جز صبر بین دشمنان، او را نبود

دخترم! آیا حسینم دید مادر را زدند؟!

 شاهد این صحنه آیا بود زینب؟ یا نبود؟!

جان بابا! لرزه بر اندامشان افتاده بود

 ذکرشان جز یا رسول‏اللَّه و یا اُمّا نبود

دخترم! با آن همه احسان که دید امّت ز من

 بوسه‏ی گلْ میخِ در اجر ذَوِی القُربی نبود!

جان بابا! خانه پر گردید از دشمن، ولی

 هیچ کس جز فضّه و دیوار و در با ما نبود!

دخترم! چون سینه‏ی مجروح تو آسیب دید

 درد آن جز در درون سینه‏ی بابا نبود!

جان بابا! سوز آن از نظم (میثم) سر کشید

 ور نه تا این حد شرر از شعر او پیدا نبود