چشمم به انتظارتو تر شد نيامدي

اشكم شبيه خون جگر شد نيامدي

گفتم غروب جمعه تو از راه مي رسي

عمرم در اين قرار به سر شد نيامدي

تا خواستم به جاده وصل تو رو كنم

غفلت مرا رفيق سفر شد نيامدي

در مسجديم و طاعت اين ماه شغل ماست

بي قبله هر نماز به سر شد نيامدي

اين نفس بدمرام مرا خوار و زار كرد

روز و شبم به لغو سپر شد نيامدي

رسوايي گدايي تو از حد گذشته است

عمرم به هر گناه هدر شد نيامدي

از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدي

ديدي دلم به راه دگر شد نيامدي

خزان زده كسي است كه از يار غافل است

بي تودعا بدون اثر شد نيامدي

از ما كه منفعت نرسيده ست براي تو

هر چه زما رسيده ضرر شد نيامدي

گفتيم لااقل سر افطار مي رسي

ديده به راه ماند و سحر شد نيامدي.....