حرفي نداشت چشم ترم جز رثاي تو

جاريست بين هر غزلم رد پاي تو

هر سال فاطميه دلم شور مي زند

در کوچه هاي غربت و اشک و عزاي تو

بگذار ما به جای تو خون گريه مي کنيم

ديگر توان گريه نمانده براي تو

ديدم چقدر قلب تو بی صبر می شود

با شکوه های بی کسی مرتضای تو:

اينقدر رو گرفتنت از من براي چيست

حالا دگر غريبه شده آشناي تو

از گرية شبانه و نجواي كودكان

بايد به گوش من برسد ماجراي تو

بانو كمي به حال حسينت نظاره كن

حرفي بزن كه دق نكند مجتباي تو

حالا ببين که روضه گرفتند كودكان

در پشت درب خانه براي شفاي تو

برخيز و با نگاه ترت يا علی بگو

جان می دهد به قلب شکسته صدای تو

ديدم تو را که آرزوي مرگ مي کني

بانو بس است!  کشته علي را دعاي تو

همناله با وصيت تو ضجّه می زنم

با روضه های بی کفن کربلای تو

 

**************************

اين روزها مسير حياتش عوض شده

شهر مدينه اي که صراطش عوض شده

از ياد رفت «آل محمد» به راحتي

بعد از پيامبر، صلواتش عوض شده

هيزم کنار خانه‌ی زهرا براي چيست؟

ترحيم مصطفاست، بساطش عوض شده

بر آستانه‌ی در «جنت» دخيل بست !

حتي مرام شعله‌ی آتش عوض شده

باران تازيانه و گلبرگ هاي ياس؟

اين شهر، بارش حسناتش عوض شده

اما چرا نشسته به پهلوي فاطمه

انگار ميخ در ثمراتش عوض شده

اين فاطمه ‌ست که ز علي رو گرفته است؟

يا آفتاب خانه صفاتش عوض شده

عطري کبود مي وزد از سمت معجرش

در بين کوچه ها نفحاتش عوض شده

او رفتني است، اين در و ديوار شاهدند

اين روزها اگر حرکاتش عوض شده

نه سنگ قبر و گنبد و گلدسته و ضريح

حتي شمايل عتباتش عوض شده

**************************

حقا که حقی و به نظرها نیاز نیست

حق را به شاید و به اگرها نیاز نیست

تو کعبه ای ، طواف تو پس گردن من است

پروانه را به گرد حجرها نیاز نیست

بی بال هم اگر بشوم باز می پرم

جبریل را به همت پرها نیاز نیست

حرف و حدیث پشت سرت را محل نده

توحید زاده را به خبرها نیاز نیست

گیرم کسی به یاری ات امروز پا نشد

تا هست فاطمه به دگرها نیاز نیست

من باشم و نباشم، فرقی نمی کند

تا آفتاب هست، قمرها نیاز نیست

یا اینکه من فدای تو یا اینکه هیچکس

وقتی سرم که هست به سرها نیاز نیست

حرف سپر فروختنت را وسط مکش

دستم که هست حرف سپرها نیاز نیست

محسن که جای خود حسنینم فدای تو

وقتی تو بی کسی به پسرها نیاز نیست

طاقت بیار ، دست تو را باز می کنم

گیسو که هست آه جگرها نیاز نیست

دیوار هم برای اذیت شدن بس است

دیگر فشار دادن درها نیاز نیست

لطیفیان


 

عشق يعنـــــــي فاطمه ام ابي

عشق يعني همدمي بهر ولي

عشق يعني نور چشمان نبي

عشق يعنـي مادري بهر وصي

عشق يعني فاطمه يعني علي

عشق يعنـــــــي پابه پاي اولي

عشق يعـــني مدينه غرق درد

عشق يعني روزگاري سرد سرد

عشق يعني ناله ها دربطن شب

عشق يعني سوختن از درد و تب

عشق يعني روي تابيدن از علي

صورت نيـــــــــلي گرفتن از علي

عشق يعنــــــي تا ابد ديوانگي

در طواف فاطــــــــــمه پروانگي

عشق يعني چادر خاكي به سر

عشق يعني خانه اما در سفر

عشق يعني غرق در راز و نياز

عشق يعني بي نهايت در نماز