یا امام حسن عسگری ادرکنی
امّيد دل ما گل نرگس مهدي است
مجلس چو بياد حسن عسکري است
اي مجلسيان صاحب مجلس مهدي است
ما راه تو را با دل و جان مي پوئيم
با تو ز غريب سامرا مي گوئيم
بر بزم عزاي پدر مظلومت
از مقدم تو نشانه اي مي جوئيم
از ديده سرشک غم ببارد مهدي
بر قبر پدر جبين گذارد مهدي
هر جا که عزاي عسکري منعقد است
بر بزم عزا حضور دارد مهدي
هشدار که ماتم عظيم است امشب
دلها همه با غصه نديم است امشب
بر صاحب عصر تسليت بايد گفت
کآن درّ گرانمايه يتيم است امشب
در ماتم عسکري سما مي گريد
ارواح تمام انبياء مي گريد
زهرا به بقيع حسين در کرببلا
در طوس غريب الغربا مي گريد
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
پسری را که بود نبض دو عالم در دست
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش
حسن العسکری از زهر جفا می سوزد
حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش
چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش
دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش
خانه را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم بر افروخته از بام و درش
آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش
آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
بار الها که مؤید نفتد از نظرش
اي شرفت فوق ثنا گستري
داده خدايت به جهان برتري
شمس و قمر دور رخت مشتري
کرده ز خلق دو جهان دلبري
خاک کف پات سر سروري
سيدنا يا حسن العسکري
قدر، بود رشته اي از موي تو
بدر، بود آيتي از روي تو
خُلق عظيم نبوي خوي تو
مهدي موعود ثناگوي تو
مهر تو بر چرخ کند محوري
سيدنا يا حسن العسکري
نخل وجودت ثمر فاطمه
بحر عنايت گهر فاطمه
شمس ولايت قمر فاطمه
صد چو مسيح اي پسر فاطمه
از تو گرفته دم جان پروري
سيدنا يا حسن العسکري
يازدهم آينه ي سرمدي
نام، حسن خود بري از هر بدي
پير خرد درس تو را مبتدي
نطق تو را موعظه ي احمدي
تيغ تو را معجزه ي حيدري
سيدنا يا حسن العسکري
بر سه محمد ثمري يا حسن
چار علي را پسري يا حسن
مصلح کل را پدري يا حسن
فوق ثناي بشري يا حسن
کرده خدا بر تو ثنا گستري
سيدنا يا حسن العسکري
جود ز تو لطف و عنايت ز توست
حکمت و توحيد و ولايت ز توست
آنچه شنيديم روايت ز توست
رهبري و علم و هدايت ز توست
بر تو برازنده بود رهبري
سيدنا يا حسن العسکري
نور هُدي يا حسن بن علي
بحر عطا يا حسن بن علي
روي خدا يا حسن بن علي
هست روا يا حسن بن علي
حُسن تو را لاف خدا منظري
سيدنا يا حسن العسکري
اي همه جا وصف تو نُقل دهن
مهر تو خوشتر بود از جان به تن
واي به من مدح تو و طبع من
کار نيايد ز بيان و سخن
گر چه کند لعل لبم گوهري
سيدنا يا حسن العسکري
راه خدا راه نبي راه توست
سرّ ازل در دل آگاه توست
عرش برين پايه اي از جاه توست
بنده ي شرمنده ي درگاه توست
حور بود يا که ملک يا پري
سيدنا يا حسن العسکري
محنت دوران به تو همراه بود
هر نفست يک شرر آه بود
همدم تنهاي شبت ماه بود
عمر تو هر چند که کوتاه بود
تا ابد الدهر کني سروري
سيدنا يا حسن العسکري
حيف که قدر تو فراموش شد
نيش بلا بر جگرت نوش شد
نغمه ي توحيد تو خاموش شد
مهدي موعود سيه پوش شد
کرد نفس در دل او آذري
سيدنا يا حسن العسکري
اي جگر غم ز غمت چاک چاک
اي بدنت پاک تر از جان پاک
واي من از اين اِلَم دردناک
با چه گنه شد حرمت تلّ خاک
اي حرمت بارگه داوري
سيدنا يا حسن العسکري
تو گلي و من همه خار توأم
در وطنم دُور ديار توأم
اشک فشان گرد مزار توأم
«ميثم» دلخسته ي دار توأم
بر تو کنم بر تو ستايشگري
سيدنا يا حسن العسکري
ای قبله حرم، حرمِ سامرای تو
بیتالولای دل حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوترصحن و سرای تو
آیینة جمال خداوند سرمدی
فرزند پاک چار علی ، سهمحمدی
رضوان بدان جلال و شرف سائل درت
خورشید سجده برده به صحن مطهرت
روح رضاست در نفس روح پرورت
نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت
میراث زهد و نور هدایت ز هادیت
علم امام هشتم و جود جوادیت
معصوم سیزده ولیالله ذوالمنن
ابن الرضای سومی و دومین حسن
گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن
شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن
دُر کلام و لعل لب گوهری کجا
وصف ابا محمدنِ العسگری کجا
انوار ده امام درخشد ز روی تو
یادآور رسول خدا خُلق و خوی تو
زیباترین دعای ملک گفتگوی تو
مسجود جنّ و انس بود خاک کوی تو
بحری که در صدف، دُر جان پرورد تویی
در دامنش امام زمان پرورد تویی
ویرانة مزار تو مسجود آسمان
قبر تو کعبة دل و صحنت مطاف جان
زوّار هر شب حرمت صاحبالزمان
کوری چشم دشمنت ای قبلة جهان
تنها نه سامره، همه عالم دیار توست
هر جا رویم در بغل ما مزار توست
قبر مطهر تو اگر چه خراب شد
یا بر حریم تو ستم بیحساب شد
و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد
هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد
هر روز قبة تو فروزندهتر شود
جاه و جلال و مرتبهات زندهتر شود
ای نُه سپهر فرش رفیع عبادتت
ای لطف و جود و مرحمت و بذل، عادتت
اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت
یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت
ای زخم دل هماره فزون از ستارهات
از ما سلام بر جگر پاره پارهات
با آن که در محاصره بودی تو سالها
دیدی ز دشمنان، غم و رنج و ملالها
کردند با تو از ره طغیان جدالها
دادی به شیعه عزت و قدر و جلالها
نور ولایتت ز دل حبس ای شگفت
چون آفتاب یک سره آفاق را گرفت
داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد
خون بر دلت ز کینة اهل جحیم شد
روح تو در بهشت الهی مقیم شد
با رفتن تو حضرت مهدیu یتیم شد
یا بن الحسنu از این همه بیداد، الامان
عجّل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای عدل تو زوال ستم گستری بیا
نادیده کرده بر همه روشنگری بیا
ای آخرین دُر صدف کوثری بیا
ای نور دیدة حسن عسگری بیا
تا کی فراق روی تو آتش به جان زند
تا کی به شیعه خصم تو زخم زبان زند
ای خوانده جنّ و انس و ملک پیر و مقتدات
تو جان جان عالمی و جان ما فدات
خُلق علیu و خلق نبی جلوة خدات
میثم به این دو مصرع نیکو دهد ندات
یا صاحبالزمان به ظهورت شتاب کن
عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن
ای سامـرهات قبلـۀ دل کعبۀ جانها
ای سفرۀ احسان تو پیوسته جهانها
ای عبد خداوند و خداونـدِ زمانها
ای پایۀ قدر و شرفت فوق مکانها
آگاه ز اسـرار عیانهـا و نهانهـا
کوتاه به مدح تو و وصف تو زبانها
****
ای روی تو در بزم ازل شاهد و مشهود
وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود
هـم قبلـۀ حاجاتـی و هم حجت معبود
هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود
غیر از تو کـه باشد پدرِ مهدی موعود
مهدی که بهـار آرد در فصلِ خزانها
ای جان جهان ای همه جانها به فدایت
ای نـام نکویت حسن ای حسنِ خدایت
خورشیــد پنــاه آرد در ظـلِّ لــوایت
امضــای عبــادات همـه مهـر ولایـت
بالاتــر از آنــی کــه بگوینــد ثنایت
بر اوج جلالت نرسـد وهـم و گمـانها
****
در وصـف تــو اشیـاء زبانند زبانند
جز مدح تو را خلق نخوانند نخوانند
گلهای جنان بیتـو خزانند خزانند
بــا آنکــه مقـام تـو نـدانند ندانند
پیوستــه رواننـد رواننــد رواننــد
تـا دور مـزار تـو بگردنـد روانها
بـوی خـوش جنـت ز غبـار قدم توست
عیسای مسیح آنچه که دارد ز دم توست
حاتم که کریـم اسـت، گدای درم توست
تو دست خدا هستی و هستی کرم توست
تنهـا نـه فقـط سامـرۀ دل حـرم توست
هـر جـا نگرم از تو عیان است نشانها
****
تــو درِّ گــرانمایــۀ دَه بحـر کمالی
تـو مهـر فــروزانِ سمــاواتِ جـلالی
تـو عبـد، ولـی عبـد خداونـد جمـالی
احمد رخ و حیدر ید و صدیقه خصالی
دوم حسـن از حسـن خـدای متعـالی
ای شاهد حسن ازلت چشم زمانهـا
ای خلق سماوات و زمین خاک در تو
ای چــار علــی آمـده جد و پدر تو
ای منتقـــم آل محمّــد پســر تــو
پیوستــه ســلام از طـرف دادگـر تو
بـر مهـدی و بـر نرجس نیکو سیر تو
مهدی که بوَد در کف او خط امانهـا
بهار امامت 2 - غلامرضا سازگار
تسلیت ای حجت ثانی عشریابن الحسن
زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
قلب بابت ازشرار زهر دشمن آب شد
سوخت جسم و جانش از پا تا بسریابن الحسن
زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست
زود کردی جامه ماتم به بر یابن الحسن
قرنها چشم تو گریان است بر جدت حسین
لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن
طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
مخفی از چشم همه چشم تو بر بابا گریست
سوختی همچون شمع سوزان یابن الحسن
قرنها فریاد زهرا مادرت آید بگوش
از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن
یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا
تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
پيوسته خيزد از نفسم روح پروري
ريزد هماره از دهنم فيض کوثري
در کام من زبان حرکت مي کند ولي
ديگر کسم کند به درون مدح گستري
گويي مسيح در نفسم روح مي دمد
يا با امين وحي شدم گرم شاعري
ريزد هماره از دهنم گوهر سخن
چون رحمت بهار در اوصاف عسکري
ابن الرضا امير قضا نجل مرتضي
آيينه ي جمال خداوند اکبري
خورشيد آسمان امامت که مهر و ماه
گردند دور سامره اش همچو مشتري
نور دو چشم چار علي نجل ده امام
فرزند سه محمد و مرآت جعفري
قرآن نيازمند به حُسن کلام او
توحيد کرده با نفسش روح پروري
نامش حسن وجود حسن خلق و خو حسن
سر تا به پاش آينه ي حُسن داوري
پرسند اگر بهاي ولاي ورا بگو
دارد به کل طاعت کونين برتري
با طاعت ملايکه و جن و انس نيست
غير از جحيم خصم ورا راه ديگري
شيطان که جن و انس بر او لعن مي کنند
در عرصه ي جزا بود از خصم او بري
عباسيان حقير جلال و مقام او
در اوج اقتدار و جفا و ستمگري
در نزد بارگاه جلالش کم آورد
گر مسجد الحرام نمايد برابري
ما را بود به سامره اش روي بندگي
او را بود به عالم ايجاد برتري
آباي او هماره امامان روزگار
فرزند او کند به همه خلق برتري
آيينه ي جمال جميلش محمدي
شمشير و دست و قدرت و بازوش حيدري
در مکتب و عقيده ي ما اين شگفت نيست
آيد گر از گداي درش کيميا گري
در جن و انس لشکر او راست اقتدار
بر کاينات عسکر او راست محوري
موسي در آستان جلالش عصا به دست
عيسي کند به يُمن ولايش پيمبري
او هم کلام حق بود و هم کليم حق
دور از محيط سامره اش کيد سامري
بهر نياز بر حرمش آورند رو
جن و بشر، ملائکه و حوري و پري
مرهون عمر کوته او عمر روزگار
ممنون فيض دائم او چرخ اخضري
اي نور چشم هادي و ريحانه ي جواد
اي وصف تو وراي حدود سخن وري
ايمان بدون مهر و ولاي تو کفر محض
طاعت سواي دوستي ات شرک و کافري
آغوش مهر توست به از دامن پدر
دامان لطف توست به از لطف مادري
با بغض تو اطاعت و عصيان بود يکي
بي مهر تو عبادت کونين خود سري
پر مي زند دلم به سوي صحن سامره
دارم هماره در حرمت شوق زائري
«ميثم» توان گفتن مدح تو را نداشت
لطف و عنايت تو مرا کرد ياوري
اين شهر سامره است و يا عرش کبرياست |
دوستان بر من و سوز جگرم گريه کنيد |
ای مسجد الحرام حرم سامرای تو
بیت الولای دل حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوتر صحن و سرای تو
آیینه ی جمال خداوند سرمدی
فرزند پاک چار علی سه محمدی
رضوان بدان جلال و شرف سائل درت
خورشید سجده برده به به صحن مطهرت
روح رضاست در نفس روح پرورت
نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت
میراث زهد و نور هدایت ز هادیت
علم امام هشتم وجود جوادیت
معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن
ابن الرضای سومی و دومین حسن
گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن
شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن
در کلام و لعل لب گوهری کجا
وصف ابا محمدن العسگری کجا
انوار ده امام درخشد ز روی تو
یادآور رسول خدا خلق و خوی
زیباترین دعای ملک گفتگوی تو
مسجود جن و انس بود خاک کوی تو
بحری که در صدف در جان پرورد تویی
در دامنش امام زمان پرورد تویی
ویرانه ی مزار تو مسجود آسمان
قبر تو کعبه¬ی دل و صحنت مطاف جان
زوار هر شب حرمت صاحب الزمان
کوری چشم دشمنت ای قبله ی جهان
نها نه سامره همه عالم دیار تو است
هر جا رویم در بغل ما مزار تو است
قبر مطهر تو اگر چه خراب شد
یا بر حریم تو ستم بی حساب شد
و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد
هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد
هر روز قبه ی تو فروزنده تر شود
جاه و جلال و مرتبه ات زنده تر شود
ای نه سپهر فرش رفیع عبادتت
ای لطف و جود و مرحمت و بذل عادتت
اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت
یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت
ای زخم دل هماره فزون از ستاره ات
از ما سلام بر جگر پاره پاره ات
با آن که در محاصره بودی تو سال ها
دیدی ز دشمنان غم و رنج و ملال ها
کردند با تو از ره طغیان جدال ها
دادی به شیعه عزت و قدر و جلال ها
نور ولایتت ز دل حبس ای شگفت
چون آفتاب یک سره آفاق را گرفت
داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد
خون بر دلت ز کینه ی اهل حجیم شد
روح تو در بهشت الهی مقیم شد
با رفتن تو حضرت مهدی یتیم شد
یا بن الحسن از این همه بیداد الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
ای عدل تو زوال ستم گستری بیا
نادیده کرده بر همه روشنگری بیا
ای آخرین در صدف کوثری بیا
ای نور دیده ی حسن عسگری بیا
تا کی فراق روی تو آتش به جان زند
تا کی به شیعه خصم تو زخم زبان زند
ای خوانده جن و انس و ملک پیر و مقتدات
تو جان جان عالمی و جان ما فدات
خلق علی و خلق نبی جلوه ی خدات
میثم به این دو مصرع نیکو دهد ندات
یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن
اي به فلک کرده ملک پروري
زهره و شمس و قمرت مشتري
يازدهم اختر برج هدي
يوسف زهرا حسن العسکري
هم به سر دست، زمام فلک
هم به کف پات سر سروري
خوانده رسولت حَسن اهل بيت
داده خدايت به همه برتري
عسکر تو در همه ارض و سما
جن و ملک آدم و حور و پري
هم به رضا حجت هشتم، پسر
هم پدر حجت ثاني عشر
*****
کعبه ي اهل نظري يا حسن
آينه ي دادگري يا حسن
نخل اميد رضوي را ثمر
يا که جواد دگري يا حسن
يک حسني و سه محمد جمال
چار علي را پسري يا حسن
با همه کس مونسي و همدمي
از همگان خوبتري يا حسن
هم ثمر ده شجر طيبه
هم صدف يک گهري يا حسن
نام حسن گشته برازنده ات
شاهدم اين حُسن فروزنده ات
*****
ذکر تو تسبيح و مناجات ما
سامره ات قبله ي حاجات ما
چشم خدا! گر تو اشارت کني
باز شود قفل مهمات ما
مِهر تو در سينه ي افروخته
مُهر تو در نامه ي طاعات ما
کوري دشمن به دو دنيا بود
دوستي ات فخر و مباهات ما
بي تو بهشت است جحيم همه
با تو قبول است عبادات ما
آينه ي دل ز تو شد منجلي
ابا محمد حسن بن علي
*****
اي دو جهان جان و تنت را فدا
نطق و بيان و سخن ات را فدا
ريخته از لعل لبت درّ وحي
گوهر درج دهنت را فدا
آينه در آينه در آينه
روي حَسن در حَسنت را فدا
معجز گفتار و نفوذ کلام
منطق دشمن شکن ات را فدا
حُسن تو چون باغ گل ياسمن
باغ گل ياسمن ات را فدا
يوسف تبعيدي تحت نظر
ماه جمالت همه جا جلوه گر
*****
مدح تو جان بخش ترين زمزمه
مهر تو روشنگر قلب همه
يا حسن بن علي ابن الجواد
جان رضا نور دل فاطمه
رفتارت رفتار انبياء
گفتارت آيات محکمه
اجدادت ارکان نه سپهر
فرزندت گردون را قائمه
طوبي عمه ي تو را پاي بوس
حورا نرجس تو را خادمه
در حدم قدس تو افلاکيان
گشته ثناخوان تو با خاکيان
*****
اي دل هر شيعه محيط غمت
دست عنايت به سر عالمت
شاهد غمهاي فراوان تو
قبر غريب تو و عمر کمت
از چه جوانمرگ شدي اي که بود
زنده دو صد جان مسيح از دمت
مهدي موعود تو در کودکي
اشک عزا ريخته در ماتمت
کوه و در و دشت عزا خانه اش
مانده به رخ اشک غريبانه اش
*****
مهدي تو داشت بسي آرزو
تا که تو گلبوسه بگيري از او
اشک غريبي اش روان از دو چشم
بغض يتيمي اش نهان در گلو
ناله کشيد از جگر سوخته
ريخت به رخسار تو آب وضو
اشک فشان گريه کنان نا اميد
داد گل روي تو را شستشو
بعد تو اي حجت پروردگار
مهدي تو با که کند گفتگو
روح تو از تن چو به پرواز شد
غربت مهدي تو آغاز شد
*****
اي شرر داغ تو بس جانگداز
چشم خدا بين بنما باز، باز
عمر تو کوتاه چو يک برگ گل
غصه ي غمهاي فزونت دراز
کودک شش ساله ي تو آمده
تا به تن پاک تو خواند نماز
خيز و بکش ناز از آن نازنين
کز غم تو خم شده آن سرو ناز
يوسف دور از وطن فاطمه
لاله ي تبعيدي باغ حجاز
لرزه بر اندام تو افتاده بود
خصم چه زهريت مگر داده بود
*****
اي شده روزت ز غم و غصه شام
ريخته اشک از غم بابا مدام
حجت معبود سلام عليک
مهدي موعود سلام عليک
سوخت شرار غمت آخر جگر
ريخت فلک زهر فراغت به جام
گاه کني گريه به جدت حسين
گه ز غم مادر والا مقام
اشک فشان تو بود فاطمه
چشم به راه تو بود هر امام
منتظران تو همه عالمند
سوخته با زمزمه ي «ميثمند»
****************************
آمدي زهر جفا دلخوشم از آمدنت
شعله ور گشتم و ممنونم از آتش زدنت
سينه اي را که همه عمر ز داغي مي سوخت
شد عيان آتش پنهانيش از آمدنت
منکه خود سوخته ي ماتم يارم بودم
کرده خاکسترم اين شعله ي رنج و محنت
تا که من سوختم از زهر بگفتم مادر
بفداي تو و اندوه و غم و سوختنت
مادرا پيکرم آزرده و مسموم شده
اقتدا کرده بر آن رنگ کبود بدنت
پسرم بهر شفا بر جگر سوخته ام
آور اي يوسف من رايحه ي پيرهنت
بنشين بر سر بالينم و يا زهرا بگو
دم آخر کند آرام مرا اين سخنت
*******************************
ای خدایت داده بر خلق دو عالم سروری
ای گدایت را به خیل شهریاران برتری
خاک پایت زهره و خورشید و ماه و مشتری
بار دارد خادمت بر در گه پیغمبری
ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری
دست ما و دامن تو یا امام عسگری
تو خدا را عبد و معبود و امام مردمی
تو به بزم آسماانیها چراغ انجمی
خود حسن فرزند دلبند علی چهارمی
نجل پاک ده ولی ابن الرضای سومی
هرچه در وصفت بگویم باز داری برتری
دست ماو دامن تو یا امام عسگری
دل اگر سینا بود طور تجلایش توئی
آخرین در(گوهر)خدا مهدیست دریایش توئی
آنکه بر عیسی کند روز قیامت سروری
دست ما و دامن تو یا امام عسگری
خط حسن خالت حسن خلقت حسن خویت حسن
پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن
کنیه ات ابن الرضا و نام نیکویت حسن
موی و روی و قد و خط و چشم و ابرویت حسن
حُسنها گشتند در بازار حُسنت منجلی
دست ما و دامن تو یا امام عسگری
****************************************
سامرا اى شاهد شبهاى من
خوشه چین خرمن غمهاى من
مرغ دل از خاک تو پر مىکشد
جام کوچ سرخ را سر مىکشد
اینهمه غم که دلم را پر نمود
قامت خورشید را خم کرده بود
گاه رنجور از اسارت مىشدم
شاهد صدها جسارت مىشدم
گاه مىشد از جفاى ناکسان
مىشدم همخانه با درّندگان
مانده خورشید توانم در شفق
نیست در عُمق نگاه من رمق
چار ساله کودکم با چشم زار
مىکشد در سجده هایش انتظار
او پرا ز احساس درد بى کسى است
اشک چشم او پراز دلواپسى است
ساقى یک جرعه آب زمزم است
زخم تشنه بودنم را مرهم است
مثل من که خواندهام او را به بر
فاطمه خوانده است او را پشت در
بر غریبى على مؤمن شده
شاهد جان دادن محسن شده
او کتاب پر ز درد فاطمه است
یوسف صحرا نوردِ فاطمه است
انتقام فاطمه در خشم اوست
ذوالفقار مرتضا در چشم اوست
او بود احیاگر قرآن و حج
شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج
جوادزمانی
****************************************
زچشم پر گهر من خدا خبر دارد
زجان پر شرر من خدا خبر دارد
که بود معتمد و ظلم او چگونه شکست
ز کینه بالو و پر من خدا خبر دارد
زهمزمانی با سه خلیفه در شش سال
چه آمده به سر من خدا خبر دارد
زسوز زهر شرر زا چگونه می گذرد
زشام تا سحر من خدا خبر دارد
شرار زهر ستم همچو شمع آبم کرد
زسوزش جگر من خدا خبر دارد
میان این همه دشمن چه ها کند مهدی؟
زغربت پسر من خدا خبر دارد
زبعد من برسد غیبت خدائی او
زصب منتظَر من خدا خبر دارد
**********************************
رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا
گرفته است زکف معتمد رفاه مرا
به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد
به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا
رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم
بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا
بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار
تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا
بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ
که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا
تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی
ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا
به غربت تو و مظلومی تو می سوزم
چو گیرد اتش بیداد جایگاه مرا
**********************************
دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید
به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سن شبابم کشتند
بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثل عمویم حسنم
بر من و بر هموی خون جگرم گریه کنید
من و جد و پدرم را به جوانی کشتند
در عزای من و جد و پدرم گریه کنید
من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی
همه بر مادر نیکو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس
همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید
قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری
داغداران به بقیع دگرم گریه کنید
بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند
به غریبی یگانه پسرم گریه کنید
گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست
بر ظهور خلف منتظرم گریه کنید
به محبان من اعلام کن اینک میثم
همه بر حجت ثانی عشرم گریه کنید
*************************************
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
در عزای عسگری آید زنای اهل دل
صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن
آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن
*************************
ما دلشدگان را همه مونس مهدی (عج) است
امید دل ما گل نرگس ، مهدی است
مجلس چو بنام حسن عسگری ، است
ای مجلسیان ، صاحب مجلس مهدی است
امشب که زمین و آسمان می گرید
از ماتم عسگری، جهان می گرید
جا دارد اگر که شیعه خون گریه کند
چون مهدی صاحب الزمان می گرید
از رحلت عسگری سماء می گرید
ارواح تمام انبیاء می گرید
زهرا به بقیع ، حسین در کرببلا
در طوس غریب الغربا می گرید
*******************************
مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى
گيرد امشب اشك من هر دم سراغ عسكرى
شد به سن كودكى فرزند دلبندش يتيم
گشت دُرّ اشك مهدى چلچراغ عسكرى
در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق
لاله سان شد قلب ما خونين ز داغ عسكرى
بس كه اندوه فراوان ديد از جور خسان
شد لبالب از مى غم ها اياغ عسكرى
با گلاب اشك و با سوز درون گويد سخن
«حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسكرى
*************************************
تسليت اي حجت ثاني عشر يابن الحسن
زود بود از بهر تو داغ پدر يابن الحسن
قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
سوخت جسم و جانش از پا تا به سر يابن الحسن
کودک شش ساله بودي بر پدر خواندي نماز
ريختي از چشم خود خون جگر يابن الحسن
زود گرد بي کسي بر ماه رخسارت نشست
زود کردي جامه ي ماتم به بر يابن الحسن
طفل بودي پيش چشمت چشم بابا بسته شد
تو نگه کردي و او زد بال و پر يابن الحسن
قرنها فرياد زهرا مادرت آيد بگوش
از مدينه بين آن ديوار و در يابن الحسن
يوسف زهرا بيا با ما بگو آخر چرا؟
تربت زهراست مخفي از نظر يابن الحسن
قرنها چشم تو گريان است بر جدت حسين
لحظه لحظه ريختي اشک از بصر يابن الحسن
*************************************
یوسف فاطمه سلاله ی مصطفی
در جوانی شدی کشته ی زهر جفا
شد به فصل شباب قلب زارت کباب
ابا محمد ابا محمد
گریه کن شیعه در عزای ابن الرضا
زهر دشمن نبود جزای ابن الرضا
اجر آن مقتدا عاقبت شد ادا
ابا محمد ابا محمد
او مگر شمع جمع آل یاسین نبود
اجر فرزند پاک فاطمه این نبود
زاده ی مصطفی دیده عمری جفا
ابا محمد ابا محمد
کشته از زهر کین یوسف زهرا شده
حجه ابن الحسن غریب و تنها شده
رهبر انس و جان دیده بست از جهان
ابا محمد ابا محمد
ای مزار خراجت سند غربتت
دل هر دل شکسته زائر تربتت
مانده ویران چرا حرم سامرا
ابا محمد ابا محمد
گل باغ رضا سلاله ی بوتراب
ز چه گلدسته های حرمت شد خراب
حرمت در نظر شد بقیع دگر
ابا محمد ابا محمد
جان فدای تو و حریم بی زائرت
سند غربتت خرابی حائرت
بر تو هر صبح و شام شیعه گرید مدام
ابا محمد ابا محمد
ای به غربت گشته مسموم از ره بی یاوری
یا امام عسگری یا امام عسگری
*********************************
کشته راه خدا و زاده ی پیغمبری
ای که از عباسیان ظلم و جنایات دیده ای
صدمه¬ها در نشر قرآن و ولایت دیده ای
در جوانی درد و رنج بی نهایت دیده ای
کنج زندان کرده ای بر خلق عالم رهبری
یا امام عسگری یا امام عسگری
ای که در سن جوانی مثل گل پرپر شدی
کشته ی راه خدا و دین پیغمبر شدی
با وجود شیعیان بی یاور و بی یاور شدی
بر سرت آمد بلاها با تمام سروری
یا امام عسگری یا امام عسگری
ای سراپا روح قرآن ای وجودت جان پاک
آخر از زهر جفا گردیده قلبت چاک چاک
پیکر نورانیت شد در جوانی زیر خاک
ای جمالت مصطفایی ای جلالت حیدری
یا امام عسگری یا امام عسگری
مثل اجدات شدی مسموم از زهر جفا
شد عزادار تو زهرا و علی و مصطفی
شهر سر من را در ماتمت شد کربلا
مهدیت پوشیده بر تن جامه ی نیلوفری
یا امام عسگری یا امام عسگری
گرچه دیدی روز و شب بیداد از خصم شریر
دیده ای در عمر خود تبعید و زندان ناگزیر
خواهرت دیگر نشد در بین دشمن ها اسیر
مثل زینب در مصیبت کس ندیده خواهری
یا امام عسگری یا امام عسگری
**********************************
يوسف فاطمه، سلاله ي مصطفي
در جواني شدي کشته ي زهر جفا
شد به فصل شباب، قلب زارت کباب
ابا محمد، ابا محمد
*****
گريه کن شيعه در عزاي ابن الرضا
زهر دشمن نبود جزاي ابن الرضا
اجر آن مقتدا، عاقبت شد ادا
ابا محمد، ابا محمد
*****
او مگر شمع جمع آل ياسين نبود
اجر فرزند پاک فاطمه اين نبود
زاده ي مصطفي، ديده عمري جفا
ابا محمد، ابا محمد
*****
کشته از زهر کين يوسف زهرا شده
حجت ابن الحسن غريب و تنها شده
رهبر انس و جان، ديده بست از جهان
ابا محمد، ابا محمد
*****
اي مزار خرابت سند غربتت
دل هر دل شکسته زائر تربتت
مانده ويران چرا، حرم سامرا
ابا محمد، ابا محمد
*****
گل باغ رضا سلاله ي بوتراب
ز چه گلدسته هاي حرمت شد خراب
حرمت در نظر، شد بقيع دگر
ابا محمد، ابا محمد
*****
جان فداي تو و حريم بي زائرت
سند غربتت خرابي حائرت
بر تو هر صبح و شام، شيعه گريد مدام
ابا محمد، ابا محمد