افتاده ای برای چه از پا ؟ بلند شو
افتاده ای برای چه از پا ؟ بلند شو
خوردم زمین کنار تو ، از جا بلند شو
لشکر به قامت خم من خنده می کند
شد علقمه محل تماشا ،بلند شو
لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است
گوید رباب : حضرت دریا بلند شو
مادر فتاد روی زمین گفت : یا علی
تو هم به اسم اعظم بابا بلند شو
یک جور می دهیم جواب سکینه را باشد ،
بیا به خیمه تو حالا ،بلند شو
من قول می دهم که به رویت نیاورد
که خالی است مشک تو سقا ،بلند شو
اکنون که خوانده ای تو برادر حسین را
خواهر بگو به زینب کبری ،بلند شو
ام البنین نیامده زهرا که آمده
بی دست من به خاطر زهرا بلند شو
مثل عباس کسی هست دلاور باشد ؟
با همه تشنگی اش یاد برادر باشد !
مثل عباس کسی هست که سقا باشد ؟
جگر سوخته اش حسرت دریا باشد !
مثل عباس کسی هست ابابیل شود ؟
بال و پر سوخته، همسایه ی جبریل شود !
هیچکس مثل اباالفضل وفادار نبود
لایق تشنگی و اسم علمدار نبود؛
پشت این پنجره بر طبل عزایش بزنید
یا اباالفضل بگوئید و صدایش بزنید؛
پشت این پنجره خوب است مناجات کنید
خواهش از صاحب این قبله حاجات کنید؛
هرکسی خواست که فردا به شفاعت برسد
یا اباالفضل بگوید، به سلامت برسد
یا ابوالفضل العباس (ع) .
بازویَت را بِه زَمین میِکشی و میکُشی اَم
این چِنین پا زَدَنَت،پا زَده بَر دِلخوشی اَم
اِی علَمدارِ رَشیدَم چِه بِه هَم ریختِه ای
دَست و پا میزَنی و غَم بِه دِلَم ریختِه ای
ای اهل حرم میر علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
ای همسفـران مـاه بنـی هاشمیان کو؟
آرام دل و دیده و آرامش جان کو؟
آیینهی عشق از پی دیدار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
دلهـای پریشـان شـده شیرازه ندارد
گنجـایش انـدوه و غـمِ تازه ندارد
دل خون شد و مجنون شد و دلدار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
آن گل که چمن عاشق بوسیدن او بود
آن ماه که ما را هوس دیدن او بود
صد بار به ما سر زد و این بار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
برگـرد عمـو! دل هـوس آب نـدارد
امشب بـه خدا دیدهی ما خواب ندارد
ای پردگیـان محـرم اسـرار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 8:1 توسط سید ماشاالله باختر شهرستان آران وبیدگل
|