بگذار تا به لهجه باران بخوانمت--مانند عشق از دل و از جان بخوانمت 

تا کوهها صدای مرا منتشر کنند 
همراه بادهای پریشان بخوانمت 

چشمم سفید گشت و تو از ره نیامدی
یعقوب وار، یوسف کنعان بخوانمت 

بگذار تا به یمن ظهورت، بهار محض
 بر گوش شاخه های زمستان بخوانمت

آهنگ التهاب سراب است در دلم 
بگذار تا به لهجه باران بخوانمت 

ما چون ز دری پای کشیدیم ، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم


دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشۀ بامی که پریدیم ، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم

کوی تو که باغ ارم و روضۀ خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم ، ندیدیم

صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوۀ یک باغ نچیدیم ، نچیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم

واژه ی عشق ومحبت در مرام زینب است
كل ملك عالم هستی به نام زینب است

گر ابوالفضل ساقی اهل حرم در كربلاست
ساقی كربوبلا هم مست جام زینب است

بر كرم بنگر كه صد حاتم گدای درگهش
مریم و سارا كنیز عالم غلام زینب است

در جهان زاهد اگر نازد به فردوس برین
ای بنازم باغ جنت زیر گام زینب است

كربلا با نطق زینب در نظرها زنده شد
جلوه ی خون شهیدان از قیام زینب است

زاده ی مرجانه بر او طعنه زد دادش جواب
لال شو ای بی ادب حیدر امام زینب است(حبیبی)

بالا نرفت آنکه به پاي تو پا نشد
آقا نشد هر آنکه برايت گدا نشد

مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسي نشد هر آنکه کليم شما نشد

روز ازل براي گلوي تو هيچ کس
غير از خداي عز و جل خونبها نشد

در خلقتش زمين و مکانهاي محترم
بسيار آفريد ولي کربلا نشد

گرچه هزار سال براي تو گريه کرده اند
يک گوشه از حقوق لب تو ادا نشد

ما گندم رسيده شهر ري توايم
شکر خدا که نان تو از من جدا نشد

يک گوشه مي رويم و فقط گريه مي کنيم
حالا که کربلاي تو روزي ما نشد

داغ تو اعظم است تحمل نمي شود
در حيرتم چگونه قد نيزه تا نشد