حضرت زهرا سلام الله علیها
شعری از غلامرضا سازگار
رفتـی مــرا بــه وادی غــم واگـذاشتی
تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟
یادش به خیر باد کـه نـه سال پیش بود
آن شب کـه تـو به خانۀ من پا گذاشتی
حوریـۀ بـهشت علـی! نیمههــای شـب
رفتـی سوی بهشت و مـرا جـا گذاشتی
یـاسین مـن! چـقــدر غریبـانه از وطن
رفتی و سـر بـه دامـن طاهــا گذاشتی
کردی بـه هر نفس طلب مـرگ از خدا
تـا داغ خـویش بــر جگـر مـا گذاشتی
گردون به دیدهام چه قدر زشت گشته بود
آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی
تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را
هنـگام مــرگ بــر رخ زیبـا گـذاشتی
هرکس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود
یک قبـر بینشـانه بــه دنیــا گذاشتی
دار و نــدار من همـه رفت و بـرای من
تنهـا چهـار کـودک خــود را گذاشتی
گفتــی ز داغ فاطمــه و سینــۀ علـی
«میثم!» چه داغها که به دلها گذاشتی
اشک مـن امشب گلاب تـربت یارم شده
خواب هم گریان برای چشم بیدارم شده
زندگی جانکندنم گشته، طبیبم احتضار
دارویم غـم گشته، تنهایی پرستارم شده
دردهای مخفیات در سینـهام پیچیدهاند
خون پهلویت روان از چشم خونبارم شده
سخـت گردیـده عبـورم از در این آستان
عکس طفل بیگناهت نقش دیوارم شده
خانـۀ تـاریک مـا بیتــو عــزاخانه شده
بیشتـر صـاحبعـزا طفـل عـزادارم شده
لالهام گردید پرپر، غنچهام از دست رفت
دیـدن روی مغیـره در جگـر خـارم شده
خندۀ قنفذ دلــم را بیشتر آتش زده
طعـن ثانـی مرهـم زخـم دل زارم شده!
آن ستمکاری که با من کرد بیعت در غدیر
داده تشکیـل سقیفـه، قاتــل یــارم شده
بعــد تـو ماننـد شمعـی در میـان انجمن
آب گشتن، سوختن، ساکت شدن، کارم شده
گرچه در ایام غربت کس دلش بر من نسوخت
سوز «میثم» تا سحر وقف شب تارم شده
+ نوشته شده در جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 16:14 توسط سید ماشاالله باختر شهرستان آران وبیدگل
|