« تشیع آیینه »
ایام جانسوز فاطمیه و سالروز شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا (س)
را تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.
چنان زنای دل فاطمه (س) فغان برخاست. که جای جای مدینه به الامان برخاست.
شکست شهپر جبریل از شکستن پهلو که دود آه ملائک در آسمان برخاست.
چو گشت سینه سپر در مقابل مسمار پسر به یاری مادر، در آن میان برخاست.
چو دست بسته علی (ع) را ز خانه اش بردند یگانه همسر او با قد کمان برخاست.
گرفت دامن او را ، رها نکرد ز کف که تازیانه قنفذ به ترجمان برخاست.
چو گشت فاطمه (س) نقش زمین به یاری او چهار ساله گلی در بر خزان برخاست.
حدیث کوچه چه گویم که مجتبی (ع) داند چو خورد فاطمه (س) سیلی، ز جا چه سان برخاست.
قسم به غربت مظلومی علی (ع) ، زهراء (س) برای حفظ ولایت، به بذل جان برخاست.
خموش شاعر « ژولیده » ، دم مزن دیگر که ناله از جگر صاحب الزمان (عج) برخاست.
*****
« تشیع آیینه »
نیمه شب تابوت را برداشتند بار غم بر شانهها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه، مهر ورزو، خوش بتاب تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان مشعل سوزانشان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی میرود در خاک آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت مُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهستهتر میبرید اسرار را، سر بستهتر
این تنِ آزرده باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من
همرهان، این لیلهی قدر من است من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفامتر هستیام را میبرید، آرامتر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست چارهای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پُر کوکبترست بعد از امشب روزم از شب، شبترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراه او خاکم کنید.
شاعر : علی انسانی
آن فرقه ای که تیشه به نخل فدک زدند. بر زخم قلب ختم رسولان (ص) نمک زدند.
مهدی (عج) ! بیا ، ز قاتل مادر سؤال کن ؛ زهرا چه کرده بود ، که او را کتک زدند ؟
الا ای چاه ! یارم را گرفتند گلم ، عشقم ، بهارم ، را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دار و ندارم را گرفتند.