یک غزل ...
از در درا که دلم بی قرار توست 

گلزار من شکفته ی ابر بهار توست 

ای روشنائی سحر ای لطف صبحدم 

بیدار چشم شب همه در انتظار توست 

پنهان نمی شوی که تویی نور ،آفتاب 

در پرده ای و ماه همان پرده دار توست 

در پرده تیغ آتش خورشید کی ش ؟ 

در این کبود سرد شکاف از شرار توست 

اجر شکیب دشت بر ایام سرد ، دی 

گلخند و خنده های بلند هزار توست 

ای گوهری دل که تویی هان نگاه کن 

این لعل دل من نثار توست