غزل مرثیه حضرت علی (ع)
شكر خدا كه امشب ، وا شد گره ز كارم
تا وصل روی زهرا ، جز یك نفس ندارم
گویا اجل به درد ، من آشنا تو بودی
مشكل گشای كار ، مشكل گشا تو بودی
در موج خون بخندم ، تا لحظه های آخر
پر شد مشام جانم ، از بوی یاس پرپر
شكر خدا رسیدم، آخر به آرزویم
هنگام جان سپردن ، یا فاطمه بگویم
أمن یجیبِ زینب ، آتش زده به جانم
خواهم كه خیزم از جا ، اما نمیتوانم
زینب كنار بستر ، دست دعا بگیرد
ترسم كه دخترم در ، حال دعا بمیرد
ای كوفه طعنه های پیر و جوان مرا كشت
از زخم سر چه گویم ؟ زخم زبان مرا كشت
ای دیده های گریان ، رفتم خدا نگه دار
ای سفره های بی نان ، رفتم خدا نگه دار
ای كوفه میروم من ، با اشك و آه و ناله
جان شما و جان ، آن دختر سه ساله
بر اشك دیدگانش ، ای كوفیان نخندید
آن دست كوچكش را ، با ریسمان نبندید
بیمارم و طبیبم ، باشد نگاه زهرا
چشمان نیمه بازم باشد به راه زهرا
تنها و بی نشانم ، بر لب رسیده جانم
كو لاله ی خزانم ، كو سرو قد كمانم