السلام عليك يا ام العباس (ع)
 
ام البنین به پیش همه روضه خواند گفت:
شرمنده ام رباب,پسرم راحلال کن
 
*****
هربار ظرف آب گرفتي به دست خود
 
سردي آب ؛ جان و دلت را كباب كرد
 
تكرار كرد با تو نه يك دفعه ؛ بارها
 
كاري كه آب روز دهم با رباب كرد...
 
ای که دنبال گره انداختن بر چمنی
 
گره ها باز کند یک نظر ام البنین(س)
 
******
 

ای بانی اشک و روضه های سقا

ای فاطمه ی دوّم بیت مولا

از دامن تو روح ادب را آموخت

آن تشنه ی بی دست کنار دری
 
*****

گر عباس ماه هاشمین است

هنر جوی امیرالمومنین است

اگر اسطوره ی فخر و ادب شد

چو مامش حضرت ام البنین است
 
*****

ازغم كرب و بلايش دل و جان بي تاب است

بي حسين بن علي (ع) زندگي ام برآب است

از ازل حضرت حق بربدنم حك بنمود

سبب خلقت تو نوكري ارباب است
 
                                                                               *****

روانه ایم و بر اهل بیت سوخته ایم

این چشمه اشک به مشک خود دوخته ایم

گر خادم سادات علی هستیم ما

از ام البنین این روش آموخته ایم
 
                                                                                *****

ای مادر چهار کشته ی عاشورا

ای مرثیه خوانِ ماتم تاسوعا

هر جا که تو را زینب کبری می دید

می گفت که ای وای ، نیامد سقا
 
 

در کنار چهارقبر شریف

آن قدر گریه کرده بی حال است

ظهر امروز باز غش کرده

روضه خوان شهید گودال است
 
*****

هرزمانی به میان نام قمر می آید

پرتو مادری ات مد نظر می آید

پرورش دادن مردی به بلندای ادب

فقط از عهده ی دامان تو بر می آید

با وجود پسرانی که همه آقایند

به تو این ام بنینی چقدر می آید

آخ شرمنده اگر حرف ابالفضلت شد

جز حسین (ع) از تو مگر حرف دگر می آید؟
 
                                                                                   *****

ای میاندار بقیع آه بکش داد بزن

از صدای تو صدای همه در می آید

 

بس کن این قدر خجالت نکش از روی رباب

این چنین می کنی عباس مگر می آید؟!

 

هر چه آن روز بشیر از پسرانت می گفت

باز گفتی : ز حسینم چه خبر؟..می آید؟
 
                                                                               *****
 

خانمی که تا خود خورشید قامت داشته

در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته

 

مادر باب الحوائج بوده و با این حساب

دامن اورا گرفته هر که حاجت داشته

 

می رسد از والدین اخلاق فرزندان ولی

این زن از اول به فرزندش شباهت داشته

 

اول از عباس او اذن حرم را خواسته

هر کسی در کربلا قصد زیارت داشته

 

با کلام نافذش در روضه ها حاضر شده

در زمین کربلا هر چند غیبت داشته

 

تحت فرمانش کلام و تحت امرش واژه ها

صحبتش با ابروی عباس نسبت داشته

 

فاطمیه رفته و آماده ی رفتن شده

بسکه بر زهرای مرضیه محبت داشته

 

بعد زهرا آمده پس بعد زهرا می رود

اینچنین در مکتب مولا ولایت داشته

دانه پاشیده برای کفتران قبر او

در مدینه هرکسی یک جو لیاقت داشته

تا ابد شرمنده ی عباس شد چون قبر او

بیشتر از قبر فرزندش مساحت داشته

شاعر:مهدی رحیمی
 
*****
 

بدون ماه قدم می زند سحر ها را

گرفته اند از این آسمان قمرها را

 

چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است

رسانده است به خانم کسی خبرها را

 

نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده

گرفته اند از این پیر زن پسر ها را

 

چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش

بیاورند برایش فقط سپرها را

 

نشسته است سر راه ، روضه می خواند

که در بیاورد آه ...آه رهگذرها را

 

ندیده است اگر چه ولی خبر دارد

سر عمود، عوض کرده شکل سرها را

 

کنار آب دو تا دست بر روی یک دست

رسانده است به ما خانم این خبرها را

 

بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو

ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو

 

شعر از:علی اکبر لطیفیان
 
*****
 

آن کس که در میانۀ محشر امید ماست

ام البنین مادر سردار کربلا ست

 

او کز غم فراق علمدار در غم است

بانی روضه های علمدار کربلاست

 

اینک اگر قلم به ورق می زنم بدان

از شور و شوق دلبری ماه کربلاست

 

زینب اگر سفیر غم غاضریه شد

بیرق به دست مادر سقای کربلاست

 

تنها دلیره ای که ابوفاضلش دهند

این فاطمه نشان گر غوغای کربلاست

 

ما را غزل اگر ز غم خیمه ها دهند

ام البنین ساقی غم های کربلاست
 
*****
 

ابالفضلش چنان باشد که این زن اینچنین باشد

فقط عباس او کافی ست تا ام البنین باشد

 

همانطوری که تنها فاطمه گشته حسین آور

فقط این زن توانسته ابالفضل آفرین باشد

 

رباب و زینب کبری عروس و دخترش هستند

که بعد از فاطمه اوباید ام المؤمنین باشد

 

به دورنام او از چار سو عمری پسرهایش

رکاب از نام خود دارند تا این زن نگین باشد

 

تمام بچه هایش بهترند از دیگران اما

یکی این بین چون عباس باید بهترین باشد

 

رباب و زینب از عباس می خواندند قبل از او

که قطعا روضه خوانِ خبره باید آخرین باشد

 

وَمادر روضه ی عباس را تا آب می خواند

چرا که آخر این روضه باید نقطه چین باشد

 

به سطح آب، عکس ماه می ریزد به هم گاهی

ولی ماهش چگونه ارباًاربا برزمین باشد

 

حضور ِچار امام ِ در بقیع و مادری یعنی؛

که بعد از مرگ هم باید که او ام البنین باشد
 
*****
 

قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی

به علی مونس و هم خانه و همسر باشی

قسمت این بود که در زندگی مشترکت

به عزیزان دل فاطمه مادر باشی

آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی

آمدی خادمۀ خانه کوثر باشی

قسمت این بود که در بین تمامی زنان

تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی

قمرت یک نفره لشگر انصار خداست

پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی

خاک این خانه تو را قبلۀ حاجات کند

متعجب نشو گر شافع محشر باشی

غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد

سعی کن مرهم زخم دل دختر باشی

این یتیمان همه به واژۀ در حساس اند

نکند در بزنند و تو پس در باشی

چار تا بچه این خانه همه مادری اند

نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی

سعی کن بیشتر از زینب و کلثوم و حسن

فاطمه دور و بر این شه بی سر باشی

سعی کن ثانیه ای تشنه نماند این گل

یار این سوخته دل تا دم آخر باشی

 

شاعر: مهدی نظری
 
*****
 

مولا که خواست آیه ی عظمی بیاورد

باید دوباره فاطمه ای را بیاورد

 

هیهات فاطمه بشود هیچکس ولی

یک زن نظر نموده ی زهرا بیاورد

 

تاکه اگرکه مادر دریاست فاطمه

دریا برای مادر دریا بیاورد

 

بود احتیاج شیر زنی ,چون برای شیر_

یک ماده شیر شیر به دنیا بیاورد

 

بانو خودش که خواست نوشتم در این غزل

باید کنیز زینب کبری بیاورد

 

او آمده به خانه ی زهرا که بر حسن

یک نوکری چنین و چنانها بیاورد

 

با صد هزار امید آمد که بر حسین

یاور برای روز مبادا بیاورد

 

او آمده به خانه ی مولا بدون شک

تاکه کفیل زینب حورا بیاورد

 

زینب محال هست به والله بر زبان

سقا که هست مهلا" مهلا بیاورد
 
*****
 

دیگر مرا خطاب به ام البنین نکن

بعد از حسین مادر سقا نمی شوم

 

مثل رباب کنج بقیع خیمه می زنم

سایه نشین گنبد خضرا نمی شوم

 

من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه

دیگر انیس ساحل دریا نمی شوم

 

باور نمی کنم که حسینم شهید شد

بعد از حسین ساکن دنیا نمی شوم
 
*****
 

خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است

خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است

 

شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا

نخورده ضربه سرم مثـل سرورم زهرا

 

نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا

شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا

 

به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد

پس استخوان شکسته سر و صدا دارد

 

شنیدم از تن عباس من سوا شد دست

عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
 
*****
 

صحبت اگر به ساحت ام البنین کشد

بر شعر، پرده ی غیرت، روح الامین کشد

 

ذیل مقام توست بلندای آسمان

حاشا که دامن تو به روی زمین کشد

 

خاموش نیست شب چو ببیند ز شمع سوز

مروان به بانگ شیون تو آفرین کشد !

 

تدبیر جنگ نیز بود در ستارگان

طفل تو اسب فاجعه را زیر زین کشد

 

آهو ز احترام به صحرا نمی رود

گر چادر تو پای به اقصای چین کشد

 

ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه !

خاشاک منت از نظر ذره بین کشد

 

بر عزّتت بس است علی خواستگار توست

شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد

 

از آستین تو اسد الله گرفته است

حاشا که شمر گوشه ی آن آستین کشد

 

معنی خموش باش ! که آگاه نیستی

ز آن معجری که دست سنان لعین کشد

 

آن زن که ریخته ست به معنی کلام ناب

از شک بعید نیست که بار یقین کشد
 
*****
 

قدم اگر خمید ، فدای سر حسین

جانم به لب رسید ، فدای سر حسین

 

ام البنین سابق این شهر عاقبت

شد مادر شهید ، فدای سر حسین

 

یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس

لبخند من ندید ، فدای سر حسین

 

هر جمله بشیر مرا پیر کرده است

مویم شده سفید ، فدای سر حسین

 

گلچین چهار تا گل گلخانه مرا

چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین

 

هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها

اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین

 

هر شب به یاد تشنگی کودک رباب

خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین

 

عباس پاسبان حرم شد به جای من

دستش اگر برید ، فدای سر حسین

 

گویند جاشد در مزاری حقیر

آن قامت رشید،فدای سرحسین
 
*****
 

این صدای ناز عباسِ من است

نغمه‌های راز عباسِ من است

شرحه بر بیت خموشم می‌رسد

باز تكبیرش به گوشم می‌رسد

آمده آهِ ابالفضلم به گوش

مشك دارد گه به دندان گه به دوش

ناله با این گریه‌هایم می‌كند

آمده مادر صدایم می‌كند!

من دعا بی قدر و بی حد گویمت

ای ابالفضلم خوش آمد گویمت

آمدی مادر فدای موی تو

پس چرا خاكی شده گیسوی تو؟

گو مگر روی زمین افتاده‌ای؟

گو مگر از صدر زین افتاده‌ای؟

كار مادر اشك مجنونی شده

چشم عباسم چرا خونی شده؟

چنگ خود كی پای زلفانت زده؟

تیر كین كی بر دو چشمانت زده؟

با دو دستت دست مادر را بگیر

تا كشم از چشم شهلای تو تیر

وای عباسم دو دستانت كجاست؟

بازوان همچو مردانت كجاست؟

مادرت شد سرفراز جنگ تو

علقمه شد عرصه‌ی آهنگ تو

من شنیدم از وفا و غیرتت

دور تو گردم فدای هیبتت

من شنیدم طعنه بر رشكت زدند

مادرم تا تیر بر مشكت زدند

من شنیدم بی دو دست از روی زین

ای گلم با صورت افتادی زمین

دامن زهرا سرت بگرفته است

آه! زهرا در برت بگرفته است

بانویم از غم رهایت كرده است

فاطمه مادر صدایت كرده است

حاجی من حج تو باشد قبول

اجر تو با دست زهرای بتول

آمدی این دل حزین با خود ببر

مادرت ام البنین با خود ببر
 
*****
 

به نام آب مطهّر شدم ،خدا را شکر

به بوی عشق معطّر شدم ، خدا را شکر

 

سِمت گرفتم و مادر شدم ، خدا را شکر

کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر

 

بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت

دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است

 

به باغ عاطفه ها یاسمن طراویدم

پسر برای شَه مؤتمن طراویدم

 

غلام، بهر حسین و حسن طراویدم

برای غیرت و مردی، ثمن طراویدم

 

خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است

خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است

 

شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا

نخورده ضربه سرم مثـل سرورم زهرا

 

نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا

شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا

 

به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد

پس استخوان شکسته سر و صدا دارد

 

شنیدم از تن عباس من سوا شد دست

عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست

 

همین که آخر کارش از او فـدا شد دست

به روی دخترکان بی هوا رها شد دست

 

شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند

به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند

 

نبودم و سر عباس را به نِی کردند

عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند

 

سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند

زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند

 

و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت

که کاش فاطمه ، جوشن برایشان میدوخت

 

عزیز ، زینبم ، آخر سرت به یغما رفت ؟

شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت

 

میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت

لباس بافته ی مادرت به یغما رفت

 

به دشت ماریه ، ای کاش جـایتان بودم

بگو که مادر خوبی برایتان بـودم؟

***حسین قربانچه***